< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

98/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کاربرد علم عرفی و اطمينان آور در اعتقادات

ادامه بررسی آيه 125 سوره نحل در رابطه با علم عرفی

 

جمع بندی مباحث گذشته در مورد آيه 125 سوره نحل از اين قرار است:

1. حکمت دو گونه است: آنچه به آن دعوت می شود يعنی همان دين، و ديگر وسيله دعوت است. در آيه شريفه حکمت به معنای ابزار و روش است که به معنای تعليم می باشد.

2. موعظه به عنوان يک روش عبارت است از تذکر، تشويق، بازدارندگی و امثال آن. موعظه گاه عمومی و گاه موعظه حسنه است. موعظه حسنه دارای سه رکن است: واعظ خيرخواه، عالم و عامل باشد.

3. نتيجه ای که تا اينجا از تحليل مفهوم حکمت و موعظه گرفته می شود اين است که اين دو از نظر مفهومی دارای دو معنای مستقل و متباين هستند؛ يکی وسيله تعليم و ديگری دعوت به خير است، اما به لحاظ مصداقی مساله دو صورت پيدا می کند: نسبت به افراد عادی، رابطه اين دو عموم من وجه است. اما در باب نبوت و نسبت به کسی که می خواهد مردم را دعوت پيامبرانه کند، رابطه آنها تجميع است و يکی به تنهايی در دعوت پيامبرانه مطلوب نيست، زيرا دعوت ايشان دعوت به هدايت است و صرف تعليم در آن کافی نيست کما اينکه مواعظ بدون پشتوانه علم و تعليم نيز در آن مفيد نيست. بنابراين هر چند از نظر مفهوم ميان حکمت و موعظه تفاوت و جدايی است اما به لحاظ مصداقی مساله متفاوت است و به لحاظ افراد عادی، عام و خاص من وجه و در مورد دعوت پيامبرانه، تجميع است.

مقتضای قاعده اوليه در دعوت پيامبرانه اين است که حکمت و موعظه ملازم هم باشند اما در موارد خاص و جنبه های ثانويه يکی از آن دو به کار گرفته می شود.

در مورد جدال نيز طبق اصل اوليه، جدال شيوه ای برای دعوت نيست بلکه جايی که معلوم شود حکمت و موعظه کافی نيست و يا اين دو اصلا تاثيری ندارد، از روش جدال استفاده می شود. بنابراين هر چند جدال در دعوت تاثير گذار است اما نه به مقتضای اوليه، بلکه به جهت ثانويه. به همين خاطر بعيد نيست که بگوييم اينکه در قرآن کريم کلمه حکمت و موعظه با عطف بيان شده است و سپس ساختار کلام عوض شده و مساله جدال احسن بيان شده اشاره به همين مطلب دارد.

 

مقايسه سه شيوه بيان شده در آيه با صناعات خمس در منطق

سوالی که در اينجا مطرح است اين است که آيا اين سه روش دعوتی که در آيه بيان شده معادل همان صناعات خمس است که در منطق آمده است؟ مرحوم مظفر در کتاب «المنطق» اين مطلب را تاييد کرده است و گفته است در ميان صناعات خمس، سه قسم آن از همه مهم تر است و آن عبارت است از برهان، جدل و خطابه. قرآن کريم نيز از ميان اين روش ها به اين سه روش با تعبير حکمت، موعظه و جدال احسن ياد کرده است. مرحوم علامه طباطبايی نيز در «الميزان» با احتياطی بيان می دارد که اين سه روشی که در قرآن کريم بيان شده با آنچه در علم منطق بيان شده ظاهرا منطبق است.

ارزيابی

به نظر می رسد اين تطبيق صحيح نيست، زيرا آنچه در صناعات با عنوان برهان از آن ياد شده، يقين بالمعنی الاخص است، يعنی احتمال خلاف در آن عقلا مستحيل است. اما حکمتی که در آيه شريفه بيان شده با توجه به دو چيز، به معنای علم عرفی است. آن دو امر از اين قرار است:

1. مخاطبان آيه شريفه مختلف هستند؛

2. آموزه های دينی که مورد دعوت هستند متفاوت هستند. معارف قرآن سه دسته است:

الف) يک دسته معارفی است که تنها خواص آن را می فهمند، مانند آيه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَی‌ءٍ عَليمٌ﴾[1] . در روايتی از حضرت امام زين العابدين (ع) آمده است که فرمود: خداوند می دانست که در آخر الزمان اقوامی متعمق می آيند و برای آنها سوره توحيد و اوايل سوره حديد را تا آيه 6 نازل فرمود. مرحوم ملاصدرا در شرح کافی در اينجا غوغا کرده است. وی با اينکه می گويد ما نمی توانيم معارف اين آيات را بفهميم، اما چندين صفحه در شرح کلام امام (ع) آورده است.

ب) دسته ای از معارف قرآن مشترک است و خواص و عوام آن را می فهمند. در اين باره آيات فراوانی وجود دارد، مانند ﴿إِنَّ فی‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتی‌ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون.[2]

ج) دسته سوم معارفی است که به صورت اقناعی بيان شده است. نمونه ای از اين بحث در روايات از اين قرار است: در برخی روايات آمده است که از امام (ع) سوال شد: آيا خداوند قادر است که کره زمين را درون تخم پرنده ای قرار دهند بدون آنکه تخم بزرگ شده و کره زمين کوچک شود؟ سه پاسخ در روايات به اين سوال داده شده است: در يک جا آمده است: «إن اللَّه تعالى لا ينسب إلى العجز و الذی سألتنی‌»[3] . اين يک تعبيری برهانی است که در اعلی درجه آن بيان شده است. معنای اين کلام اين است که قدرت، به امر محال تعلق نمی گيرد و وجه نشدن اين امر به نقصی بر می گردد که در قابليت قابل است. در جواب ديگری فرموده اند: خداوند قادر است که تخم مرغ را بزرگ کرده و جهان را کوچک کند تا در درون هم جای گيرد. جواب ديگر اين است که يکی از زنادقه از هشام همين سوال را در مناظره ای پرسيد. و او در جواب چيزی به ذهنش نيامد. خدمت امام صادق (ع) رسيد و حضرت فرمود: برو بيرون را نگاه کن و برگردد. وقتی برگشت حضرت از وی پرسيد: چه ديدی؟ هشام آنچه ديده بود بيان کرد. امام (ع) فرمود: می بينی چگونه اشياء فراوان و بزرگی در مردمک چشم تو جای گرفته است در حالی که مردمک چشم تو خيلی کوچک است. اين جواب در مقام اقناع بيان شده است که متناسب با حال مخاطب است .

اين نکته نشان می دهدکه همه جا لازم نيست از استدلال و برهان برای دعوت استفاده کرد، بلکه بايد شيوه های گوناگون را در اين راه مورد استفاده قرار داد. يک جا بايد شهيد مطهری شد و داستان و راستان نوشت و جای ديگر حقوق زن در اسلام و شرح اسفار و منظومه را نوشت. اين همان شيوه حکيمانه است. بنا نيست که تنها از يک سبک استفاده شود بلکه به جهت اينکه سطح مخاطبين مختلف است و نيز معارف دين نيز گوناگون است، از شيوه های مختلفی برای بيان آن استفاده می شود. اگر بگوييد تنها بايد از شيوه حکمت و برهان بهره گرفت اکثر مردم آن ها را نمی فهمند . پس نمی توان گفت حکمت در اين آيه همان برهان در باب منطق است .

 

اشکال و جواب

آيا صحيح است که بگوييم معصومين گاه از روش هايی استفاده می کردند که اقناعی بود، اما اگر خواص به آن نگاه کنند آن را اشتباه می بينند؟

اين گونه نيست. اگر آن خواص توجه به اين نکته داشته که امام يک هدايت گر و مربی است که متناسب با مخاطب خود سخن می گويد، ديگر اين ايراد را نمی گيرد. « نحن معاشر الأنبياء أمرنا أن تكلم الناس على قدر عقولهم‌». موردی که ائمه اطهار (ع) اين گونه سخن گفته اند در مقام بيان حقيقت نبوده اند. اتفاقا همين روشی که آنان در اين موارد به کار گرفته اند حکيمانه است.

شان پيامبری و امامی، از شان حکيم و فيلسوف و طبيب و طبيعت شناس اوسع است و اين نکته ی راه گشايی است . گاه در روايات با همين گونه استدلال ها مواجه می شويم. مثال ديگر در اين زمينه مساله امر بين الامرين است که امری پيچيده است. اگر تنها از روش برهانی در اين زمينه استفاده شود خيلی ها آن را نمی فهمند. ائمه اطهار (ع) در موارد مختلفی مساله را به اموری همانند مولا و غلام، و نهی از کسی که می خواهد مرتکب گناه شود، تشبيه کرده اند. مرحوم صدرا در اين باره می فرمايد: چون مساله غامض است و حتی اهل فن نيز در آن مانده اند، ائمه اطهار (ع) از اين مثال ها برای راهنمايی مخاطبين خود استفاده کرده اند.

گلايه مرحوم علامه در مورد تمسک به کتاب و سنت

مرحوم علامه طباطبايی در جلد 5 «الميزان» مطلب خوبی دارد که لازم است مطالعه شود. ايشان ابتدا سير تفکر در جهان اسلام را از پيامبر اکرم (ص) مرور کرده و سپس گلايه کرده اند که آنچه پيامبر اکرم (ص) در تمسک به کتاب و سنت فرموده در ميان مسلمين مغفول مانده است. در بعضی جاها عترت مورد توجه بيشتری قرار گرفته و قرآن مورد کم توجهی قرار گرفته است، و در بعضی جاها قرآن مورد توجه قرار گرفته و اهل بيت (ع) مهجور مانده اند.

 

در ادامه بحث از آيه شريفه استفاده که می شود، علمی که در اعتقادات اعتبار دارد اختصاص به يقين بالمعنی الاخص ندارد، بلکه اعم از آن و علم عرفی اطمينان آور است. اين مساله از اين نکته که معارف سه گونه اند و روش تعليم آنها اعم از يقين بالمعنی الاخص و علم عرفی است استفاده می شود.

مرحوم علامه در جلد اول «الميزان» ذيل آيه ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ فی‌ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‌ عَبْدِنا﴾[4] بعد از بيان مساله معجزه می فرمايد: قرآن کريم از همه جهات و برای همه معجزه است. اين مساله از آيه ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‌ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآن‌﴾[5] بدست می آيد. ايشان سپس می گويد: وجه آن اين است که تشخيص معجزه به عهده خواص است و راهی نيز جز اين نيست که خواص آن بفهمند و عوام به خواص رجوع کنند. اين مساله ای فطری است که در همه جای ديگر نيز ثابت است. پس قرآن کريم برای همه معجزه است منتها کسانی که آن را مستقيما می فهمند خواص هستند و ما بقی به آنها رجوع می کنند. ايشان سپس می فرمايد علمی که برای بقيه حاصل می شود علم عرفی است.[6]

کلام علامه در اينجا دليل بر اين می شود که دعوتی که در قرآن کريم بيان شده است و يک از مصاديق حکمت است، همين

 


[3] الوافی، فیض کاشانی، ج1، ص322.
[6] المیزان، علامه طباطبایی، ج1، ص61.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo