< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 مقدمه:
 در سالهاي گذشته كه بحث تفسير را مطرح كرديم، آيات نكاح و طلاق كه بيشتر مورد ابتلا بود را به پايان رسانديم.
 امسال تفسير آيات مربوط به مكاسب بحث مي كنيم.
 در قرآن دو آيه وجود دارد كه مربوط به مكاسب است و اين آيات در كتابهاي درسي هم بحث نشده است:
 1- آيه ربا [1]
 2- آيه دين [2]
 آيه اول: خداوند مي فرمايند: « الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لا يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ / يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ» [3]
 واژه شناسي:
 ماده «اكل»:
 اين ماده در ثلاثي مجرد يك مفعولي است به معناي خوردن و در باب افعال دو مفعولي است به معناي خوراندن.
 اين ماده داراي خصوصيت خاصي است كه در امر، همزه اش تخفيف مي شود، همچون «سأل». پس امر «أكل» مي شود «كل» و امر «سأل» مي شود «سل».
 در قرآن هم صيغه امر حاضر «اكل»، به صورت «كل»، «كلوا» و... به كار برده است.
 معناي «اكل» خوردن از طريق دهان است. وقتي انسان از راه دهان چيزي را مي خورد، عرب به آن «اكل» مي گويد و اين هم داراي شرطي است كه از گلو پايين برود. لذا در مبطلات روزه، «اكل» آمده كه بايد از گلو پايين برود و اگر پايين نرود روزه باطل نمي شود مثلا غذا را بجود. لذا در معادل اين واژه، كلمه بلع به كار مي رود كه همان پايين دادن از گلو است.
 ماده «اكل» معناي مجازي هم دارد كه در قرآن زياد به كار رفته است. مثلا در آيه قرآن وارد شده، «الذين يأکلون في بطونهم نارا»، كساني آتش را در شكمهايشان مي خورند.
 آتش كه خوردني نيست، اما مجازا خوردن در آن به كار رفته است.
 و يا آيه «الذين يأكلون الربا»، يعني كساني كه از ربا استفاده مي كنند.
 يعني اعم از خوردن از طريق دهان و غير دهان است.
 واژه هاي هم معنا با «أكل»، «طعم» در آيه قرآن «فاذا طعمتم، فانتشروا» و هم چنين در آيه «اطعم الباعث و الفقير» كسي را كه فقير و نيازمند است را اطعام كنيد.
 همچنين واژه «تناول» است كه به معناي خوردن است.
 پس آكل ربا به اين معنا است كه از مال ربا استفاده مي كند.
 واژه «ربا»:
 ماده اصلي اين واژه، «ربا، يربو» است به معناي رشد كردن. و «ارباء» به معناي رشد دادن است و عرب به كسي كه چيزي را رشد مي دهد، «ارباء» مي گويند.
 در آيه قرآن مي خوانيم «الله يربي الصدقات» خداوند صدقات را رشد مي دهد و باعث چندين برابر آن مي شود.
 تفسير «ربا، يربو» كلمه «زكا، يزكو» و «نما، ينمو» است به معناي رشد كردن، مثلا وقتي درختي رشد مي كند، نماء مي گويند، يا يكي از دلايلي كه به زكات، زكات گفته مي شود اين است كه زكات باعث رشد مال مي شود.
 كلمه «لايقمون»:
 ريشه اين كلمه «قام، يقوم» است. «قام» گاهي در مقابل «جلس» قرار مي گيرد و گاهي در مقابل «قعد» است، به اين معنا كه «قام» يعني ايستاد و «جلس، قعد» يعني نشست. حال شخصي كه به اموري را انجام مي دهد، «قام» گفت مي شود كه معمولا با حرف «باء» مي آيد، «قام به» يعني كسي كه براي اموري قيام مي كند.
 به خداوند متعال «قيوم» گفته مي شود چون مرتبه بالا قيام دارد و پايين تر از آن «قيّم» است. مرتبه وسط آن «قوّام» است كه مردان قوام بر زنانشان است. مرتبه پايين آن «قيام» است.
 كلمه « يَتَخَبَّطُهُ»:
 اين كلمه از باب تفعل است، ثلاثي مجرد آن «خبط» است يعني كسي كه در تاريكي شب، از راهي عبور مي كند كه چاله دارد و در آن مي افتد و گاهي بلند مي شود دوباره زمين مي خورد، عرب به آن مي گويد «خبط الاشواه». يا اگر كسي شتري داشته باشد كه اين شتر بينايي كامل را نداشته باشد و نتواند راهش را خوب پيدا كند، به انحراف مي رود و راه را خوب پيدا نمي كند و راه مستقيم را نمي رود، عرب به او مي گويد «ناقة الخبطاء».
 كلمه «مسّ»:
 اين كلمه به معناي تماس با اشياء با يكديگر است، كه در قرآن گاهي به معناي عمل زناشويي هم به كار رفته است.
 كلمه «بيع»:
 اين كلمه اجوف يائي است و در قرآن فقط مصدر آن استعمال شده و فعلي از آن استعمال نشده و معناي آن معامله كردن است.
 پيامبر اكرم فرمودند: «من باع دينه بدنيا غيره» [4]
 يعني بدترين مردم كسي هست كه دين خود را براي دنيا ديگران بفروشد.
 واژه «باع، يبيع» از افعال دو مفعولي است و گاهي مفعول آن بدون واسطه مي ايد و گاهي با حرف «من» مي آيد.
 همچنين اين ماده در معاني اضداد به كار رفته است، گاهي به معناي فروختن مي آيد و گاهي به معناي خريدن مي آيد.
 مرحوم شيخ انصاري، هر گاه مي خواهد اين كلمه را در خريدن به كار ببرد مي گويد «باع» و هر گاه مي خواهد براي فروختن به كار ببرد «ابتاع» به كار مي رود.
 پس معناي ثلاثي مجرد آن غالبا به معناي فروختن مي آيد و ثلاثي مزيد آن غالبا به معناي خريدن مي آيد. مثل كلمه «شراء» كه اگر در ثلاثي مجرد باشد، به معناي فروختن است و در ثلاث مزيد به معناي خريدن است.
 كلمه «احلّ»:
 ما در قرآن و لغت دو واژه داريم «حلَّ، يحُلّ» و «حلَّ، يحِلّ». هر گاه مي گوييم «حلَّ، يحُلّ» مصدر آن «حلول» است يعني مستقر مي شود و جايگزين مي شود. در قرآن آمد «من يحلُل عليه غضبي» كسي كه غضب من بر او مستقر شود و اين فعل لازم است. و در باب افعال متعدي مي شود به معناي مستقر مي كند.
 اما كلمه «حلَّ، يحِلّ» كه مصدر آن حلال است. حلال در لغت مصدري است كه بر وصف اطلاق شده است. و در لغت به معناي روا بودن است. كه باز هم لازم است و در باب افعال متعدي مي شود به معناي روا مي كند.
 كلمه «حرّم»:
 اين واژه از كلمه «حرُم» است به معناي ممنوع بودن است.
 كلمه «جاء»:
 اين كلمه به معناي آمدن است و لازم است و در آيه كه آمده «جاؤه» اين ضمير، مفعول آن نيست بلكه منصوب به نزع خافض است و در اصل «جاء اليه» بوده است.
 نكته: «جاء» در دو جاي قرآن متعدي در داستان حضرت مريم، به كار رفته است:
 1- «لقد جئتِ شيئاً عدّا»، يعني تو شيئ را آوردي.
 2- «لقد جئتِ شيئا نكرا»، يعني تو شيئ را آوردي.
 كلمه «موعظة»:
 اين كلمه از ماده «وعظ» است كه مصدر ميمي آن است و به معناي نصيحت كردن است.
 در روايتي آمد: «من وعظ اخاه سراً فقد زانه، و من وعظ علانية فقد شانه» اگر كسي بردارش را در مخفي گاه نصيحت كند، او را بالا برده است و اگر كسي در ملأ عام نصيحت كند، شان او را پايين آورده است.
 خلاصه:
 انشاالله آيات مكاسبي كه در كتب بحث نشده را بحث خواهيم كرد و اولين آيه آيات 175 و 176 سوره بقره است كه بعضي از واژه هاي آن را توضيح داديم.


[1] سوره بقره، آيه 275 و 276
[2] سوره بقره، آيه 282
[3] سوره بقره، آيه 275 و 276
[4] بحارالانوار، ج 72، ص 281

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo