< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: « الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لا يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ / يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ» [1]
 جلسه قبل بعضي از واژه هاي اين آيات را توضيح داديم و اين جلسه ادامه مي دهيم.
 واژه شناسي:
 كلمه «فانتهي»:
 واژه «نهي» در مقابل «أمر» است به معناي باز داشتن از كاري، و در ثلاثي مجرد، متعدي است و وقتي به باب افتعال مي رود معناي آن مطاوعه مي شود. يعني كسي كه از طرف خدا به او نصيحت برسد، او هم باز داشته شده و اثر را قبول كرد.
 «ناهي» اسم فاعل آن است. «نواهي» جمع «ناهي» است.
 كلمه «سلف»:
 اين كلمه، به معناي تقدم است. يعني چيزي كه مقدّم شده است. و در باب افعال معناي آن مقدم داشتن است. و به معامله سلف، سلف گفته مي شود كه پول را مقدم كرده قبل از اينكه كالا را بگيرد. بر عكس آن بيع نسيه است كه به معناي به تاخير انداختن است، يعني دادن ثمن را به تاخير مي اندازد و كالا را الان مي گيرد.
 كلمه «أمر»:
 اين كلمه به معناي امر كردن است كه شرطش اين است كه دستور بايد از عالي به سافل باشد. در قرآن اين كلمه زياد به كار رفته و دو مفعولي است كه مفعول دوم آن هميشه با «باء» مي آيد.
 مثلا در آيه آمده است: «يقطعون ما امر الله به ان يوصل»، «به» مفعول دوم «امر» است و مفعول اول كه «هم» باشد، حذف شده است.
 «اَمر» مصدر است و معناي موصوفي هم دارد كه جمع آن اوامر است. و اگر به معناي شيء باشد جمع آن بر وزن امور است.
 كلمه «عاد»:
 ما در قرآن كلماتي داريم كه به معناي باز گشتن است. يكي از آنها «عاد، يعود، عود» است. به كلمه معاد هم، معاد گفته مي شود، باز فرد برمي گردد. يا عيد را اين جهت كه يك بار ديگر بر مي گردد و تجديد خاطره مي شود، عيد گفته مي شود.
 يكي ديگر از كلماتي كه به معناي برگشتن است «أول» است و تاويل هم از اين همين گرفته شده كه به معناي اصلي باز مي گرداند.
 يكي ديگر از اين كلمات به معناي برگشتن است، «رجع» است كه به معناي رجوع است.
 همچنين لغت «صار، يصير» هم به همين معنا است. همچنين لغت «عال، يعول» هم به معناي برگشتن است.
 كلمه «اصحاب»:
 اين كلمه جمع واژه «صاحب» است كه اسم فاعل است كه از وزنهاي خلاف مشهور است. مثل «راكب» كه جمعش، «رُكبان» است. همچنين كلمه «صاحب» سه جمع دارد «صَحب، صَحابه، اصحاب».
 نكته: تنها جمعي كه بر وزن «فَعاله» استعمال شده، «صَحابه» است.
 «صحِب» يعني ملازمت داشتن، يعني همراه بودند. و به همين جهت به همراهان پيامبر «صحابه» گفته مي شود. البته در اين كلمه، دو تعريف است:
 1- اهل حديث: هر كسي كه لحظه اي پيامبر را ديده است، صحابه است. چون لغت مي گويد هر كس لحظه اي هم با پيامبر بوده صحابه بر او صادق است.
 2- اصوليون: هر كسي كه عرفا به او همراه با پيامبر بودن، صدق كند.
 كلمه «خالدون»:
 «خلود» يعني هميشه بودن و جاودانه شدن، «خالد» يعني كسي كه جاودانه هست. در اينجا يعني هميشه در جهنم جاودانه هستند.
 اين كلمه در قرآن به باب افعال هم رفته است «لكنه اخلد الي الارض» يعني بلعم باعورا خودش را در زمين جادوانه كرد است. و مفعولش محذوف است.
 نكات ادبي و نحوي اين آيه:
 «الذين يأكلون الربا»، «الذين» مبتدا است و نياز به جمله صله دارد كه «يأكلون الربا» است و يك خبر لازم دارد كه جمله « لا يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ».
 قاعده نحوي: ما در آيات بسياري داريم كه «كما» آمده و فعل قبل و بعد آن هم يكي است. مثلا «لايقومون الا كما يقوم»، در اينجا علما فرمودند كه «كما» صفت براي مصدر محذوف است كه در اين آيه، اين مصدر قيام است كه مفعول مطلق نوعي است. و «ما» هم مي تواند موصول حرفي باشد و يا اسمي باشد و يا صفت باشد.
 نكته: شيطان با ابليس فرق مي كند، شيطان در لغت يعني «كل متمرد» و فرق ندارد انسان باشد و يا غير انسان باشد، اما ابليس منظور شخص معيني است كه بر حضرت آدم سجده نكرده، چه اينكه آن جن بوده يا ملك بوده.
 «من المس» مفعول له است. در مفعول له گفته شد اگر داراي همه شرايط باشد مثل «حضرَ الموت» منصوب مي شود. يعني بخاطر ترس از مرگ. اما اگر شرايط را دارا نباشد، با «من» مي آيد.
 «انما البيع» مقول قول «قالوا» است و به كسر خوانده مي شود.
 «انّما» مركب از «انّ» تاكيديه و «ما» نافيه است. پس «انّ» تاكيد كلام مي كند يعني قيام است و «ما» مي آيد و بقيه حالات را نفي مي كند و معناي مي شود اين هست و جز اين نيست و فقط قيام است.
 خلاصه:
 در اين جلسه ادامه واژه شناسي را بيان كرديم و بعضي از نكات نحوي و ادبي را هم نسبت به اين آيه ذكر كرديم.


[1] سوره بقره، آيه 275 و 276

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo