< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجه پذيرفته شده در توصيف علم دينی

نقد ديدگاهی که دينی بودن علم را بی معنا می داند

ضابطه ارائه شده و نقد آن

موضوع بحث بررسی نظريه ای است که معتقد است علم دينی، تعبيری بی معنا است و لذا طرح دينی و اسلامی کردن علوم تجربی، طرحی بی معنا و نامعقول است. ضابطه ای برای اين منظور بيان شده و آن اينکه اگر بخواهد علمی به دينی و غير دينی توصيف شود بايد تکثر مصداقی و تعدد مصداقی در باب علم به لحاظ موضوع يا روش و غايت امکان پذير باشد. اما اگر برای ماهيت و مفهومی تنها يک مصداق وجود داشته باشد ديگر معنا ندارد آن را به دو گونه دينی و غير دينی تقسيم کنيم. اين امر حداقل نيازمند دو مصداق است. قائل به اين نظريه معتقد است علوم اين گونه اند و لذا دينی و غير دينی بودن در مورد آنها معنا ندارد.

در جلسه گذشته در مورد اين ضابطه و نقد آن سخنانی بيان و گفته شد اگر مراد اين باشد که تقسيم علم به دينی و غير دينی منوط به اين تعدد است، سخن درستی است. تقسيم علم به دو قسم دينی و غير دينی منوط به تعدد مصداقی به لحاظ موضوع، يا روش و يا غايت است. اما اگر مقصود اين باشد که توصيف منوط به تعدد است، قابل قبول نيست زيرا توصيف علم به دينی و غير دينی داير مدار تعدد نيست بلکه اگر فرض کنيم مفهومی تنها يک مصداق هم داشته باشيم باز می تواند مورد اين توصيف قرار گيرد. در حقيقت توصيف دينی بودن و غير دينی بودن تابع ملاک است.

آقای سروش می گويد شاخه های علمی را يا به لحاظ موضوع آنها تعريف می کنند و يا به لحاظ روش و منهج تعريف می کنند و يا به لحاظ غايت آنها تعريف می کنند. حال در تعريفی که از يک علم مانند علم فيزيک ارائه می دهيم، آن علم يک چيز بيشتر نخواهد بود زيرا هيچ علمی دو موضوع ندارد و واحد است. در نقد اين سخن می گوييم اگر مراد وی از اينکه توصيف علم به دينی و غير دينی منوط به تعدد و تکثير ماهيت علم است، تقسيم علم باشد سخن درستی است اما اگر مقصودشان توصيف باشد در اين صورت اين سخن صحيح نيست زيرا توصيف تابع ملاکی است که برای دينی بودن بيان شده و در آن تعدد دخالتی ندارد . و لذا علوم يا دينی هستند و يا غير دينی، البته همان طور که قبلا گفته شد همه علوم خصوصا علوم طبيعی، دينی خواهند بود زيرا موضوع آنها به اراده تکوينی و تشريعی الهی باز گردد و همان طور که گفته شد امری که اولا متعلق اراده تکوينی الهی و ثانيا متعلق اراده تشريعی الهی باشد دينی خواهد بود .

بنابراين، اگر مراد قائل به اين قول اين است که تقسيم خارجی علوم، منوط به تعدد از جهت موضوع، روش و يا غايت است سخن درستی است. اما اگر مقصود اين است که توصيف علم منوط به تعدد است، قابل قبول نيست زيرا با وحدت نيز می توان توصيف نمود.

تقسيم علوم از نظر موضوع

آقای سروش می گويد: از نظر موضوع، هر علمی در متن واقع و نفس الامر يک موضوع بيشتر ندارد و طبق آن ضابطه که تقسيم علم به دينی و غير دينی منوط به تکثر و تعدد مصداقی است، پس ما نمی توانيم علم را به دينی و غير دينی تقسيم کنيم.

اين سخن فی الجمله صحيح است اما چند نکته در مورد آن مورد توجه است :

1. بايد تفصيلی بين علوم تجربی طبيعی و علوم تجربی انسانی قائل شد. اگر ملاک ما در تقسيم، علوم طبيعی باشد، اين تقسيم معنا ندارد زيرا موضوع علوم طبيعی هر چه باشد فعل الله است و فعل الهی قطعا دينی است. در مورد علوم انسانی مساله دو صورت پيدا می کند: از نظر اراده تکوينی الهی، افعال انسان با علوم طبيعی فرقی نمی کند زيرا افعال خوب يا بد انسان بدون اذن و مشيت تکوينی الهی محقق نخواهد شد. اما از نظر اراده تشريعی الهی که ملاک دينی بودن نيز همين جنبه است، افعال نيک انسان ها حتی اگر متدين نباشند دينی است. کارهای بد نيز الهی نيست هر چند مرتکب آنها متدين باشد. ملاک غير دينی بودن در افعال اختياری انسان آن است که مطابق اراده تشريعی الهی و مرضی الهی نباشد.

اگر موضوع علمی شناخت گناهان و جرم ها باشد، اين علم از جهت موضوع، دينی نخواهد بود. دزدی کردن، دروغ گويی از هر کسی صادر شود بد و ناپسند است. افعالی که در متن جامعه تحت عنوان رذالت ها قرار می گيرند، غير دينی خواهد بود. در حوزه روان و اخلاق نيز همين گونه است. بنابراين تقسيم علم به دينی و غير دينی از جهت موضوع در مورد علوم انسانی ممکن است و راه حل دارد.

2. هر چند موضوع علمی واحد باشد اما ممکن است جهان بينی عالم و نگرش و تفسيری که از موضوع اراده می دهد متفاوت باشد. مثلا «انسان» در نفس الامر و از آن حيث که مخلوق الهی است يک چيز است اما تفسير هايی که از انسان ارائه شده مختلف است. در اينجا بايد مقام ثبوت را از مقام اثبات جدا نمود . گاه جهان بينی عالم اين است که طبيعت را خود بسنده می داند و گاه آن را مخلوق الهی می داند، از اين جهت ممکن است علمی دينی و غير دينی باشد.

تقسيم علوم از نظر روش

آقای سروش همان مطالبی که در مورد موضوع بيان کرده در مورد روش نيز بيان کرده است. وی می گويد: روش هر علمی جعلی نبوده و در اختيار ما نيست و ما تنها کاشف روش هستيم. روش ها در عالم تعبيه شده و از شئون عالم است. مثلا اينکه کسی که در مرکز ايران قرار دارد و می خواهد به تبريز سفر کند بايد به شمال شرقی برود. اين ديگر امری اعتباری و قراردادی نيست. «اگر ما علم را بر مبنای روش تعريف کنيم، تمايز علوم را به تمايز روش ها بدانيم، همانند تعريف علم بر مبنای موضوع، علم دينی و غير دينی معنا نخواهد داشت. روش امری غير اختياری است و ما برای رسيدن به اين حقيقت که چيزی نتيجه چيزی ديگری هست يا نيست روش های مختلفی نداريم. در واقع اين جهان مقدمات و نتايج را با راه های معينی به يکديگر وصل می کند. روش، عبارت است از کشف اين معنا که مقدمات چگونه و از چه مسيری به نتايج منتهی می شود. ما نيستيم که مقدمات را به نتايج وصل می کنيم چون در آن صورت در يک نسبيت بی امان غرقه خواهيم شد و هر کسی حق خواهد داشت که از مقدمات معينی به نتايج دلخواه خود برسد و در آن صورت ما علمی نخواهيم داشت. علم آن است که مقدمات، نتايج را مهار کند و نگذارند به هر طرف که دلمان خواست برويم و از هر مقدمه ای هر نتيجه ای را بگيريم. [مثل آنکه هر کسی که شتری را می راند بايد آن را مهار کند]»[1] .

بر اين اساس تقسيم علم به دينی و غير دينی از نظر روش علم معنا نخواهد داشت .

چند نکته در مورد اين مطلب قابل توجه است:

1. اگر مقصود اين است که تقسيم علم به دينی و غير دينی در گرو اين مطلب است که در نفس الامر دو روش دينی و غير دينی در عرض هم داشته باشيم، سخن درستی است و چنين چيزی وجود ندارد. اما اگر مقصود توصيف علم به دينی و غير دينی است، اين توصيف داير مدار تعدد نيست. اگر در مورد علمی ثابت کرديم که روش های بکار رفته در آن نادرست است در اين صورت آن علم از اين نظر غير دينی خواهد بود. مثلا در علم فقه، روش آن در عالم ثبوت آن است که به منابع احکام دين رجوع شده و بر اساس قواعد عقلايی، زبان شناختی و قواعد منطقی از آن منابع، احکام استخراج شود. حال اگر کسی در عرض کتاب و سنت به جهت اينکه اين منابع را ناقص می داند به سراغ قياس برود، در اين صورت روش نادرستی را برگزيده و اين روش غير دينی است و مرضی الهی نيست. امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّين‌»[2] .

نکته: تفاوت اجتهاد شيعی و اجتهاد ابوحنفی در بهره گيری از عقل آن است که عقلی که در اجتهاد شيعی به عنوان منبع شناخت مطرح است، عقل يقينی است، در حالی که در فقه ابوحنبفه، عقل ظنی به عنوان منبع قرار گرفته است. اساسا در فقه شيعه چون خلاء منبع فقهی کم است جايی برای مستقلات عقليه باقی نمانده است .

وقتی آقای سروش مقاله «صراط های مستقيم» را نوشتند در آنجا گفتند فقه حنفی و فقه جعفری، تفسير فخر رازی و تفسير علامه طباطبايی هيچ کدام اسلام ناب نيست. حقيقت که ناب است در هيچ کدام يافت نمی شود. در نقدی که آنجا بيان شد گفته شد: اگر منظور شما آراء تفسيری و اجتهادی است، سخن درستی است و ما هرگز ادعا نمی کنيم که مثلا همه آنچه در تفسير الميزان يا کتاب جواهر الکلام آمده است، همه درست و حق است. اما سخن در روش است. اگر روش بکار رفته مورد تاييد باشد، در اين صورت رأی فرد هر چند مخالف با واقع باشد اما معفو و مأجور است اما اگر روش خطا باشد همه آن خراب خواهد بود.

پس به جهت مقام ثبوت، سخن آقای سروش درست است اما به جهت مقام اثبات، بعضی از روش ها درست و برخی نادرست است و لذا علم دينی و غير دينی از اين جهت معنا خواهد داشت.

2. در روش و منهجی که متعدد است، ملازمه ای ميان اينکه يکی دينی و يکی غير دينی باشد نيست، زيرا ممکن است روش ها متعدد باشد اما همه آنها دينی باشد. ما روش ها را جعل نمی کنيم و لذا ممکن است موضوعی باشد که از چندين روش درباره آن، معرفت به دست آيد، مثلا در مورد توحيد، هم از روش عقلی می توان وارد شد و هم نقلی و هم روش شهودی. يا در علوم تجربی ممکن است علاوه بر روش تجربی، نقل معتبری معرفتی را نسبت به طبيعت به ما دهد.

3. جهان بينی های عالم در روشی که به کار می گيرند تأثير گذار است. اگر عالم، موضوع را به گونه ای خاص تفسير کند روشی که برای شناخت آن موضوع بکار می گيرد متفاوت است. مثلا در جهان غرب عده ای با عنوان «رفتار گرايان» پيدا شدند که گفتند در علوم انسانی بايد صد درصد روش علوم طبيعی را بکار گرفت. علت اين سخن آنان اين بود که آنان رفتارهای انسان را اموری صد درصد مکانيکی و ماشينی می دانستند. در مقابل مکتبی با عنوان رمانتيسم پيدا شد که عالم طبيعت را تنها ماشين وار نمی دانست و برای آن راز و رمزی قائل بود. آنان به همين خاطر می گفتند نمی توان تنها با عقل تجربی جهان را شناخت بلکه شناخت دقيق و درست آن نيازمند حس شاعرانه نيز هست. پس تفسير از عالم طبيعت، روش های مختلفی را به همراه دارد .

انشاء الله در جلسه آينده بحث غايتی که آقای سروش مطرح کرده را مورد بررسی قرار می دهيم.

 


[1] علم دینی، ص145- 146.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo