< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

85/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي علم كلام - كلام جديد ، منابع مطالعاتي

درآمدی بر کلام

در جلسه گذشته در باره ی چگونگی پیدایش کلام جدید در جهان مسیحیت وبعد از آن در جهان اسلام نکاتی را عرض کردیم .

خلاصه بحث کلام جدید

حاصل بحث هم این شد که به دنبال تحولهایی که در حوزه ی علم وفلسفه ومسائل اجتماعی وسیاسی رخ داد یک سلسله پرسشها یا شبهات در رابطه با دین وعقاید دینی مطرح شد برای رویارویی با این پرسشها واین شبهات دو سه موضع گیری مختلف ظاهر شد یکی موضع گیری کسانی که صددرصد مبانی وعقاید سنتی ودینی را تایید کرده وبرگرفته وبا جریانهای جدید یا تحولات جدید به کلی به صورت تخطئه آمیز وانکار رد وبرخورد کردند که اصطلاحا به اینها گفته می شود قشری گرایان یا تحجر گرایان. کسانی که افقهای اندیشه جدید را به کلی برنتابیده اند وتوجه نکرده اند.

نقطه ی مقابل موضع گیری کسانی که به صورت دربست وصددرصد همه ی داده های جدید علمی یا فلسفی یا سیاسی واجتماعی را مسلم گرفته اند درست وقابل قبول تلقی کرده اند ودر نتیجه دین وباورهای دینی وآموزه های دینی را با این مقیاس پذیرفتند یا رد کردند که اینها تحت عنوان تجدد طلبان ،تجدد گرایان یا افرادی غرب زده اند معروف شده اند یعنی کسانی که مرعوب تحولات علمی وفلسفی جدید قرار گرفته اند در خود دنیای غرب هم این موضع گیری بود کسانی که علم و فلسفه جدید را به صورت کامل برگرفتند و دین را براساس آنها تفسیر کردند و اما در این میان یک موضع گیری سوم یا روش سومی هم بوده هم در غرب بوده هم در جهان اسلام که تلاش کرده اند از افراط و تفریط دوری کنند .سهم سنت را ، سهم باورها و آموزه های دینی را در جهان خود رعایت کنند و محفوظ بدارند و سهم تحولات و نظریه های علمی و فلسفی جدید را هم در جای خودش بپذیرند ؛ در اصول و مبادی دین را مقدم می دارند یعنی مبانی و بنیان های اعتقادی را می گذارند و اینها را اصل و پایه و قطعی و غیر قابل گذشت می دانند اما در روشها و شیوه ها و ابزارها و چیزهایی که متأثر از عوامل مکان و زمان هست انعطاف نشان می دهند و یعنی آن جمود و تحجری که گروه اول دارند ندارند ، آن بی پروایی و تساهل و تسامح گروه دوم را هم ندارند پایبندند به اصول اما اهل گفتگو در زمینه ی روش ها و شیوه ها و ابزارها هستند و برای نظریه های علمی هم ارزش قائلند تخطئه نمی کنند .

بالاخره اگر جایی چالشی و تعارضی شد به راه گشایی و حل مشکل اقدام می کنند یا تعدیل می کنند ، توجیح میکنند یا مسئله را پیگیری می کنند و اگر جایی نتوانستند اظهار می کنند که نتوانستیم حل کنیم.

این که بحث را یکسویه و یک جانبه گرا نیستند و یکسویه نگر نیستند این روش در غرب هم بوده در جهان اسلام هم متفکرانی بوده اند ، عباراتی از استاد مطهری در جلسه قبل خدمتتان خواندیم یکی از شخصیت هایی که از کلام جدید یاد کرده یعنی ضرورت کلام جدید را مطرح کرده .شخصی است به نام آقای سید احمد خان هندی متوفی 1315 ه.ق یعنی اوایل قرن 14 هجری.

ایشان در یکی از سخنرانی های خود این طور گفته : امروز ، به علم جدیدی نیاز داریم که به یاری آن بتوانیم یا نادرستی تعالیم جدید را اثبات کنیم یا نشان دهیم که این تعالیم با ایمان اسلامی انطباق دارد .

پس گفته است ما به علم کلام جدید نیاز داریم که بتواند یا اثبات کند که این تعالیم نادرستند یا اگر نمی تواند آن کار را بکند و نظریات علم جدید را نمی تواند رد و انکار کند ، اثبات کند که تعالیم اسلامی با آنها هماهنگ است بعد گفته اند یگانه معیار برای تشخیص اینکه یک دین حقیقی است یا نه این است که آیا با طبیعت هماهنگ است یا نیست؟ البته این حرف درست است و در مجموع حرف خوبی است چون دین نظامی است از بایدها و نبایدها ! اگر بخواهد این نظام ، نظام درستی باشد یا بد؟ با نظام حق یعنی با عالم واقعیت سازگار باشد بعد گفته زیرا آفریدگار طبیعت چه در آدمی و چه در خارج خداوند است که شریعت نیز از اوست .

حرف حرف درستی است.عالم طبیعت و عالم شریعت از یک منبع نشأت گرفته بنابراین نمی تواند با هم ناسازگار باشد این حرف ، حرف تشنگی است .عین این حرف از گالیله هم نقل شده او هم همین تعبیر را دارد گفته نمی تواند علم با دین ناهماهنگ باشد بلکه باید سازگار باشد زیرا علم ربوط به عالم طبیعت است دین هم که باید و نبایدهای الهی است و طبیعت هم صنع خداست پس از این جهت نباید با هم تعارض داشته باشد.

اما ایا ما به عنوان طبیعت شناس ، طبیعت را آنطور که باید شناخته ایم و آیا ما به عنوان دین شناس، این دین را آنطور که هست شناخته ایم؟

دین و علوم تجربی

اینجا ممکن است تعارض رخ بدهد که این بحث دیگری است در مقام اثبات .زیرا ما صد در صد طبیعت را آنطور که هست نمی شناسیم و صد در صد شریعت را آنطور که هست نمی شناسیم چون ما خطاکاریم!

در مقام شناخت شریعت هم ممکن است خطا کنیم .آن مجموعه ای که از احکام و معارف که در متون وحیانی آمده ما می خواهیم بفهمیم اما ممکن است گاهی خطا کنیم پس اختلاف نظر پیش می آید پس یک نحوه از درگیری یا تعارض علم و دین به وجود می آید یعنی علم ِ عالم طبیعت شناس با هم تعارض پیدا می کنند.

تفهیم اصل این حرف درست است منتهی ادامه اش غلط است که می گوید از طرفی طبیعت همان است که دانشمندان تفسیر می کنند بر این اساس حقانیت شریعت را باید با نظریه های علمی دانشمندان تأیید کرد .

این مقام اثبات و محاسبه غلط است از آقای سید احمد خان هندی. ما دلیلی نداریم که هر فهم دانشمند از جهان صد در صد است ممکن است خطا باشد پس این نتیجه گیری از سید احمد خان اشتباه است. مگر اینکه علمی باشد واقع نما یعنی یک نظریه علمی که صد در صد با واقعیت مطابق باشد که البته چنین نیست.

اصالت علم یعنی همین کاری که سید احمد خان هندی کرده!

خودِ نظریه های علمی که درباره ی جهان طبیعت است (چه گیاه شناسی یا ستاره شناسی ، فیزیک ، شیمی ، خاک ، هوا ، هوا و ...) نمی تواند مقیاس باشد که ما دین را و نظریه های دینی را با اینها بسنجیم زیرا اینها با واقعیت صد در صد مطابق نیستند پس اصالت علم یا ساینتیسم غلط است زیرا خطا است و ابزار خطاست و با یک ابزار خطا آمیز درستی یا نادرستی چیز دیگری را سنجید .

ابزار باید خودش مصون از خطا باشد و علم ممکن است خطا داشته باشد یا نه. این همان حرف انحرافی است که هم در جهان اسلام و هم در جهان غرب عده ای دچارش شده اند که گفته نظریه های علمی اصل است و ما باید احکام دین را با آنها بسنجیم و هر چه که با علم حور آمد درست است و آنچه نیامد را رد می کنیم که عئه ای اکنون هم روی این قضیه پافشاری می کنند در حالی که اشتباه است.

این مسئله از سید احمد خان هندی در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام آمده است جلد چهارم ص 202

کثرت گرایی در کلام احمد خان هندی

وی – سید احمد خان هندی – سپس به این نتیجه رسید که دین حقیقی عبارت است از ایمان به خدای یکتا. یعنی گوهر و لب دین خداپرستی است و هر کس این عقیده را داشته باشد میشود مسلمان . مسلمان از مسلم - من آمن بالله الواحد.

اما در اعمال و در مناسک و آداب پیرو هر دینی که باشد عینی ندارد یعنی همان بحث کثرت گرایی که مطرح است و همین مقدار که کسی مؤمن بالله باشد مسلمان است که از ان الدین عند الله الاسلام و از ظاهر این آیه گرفته است که این مطلب در همان کتاب ص 203 و 205 آمده .

نتیجه نظریه سید احمد خان هندی

ایشان در نتیجه به این نیجه رسید که وحی را رد کرد .- وحی: حقایقی که راه و رسم زندگی را به ما نشان می دهد و نمی شود آن را نادیده گرفت و تخطی کرد – وگفت مسئله به شهود و تجربه ی دینی بر می گردد.

یعنی او دین را به جای اینکه به وحی مستند کند به تجربه های درونی و باطنی مستند کرده (همان مدرک 207 ) تاریخ فلسفه در اسلام در 4 جلد است که این کتاب مجموعه مقالات است که آقای محمد میان شریف آنها را جمع آوری کرده است درباره ی قدیم و جدید و .... است و جلد چهارم آن درباره رنسانس جهان اسلام است. نظریه های جدید را آورده مثل عبده و اقبال و سید احمد خان و ... این مربوط به آقای سید احمد خان هندی که ایشان معجزات و امور خارق العاده را هم قبول ندارد و آنها را یک سلسله پدیده هایی می داند که عوامل طبیعی داشته و خارق العاده نبوده است چون او علم تجربی را اصل قرار داد و درستی دین را با آن سنجید و علی القاعده هر چیز که با آن نمی سازد را تعدیل می کند از جمله معجزات که آنها را عوامل طبیعی می داند.

مثلاً در جریان غرق شدن فرعون و فرعونیان و نجات حضرت موسی و پیروان او که قرآن می فرماید : گفتیم عصا را به دریا بزن تا راههایی باز نشود. می گوید بله اما طوفان سهمگینی ناگهان ورزیده است و این طوفان ، آبها را کنار زد راه باز شد و رفتند بعد طوفان فروکش کرد و ...

این یک نظریه بود در جهان اسلام چنین افرادی پیدا شدند متأثر از اوضاع و احوال غرب و اصالت علم و ... خواستند کلام جدید را درست کنند . علم گرایی و تجدد گرایی و پیروی کردن از علم و دانش جدید صد در صد و تأویل و تفسیر آموزه های دینی براساس آنها را یک یک مدل می داند که ما اینها را همان افراط گرایان می نامیم و به قول استاد مطهری جاهلان کسانی که چشمشان را روی تحولات می بندند .

اهل جمود و تحجر هستند که می گویند و السؤال عنه بدعة (مالک بن انس) .روش علم گرایی و تجدد گرایی همه چیز را تأویل می کند و نامی می ماند بدون محتوا.زیرا محتوا هر چه هست باید براساس نظریه های جدید بیان شود که دیگری چیزی از آن نمی ماند و طبعاً یک تفکر اعتدالی درست است و البته جمع بین افراط و تفریط کار ظریفی است البته این یک قاعده ی کلی است که روش درست و معتدل بین افراط و تفریط را مشخص کردن خیلی ظریف است.

همان صراط است که ادق من الشعر احدّ من السیف و احرق من النار است که از این گذشتن سخت است.

طریقه صحیح

پس یافتن صراط کار سختی است و این امر بین الامرین است. وقتی درباره امر بین الامرین از ائمه سؤال می کنند می پرسند بین جبر و تفویض حد وسطی هست؟ می فرمایند بله: می پرسند آن چیست؟ می فرمایند:لا یعلمها الا العالمِ أو من علّمه ایاه العالم یعنی بله حق همان جاست اما آن را نمی داند مگر عالم راستین – منظور از عالم اهل البیت است . صدر المتالهین وقتی احادیث کافی را شرح می کند به این بحث که می رسد به این نکات می پردازد ومی گوید این مطلبی است که نه تنها عوام که حکمای هم در آن مانده اند امام صادق علیه السلام که این مثال را زده است خواسته است این مطلب را با مثال تقربی به ذهن کند زیرا گاه مطالب آنقدر ظریف است که باید از آن استفاده کرد در اینگونه مباحث یک را سالمش برای کسی که اهل آن دقتها نیست وحوصله ومقدماتش را ندارد اینکه گوید من آن را غلط می دانم این راهم غلط میدانم تفسیرش را هم بلد نیستم همین مقدارهم این فرد سالم می ماند واز گمراهی نجات می ابد اما اگر اهل دقت ونظر باشد باید تامل کند ودقت کند وهر مقدار که می تواند تحقیق کند هر مقدار یافت چون منهجش منهج درستی است از او می پذیرم یعنی اینطور نیست که کلا خطا باشد او دارد در یک مسیر گام بر میدارد وجایی هم حواسش پرت می شود وخوابش می برد اما در راه است .

پس فرق است بین راهرویی که راه را بیراهه میرود که هرچه هم برود بعدش بیشتر است وهرچه هم سریعتر برود به ضررش است اما راهرویی هست که در راه است اما دو حالت دارد یا اینکه ماشین درست وسالم است واو را به مقصد می رساند که امیر المومنین علیه السلام در خطبه 16نهج البلاغه می فرماید:«ساع سریع نجی وطالب بطیئ رجا ومقصد فی النار هوی» لذا مهم در راه بودن است حنفی مذهب زحمت می کشد جعفری مذهب هم زحمت می کشد اما کاش او را حنفی مذهب اصلا نخوانند که عامی بودن برایش بهتر از عالم بودن است مثل خرگوشی رفتن ولاکپشتی رفتن که اگر لاک پشتی برود باز بهتر است .

«یر فع الله الذین منکم والذین اوتوا العلم درجات »:این عالم بالاتر است زیرا در مسیر خودش که هست دنبال بردن دیگران هم هست آنجا آن عالم دارد به جهنم می برد اما اینجا به سوی کمال وبهشت می روند .

عمل باید طبق ضوابط باشد البته بحث نظری وعملی فرق می کند در عمل وقتی به او گفتند یعنی حجت کامل که معصوم باشد به او گفت که وقتی به اینجا رسیدی اینطور عمل کن وکار به بقیه نداشته باش چون بر اساس یک مستند درست می رسد این عیب ندارد اما اگر سلیقه ای باشد وبه بالذات نمی رساند ومستند ومدرک ندارد ودلش خواسته با این راه برود این به درد نمی خورد چه بسا که همین که دلش خواسته وبه اصطلاح کیفش کشیده واقع را پیدا کند اما از او قبول نمی کنند چون باید طبق ضابطه باشد .

مؤلف کتاب هرمونتیک ، کتاب و سنت هم تقریباً همین روش را برگزیده .ص 188 و 192 .

خلاصه ای از کتاب هرمونتیک:

«چون بشر جدید از تفکر فلسفی رئالیستی دست شسته و به نسبی گرایی روی آورده است و از طرف کلام قدیم متناسب با فضای رئالیستی تدوین گردیده است در عصر جدید کارایی ندارد .کلام قدیم بر مبنای رئالیسم پایه گذاری شده ؛ مثل کشف المراد و تجرید که طبق فلسفه ی مشاء است که فلسفه ی مشاء هم فلسفه رئالیستی است امروزبشر که رئالیست نیست ونسبی گراست پس کلام قدیم متناسب با بشر امروز نیست وباید کلام جدید پایه گذاری شود که بانسبی گرایی حاکم بر فضای فکری بشر جدید هماهنگ باشد بدین جهت امروز یک جای پوشش برای تبین برهانی عقائد دینی والقای معرفت یقینی به بشر جدید،باید از نقش وکارکرد دین در حل مشکلات روحی وروانی بشر سخن بگوییو انتظار بشر جدید این است که از انسان وجهان تفسیر معنا داری ارائه دهد تا در پرتو آن زندگی تازه ای برای او امکان پذیر باشد.»

ارزیابی

که این مطلب هم سخن درست دارد مثل اینکه می گوید کارکرد دین را ، نقش دین را در زندگی روحی واجتماعی انسان بیاوریم حرف بسیار خوبی است واین مسئله تازگی ندارد .کشف المراد در بحث نبوت می گوید :«فوائد البعثه والبعثه حسنه لاجتماعها علی فوائده »جناب خواجه نصیر الدین دارد با همین شیوه حرف می زند البته ایشان از تبیین برهانی غفلت نمی کند این نیست که امروز بگوییم باید کارکرد دین را بگوییم چون قبلا هم می گفتیم .10یا11از فواید را نام می برد بعضی از این فوائد معرفتی است به حیات علمی ومعرفتی انسان مربوط است وبعضی به حیات علمی مربوط است که انها یی که به حیات علمی مربوط است بعضی فردی وبعضی اجتماعی است .

چرا میراث وتراث علم کلامی خودمان را مجانی کنار بگذاریم در حالی که قابل استفاده است ومنسوخ نشده است ؟

ممکن است ما با ادبیات جدید همان مطالب را بیاوریم عرضه کنیم با توجه به نیازها وسوالهای امروز بیاوریم وبیان کنیم اما اینکه اصلا به درد نمی خورد گویا کشف المراد را باید به کلی کنار گذاشت این درست نیست البته که بعضی مطالب کشف المراد استفاده ندارد وکم نقش وکم رنگ است ونیازمند به بازسازی است اینه ما نمونه هایی چون کشف المراد را به طور کلی کنار بگذاریم به نفع دشمنان تمام می شود چون پایه های فرهنگی وثقافی انسان وقتی ضعیف شد بی پایه می شود وهر طوفانی آمد انسان را به این طرف وآن طرف می اندازد باید یک پایگاه محکم داشته باشد .

حرف آخرش چنین می گوید :

«انتظار بشر جدید از دین این است که از انسان وجهان تفسیر معنا داری ارائه دهد »یعنی زندگی وحیات را برای او معنا دار کند وتوجیه معقول کند «تا در پرتو آن زندگی تازه ای برای او امکان پذیر باشد »

یعنی هم مدرن زندگی کند واز همه مزایای امروزی استفاده کند ومحدود یتی نداشته باشد از تکنولوژی وصنعت ودموکراسی وسیاسی وحقوق بشر وآرزادی و چند نقطه استفاده کند تا فرد بتوانمد بدون دغدغه در یک فضای پر آشوب زندگی کند .

ما می گوییم این حرف قشنگی است اما چکونه عرض من به نویسنده این کتاب این است که شما دارید تکلیف ما لا یطاق می کنید اول می آیید دین را از نظر برهان استوا ر نمی کنید اما اگر دین بر اساس برهان نباشد چگونه می تواند تفسیری ارائه بدهد که برای بشر دچار دغدغه امروز زندگی را معنا کند اما این انتظار نباید تکلیف ما لا یطاق باشد مبانی برهان محکم باید داشته باشد البته کارکرد دین را هم باید بگوید هرکس می خواهد شکاک باشد شکاکیتش باید بر قائمه برهان استوار باشد ویک تکیه گاه قوی داشته باشد وبعد بگوید من شکاکم تو هم باید شکاک باشی اگر می خواهد نسبی گرا باشد باید یک مبنای برهانی داشته باشد والا نسبی گرایی به بار نمی شود نمی شود از برهان شانه خالی کرد در هر مکتبی که باشد آنهایی که ضد فلسفه اند خودشان فیلسوف اند منتهی یک مدل را جایگزین مدل فلسفی میکنند مثلا وقتی میگوید فلسفه مشاء باطل است خود این حرف حرف فلسفی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo