< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: توانای عقل در فهم ملاکات احکام شرعی
 سخن در مورد روایاتی است که در مورد توانایی عقل در شناخت احکام دینی آمده است. بیان شد که در این باره دو دسته روایات وجود دارد. دسته ای از آنها ، توانایی عقل در شناخت دین را نفی نموده و دسته ای دیگر برای عقل در فهم دین، اعتبار و ارزش قائل شده است .
 در نگاه نخستین به دسته اول که مضمون آنها نفی درک عقل نسبت به احکام دینی است مانند روایت « إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ » [1] بدست می آید که این روایت بر روایات مثبت حکومت دارد . زیرا مفاد ادله مثبت ناظر به وقتی است که توانایی عقل در موردی احراز شده باشد. به عبارت دیگر مفاد این ادله این است که هر جا عقل انسان قدرت فهم را داشته باشد ، حجت شرعی و الهی در کنار وحی خواهد بود.
 اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا توانایی عقل در شناخت ملاکات احکام اثبات شده است تا داخل این دسته از روایات باشد یا چنین چیزی احراز نشده است؟ در اینجا سه صورت متصور است :
  1. دلیل خاصی بر توانایی عقل در حوزه شناخت ملاکات داریم . در این صورت ، این مورد جزء مصداق روایات مثبت است و در نتیجه از عمومیت روایات نافی خارج خواهد بود.
  2. دلیل خاص بر عدم فهم ملاکات احکام توسط عقل داریم . در این صورت مساله روشن خواهد بود.
  3. دلیل خاصی در نفی و اثبات نداریم . در این صورت ادله نافی با اطلاقش این موارد را شامل می شود و در نتیجه بر اساس باید گفت ، استفاده عقل در شناخت ملاکات احکام به دلیل این روایات مورد نهی قرار گرفته است.
 ما مواردی داریم که توانایی عقل در شناخت آنها احراز شده است در این صورت روایات نافی شامل آنها نمی شود مانند فهم ظواهر کتاب و سنت ، یا اجتهاد عقل در عام و خاص و یا اثبات اصل نبوت و شریعت و مانند آن . اما توانایی عقل برای فهم ملاکات احکام ثابت نشده است ، پس داخل در ادله نافی است . آنچه گفته شد در نگاه نخستین به این ادله است.
 توجه به عصر صدور روایات
 نکته دیگری که باید بدان توجه نمود این است که وقتی به مجموعه روایاتی که منع از حضور عقل در شناخت دین می کند، بشود روشن می شود که بخش عظیمی از آنها ناظر به این است که عقل ظنی که می خواهد به روش قیاس یه حکم شرعی برسد و عقلی که خود را مستقل و مستغنی از عترت می داند، مورد مذمت و نفی قرار گرفته است. این روایات که حدود 52 است را مرحوم حر عاملی در کتاب وسایل جمع نموده است. از بررسی و دقت مجموع روایات بدست می آید که این روایات ناظر به جریانی است که در آن عصر وجود داشته و بدون توجه به عترت به قرآن رجوع کرده و از عقل خود بسنده بهره می گرفتند . شاهد و قرینه گویای این مطلب آن است که اگر عقل در طول عترت به اجتهاد بپردازد، مشمول این روایات نخواهد بود.
 بنابراین سخن ، نتیجه بحث ما در نکته اول تغییر خواهد کرد و آن اینکه دلیل عام یا خاص نداریم که عقل از شناخت ملاکات و مناطات احکام منع شده باشد . البته اجتهاد بی حساب و کتاب نیست که هر مبتدی بخواهد به آن بپردازد بلکه بر اساس کلمات اهل بیت(ع) و ضابطه مند است. اگر بعد از فحص و بررسی و دقت، مجتهد به این نتیجه رسید که آنچه از طرف شارع در موردی بیان شده خصوصیتی ندارد، می توان القاء خصوصیت کرده و موارد جدیدی را داخل حکم بداند . مثلا در ذبح حیوان که استفاده از آهن آمده است ، فقیه استنباط کرده که آهن بودن خصوصیتی ندارد بلکه ملاک تیزی است و آهن مصداق رایج آن عصر بوده است . این اجتهاد در عرض کتاب و عترت نیست بلکه در سایه آن شکل گرفته است. لذا مجتهد حکم می کند در صورتی که در ذبح بقیه شرایط رعایت شود ، می توان از وسایل تیز دیگر نیز بهره گرفت .
 یا در باب ادله حرمت ربا، در برخی روایات آمده که با استفاده از ضمیمه می توان از ربا خلاصی یافت و معامله صحیح نمود. برخی از مجتهدین بر اساس این روایت برخی حیله های فرار از ربا را اجازه داده اند . اما برخی دیگر می گویند از مجموع روایات فهمیده می شود که ظلم و اجحاف و انباشت ثروت مطلوب شارع نیست و در نتیجه این گونه فرار ها از ربا، صحیح نیست و مطلوب شارع نمی باشد . و در نتیجه حکم حرمت کما کان در این موارد باقی است. امام راحل حتی تا آنجا پیش رفته اند که فرموده اند من بعید نمی دانم که روایت هایی که راه فرار از ربا را بیان کرده اند ، جعل شده اند تا چهره ائمه اطهار (ع) را تخریب نمایند .
 البته گفته شد اجتهاد کار مشکل و زمان بری است و نیاز به تلاش و همت خاصی دارد . استاد مطهری در این باره می فرماید « نكته‌اى كه لازم است تذكر دهم اين است كه «اجتهاد» به مفهوم واقعى كلمه، يعنى تخصص و كارشناسى فنى در مسائل اسلامى، چيزى نيست كه هر «از مكتب گريخته‌اى» به بهانه اينكه چند صباحى در يكى از حوزه‌هاى علميه بسر برده است بتواند ادعا كند.
 قطعاً براى تخصص در مسائل اسلامى و صلاحيت اظهار نظر، يك عمر اگر كم نباشد زياد نيست، آنهم به شرط اينكه شخص از ذوق و استعداد نيرومندى برخوردار و توفيقات الهى شامل حالش بوده باشد.
 گذشته از تخصص و اجتهاد، افرادى مى‌توانند مرجع رأى و نظر شناخته شوند كه از حداكثر تقوا و خداشناسى و خداترسى بهره‌مند بوده باشند. تاريخ اسلام افرادى را نشان مى‌دهد كه با همه صلاحيت علمى و اخلاقى هنگامى كه مى‌خواسته‌اند اظهار نظرى بكنند مانند بيد بر خود مى‌لرزيده‌اند.» [2]
 بحث تفسیر به رای نیز همین گونه است . روایاتی که تفسیر به رای را منع نموده اند، نمی گویند هر گونه فهمی از قرآن باطل است بلکه اگر تفسیر و تاویل بر اساس قواعد صحیح عقلایی باشد و با حفظ ظاهر صورت گرفته باشد، صحیح است و مشمول تفسیر به رای نیست. بر این اساس راه کشف باطن به صورت فی الجمله برای مفسرین باز است اما فهم بالجمله آن تنها در اختیار راسخون در علم است .
  روایت ابان ابن تغلب
 از جمله روایاتی که بر نفی ورود عقل در احکام شرعی به آن استدلال شده روایت ابان ابن تغلب است. ظهور این روایت در مورد قیاس، نسبت به روایات قبلی، اظهر است و معلوم است که ناظر به مبحث ملاکات نیست . متن روایت چنین است :
 «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشَرَةٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَيْنِ فَقَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ‌ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ فَيَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي قَالَهُ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ هَكَذَا حَكَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَرْأَةَ تُعَاقِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّين‌» [3]
 گفتمان اصحاب ائمه با ایشان
 نکته ای که در مورد این روایت قابل توجه است این است که گفتمان اصحاب ائمه اطهار با معصومین، گاه حالت مباحثه ای داشته است و ایشان با امام به قلت و ان قلت پرداخته اند . آیا این مساله با تلقی عصمت معصومین از سوی ایشان منافات دارد ؟ نه چنین چیزی نیست . وجه این گونه مباحث آن بوده که این اصحاب چون این مسائل را در متن جامعه مشاهده می کردند، همان ها را به صورت بی پرده به امام عرضه می کردند تا پاسخ امام را در مورد آنها بشنوند و بتوانند در برخورد با مردم آنها را بکار گیرند. شاهد آن این است که گاه ایشان تنها شنوای کلام معصومین بودند و در برابر سخنان آنان تسلیم محض بودند .
 همین برداشت نادرست در کلام نویسنده کتاب «مکتب در فرایند تکامل» و یا از زبان فردی که از اعضای اتاق فکر لندن نشین، صورت گرفته است . ایشان گفته است مساله عصمت در زمان ائمه اطهار مطرح نبوده است بلکه این مساله در قرن های بعد توسط شیخ مفید پیدا شده و بعد شکل گرفته و رسمی شده است. از جمله شواهدی که می آورند این است که می گویند اگر به اصحاب ائمه رجوع کنیم می بینیم که اینان با امام گفتگو می کردند و گویا امام را به عنوان مجتهدی دانسته و با ایشان به بحث می پرداختند. این نشان می دهد تلقی اصحاب ائمه از معصومین مانند یک عالم البته عالم برجسته بوده است. بر اساس آنچه گفته شد نادرستی این برداشت روشن شد . زیرا گفته شد اصحاب ائمه می خواستند با این کار واقعیت جامعه را به امام برسانند و پاسخ امام را دریافت کنند .
 اگر آدمی بخواهد عاقلانه به روایت ابان و مساله ای که مطرح نموده بنگرد به این امر می رسد که ما علم اجمالی داریم که در شریعت اسلام مواردی بین زن و مرد تفاوت گذاشته شده است . این امر صریح قرآن کریم است « يُوصيكُمُ اللَّهُ في‌ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌» [4] یا مساله شهادت چهار زن در مقابل شهادت دو مرد . با چنین پیش زمینه ای نباید ابان چنین سوالی می نمود زیرا پیش فرض اینکه گفته شود سه انگشت سی شتر و چهار انگشت چهل شتر ، تساوی دیه زن و مرد است . اگر پیش فرض ما تساوی دیه مرد و زن باشد برداشت ابان درست می بود و لازمه سه انگشت ، سی شتر و چهار انگشت چهل شتر بود و دیگر قیاسی نبود بلکه قطع بود . اما اگر چنین پیش فرضی وجود ندارد، داوری ما ظنی خواهد بود و به همین خاطر است امام صادق (ع) به ابان فرموند « يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّين‌ »
 شهرت و جبران سند
 برخی افراد به صورت وسیع با شهرت مخالفت می کنند . برخی همین روایت را منکر شده و آن را خلاف بداهت می دانند .
 اگر شهرت به عصر حضور برگردد این احتمال وجود دارد که در دست عالمان آن عصر مستندی بوده که به دست ما نرسیده است زیرا این علمان بزرگ شیعه بدون مستند چنین حرفی نمی زنند . اما آن مستند چون خیلی مهم بوده است دیگر نقل نشده است و در نتیجه به دست ما نرسیده است. این مساله برای اجتهاد است و آنجا که گفته می شود شهرت جابر ضعف سند است ، وجود همین امر می باشد .
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] بحار ، ج 2 ، ص 303
[2] مجموعه آثار ، ج 19 ، ص 124
[3] من لا يحضره الفقيه، ج‌4، ص: 119
[4] نساء ، 11

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo