< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى » [1]
 در جلسات گذشته نكاتي از واژه شناسي چند فراز اول آيه 282 سوره بقره را ذكر كرديم و در اين جلسه نكات ادبي، بلاغي و... اين فرازها را ذكر مي كنيم.
 تركيب نحوي:
 «اذا تداينتم بدين الي اجل مسمي»، «اذا» شرطيه است و «فاكتبوه» جزاء آن است.
 «و ليكتب» اين عطف بر «فاكتبوه» است و جزاء براي «اذا» است و نمي تواند حاليه باشد چون انشائيه است.
 «بالعدل» جار و مجرور و صفت براي «كاتب» است چون «كاتب» نكره است، و متعلق آن محذوف است.
 «و لاياب كاتب» اين جمله، انشائيه است و دال بر حرمت مي كند. يعني كاتب نبايد سستي كند. «كاتب» فاعل «لاياب» است و «ان يكتب» منصوب به نزع خافض است و «من» در تقدير است. و در قرآن هم آمده كه بعد از «ابا» منصوب به نزع خافض مي آيد. مثل «ابا الله الا ان يتم نوره».
 «ان يكتب كما علّمه الله تعالي»، «ما» بين دو فعل هم خانواده است و هم مي تواند موصوف باشد و هم مي تواند موصول باشد. اگر موصوله باشد، «علمه الله» صله آن است و اگر موصوفه باشد، «علمه الله» وصف آن مي شود. البته امكان دارد كه «ما» موصوف حرفي باشد كه به تاويل مي رود يعني آن نويسنده بنويسد مثل اينكه خداوند او را تعليم داده است.
 «فليكتب و ليملل الذي عليه الحق»، در اين دو حكم بيان شده است كه يكي اين است كه اگر شخص مقروض، اهل كتابت است خودش املا كند و حكم ديگر اين است كه اگر خودش اهل كتابت نيست، مديون املاء كند و كاتب بنويسد. «واو» اگر چه عاطفه است اما در اينجا ترتيب دارد و رتبه بعدي است.
 «و ليتق الله ربه»، ضمير «وليتق» امكان دارد به دو چيز برگرد: 1- كسي كه حق برگردن او است. 2- كسي كه كاتب است. و دوم بهتر است چون كاتب تقلب نكند و چيز ديگري ننويسد.
 «و لايبخس منه شيئا»، چيزي كه مي نويسد كم ننويسد يعني اگر به او گفته شد بنويس تا دو ماه ديگر، ننويسد تا سه ماه ديگر بلكه عين چيزي كه به او گفته مي شود را بنويسد.
 «فان كان الذي عليه الحق سفيها او ضعيفا او لايستطيع ان يملّ فليملل وليه.»، «ان» شرطيه است و «كان» شرط آن است و «الذي عليه الحق» اسم «كان» و «سفيها او ضعيفا» خبر آن است. و جمله «لايستطيع ان يمل» خبر ديگر براي «كان» است.
 نكته: خبر مي تواند چند چيز باشد و اين چند چيز مي توانند مفرد باشد يا جمع باشند و يا جمع باشند و يا متفاوت باشند و همچنين مي توانند با هر حرف عاطفه اي بيايند.
 «فليملل وليه» جواب شرط است.
 معناي جمله: اگر اين كسي كه حق بر گردن او است سفيه يا ضيعف بود يا نمي توانست املاء كند، ولي او بايد بنويسد.
 «و استشهدوا شهيدين برجلين من رجالكم» در اين آيه خداوند مي فرمايند دو شاهد مرد بگيريد.
 نكته: فرق بين شهيد و شاهد: شهيد جنبه ثبوتي دارد چون صفت مشبه است و شاهد جنبه حدوثي دارد چون اسم فاعل است. حال بعد از بين رفتن صحنه جرم اگر به او شاهد گفته شود به اعتبار آن صحنه جرمي است كه گذشته است و اگر شهيد گفته شود به اعتبار اين است كه اين صحنه جرم همچنان بقاء دارد.
 «فان لم يكونا رجلين فرجل و امرتان» اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن را به عنوان شاهد بگيريد. «فرجل» جواب شرط است و بارها گفته شده است كه اگر مبتدا و خبر، جواب شرط واقع شوند يك جزءاز آن حذف مي شود يعني در حقيقت بوده «فشاهد رجل و امرتان» كه «رجل» خبر باشد و يا اينكه «رجل» مبتدا باشد.
 «ممن ترضون من الشهداء» از افرادي كه به شهادت آنها راضي هستيد.
 نكات اصولي:
 در اين آيه يك نكته اصولي وجود دارد و آن اين است كه آيا «فاكتبوه» وجوب را مي رساند و يا اينكه امر ارشادي است و مستحب است؟
 فقها گفتند كه اين يك امر ارشادي است، به اينكه اين امر ارشاد به اين است كه بعدا نزاعي پيش نيايد. و روايات قرينه بر اين حرف است.
 «لاياب» نهي است، يعني اگر فردي مي توانست بنويسد نبايد سستي كند تا حقي ضايع نشود.
 حال آيا شاهد گرفتند در مورد ديون لازم است يا خير؟ يعني «فاستشهدو» دال بر وجوب است؟
 به بعضي از فقها مثل طبري و مالك نسبت داده شده است كه شاهد گرفتند واجب است. البته نسبت به مالك احتمال صحيح نباشد چون در فقه اهل سنت گفته شده است كه شاهد گرفتن واجب نيست.
 اما ساير فقها چه از شيعه و چه از اهل سنت، شاهد گرفتن را واجب نمي دانند و گفته اند اين صيغه دال بر وجوب نيست.
 نكته: در سوره طلاق «اشهدوا» آمده و همه گفتند كه دال بر وجوب شاهد گرفتن است، اما بحث در اين است كه متعلق اين «اشهدوا» چيست كه فقهاي اماميه آن را به ذيل آيه اول كه طلاق و عده نگه داشتن است، تعلق گرفته است و اين از روايات بدست مي آيد، اما اهل سنت گفته اند كه شاهد گرفتن واجب است چون اين «اشهدوا» را به رجوع برگردانده اند و گفته اند شاهد لازم است. و شاهد خود را حديث عبدالله بن عمر قرار داده اند.
 نكات بلاغي:
 در ذيل اين آيه مطلبي وجود دارد كه بين مفسران بحث است و آن آمدن كلمه «بدين» است، به اينكه چرا «بدين» در كلام آمده است، با اينكه «تداينتم» قبل از آن آمده؟
 زمخشري «تداين» را به «داينتُه» معنا كرده است. فاضل مقداد اشكال مي كند كه «تداين» باب تفاعل است و لازم است و تفسير آن به باب مفاعله كه متعددي است، صحيح نيست.
 زمخشري در «بدين» اينگونه مي فرمايد: اين «بدين» براي اين آمده است كه مرجع براي ضمير «فاكتبوه» باشد و اين از بلاغت كلام است كه مرجع سازي مقالي (ذكري) و يا حالي (ذهني) را قبل از ذكر ضمير، انجام شود.
 اشكال: مرجع ضمير به وسيله «تداينتم» ذكر شده اما صراحتاً نيست و معنوي است. پس دليلي براي تكرار «بدين» نيست.
 جواب: اين كلمه «بدين» براي مبالغه و تاكيد آمده است. مثل «اضعاف مضاعفه»، «لايطير بطائر» است.
 نكته: احتمال دارد «تداينتم» به معناي جزاء باشد و در قرآن اين معنا به كار رفته است. گويا مي خواهند بگويند اگر «تداينتم» بدون «بدين» مي آمد مشتبه مي شد كه معناي آن جزاء است يا دين است و همچنين بخاطر اينكه عموميت را برساند، كلمه «بدين» آمده است. پس «بدين» تاسيس است و تاكيد نيست و اين خود يك حُسن است.
 نكات فقهي:
 فاضل مقداد مي گويد از اين آيه 19 حكم بيرون مي آيد.
 قرطبي نيز 50 فرع از اين آيه برداشت كرده است.
 به هر حال اين آيه پرحكمترين آيه قرآن است.
 حال احكامي كه از اين فرازهاي اول بدست مي آيد اين است:
 1- هر گاه خواستيد معامله اي را كه يك طرف آن نقد نيست را انجام دهيد، كتابت كنيد و اين يا مستحب است و يا امر ارشادي است. (فاكتبوه)
 2- تمام معاملاتي كه يك طرف آن نقد نباشد، صحيح است و اين صحت را مفروغ عنه دانسته اند. (تداينتم) بله معامله اي كه دو طرف نسيه باشد باطل است.
 3- تعيين مدت. (الي اجل مسمي) لذا فقها فرمودند اگر براي قرض، زمان معين نشود، صحيح نيست.
 4- تجاوز از زماني كه معين شده است جايز نيست. اين حكم از مفهوم تعيين كردن زمان، بدست مي آيد. يعني وقتي زمان معين شد ديگر معنا ندارد كه تخلف از آن صورت بگيرد.
 5- كاتب بايد عادل باشد. (كاتب بالعدل)
 6- اگر خود شخص مقروض نتوانست بنويسد، بايد مقروض املاء كند و ديگري بنويسد. (وليملل الذي عليه الحق)
 7- اگر مقروض سفيه در عقل و يا ضعيف و يا توان نوشتن نداشت، ولي او بايد اين كار را كند. (فليملل وليه بالعدل)
 8- گرفتن دو شاهد مرد كه اين امر مستحب است. (فاستشهدوا شهيدين من رجالكم)
 انشاالله بعد تكلمه بحث را عرض خواهيم كرد.
 خلاصه:
 در اين جلسه نكات بلاغي، ادبي، اصولي و فقهي فرازهاي اول آيه 282 را بحث كرديم.


[1] سوره بقره، آيه 282

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo