< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدل الهی و مساله شرور
بررسی حديث توحيد مفضل در مساله شرور
سخن در مباحثی بود که حضرت امام صادق(ع) در حديث توحيد مفضل در پاسخ به اشکالات شرور مطرح کرده بودند.
مرحوم علامه مجلسی در مورد اين روايت می فرمايد: هر چند اين روايت مرسل است اما چند نکته در مورد آن گويای اعتبار و صحت آن است:
1-شهرت اين روايت گويای انتساب آن به مفضل بن عمر است .
2-جناب مفضل بر خلاف آنچه برخی به وی نسبت داده اند دارای شخصيتی بزرگ و ارزشمند است .
3-متن روايت گويای صدور آن از لسان امام است .
4-آنچه در اين روايت بيان شده، دارای استدلال بوده و جنبه برهانی دارد .
امام در جلسه چهارم اين روايت در جواب افرادی که بلايا و مصائب را دليلی بر انکار خداوند و نبود تدبير در عالم دانسته اند می فرمايد: « فَيُقَالُ فِی جَوَابِ ذَلِكَ أَنَّهُ إِنْ لَمْ يَكُنْ خَالِقٌ وَ مُدَبِّرٌ فَلِمَ لَا يَكُونُ مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْ هَذَا وَ أَفْظَعُ فَمِنْ ذَلِكَ أَنْ تَسْقُطَ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ وَ تَهْوِی الْأَرْضُ فَتَذْهَبَ سُفْلًا وَ تَتَخَلَّفَ الشَّمْسُ عَنِ الطُّلُوعِ أَصْلًا وَ تَجِفَّ الْأَنْهَارُ وَ الْعُيُونُ حَتَّى لَا يُوجَدَ مَاءٌ لِلشَّفَةِ وَ تَرْكُدَ الرِّيحُ حَتَّى تَخِمَّ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْسُدَ وَ يَفِيضَ مَاءُ الْبَحْرِ عَلَى الْأَرْضِ فَيُغْرِقَهَا ثُمَّ هَذِهِ الْآفَاتُ الَّتِی ذَكَرْنَاهَا مِنَ الْوَبَاءِ وَ الْجَرَادِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مَا بَالُهَا لَا تَدُومُ وَ تَمْتَدُّ حَتَّى تَجْتَاحَ كُلَّ مَا فِی الْعَالَمِ بَلْ تَحْدُثُ فِی الْأَحَايِينِ ثُمَّ لَا تَلْبَثُ أَنْ تُرْفَعَ أَ فَلَا تَرَى أَنَّ الْعَالَمَ يُصَانُ وَ يُحْفَظُ مِنْ تِلْكَ الْأَحْدَاثِ الْجَلِيلَةِ الَّتِی لَوْ حَدَثَ عَلَيْهِ شَی‌ءٌ مِنْهَا كَانَ فِيهِ بَوَارُه‌» پس در جواب ايشان مى‌گوئيم كه: اگر خالقى و مدبّرى در عالم نمى‌بود مى‌بايست كه زياده از اين فتنه و فساد و آفات و حوادث در جهان پديد آيد، مثل آن كه آسمان بر زمين بيفتد يا زمين به آب فرو رود، يا آفتاب از طلوع تخلّف نمايد و هرگز طالع نشود، و نهرها و چشمه‌ها خشك شوند به نوعى كه يك قطره آب در آنها به هم نرسد، و هوا راكد شود كه مطلقاً باد حركت نكند تا همه اشياء فاسد گردد، يا آب دريا بر زمين جارى گردد كه عالم را غرق كند. و باز اين آفت‌ها كه گاهى مى‌رسد از طاعون و ملخ و امثال اينها، چرا دايم و ممتدّ نمى‌گردد تا آنچه در عالم هست مستأصل گرداند، بلكه گاهى به هم مى‌رسد و زود برطرف مى‌شود؟ نمى‌بينى كه عالم از اين احداث جليله كه موجب بوار و هلاك اهل عالم است محفوظ و مصون است.
وجود شعور و تدبير در کار عالم
در جلسه قبل گفته شد معنای اين کلام حضرت آن است که اگر در عالم مدبری نباشد از آنجا که طبيعت به مقتضای طبعش يکنواخت بوده و فراز و فرودی در آن نيست، لذا بايد بلايا وسيع تر بوده و همه جهان را در بر می گرفت. حال که چنين نشده معلوم می شود مدبری آنها را اداره می نمايد.
ممکن در اينجا سوال شود چه ملازمه ای ميان دوام و گستردگی بلايا و مصائب و فاعليت طبيعی است زيرا در طبيعت نيز موانعی وجود دارد که جلوی پاره ای بلايا را می گيرد؟
در جواب بايد دانست که کلام حضرت در مجموع اين مطلب را بيان می فرمايد که حوادث طبيعی نيز ضابطه مند بوده و بر اساس طرح و برنامه ای صورت می گيرد و خود به خودی و بی حساب نيست به همين خاطر است که قابل اندازه گيری و در برخی موارد قابل پيش گيری است. حال که چنين است معلوم می شود نظم و تدبيری بر آن حاکم است. عقل نيز حکم می کند که هر جا پديده منظمی باشد، ناظمی دارای علم و شعور آن را ايجاد کرده است. به همين خاطر امام (ع) در پايان کلام خود در اين بخش می فرمايد: آيا نمی بينی که عالم با توجه به وجود اين حوادث کماکان سالم و محفوظ مانده است؟
وقايعی که در عالم رخ می دهد خواه خيرات باشد يا شرور همه هدفمند بوده و بر اساس تدبيری هدفمند صورت می گيرد. عقل هرگز نمی پذيرد که طبيعت و ماده بی شعور و ادراک بتواند به خودی خود چنين کاری را انجام دهد. بنابراين برخلاف آنچه اشکال شده است نه تنها حوادث و شرور دليل بر عليه خداوند نيست بلکه خود دليلی بر وجود خالق متعال است.
ممکن است کسی بگويد درست است که عالم کنترل شده عمل می کند، اما عامل آن در خود آن قرار دارد نه بيرون . کما اينکه مفضل نيز به امام عرض کرد « يَا مَوْلَای إِنَّ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ هَذَا مِنْ فِعْلِ الطَّبِيعَةِ»[1]. اما اين سخن نيز نادرست است زيرا ما نيز می خواهيم اثبات کنيم نظم عالم برخواسته از ناظمی دارای شعور و ادراک است و شما نيز به آن اذعان نموديد . امام در جواب سوال مفضل فرمودند: « بپرس از ايشان كه آيا اين طبيعت كه شما مى‌گوئيد علم و قدرت دارد بر اين افعال يا نه؟ پس اگر گويند كه علم و قدرت دارد، پس به خدا قائل شده‌اند و او را «طبيعت» نام كرده‌اند، زيرا كه معلوم است طبيعت را شعورى و اراده نيست. و اگر گويند كه طبيعت را علم و اراده نيست، پس معلوم است كه اين افعال محكمه متقنه از طبيعت بى‌شعور صادر نمى‌شود چنانچه دانستى و ليكن عادت الهى جارى شده است كه اشياء را با اسباب جارى نمايد و جاهلان بر اين اسباب نظر افكنده‌اند و از مسبب الاسباب غافل شده‌اند.‌»

رد قول معطله و مانويه در مورد مساله شرور
امام صادق (ع) در ادامه روايت می فرمايند: «وَ قَدْ أَنْكَرَتِ الْمَنَانِيَّةُ مِنَ الْمَكَارِهِ وَ الْمَصَائِبِ الَّتِی تُصِيبُ النَّاسَ فَكِلَاهُمَا يَقُولُ إِنْ كَانَ لِلْعَالَمِ خَالِقٌ رَءُوفٌ رَحِيمٌ فَلِمَ تَحْدُثُ فِيهِ هَذِهِ الْأُمُورُ الْمَكْرُوهَةُ »[2] و به تحقيق كه انكار مى‌كنند ملاحده و اتباع مانى مكاره و مصائبى را كه به مردم مى‌رسد و مى‌گويند كه اگر براى اين عالم خالق رحيم و مهربانى باشد، چرا اين امور ناخوش به ظهور مى‌آيد؟
امام صادق (ع) از دو گروه معطله و مانوييه ياد می کند که به خاطر وجود بلايا و مصائب يکی کلا منکر خداوند شده است و ديگری برای شرور مبدا ديگری قرار داده و ثنوی شده اند. گروه معطله ای که در فرق و مذاهب معروف است غير از معطله ای است که در روايات آمده است. معطله در علم کلام به گروهی گفته می شود که اصل وجود خداوند را قبول دارند اما می گويند عقل انسان از شناخت او ناتوان است. در پاسخ اين گروه اين کلام حضرت امير المومنين (ع) کافی است که فرمود: «لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه‌»[3] خدای متعال عقل‌ها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته، امّا از معرفت و شناسايى خود باز نداشته است.‌
اما در روايات معطله به کسی گفته می شود که منکر خداوند برای عالم هستی است. از امام جواد (ع) سوال شد آيا می توان به خداوند اطلاق شی شود؟ فرمودند: «نَعَمْ يُخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيه‌»[4]. آرى چيزى كه او را از حد تعطيل (خدائى نيست) و حد تشبيه (مانند ساختن او را بمخلوق) خارج كند (يعنى چون گوئى خدا چيزيست اعتراف بوجودش كرده‌اى پس كافر و طبيعى نيستى اما بايد بدانى كه او چيزيست بيمانند). در روايت توحيد مفضل نيز همين معنا مورد نظر است .
مانويه پيروان مانی هستند که در زمان انوشيروان می زيسته و آيين دوگانه پرستی (ثنويه) را مطرح کرده است. وی می گويد از آنجا که شرور با رحمت الهی سازگاری ندارد بايد مبدا جدايی که اهرمن باشد برای آن در نظر گرفت.
معطله و مانويه هر دو يک مشکل داشتند و آن انتساب شرور به خداوند متعال است اما برخورد آنها با اين مشکل دو گونه بوده است: يکی نتيجه گرفت که پس خدايی در عالم نيست و ديگری نتيجه گرفت که مبدا خيرات غير از مبدا شرور است. امام صادق(ع) در اين روايت، هر دو عقيده را يکجا رد کرده و می فرمايد: اساسا شرور با رحمت الهی ناسازگاری ندارد بلکه خود دارای برکات فراوانی است. اگر اين شرور در عالم نمی بود اخلاق در جامعه اسلامی می مرد.
آن حضرت می فرمايد: «وَ الْقَائِلُ بِهَذَا الْقَوْلِ يَذْهَبُ إِلَى أَنَّهُ يَنْبَغِی أَنْ يَكُونَ عَيْشُ الْإِنْسَانِ فِی هَذِهِ الدُّنْيَا صَافِياً مِنْ كُلِّ كَدَرٍ وَ لَوْ كَانَ هَكَذَا كَانَ الْإِنْسَانُ يَخْرُجُ مِنَ الْأَشَرِ وَ الْعُتُوِّ إِلَى مَا لَا يَصْلُحُ فِی دِينٍ وَ لَا دُنْيَا كَالَّذِی تَرَى كَثِيراً مِنَ الْمُتْرَفِينَ وَ مَنْ نَشَأَ فِی الْجِدَةِ وَ الْأَمْنِ يَخْرُجُونَ إِلَيْهِ حَتَّى أَنَّ أَحَدَهُمْ يَنْسَى أَنَّهُ بَشَرٌ وَ أَنَّهُ مَرْبُوبٌ أَوْ أَنَّ ضَرَراً يَمَسُّهُ أَوْ أَنَّ مَكْرُوهاً يَنْزِلُ بِهِ أَوْ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَرْحَمَ ضَعِيفاً أَوْ يُوَاسِی فَقِيراً أَوْ يَرْثِی لِمُبْتَلًى أَوْ يَتَحَنَّنَ عَلَى ضَعِيفٍ أَوْ يَتَعَطَّفَ عَلَى مَكْرُوبٍ فَإِذَا عَضَّتْهُ الْمَكَارِهُ وَ وَجَدَ مَضَضَهَا اتَّعَظَ وَ أَبْصَرَ كَثِيراً مِمَّا كَانَ جَهِلَهُ وَ غَفَلَ عَنْهُ وَ رَجَعَ إِلَى كَثِيرٍ مِمَّا كَانَ يَجِبُ عَلَيْهِ وَ الْمُنْكِرُونَ لِهَذِهِ الْأُمُورِ الْمُؤْذِيَةِ بِمَنْزِلَةِ الصِّبْيَانِ الَّذِينَ يَذُمُّونَ الْأَدْوِيَةَ الْمُرَّةَ الْبَشِعَةَ وَ يَتَسَخَّطُونَ مِنَ الْمَنْعِ مِنَ الْأَطْعِمَةِ الضَّارَّةِ وَ يَتَكَرَّهُونَ الْأَدَبَ وَ الْعَمَلَ وَ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَفَرَّغُوا لِلَّهْوِ وَ الْبِطَالَةِ وَ يَنَالُوا كُلَّ مَطْعَمٍ وَ مَشْرَبٍ وَ لَا يَعْرِفُونَ مَا تُؤَدِّيهِمْ إِلَيْهِ الْبِطَالَةُ مِنْ سُوءِ النشو [النُّشُوءِ وَ الْعَادَةِ وَ مَا تُعْقِبُهُمُ الْأَطْعِمَةُ اللَّذِيذَةُ الضَّارَّةُ مِنَ الْأَدْوَاءِ وَ الْأَسْقَامِ وَ مَا لَهُمْ فِی الْأَدَبِ مِنَ الصَّلَاحِ وَ فِی الْأَدْوِيَةِ مِنَ الْمَنْفَعَة» و گوينده اين سخن را گمان آن است كه مى‌بايد عيش آدمى در دنيا از هر كدورتى خالص و صاف باشد و به هيچ المى مشوب و مخلوط نباشد، و اگر چنين بود آن مقدار شرّ و طغيان و فساد به هم مى‌رسيد كه نه براى دنيا به كار مى‌آيد و نه براى آخرت چنانچه مى‌بينى گروهى را كه به ناز و نعمت بر آمده‌اند و در امنيت و توانگرى و رفاهيت نشو و نما كرده‌اند به مرتبه از طغيان و كفران مى‌رسند كه گويا فراموش كرده‌اند كه از جنس بشرند يا مربوب مدبّر قضا و قدرند، يا محتمل است كه ضررى به ايشان برسد يا مكروهى بر ايشان نازل گردد، و به‌ خاطر ايشان نمى‌رسد كه ضعيف را رحم كنند، يا فقيرى را دستگيرى نمايند، يا اگر مبتلائى را بينند بر او رقّت كنند، يا نسبت به بيچاره مهربانى اظهار نمايند، يا تعطّفى براى مكروهى به عمل آورند و چون مكروهى ايشان را گزيد و شدّت مصيبتى يا دردى را يافتند پند پذير مى‌گردند، و بسيارى از آنها را كه جاهل و غافل بودند مى‌فهمند و از كثرت معاصى و فسادها كه مرتكب بودند تائب و منزجر مى‌گردند.
و گروهى كه موذيات را در عالم نمى‌پسندند، مانند كودكانند كه مذمّت مى‌نمايند دواهاى تلخ ناگوار را و به خشم مى‌آيند از منع كردن ايشان از اطعمه لذيذ كه ضرر مى‌رساند به ايشان، و كسب آداب و علوم و صنعت‌ها را دشمن مى‌دارند، و دوست مى‌دارند كه پيوسته احوال خود را به لهو و لعب و بطالت بگذرانند و هر طعام و شرابى كه خواهند بخورند و بياشامند و نمى‌يابند كه به بطالت نشو و نما كردن چه ضررها به دين و دنيا مى‌رساند، و اطعمه و اشربه لذيذه ضاره چه دردها در ابدان ايشان احداث مى‌نمايد، و نمى‌فهمند كه در تحصيل آداب حسنه و عواقب حميده منظور است، و در آشاميدن دواهاى تلخ منافع پسنديده مى‌شود، بسا المها كه راحت‌ها در عقب دارد، و بسا تلخى‌ها كه شيرينى‌ها بار مى‌آورد.
نقش ناملايمات در بالابردن ارزش های انسانی
امام صادق (ع) در اين روايات به نقش ناملايمات و سختی ها در رشد ارزش های انسانی می پردازند. آن حضرت می فرمايد: « فَإِذَا عَضَّتْهُ الْمَكَارِهُ وَ وَجَدَ مَضَضَهَا اتَّعَظَ وَ أَبْصَرَ كَثِيراً مِمَّا كَانَ جَهِلَهُ وَ غَفَلَ عَنْهُ وَ رَجَعَ إِلَى كَثِيرٍ مِمَّا كَانَ يَجِبُ عَلَيْهِ » هنگامى كه انسان در سختيهايى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشيد، موعظه مى‌شود و چشم خود را در برابر آنچه بيش از اين نمى‌دانست و از آنها در غفلت بود مى‌گشايد و به بسيارى از وظايف خود آگاه مى‌شود و به آنها مى‌پردازد. اساسا نوع آدمی اين گونه است که وقتی گرفتار مصائب می شود متنبه گرديده و رشد می کند.
اين موضوع از مسائلی است که می توان آن را برای مجامع عمومی مطرح کرد و آثار سازنده ای را به همراه خواهد داشت .






[2] توحید مفضل، امام صادق(ع)، ص168، ط داوری.
[3] نهج البلاغه، سید رضی، خ49، ص 88، ط هجرت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo