< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

اثبات حجت شرعی بودن عقل بر اساس روايات

ادامه بررسی روايت ابن سکيت

در جلسه گذشته روايت ابن سکيت در مورد حجيت عقل مورد بررسی قرار گرفت. در اين روايت امام هادی (ع) در جواب سوال ابن سکيت که گفته بود چرا معجزات انبياء متفاوت بوده، فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى ع كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى ع فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِی وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَامَ‌ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِم‌»: چون خدا موسى عليه السّلام را مبعوث كرد جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چيزى آورد كه مانندش از توانائى آنها خارج بود و بوسيله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را برايشان ثابت كرد و عيسى عليه السّلام را در زمانى فرستاد كه فلج و زمينگيرى زياد شده بود و مردم نياز بطب داشتند پس او از جانب خدا چيزى آورد كه مانندش را نداشتند پس باجازه خدا مردگان را زنده كرد و كور مادرزاد و پيس را درمان نمود و حجت را برايشان ثابت كرد. و حضرت محمد (ص) را در زمانى فرستاد كه خطبه‌خوانى و سخنورى- بگمانم شعر را هم فرمود- زياد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شيوا آورد كه گفتار آنها را باطل كرد و حجت را برايشان تمام نمود.

امام هادی (ع)‌ در اين کلام از استدلال عقلی برای پاسخ گويی بهره گرفته و فرمودند: خداوند با معجزات، حجت را بر امت های پيشين تمام کرده است. در اينجا ابن سکيت در سوال ديگری می گويد: در روزگار ما حجت چيست؟ گويا در ذهن وی اين بوده که دوران گذشته دوران معجزه بوده است اما اکنون که پيامبر خاتم آمده، ديگر دوران معجزات پايان يافته است و لذا حجت امر ديگری بايد باشد. امام (ع) در پاسخ فرمودند: «الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ ‌»[1] : عقل است كه بوسيله آن امام راستگو را می شناسد و تصديقش می كند و دروغگو را می شناسد و تكذيبش می نمايد.

نکته: مساله امامت و وصايت سرانجام به خداوند باز می گردد. حتی اهل سنت نيز که خلافت را از راه بيعت می دانند، برای بيعت موضوعيت قائل نيستند بلکه آن را طريق می دانند و مشروعيت را تنها از جانب خداوند می دانند. اين مساله برای آنان همانند مساله قياس است که آن را نيز کاشف از حکم الهی می دانند.

 

مرحوم مجلسی در شرح اين فقره از حديث می فرمايد: « قوله: فما الحجة على الخلق اليوم؟ أی كان الحجة على الخلق فی صدق الرسل معجزاتهم فما الحجة عليهم اليوم فی صدق من يجب اتباعه حيث لا يعرف بالمعجزة الظاهرة؟ فأجاب عليه السلام بأن بعد نزول الكتاب و انضباط الآثار الثابتة عن النبی صلى الله عليه و آله و سلم يعرف بالعقل، الصادق على الله من الكاذب عليه، فإن الصادق على الله عالم بالكتاب، راع له، متمسك بالسنة، حافظ لها، و الكاذب على الله تارك للكتاب غير عالم، به، مخالف للسنة بقوله و فعله، كذا قيل، و هذا لا ينافی صدور المعجزات عن الأئمة عليه السلام فإنهم لما كانوا فی أزمنة الخوف و التقية لم يمكنهم إظهار المعجزة»[2] .

سخن ابن سکيت که می پرسد امروز حجت بر خلق چيست به اين معنا است که وی تصور می کند در گذشته حجت برای فهميدن صدق ادعای انبيا، معجزات آن ها بوده است. اما اکنون که معجزه ظاهری نيست، راه فهميدن صداقت کسی که ادعا می کند تبعيت از او واجب است بايد امر ديگری باشد. امام (ع) در جواب به وی فرمود: بعد از اين که کتاب آسمانی و سنت در اختيار مردم قرار گرفته است، حجت و راه کشف صداقت مدعی وصايت عقل است. عقل می فهمد که کسی که اولا به لحاظ علمی عالم به کتاب و سنت است، ثانيا به آن عمل می کند، در ادعای وصايت صادق است اما ديگران که از علم و عمل بی بهره اند در اين ادعا کاذبند.

مرحوم مجلسی در ادامه برای دفع دخل مقدر می گويد: ممکن است کسی بگويد مگر معجزه از مختصات انبياء است که امام معجزه نمی آورد؟ ايشان می فرمايد ائمه اطهار(ع) نيز می توانستند معجزه بياورند اما زمان آنان زمان خوف و تقيه بود به گونه ای که اظهار معجزه به صورت عمومی ممکن نبود.

نکته ای در تفاوت معجزه و کرامت

برخی بين معجزه و کرامت اين گونه فرق گذاشته اند که اگر امر خارق العاده ای را پيامبر بياورد آن را معجزه گويند اما اگر آن را امام بياورد کرامت نامند . اما اين فرق صحيح نيست. قوام معجزه و کرامت به آورنده آن نيست بلکه قوام آن به اين است که مقصود از انجام آن کار خارق العاده چيست. اگر خارق العاده به قصد اثبات يک منصب الهی آورده شود، خواه آن منصب نبوت باشد يا امامت و يا حقانيت مذهب، آن خارق العاده معجزه خواهد بود. بنابراين فرقی نمی کند پيامبر معجزه بياورد يا امام.

اشتباه ديگری که در اين باره رخ داده اين است که برخی در تعريف معجزه، تحدی را نيز شرط دانسته اند در حالی که شرطی نادرست است. مگر حضرت عيسی (ع) تحدی نمودند؟ تحدی اختصاص به موارد خاصی دارد و لازم نيست فرد ادعای تحدی کند تا معجزه ثابت شود. بهترين تعريفی که برای معجزه بيان شده، از قدما، متعلق به سيد مرتضی (ره) و از متاخرين از حضرت آيت الله خويی است.[3]

شيخ صدوق در مقدمه کتاب «اکمال الدين» مقدمه ای دارند و در آنجا می فرمايد يکی از روشن ترين ادله امامت ائمه اطهار (ع) اين است که فراوان نقل شده که ديگران آرزو می داشتند که مانند‌ آنان باشند اما هيچ جا نقل نشده است که ائمه اطهار (ع) آرزو کرده باشند که مانند ديگران باشند. در احوالات ابوحنيفه آمده است که می گويد: «تا كنون به دانايى جعفر بن محمد كسى را نديده‌ام، آنگاه كه منصور او را نزد خود خوانده، به من پيغام رساند، اى ابوحنيفه هر آينه مردم شيفته‌ى جعفر بن محمد شده‌اند، پس براى او مسائل دشوارى فراهم ساز و من چهل مسأله آماده كردم. سپس منصور در پى من فرستاد. من نزدش شتافته و بر مجلسش وارد شدم در حاليكه جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته بود و چون به او نظر كردم آنچنان هيبتى در من وارد شد كه نسبت به منصور چنين نشده‌بود. به خليفه سلام كرده و او به من اشاره كرد كه بنشينم. سپس رو به جعفر بن محمد نموده و گفت: اى ابو عبداللَّه! اين ابوحنيفه است و او تصديق نمود سپس رو به من كرده و گفت: اى ابوحنيفه پرسشهايت را بر او بيفكن و من مسائل خود را طرح كرده و او پاسخم مى‌داد و مى‌گفت: شما چنين گوييد، اهل مدينه چنان گويند و ما نيز اين گونه گوييم و چه بسا با رأى مدنيان موافق بود و يا با نظر ما مخالف بود و به اين ترتيب هر چهل مسأله را پاسخ گفت». سپس ابوحنيفه افزود: « ما رأيت أفقه من جعفربن محمد ».[4]

 

بررسی کلام مرحوم مجلسی

سخنی که ايشان در اين جا فرموده اند جای تامل دارد به دليل اين که:

1. از ائمه اطهار (ع) معجزات فراوانی نقل شده است. تفتازانی در نقد معتزله که می گفتند کرامات از غير انبياء صادر نمی شود می گويد: از صحابه کراماتی نقل شده است و آن چه از خوارق عادات از اميرالمومنين (ع) نقل شده از حد و شماره بيرون است و به صورت ضرب المثل در آمده است.

به عنوان نمونه يكی از معجزات حضرت سجاد عليه السّلام داستان سخن گفتن حجر الاسود است و جريان آن از اين قرار است كه امام عليه السّلام به عمويش محمد بن حنفيه گفتند اينك جلو برويد و بطرف خداوند دعا و تضرع كنيد تا سنگ با شما سخن گويد، محمد بن حنفيه جلو آمد و هر چه دعا و تضرع كرد سنگ با وى سخن نگفت.

حضرت سجاد فرمود: اى محمد اگر تو امام بودى سنگ با شما سخن ميگفت محمد گفت: اينك شما برويد و دعا كنيد امام عليه السّلام جلو رفتند و دعا كردند سپس گفتند بخداوندى كه عهود و ميثاق پيامبران را در شما نهاد با زبان عربى فصيح سخن بگوئيد و امام بعد از حسين بن علی را معرفى كنيد.

در اين هنگام سنگ از جاى خود حركت كرد و نزديك بود از مكانش زايل گردد در اين هنگام خداوند او را بنطق آورد و گفت«اللَّهُمَّ إِنَّ الْوَصِيَّةَ وَ الْإِمَامَةَ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِی إِلَى عَلِی بْنِ الْحُسَيْنِ ع‌ »[5] بار خدايا امامت و وصيت بعد از حسين بن علی بعهده علی بن الحسين است، پس از اين جريان محمد از عقيده خود دست كشيد و از دوستان حضرت سجاد شد.

نکته: همان طور که گفته شد در زمان انبياء دو راه ديگر نيز برای فهم صدق نبوت بوده است: يکی نص و ديگری شواهد و قرائن؛ اما چون اين دو راه معمولا مشکل بوده است و راه معجزه عموميت داشته از معجزه استفاده می کردند. در زمان ائمه اطهار(ع) نصوص از قرآن کريم و روايات متواتر فراوان بوده است به حدی که برای طالب حقيقت می توانسته سرنوشت بحث را روشن کند. از جمله می توان به آيه تطهير و آيه ولايت و حديث ثقلين و حديث سفينه و حديث غدير اشاره کرد. اگر از ميان احاديث تنها همين فقره معروف حديث غدير که فرمود «من کنت مولاه فعلی مولا» می بود باز با يک توجه عقلی مساله روشن می شد. آن دقت اين است که توجه شود اين سخن را چه کسی فرموده است؟ پيامبر اکرم (ص) طبق نص قرآن کريم اولی به مومنين از خودشان است: ﴿النَّبِی أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم[6] . حال همين پيامبر می فرمايد: هر کس من ولی او هستم، علی (ع) هم ولی اوست يعنی او نيز اولی به مومنين من انفسهم است. البته در متن اين ولايت، محبت و نصرت نيز وجود دارد.

2. استظهاری که از حديث شده که گويا دوران گذشته دوران معجزات بوده و امروز ديگر دوران آن سر آمده و دوران عقل است، استظهاری نادرست است، زيرا معجزه از جهت معجزه بودن بدون دليل عقلی ممکن نيست. اساسا هيچ چيزی بدون عقل نمی تواند به عنوان دليل قرار گيرد. بنابراين اگر در دوران گذشته نيز معجزات صورت می گرفته، داور و حاکم آن عقل بوده است، به همين خاطر است که آن حضرت فرمود: معجزات انبياء متناسب با فنون رايج دوران عصر آن پيامبر بوده است تا درک آنها بهتر صورت گيرد. بنابراين بايد گفت معنای روايت اين است که امام می فرمايد: آنچه در گذشته حجت بود يعنی عقل، در اين دوران نيز همان برای بشر حجت است. در زمان ما نيز اگر امام معجزه بياورد، باز عقل است که داوری می کند.

مرحوم خواجه در متن تجريد می فرمايد: «و العصمة تقتضی النص و سيرته عليه السلام‌»[7] : دو چيز مقتضی آن است که امام بايد منصوص باشد: يکی مساله عصمت است که چون امری باطنی است تشخيص آن از عهده مردم خارج است. و ديگری سيره پيامبر اکرم (ص)‌ است، آن حضرت هر گاه از مدينه خارج می شدند هيچ وقت، بدون جانشين آن را رها نمی کردند. حال چگونه است که وقتی می خواهد برای هميشه مردم را ترک کند فردی را جايگزين خود نمی کنند؟ اين عقل است که می گويند امام بايد منصوص باشد حال بايد ديد نص در مورد چه کسی آمده است.

البته اين نکته قابل توجه است که چون در عصر ما نصوص کافی وجود دارد، معجزه که در مرتبه دوم قرار کمتر واقع می شود.

3. بايد بررسی کرد در ميان کسانی که ادعای خلافت می کردند چه کسانی عالم به کتاب الله و عامل به آن بوده اند؟ اگر علم و عمل خلفای بنی اميه و بنی عباس اندازه گيری شود کداميک از آنها اين ويژگی را داشتند؟

کافی است در اين باره به کتاب های «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول(ص)» محمد بن طلعه شافعی؛ «الفصول المهمه فی احوال معرفه ائمه» ابن صباغ مالکی؛ «ينابيع الموده»، قندوزی حنفی؛ شواهد التنزيل، حاکم حسکانی و حتی کتاب «الصواعق المحرقه»، ابن حجر مکی مراجعه کرد. عجيب است ابن حجر که اين کتاب را در رد شيعه نوشته است اما در باب حادی عشر آن آياتی را درباره اهل بيت (ع) جمع آوری کرده و به شرح آن ها پرداخته است. البته در آخر گفته است اين ما اهل سنت هستيم که پيرو اهل بيت هستيم نه رافضه.

 

لزوم توجه و دقت بيشتر به آيات و روايات

بايد نسبت به آيات و روايات و فهم آنها دقت بيشتری صورت گيرد و حداقل به مقداری که عبارات کتاب هايی همچون «کفايه» و «اسفار» مورد دقت قرار می گيرد، متن آيات و روايت نيز مورد توجه و دقت قرار گيرد. شهيد مطهری يکی از آسيب های نظام آموزشی حوزه را همين مساله می داند ايشان می فرمايد: برخی افراد متن کتابی را می دانند و شرح را نيز می داند و شرح شرح را نيز تا هفت لايه می داند، اما وقتی از آنان سوال می شود يک آيه را شرح دهند می گويند بايد مراجعه کنم.

مرحوم علامه طباطبايی که از نجف به قم آمدند با اينکه اساتيد بزرگی همچون مرحوم کمپانی و مرحوم نائينی را در فقه و اصول ديده بود می گويند: وقتی وارد قم شدم دقت و مطالعه کردم تا ببينم وضعيت حوزه قم چگونه است. ديدم دو علم در آن رونق ندارد و بايد روی آن ها کار شود که يکی از آنها تفسير قرآن کريم است. کار ايشان چون خالصانه و از روی برنامه و حساب بود، از سوی خدای متعال مورد برکت قرار گرفت و لذا تفسيری نوشتند که با آن آبروی شيعه را خريدند. تفسيری که تا کنون به عظمت آن خلق نشده است.

انشاء الله در جلسه آينده به بررسی روايت 22 کتاب عقل و جهل «کافی» می پردازيم . در آن روايت حضرت می فرمايد: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِی وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْل‌»[8]


[3] برای مطالعه بیشتر درباره معجزه و ارکان ثبوتی و اثباتی آن ر.ک: ایضاح المراد، حضرت استاد ربانی گلپایگانی.
[4] ر.ک: سیر اعلام النبلا، ج6، ص258؛ تذکره الحفاظ، ج1، ص157.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo