< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

بررسی ادله حجت شرعی بودن عقل

سخن در اين بوده که حجت شرعی منحصر در مستند بودن به ادله نقليه نيست بلکه ادله عقلی نيز به عنوان دليل شرعی به شمار می آيند. برای اثبات اين مطلب هم دليل عقلی و هم دليل نقلی اقامه شد که خلاصه آن از اين قرار است:

 

دليل عقلی

اگر حجت شرعی را منحصر در ادله نقلی بدانيم در اين صورت ديگر اثبات شرع نيز ممکن نخواهد بود زيرا همان طور که خواجه نصير الدين طوسی در مورد انکار حسن و قبح عقلی گفته است «و لانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا»[1] . اگر حسن و قبح را تنها شرعی بدانيم و حسن و قبح عقلی را انکار کنيم، در اين صورت هر دو حسن و قبح را منتفی دانسته ايم. در بحث ما نيز اگر تنها ادله نقلی را حجت شرعی بدانيم در اين صورت راهی برای اثبات شرع و نقل نيز باقی نخواهد ماند.

 

دليل نقلی

الف) دليل قرآنی

در مورد ادله قرآنی چند دسته از آيات بيان شد که از اين قرار است:

1. دسته اول آياتی بود که انسان ها را به تفکر و تعقل و تذکر تشويق می کنند. گونه ديگر آياتی بود که در آن ها خدای متعال دليل عقلی را به پيامبر خويش برای احتجاج با مخالفان القاء نموده است.

تذکر نيز همان امر عقلی است که مورد يادآوری قرار می گيرد به گونه ای که اگر در مورد آن دليل نقلی نيز نمی آمد خود فرد آن را می فهميد و لذا فلسفه بيان آن تنبيه و تذکر است.

2. دسته ديگر از آياتی که عقل را به عنوان حجت شرعی می داند آياتی است که بيان می دارد کسانی که اهل تعقل و تفکر نيستند از بدترين جنبندگان به شمار می آيند: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون. دو گروه مصداق در اين آيات هستند: کسانی که اصلا عقل را به کار نمی گيرند و يا به آن چه عقل حکم می کند عمل نمی کنند. اما هر دو گروه حجيت عقل را می فهمند و الا اطلاق ﴿شر الدواب﴾ در مورد آنها معنا نمی داشت. به عبارت ديگر اطلاق ﴿لايعقلون﴾ شامل حال دو گروه می شود: کسانی که در مقام فهم، عقلشان را به کار نمی گيرند و گروه ديگر کسانی اند که می فهمند اما به آن چه فهميده اند پايبند نيستند. ﴿لايسمعون﴾ نيز دو شامل حال اين دو گروه می شود: کسانی که اصلا به سخن حق گوش فرا نمی دهند مانند اينکه درب گوش خود را می بندند، و دوم کسانی که می شنوند و سخن حق به گوش آنان می خورد اما به آن اعتنايی نمی کنند.

3. دسته ديگر آياتی است که در آن خدای متعال از مشرکان خواسته است تا بر سخن خويش برهان اقامه کنند. روشن است که منظور از برهان در اينجا، برهان عقلی است زيرا آنان به وحی و نقل اعتقادی نداشتند تا بخواهند از آن طريق اقامه برهان کنند.

4. دسته ديگر اقامه برهان عقلی در مساله توحيد و معاد در قرآن کريم است. وجه آن اين است که اين دو مساله از جمله مسائلی نيستند که نبوت متوقف بر آنان باشد و لذا اگر با دليل نقلی نيز بيان شوند بايد به آنها ملتزم بود اما با اين حال قرآن کريم بر آن ها برهان عقلی اقامه نموده است.

مساله نبوت و وحی بر اين مقدمات پيشينی عقلی متوقف است:

الف) خدای عليم، قدير و حکيم وجود دارد؛

ب) خدای متعال در خلقت مخلوقات خويش دارای هدف و غرض است و آن هدف رسيدن مخلوقات به سعادت و کمال است؛

ج) مخلوقات برای دستيابی به سعادت و کمال بايد راه و چاه را بدانند؛

د) عقل بشر به تنهايی نمی تواند همه نيازهای معرفتی انسان را تامين کند، زيرا محدود است و به تنهايی راه به جايی نمی برد.

پس خدای عليم و قدير و حکيم از طريق ارسال رسولان انسان ها را آگاه می کند، بنابراين بعثت انبياء واجب است.

همه اين مقدمات و معارف عقلی است. بعد از اينکه اين مقدمات اثبات شد، وحی و شريعت ثابت می شود و از اين پس می توان از آموزه های وحيانی بهره گرفت.

مساله وجوب ارسال نبی از اين وصيت نامه امام علی (ع) به امام حسن مجتبی (ع) بدست می آيد که فرمود: «وَ اعْلَمْ يَا بُنَی أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ»[2] : بدان که اگر برای پروردگار تو شريکی می بود، آن شريک هم می بايد رسولانش را می فرستاد. هدايت خلق از لوازم عقلی ربوبيت و خالقيت است و اگر خالق و ربی، مخلوق خود را هدايت و دستگيری نکند و به آن بی اعتنا باشد ديگر چگونه خالقی خواهد بود؟!

5. دسته پنجم از آياتی که از آن ها می توان حجت شرعی بودن عقل را فهميد آياتی است که به آسيب شناسی عقل و آفات آن پرداخته است. در اين باره چند آسيب بيان شده است:

الف) قرآن کريم تبعيت از آباء و نياکان را به صورت کورکورانه، نادرست و بی عقلی دانسته است: ﴿وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ﴾[3] . رفتار و عقايد پدران و گذشتگان يا عقلانی است و يا غير عقلانی است. اگر عقلانی است فبها و الا اعتباری در برابر عقل ندارد.

ب) پيروی از ظن و گمان مورد سرزنش قرار گرفته است. قرآن کريم بيان می دارد که افراد رشد يافته نبايد تابع ظنيات و سخنان بی دليل باشند. البته مراد از ظن در اينجا، ظن به معنای خرص و گمان واهی و بی حساب است؛ اين ظن است که نبايد مورد اعتنا قرار گيرد. اما ظنی که نزد عقلا اطمينان آور بوده و باعث سکون نفس می شود، چه در احکام فقهی و چه مباحث اعتقادی مورد اعتنا و توجه است.

قرآن می فرمايد: ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم[4] از آنچه علم نداری پيروی نکن. مراد از علم در اينجا اعم از يقين منطقی و علم به معنای ظن اطمينان آور عرفی است، زيرا مخاطب اين آيات تنها امثال ابن سينا ها نيستند بلکه عموم عقلا مراد هستند و برای عقلا هرگاه مساله ای به حد سکون نفس برسد آن را معتبر دانسته و معامله علم و يقين با آن می کنند هر چند جهت مخالف آن به درجه صفر نرسد. قرآن کريم می فرمايد: ﴿قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[5] در اينجا ظن به معنای علم است و لذا اعتبار دارد.

نکته: شارع حکيم حق دارد برخی از راه هايی که افراد برای کسب معرفت دنبال می کنند را منع کند مانند اينکه قياس را مذمت کرده است و لذا هر چند فرد در آنها به واقع هم برسد اما از نظر شارع مورد اعتبار نيست. نمونه ديگر مساله تفسير به رای است. در روايت آمده است: «من فسر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر- و إن أخطأ فهو أبعد من السماء[6] . بنابراين اگر شارع مقدس طريقی را در معرفت رد کرده است، بايد آن راه کنار گذاشته شود، اما اگر در مورد راهی نهی ننموده باشد، اگر فرد در آن مسير به يقين بالمعنی الاخص دست يابد و يا به حدی برسد که اطمينان عقلايی برايش حاصل شود به گونه ای که به احتمال خلاف آن عقلا اعتنايی نمی کنند، آن راه از وی پذيرفته می شود و يقينش معتبر است.

در باب برهان «نظم» گفته شد هر چند يقينی که از اين برهان بدست می آيد در حد يقين برهان «امکان و وجوب» نيست اما در حد خود دارای اعتبار است. شهيد مطهری در مثالی فرمودند: مثلا اگر کسی بگويد کتاب «جواهر» را فردی بی سواد نوشته است، احتمال عدم آن هر چند از نظر عقلی خيلی ضعيف است اما به حد صفر نمی رسد اما هيچ عاقلی به آن اعتنا نمی کند. اما احتمال خلاف در برهان «امکان و وجوب» به حد صفر می رسد.

نکته: در مبانی اجتهاد در علم کلام اين بحث مطرح می شود که آيا می توان به ظنونی هم چون خبر واحد و ظواهر آيات و روايات در اعتقادات استناد کرد يا نه؟ در مورد احکام قول مشهور آن است که عمل به ظنون صحيح است اما در مورد اعتقادات مشهور قائل به عدم جواز هستند. در مقابل عده ای می گويند استفاده از ظنون در صورت تحقق شرايط آن در اعتقادات مانعی ندارد. ما نيز همين ديدگاه اخير را برگزيده و دلايل آن را در جای خود آورده ايم.

6. قرآن کريم می فرمايد اگر اهل جهنم گوش فرا می دادند يا تعقل می کردند گرفتار آتش دوزخ نمی شدند: ﴿وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فی‌ أَصْحابِ السَّعيرِ﴾[7] . در جای ديگر کسانی که اهل شنيدن و تعقل نيستند را همانند چهارپايان و بلکه گمراه تر از آنها دانسه است: ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً﴾[8] . اين آيات شريفه بيان می دارد که در حوزه دين و هدايت دو طريق وجود دارد: يکی راه سمع يعنی شنيدن از معصوم و وحی الهی و ديگری راه عقل و تفکر عقلی است، و هر دو مورد اعتبار است و در صورتی که فردی به آنها بی اعتنايی کند مورد مواخذه قرار می گيرد. زمخشری در کشاف در اين باره می گويد: « إنما جمع بين السمع و العقل، لأنّ مدار التكليف على أدلة السمع و العقل»[9]

 

سوال و جواب

چه وجهی وجود دارد که قرآن کريم در اين آيات مساله سمع يا همان نقل را مقدم بر عقل دانسته است در حالی که به يک اعتبار عقل مقدم بر نقل است؟

در پاسخ چند وجه می توان برای آن بيان کرد:

1. از نظر کمی اکثر معرفت هايی که مربوط به هدايت انسان ها است از طريق نقل (يا همان سمع) بيان شده است و مواردی که عقل به صورت مستقلا درک می کند از لحاظ کمی کم است.

2. از نظر کيفی در فرايند تعقل احتمال خطا وجود دارد اما در وحی آنچه آمده است قطعی است زيرا اين طريق مورد حراست الهی قرار دارد: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً. إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً. لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‌ كُلَّ شَی‌ءٍ عَدَداً﴾[10] : داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‌سازد. مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‌دهد. تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده‌اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصار كرده است!

3. اکثريت انسان ها از طريق سمع به حقايق الهی دست می يابند و کسانی که با تعقل مسائل را درک می کنند کم هستند.[11]

 

ب) ادله روايی

انشاء الله در جلسه آينده به بررسی ادله روايی حجت شرعی بودن عقل می پردازيم . برای مطالعه به کتاب «عقل و جهل» کافی مراجعه شود .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo