< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى » [1]
 بحث جلسه گذشته در فرازهايي از آيه 282 سوره بقره بود كه بعضي از واژگان را بررسي كرديم.
 ابتدا توضيحي ديگر نسبت به كلمه «دين» كه در جلسه قبل عرض شد، را بيان مي كنيم: در جلسه قبل گفتيم كه بعضي «تداين» را به معناي قرض دادن و قرض گرفتن بيان كرده اند و گفتيم كه اين «تداينتم» اعم است و هر جايي كه يك طرف معامله نقد نباشد، را شامل مي شود و اگرچه مورد نزول آيه در قرض است اما شامل همه معاملات مي شود.
 اما نكته كه اين جلسه بيان مي كنيم اين است كه «دان، يدين» در ثلاثي مجرد هم به صورت يك مفعولي استعمال شده است و هم دو مفعولي استعمال شده است. مثلا «دنتُ رجلا» كه يك مفعولي است و يا مثل «ادنته دائنا» كسي را مقروض قرار دادم، كه دو مفعولي است. «دِنتُه» به معناي قرض دادن هم است.
 پس «دِنتُ» دو جنبه استعمال دارد، هم به او قرض دادم و هم از او قرض گرفتم.
 «دين» به معناي جزاء هم در قرآن استعمال شده است و در جلسه قبل توضيح داديم.
 اما ادامه واژه شناسي آيه:
 كلمه «لايبخس»:
 زمخشري مي گويد: «البخس، النقص» يعني نقص كردن و دو مفعولي است. مثل «لاتبخس الناس اشياءهم» مردم را كم نكنيد اشياءشان را.
 كلمه «سفيه»:
 از ماده «سفه» گرفته شده يعني كمي در جسم و عقل.
 امام فرمودند: سفيه كسي است كه چيزي را كه قيمت آن كم است به قيمت زياد مي خرد و يا چيز گرانقيمتي را به قيمت كم مي فروشد.
 پس سفيه يك معناي عام دارد كه نقص در جسم باشد و يك معناي خاص دارد كه نقص در عقل است.
 در آيه كريمه وارد شده «لاتأتوا سفهاء اموالهم» چون سفيه امكان دارد همه مالش را يكجا از بين ببرد.
 در يكجاي قرآن كلمه «سفه» به كار رفته و خيلي مورد بحث است و آن اين آيه است «الا من سفه نفسه» كه سوال اين است «نفسَه» چرا منصوب است؟
 جواب: حلبي در كتاب خود براي اين كلمه هفت وجه نوشته است:
 بعضي را گفته اند كه منصوب به نزع خافض است و «في» حذف شده.
 بعضي ديگر گفتند كه «سفه» لازم وضع شده اما متعدي استعمال شده است و از باب تضمين است يعني متضمن معناي فعل متعدي است.
 كلمه «ضعيفا»:
 اين كلمه دو ريشه دارد كه هر دو استعمال شده است:
 1- «ضَعف» كه به ناتواني گفته مي شود چه ناتواني در جسم و چه در عقل و... و جمع آن «ضعفاء» است.
 2- «ضِعف» كه به معناي دو برابر است. و در تثنيه آن «ضعفين» دو قول است و بعضي گفته اند يعني چهار برابر و بعضي ديگر گفته اند يعني همان دو برابر. جمع اين كلمه «اضعاف» است، اين كلمه در باب مفاعله استفاده مي شود «ضاعف، يضاعف، مضاعفه» مثل «والله يضاعف من يشاء اضعافا مضاعفه» يعني خداوند چند برابر مي كند. همچنين «اضعف، يضعف» هم از همين ريشه به كار رفته است.
 اما كلمه «ضُعف»، عبارت الاخري كلمه «ضَعف» است.
 شهيد ثاني در كتاب مسالك الافهام اين توضيحات را داده است كه مراجعه به آن خوب است.
 كلمه «لايستطيع»:
 اين كلمه در باب استفعال است و نفي شده است و اصل آن «طاع، يطوع، طوع/طاعة» است. و همچنين در باب افعال «اطاع، يطيع» استعمال شده و همچنين در باب تفعل هم استعمال شده «تطوّع، يتطوّع» و همه به معناي پيروي كردن است. و در باب تفعّل مبالغه وجود دارد. و در باب افتعال گفته مي شود «استطاع، يستطيع». در قرآن كلمه «اسطاع» استعمال شده كه همان «استطاع» است. در آيه سوره كهف آمده «ذلك تاويل ما لم تسطع عليه صبرا» يعني اين تاويل چيزي بود كه تو استطاعت صبر آن را نداشتي. و در همين سوره، كلمه «يستطيع» هم آمده است.
 به كسي كه شرايط حج را داشته باشد «مستطيع» گفته مي شود يعني كسي كه توان رفتن به حج را دارد.
 كلمه «ان يملّ»:
 جلسه قبل توضيح داديم كه فاضل مقداد گفته است «املال»، همان «املاء» است و برخي گفته اند كه تبديل صورت گرفته است.
 كلمه «ولي»:
 اين كلمه در قرآن زياد استعمال شده است و داراي معاني مختلف است.
 اصل «ولي» به معناي نزديكي است. ولايت داشتن هم به همين معني است كه آنقدر به شخص نزديك است كه بر آن سرپرستي دارد. وقتي مي گوييم خدا ولي مومنين است يعني خدا آنقدر به انسان نزديك است كه حق تصرف دارد.
 در كتاب نهايه ابن اثير براي ولي يازده معنا ذكر كرده است مثل اولي به تصرف، ناصر، محب و...
 آيه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا و الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاة و هم راكعون» معركه آراء بين شيعه و سني است، شيعه طبق روايت اين آيه را مربوط به ولايت اميرالمومنين مي داند، اما اهل سنت مي گويند ولي اختصاص به اين ندارد كه اولي به تصرف باشد، حتي در خطبه غدير كه پيامبر اين عبارت را به معناي اولي به تصرف نگفته است.
 ما هم به آنها مي گوييم بله ولي چندين معنا دارد اما وقتي به سياق اين خطبه نگاه مي كنيم مثلا «الستُ اولي بكم» اين جمله را كه مي بينيم، معلوم مي شود كه منظور از ولي، اولي در تصرف است، اين قرينه سياقيه است. اما قرينه حاليه هم وجود دارد به اينكه پيامبر سه روز در هواي گرم مردم را نگه داشته، حتما قرار بوده حرف مهمي را بزند و الان اين كار را انجام نمي داد.
 از اين لغت «تولّي» هم بكار رفته است، يعني كسي كه نزديك باشد و محبت را از اين ماده به كار رفته كه به خاطر نزديكي است.
 نكته: ما در قرآن كلمه «ولّي» هم داريم كه به معناي پشت كردن است. مثل «ولّوا مدبرين» يعني پشت كردند در حالي كه پشت كنندگان هستند. اين ماده به صورت دو مفعولي نيز استعمال شده است مثل «لنولّينّك» يعني برمي گردانيم و در مقابل «ولّي» يك مفعولي است و به معناي نزديك است.
 اما در باب تفعّل به معناي دوستي است.
 كلمه «عدل»:
 اين واژه را در جلسه قبل مفصلا توضيح داديم و فقط يك نكته را اضافه مي كنيم و آن نكته اين است: بعضي لغات است كه با تغيير يك حركت معنا عوض مي شود مثل «حَمل، حِمل» باري كه روي چيزي مي گذارند و ديده مي شود «حَمل» گفته مي شود و اما «حِمل» به باري كه در اندرون است و ديده نمي شود مثل بچه اي كه در شكم است.
 حال كلمه «عَدل، عِدل» هم همين است، وقتي باري را روي شتر به صورت مساوي مي گذارند و با حس درك مي شود، «عِدل» گفته مي شود. اما «عَدل» در اموري است كه با بصيرت درك مي شود به كار مي رود مثل معنويات.
 كلمه «واستشهدوا»:
 اين كلمه از ماده «شهد» مي آيد و معناي آن حضور است. به شاهد، شاهد گفته مي شود چون در صحنه جرم و... حاضر است.
 به شهيد هم شهيد گفته مي شود، چون حاضر در نزد خداوند است همانطور كه در قرآن به اين اشاره شده است.
 در قرآن «شهد» و مشتقات آن، به منزل حضور است و در قرآن به معناي قتل في سبيل الله نداريم.
 جمع «شاهد»، «اشهاد و شهود» است. اما جمع «شهيد»، «شهداء» است.
 در اينجا «شهد» در باب «استفعال» به كار رفته و معناي آن اين است كه طلب شاهد كنيد.
 خلاصه:
 در اين جلسه برخي ديگر از واژگان آيه دين را توضيح داديم و شناختيم.


[1] سوره بقره، آيه 282

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo