< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ» [1]
 اجمال آيه قبل:
 در روز قيامت همه انسانها به سوي خداوند متعال بر مي گردد.
 آیه دین:
 اما امروز وارد آيه دين مي شويم.
 اين آيه شريفه طولاني ترين آيه قرآن است و حدود يك صفحه با كتابت عثمان طه است.
 در اين آيه 19 مطلب ذكر شده است كه نسبت به احكام دين است.
 مهمترين اين مطالب اسناد نويسي در ضمن معاملات است. چون بيشتر اختلافات پيش آمده بخاطر همين عدم كتابت است. اما در اين زمان هم كتابت مي شود هم ثبت كه كار را كاملا محكم مي كند.
 واژه شناسي:
 كلمه «تداينتم»:
 از ماده «دين» مي آيد به معناي قرض و به كسي كه قرض مي دهد «دائن» و به كسي كه قرض مي گيرد «مديون» گفته مي شود. و اصل معناي «تداين» به معناي قرض گرفتن است و سبب نزول هم همين است، اما در اين آيه مفسران و فقها فرموده اند «تداين» اعم است از اينكه قرض گرفته است و يا قرض داده باشد.
 دليل سخن مفسران و فقها: معناي «تداين» فقط قرض نيست بلكه معناي آن اين است كه براي انسان چيزي بر ذمه آمده باشد كه گاهي پول است و گاهي تحويل كالا است. پس اينجا هم بدهكاري است. پس «تداين» مختص به قرض نيست و اعم از آن است.
 پس «تداين» اعم معنا مي شود و چه به صورت قرض باشد و چه غير قرض باشد و چه ثمن باشد و چه مثمن باشد و صرف مديون بودن ذمه انسان، دين بر آن صادق است. و يكي از مصاديق آن قرض است.
 زمخشري «تداينتم» را به معناي «تعاملتم» گرفته است. پس معناي آيه شريفه اين مي شود كه اگر معامله كردند، بايد كتابت كرد. مثل بيع سلف و نسيه كه همه اين معاملات را شامل مي شود.
 پس اين احكام در همه معاملات جاري است. و «تداين» به معناي «تعامل» به كار رفته است. بله معنا خاص آن قرض است.
 شيخ طوسي: امكان دارد كه «تداين» از دين به معناي قرض نباشد بلكه به معناي جزاء باشد، يعني وقتي مي خواهيد معامله انجام دهيد، جزاء او را بدهيد و ثمن و يا مثمن را بدهيد. پس به معناي مجازات است.
 كلمه «اجل»:
 «أجل» به معناي مدت است، يعني معامله مدت دار در مقابل معامله «معجل» به معناي معامله فوري است.
 «تأجّل» يعني مهلت دادن است.
 كلمه «مسمّي»:
 از «سمّي» است كه دو مفعولي است به معناي قرار دادن اسمي براي ديگران است. مثل قول حضرت يوسف كه مي فرمايند: «ان هي الا اسماء سميتموه» اسماءي كه مشخص كردن آنها را.
 «اجل مسمي» يعني زمان مشخص.
 كلمه «فاكتبوه»:
 از «كتب» آمده به معناي ضميمه كردن است. يعني ورقي كه كلمات به آن ضميمه شده است.
 «كتب» در قرآن به معناي ثبت هم به كار رفته است. مثل «كتب الله علي نفسه الرحمة» يعني خداوند بر خودش اين را ثابت كرده و الزام كرده كه رحمت را گسترش دهد.
 وقتي چيزي نوشته مي شود، قطعي مي شود.
 «فاكتبوه» صيغه امر و است و «كاتب» اسم فاعل است.
 كلمه «بين»:
 اين كلمه از ظروف واجب الاضافه است و هميشه مبني بر فتحه است و مضاف اليه آن هميشه بايد دو نفر يا بيشتر و يا گروهي باشند. بله اگر به يك فرد اضافه شود بايد تكرار شود، مثل «بين و بين الله».
 كلمه «عدل»:
 «عدل» در لغت با دو حرف جر استعمال مي شود و معناي مخالف يكديگر دارند. «الي» به معناي روي آوردن، «عن» به معناي روي برگرداندن.
 كلمات ديگري هم است كه با دو حرف جر استعمال مي شوند و مخالف است مثل «شغل» كه با «الي» و «عن» استعمال مي شود و «وضع» كه با «الي» و «عن» استفاده مي شود.
 «عدل» با «الي» به معناي گذاشتن چيزي در جاي خود است. همانطور كه امام علي عليه السلام آن را فرموده اند.
 عدالت فقط در قضاوت شرط نيست، بلكه در نماز و غيره هم شرط است. اما اهل سنت عدالت را امام جماعت شرط نمي دانند و مي گويند پشت سر امير ولو جائر باشد مي توان نماز خواند.
 كلمه «لا ياب»:
 اين كلمه ناقص يايي و مهموز العين است به معناي امتناع ورزي است. مثل «ابي و استكبر و كان من الكافرين». يعني ابليس امتناع و تكبر ورزيد و از كافرين است.
 گاهي به باب تفعّل برده مي شود و به معناي مبالغه است.
 كلمه «علّم»:
 اين كلمه دو مفعولي است كه يك مفعول در اين آيه محذوف است. اما در ثلاثي مجرد هم يك مفعولي استعمال شده به معناي دانستن است و هم دو مفعولي كه به معناي اين است كه مفعول را داراي صفتي دانستن است. مثل «فان علمتوهن مؤمنات كما علمه الله».
 كلمه «يملل»:
 از ماده «ملّ» گفته شده است. «ملّ، يملّ» به معناي كتابت و املا است. يعني كسي چيزي را بگويد و ديگري كتابت كند.
 فاضل مقداد در كتاب كنز العرفان تصريح مي كند كه «املال» و «املاء» به يك معنا است. چون در اينجا ابدال صورت گرفته است و به يك معنا هستند.
 كتب «امالي» هم به همين معنا است كه استاد املاء مي كردند و شاگردان هم مي نوشتند.
 نكات بلاغي:
 «يا ايها الذين آمنوا»، چرا آمنوا به صورت غائب مي آيد؟
 جواب: اين نشانه اين است كه اين آيه در مدينه نازل شده است، چون اگر آيه در مكه نازل شده باشد، مردم را به خطاب قرار مي دهد و مي گويد «يا ايها الناس» و...
 اما دليل اينكه به غائب آمده از باب التفات نيست چون التفات در جايي است كه اول به خطاب باشد بعد به غايب باشد و يا برعكس و...
 تفتازاني مي گويند اينجا التفات نيست چون التفات در جايي است كه از نظر قاعده نحوي دو وجه جايز نباشد، اما اگر از نظر نحو دو وجه جايز باشد، التفات جايز نيست. و اينجا جايز است بگوييم «آمنوا» و يا بگوييم «آمنتم».
 پس اين باب جايز بودن دو وجه است كه جلسه قبل اين قاعده را توضيح داديم.
 سوال: چرا «تداينتم بدين» كلمه دين دوباره تكرار شده؟
 اگر «تداينتم» را به معناي «تجازيت» گرفتيم، واجب است كه دين بيايد يعني مجازات دين را بايد داد.
 اما اگر «تداينتم» را به معناي دين بگيريم اين كلمه به دو جهت آمده:
 1- ضمير «فاكتبوه» به دين بر مي گردد و اين دين به خاطر مرجع بودن ضمير آمده است.
 2- يكي از اسلوب تاكيد در قرآن اين است كه مصدر از فعل را به صورت جار و مجرور بياوريم. مثل «ولا يطير طائر بجناحيه».
 «مسمي» صفت براي «اجل» است.
 «فاكتبوه» جزاء براي «تداينتم» است.
 «وليكتب كاتب بالعدل» اين جمله دوم است و «بالعدل» هم صفت براي كاتب است و هم متعلق به «وليكتب» است.
 «و لاياب كاتب من ان يكتب»، هيچ كاتبي ابا نورزد از اينكه بنويسد.
 « فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ» اولين كسي كه خوب است بنويسد، خود طرف مديون است و اگر خودش نمي نويسد بايد ولي او املاء كند و كاتب بنويسد.
 خلاصه:
 نكات واژه شناسي و نحوي قسمتي از آيه دين را در اين جلسه بررسي كرديم.


[1] سوره بقره، آيه 282

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo