< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ» [1]
 بحث جلسات گذشته در فرازهاي اول اين آيه بود كه آنها را بيان كرديم.
 واژه شناسي:
 كلمه «واستشهدو»:
 فاضل مقداد مي گويد: از باب استفعال و به معناي طلب است.
 كلمه «شهادت»:
 اين كلمه به معناي حضور است و به شهيد هم شهيد گفته مي شود چون نزد خدا حاضر است. البته در قرآن به شهيد، «مقتول في سبيل الله» گفته مي شود.
 «شهيد» و «شاهد» در قرآن به معناي گواه آمده است.
 جمع كلمه «شاهد»، «اشهاد» است. و جمع كلمه «شهيد»، «شهداء» است.
 لغويون و برخي از مفسران بين «شاهد» و «شهيد» فرق گذاشته اند به اينكه «شاهد» اسم فاعل است و دلالت بر حدوث مي كند يعني يكبار گواهي مي دهد. و «شهيد» صفت مشبه است و دلالت بر حدوث ثبوتي مي كند. يعني آنقدر اين گواه تكرار شده كه به ثبوت رسيده است.
 نكته: «شاهد» فقط بر يكبار دلالت دارد، و اين بحث اصولي مطرح است كه آيا فقط حقيقت در زمان حال است و يا در ماضي و آينده هم حقيقت است. اما «شهيد» كه دلالت بر ثبوت دارد، در هر زماني كه استعمال شود، حقيقي است.
 كلمه «رجالكم»:
 «رجال» يعني مردان.
 ما در زندگي سه مرحله داريم:
 1- «صبي، صبية» يعني دوران بچگي. حضرت علي فرمودند: انسان با بچه ها بايد به گونه اي بچگي برخورد كند.
 2- «فتي، فتات» يعني دوران جواني. به اين دوره براي مردها، «غلام» هم مي گويند.
 3- «رجل، امراه» يعني دوران كمال سني.
 «رجل» به چند صورت آمده:
 الف: «رَجُل»: يعني مرد.
 ب: «رِجل»: يعني پا.
 «راجل» به كسي گفته مي شود كه پياده باشد و جمع آن «رِجال» است.
 پس «رجال» هم جمع «راجل» است و هم «رَجُل» است.
 همچنين كلمه «رَجل» به كار رفته است كه جمع مكسر است يعني مردان. خداوند به ابليس مي گويد: « وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ»
 كساني را كه مي تواني با صوت خود جذب كند و با اسبهايت و اصحابت به آنها بتاز و در اموال و اولاد ايشان شريك شو.
 «ارتجل الكلام» از «رجل» ساخته شده است و معناي آن ابتداءاً است.
 در حديث آمده كه زماني مي آيد كه «ترجّل النساء» يعني زنان شبيه مردان مي شود.
 كلمه «امراة»:
 اين كلمه از «مرء» و اين كلمه از «مريئ» به معناي گوارا مي آيد و معناي آن لطافت است، لذا به زن «امراة» گفته مي شود چون لطيف است. و به مرد «امرء» گفته مي شود.
 همچنين به زن «مراة» گفته مي شود و به مرد «مرء» گفته مي شود.
 كلمه «ترضون»:
 از كلمه «رضي، يرضي، رضا او رضاء» گرفته مي شود و معناي آن راضي شدن است.
 «مرضاة» مصدر ميمي اين كلمه است.
 كلمه «تضلّ»:
 اين كلمه از «ضلّ» گرفته شده است و دو مفهوم دارد:
 1- به معناي گمراه شدن. مثل «ضالّين» گمراهان.
 2- به معناي گم شدن. مثل «وجدت ضالّة». بعضي گفته اند معناي اول هم به اين معنا بر مي گردد، چون كسي كه گمراه است گويا راه حقيقت را گم كرده است.
 كلمه «تذكّر»:
 اين كلمه از ماده «ذكر» به معناي ياد كردن مي آمد و مصدر آن «ذكري، ذكران» است.
 «ذكّره» يعني او را به ياد آورد.
 نکته: آيت الله جوادي آملي مي فرمايند: در مقاتل آمده است كه فردي در ظهر روز عاشورا خدمت امام حسين عليه السلام آمد و عرض كرد: وقت نماز داخل شده. حضرت فرمودند: «ذكّرت الصلاة، جعلك الله من المصلّين» يعني تو مرا به ياد نماز انداختي، خداوند تو را از بپاكنندگان نماز قرار دهد.
 ايشان مي فرمودند: اين جمله «ذكّرت» اشتباه است، چون حضرت به ياد نماز بودند. و بايد گفته شود «ذكرت» يعني خودت هم به ياد نماز بودي.
 «تُذَكّر» يعني يادآوري كردن.
 كلمه «احديهما»:
 «احدي» عدد اصلي است و براي شمارش مي آيد.
 اعداد بر چند قسم هستند:
 1- بر وزن فاعل مي آيند كه عدد ترتيبي هستند.
 2- بر وزن فاعل نيستند كه عدد اصلي و براي شمارش هستند.
 3- عددي كه براي كسري مي آيد مثل «ثُلث»، «رُبع».
 4- عدد معدول. كه يك بار در قرآن آمده است. مثل «مَثني»، «ثُلاث».
 هر چهار نوع اين اعداد در قرآن استعمال مي شود.
 5- عدد درصدي كه در رياضيات به كار مي رود. مثل 5 درصد. كه در قرآن استعمال نشده است.
 كلمه «الاخري»:
 اين كلمه اسم تفضيل است.
 ما چند كلمه داريم:
 1- «اَخَرَ، ياخُر، آخِر و آخرت» يعني كسي كه رتبه بعدي را دارد. مثلا گفته مي شود قيامت آخرت است، يعني فرصت است.
 2- «آخَر» كه اسم تفضيل است به معناي ديگري.
 3- «اُخري» كه مونث «آخَر» است كه اسم تفضيل است. يعني ديگري.
 در اينجا موصوف «اخري» محذوف است.
 كلمه «ما دعوا»:
 از كلمه «دعا» گرفته شده به معناي خواندن است. و اگر به همراه «لام» بيايد به معناي خواندن به نفع كسي است و اگر به همراه «علي» بيايد به معناي خواندن بر عليه كسي است.
 شهادت هم نوعي خواندن است كه بعد بيشتر توضيح خواهيم داد.
 نكات ادبي:
 «واستشهدوا شهيدين برجالكم» گفتيم «سين» در باب استفعال است و براي طلب است و «شهيدين» هم مفعول به است.
 «و ان لم يكونا رجلين فرجل و امرتان »: «ان» شرطيه است و شرط آن «لم يكونا رجلين» است و جزاء آن «فرجل و امرتان» است كه قبلا گفته شد كه مبتدا و يا خبر در جمله جزاء كه بعد از «فاء» بيايد غالبا حذف مي شود كه محذوف «شاهد» است. اسم «يكونا»، «الف» است و خبر آن «رجلين» است.
 «ممن ترضون من الشهداء»: «ممن» جار و مجرور است و صفت براي «رجل و امرئتان» است. يعني اين دو بايد عادل باشند.
 «ان تضل احديهما و تذكر احدهما الاخري»: وقتي صله «ان» به صورت مضارع مي آيد، در حكم مفعول له هستند. مثل آيه «ان جاءكم فاسق بنبا، فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة» در اين آيه هم «ان تصيبوا» حكم «ان تضلّ» در آيه محل بحث را دارد و هر دو مفعول له است.
 «تذكّرَ» منصوب است و عطف بر «تضل» است. «احدهما» فاعل است و «الاخري» مفعول است.
 «ولاياب شهداء اذا ما دعوا»: شيخ بهائي مي فرمايد اگر «اذا» و «ما» با هم جمع شوند، حرف دوم زائده است و تاكيد را مي رساند. پس «ما» زائده است. «دُعوا» مجهول «دَعوا» است.
 سوال در اينجا گفته شده است كه اگر شهدا خوانده شدن، امتناع نكنند، متعلق خوانده شدن چه چيزي است؟ آيا به شاهد شدن خوانده شده اند يا به شهادت دادن؟
 در اينجا دو قول وجود دارد كه بعد بيان مي شود.
 نكته اصولی:
 مقدمه: بعضي افعال وجود دارد كه گاهي به يك حرف جر و گاهي با حرف جر ديگر استعمال مي شوند. مثل «شغل عنه» و «شغل اليه» و يا «رغب عنه» و «رغب فيه».
 حال در ما نحن فيه هم «دعا» همين گونه است و هم «دعا اليه» و هم «دعا عليه» داريم. پس نبايد در اين گونه موارد حرف جر را حذف كنيم، چون اجمال پيش مي آيد و اگر حذف كرديم مثل آيه ما نحن فيه چه بايد كرد؟
 بعضي گفته اند كه «الي الشهاده» يعني زماني كه مي خواهند معامله كنند، شاهد باشند.
 بعضي ديگر گفته اند كه «علي الشهاده» يعني زماني كه مي خواهند اقامه كنند، امتناع نكنند.
 بعضي ديگر مثل مرحوم طبرسي گفته اند كه هر دو معنا اراده شده است. بنابراين حرف، استعمال يك لفظ در اكثر از يك معنا اشكال ندارد.
 اما كساني كه استعمال لفظ در اكثر از يك معنا جايز نمي دانند مثل فاضل مقداد، مي گويند: كه نمي شود هر دو معنا، منظور آيه باشد.
 و ما هم قبلا گفتيم كه استعمال يك لفظ در بيشتر از يك معنا اشكال ندارد.
 خلاصه:
 در اين جلسه نيز فرازهايي ديگر از آيه 282 بحث و نكات واژه اي و ادبي و اصولي آن گفته شد.


[1] سوره بقره، آيه 282

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo