< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : رابطه میان ایمان و شک گرایی

 سخن درباره نسبت میان ایمان و معرفت، از نظر برخی متفکرین عصر جدید از جمله آقای کی یر کگارد بود. وی از نظر موضوع فکری دارای تفکر اگزیستانسیالیستی است . یعنی آنچه به عنوان محور در تفکر ایشان مطرح است ، ‌هستی انسان است . در مورد هستی داشتن هم ایشان معنای خاصی را بیان می کند و آن انتخاب و اراده و گزینش در راستای حقیقت است. لذا در اندیشه وی صرف وجود طبیعی داشتن ، هستی داری تلقی نمی شود .

 نکته دیگری که ایشان می گوید این است که انتخاب، حرکت و شدن انسان دارای مقصد و جهتی است . آن مقصد همان حقیقت است و حقیقت آن چیزی است که انسان حاضر است خود را به خاطر آن به خطر اندازد . حقیقت از طرفی انکار ناپذیر است و اگر کسی آن را انکار نماید سر از تناقض در می آورد . از طرف دیگر امری بدیهی هم نیست . در همین جا سخن از شک به میان می آید . اما این شک به گونه ای است که مانع از انتخاب و اعتماد نمی باشد .

 وی در اینجا به مقوله ایمان می رسد . از نظر او ایمان با حقیقت گره خورده است زیرا حقیقت آن چیزی است که انسان حاضر است خود را برای آن به خطر اندازد و به آن چیز اعتماد و توکل کند . این اعتماد و توکل همان ایمان است . ایمان از جنس معرفت و تصدیق علمی نمی باشد بلکه امری ارادی و روانی است .

 کاپلستون در تاریخ فلسفه خویش در این باره چنین گفته است :

 « البته حقیقت با چنین وصفی از آن، درست همان چیزی است که کی یرکگارد ایمان می داند . تعریف حقیقت با عنوان ذهنیت و ایمان یکی است . اگر خطر کردن در کار نباشد ایمانی در کار نیست . »

 کی یر کگارد حقیقت را بر دو گونه می داند .حقیقت دینی و حقیقت غیر دینی . آنچه با هستی انسان در ارتباط است و انسان برای آن خود را به خطر می اندازد، حقیقت دینی است . لذا حقایق ریاضی اگر چه حقایق هستند اما حقیقت دینی نمی باشند.

 نکته قابل ذکر در عبارت فوق آن است که منظور کی یر کگارد از اینکه می گوید حقیقت یک تصور ذهنی است این نیست که ما به ازاء خارجی ندارد و ایده آلیستی فکر می کند بلکه این اصطلاح در اندیشه او معنای دیگری دارد و آن این است که حقیقیت چیزی است که برای انسان مؤمن معنا دارد .

خلاصه دیدگاه کی یر کگارد

 تا اینجا درباره دیدگاه آقای کی یر کگارد چند مطلب بیان شد که خلاصه آنها چنین است :

اولین سخن او به عنوان یک متفکر اگزیستانسیالیست این بود که محور ، هستی انسان است. برخی از طرفداران این مکتب، منکر خداوند مانند سارتر و برخی به خدا مومن هستند و انسان را در سایه خداوند معنا می کنند مانند کی یر کگارد . هستی داشتن انسان به معنای داشتن وجود طبیعی یا اجتماعی نیست بلکه نگاه روان شناختی به جای زیست شناسی و فیزیکی به انسان دارد . وی عناصر هستی داردی انسان را عبارت از اراده ، اختیار ، خطر کردن و کنش گری می داند. انسان آن گاه دارای هستی و وجود است که از عنصر انتخاب و اراده استفاده نماید . این انتخاب و اراده نیازمند متعلق و مقصدی است و آن حقیقت است . حقیقت چیست؟ آیا امری مستقل و بی ارتباط با انسان است؟ می گوید خیر. حقیقت با انسان در ارتباط است . وی در اینجا به مساله ایمان می رسد و معتقد است انسان باایمان دارای هستی است و انسان بی ایمان مرده است . اگر فردی هستی دارد لاجرم مومن مس باشد.

دفاع از ایمان توسط متفکرین غربی

 کانت قبل از کی یر کگارد از طریق اخلاق و عقل عملی به دفاع از ایمان پرداخت . ایشان گفت انسان یعنی اخلاق. انسان بی اخلاق اصلا انسان نیست . انسانیت و اخلاق مساوی با هم هستند . سپس گفت اخلاقی بودن بدون اعتقاد به خداوند ممکن نیست . این سخن را کانت بدان جهت مطرح نمود که معتقد بود عقل نظری در اثبات خداوند ناتوان است .

 هگل نیز بعد از کانت خواست از ایمان دفاع کند لذا منطق دیالکتیک را مطرح نمود .

 کی یر کگارد نیز برای دفاع از ایمان گفت اگر می خواهید دارای هستی به معنای اگزیستانسیالیستی باشید باید ایمان داشته باشید و بدون ایمان نمی شود . وی فقدان ایمان مساوی با فقدان هستی می داند . ما نیز همین مطلب را می گوییم . فردی که مومن نباشد از نظر قرآن کریم داری عقل نیست و سفیه است . « و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه »[1]

رابطه معرفت و ایمان در اندیشه کی یر کگارد

 از آقای کی یر کگارد سوال می کنیم نسبت عقل فلسفی و استدلال گر با ایمان چگونه است؟ وی در مجموع دو جواب بیان داشته است :

در قسمتی از عبارات خود بیان می دارد که عقل فلسفی در این وادی، نارسا است و نباید ایمان را متوقف بر عقلانیت نمود . در برخی دیگر از عبارات ها، یک گام فراتر رفته و قائل به ناسازگاری ایمان با عقل شده است . و می گوید اگر به سراغ عقلانیت فلسفی برویم به ایمان خیانت کرده و آسیب زده ایم .

 ایشان در مورد نارسایی عقل در مورد ایمان دو دلیل اقامه نموده اند :

در کتاب عقل و اعتقاد دینی چنین آمده است : « پژوهش عقلی و دینی، فرایندی است که شخص در ضمن آن رفته رفته به پاسخ نهایی نزدیک تر می شود اما هرگز کاملا به آن دست نمی یابد . همیشه قرائن دیگری هم هست که باید مورد ملاحظه قرار گیرد. کتاب ها یا مقالات دیگری هم هست که باید مطالعه و ارزیابی شود و البته این بدان معناست که شخص تصمیم گیری درباره رد یا قول خداوند را تا ابد به تعویق می اندازد اما شخصی که حقیقتا نگران روح خود است می داند که هر لحظه ای را که بدون خداوند سر کند ضایع شده است .» عقل و اعتقاد دینی ، ص 80

نقد و بررسی

 در بررسی این سخن کی یر کگارد چند نکته قابل ذکر است. اول آنکه انسان بر خلاف آنچه وی می گوید بر فطرت الهی خلق شده است و گرایش به سوی خداوند در نهاد او قرار داده شده است . انسان می تواند بر اساس این سرمایه اولیه به خدای عالم ایمان آورد . «عن ابی جعفر علیه السلام قال قال رسول الله (ص) كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنِي الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ كَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه‌ »[2]

 دوم اینکه ما می توانیم با طبقه بندی مقوله معرفت و استدلال در باب ایمان، این مشکل را برطرف نماییم . ایمان داشتن در دو سطح مطرح می باشد یکی فهم ساده و بسیط که برای همگان قابل دسترسی است و دیگری فهم عمیق و کامل تر که نیازمند تحقیق و پژوهش است. انسان در سطح اول به آنچه رسید هاست ایمان می آورد و اگر بر دانش او افزوده شد به آنها نیز اعتقاد می آورد . در منابع دینی خودمان نیز این مطلب بیان شده است . مرحله اول خداشناسی با فطرت سازگاری دارد. « وَ قِيلَ لِبَعْضِ الْأَعْرَابِ مَا الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ لِلْعَالَمِ صَانِعاً فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّ الْبَعْرَةَ تَدُلُّ عَلَى الْبَعِيرِ وَ آثَارَ الْقَدَمِ تَدُلُّ عَلَى الْمَسِيرِ فَهَيْكَلٌ عُلْوِيٌّ بِهَذِهِ اللَّطَافَةِ وَ مَرْكَزٌ سُفْلِيٌّ بِهَذِهِ الْكَثَافَةِ أَ مَا يَدُلَّانِ عَلَى الصَّانِعِ الْخَبِير»[3] و یا جریان آن پیرزنی که در حال چرخ ریسی بود و پیامبر اکرم (ص) در مورد خداوند از او سوال نمود و او با دست برداشتن از چرخ ، بر خدای متعال دلیل اقامه نمود .

 علامه طباطبایی در المیزان درباره اثبات خدای متعال می فرماید «أن القرآن الشريف يعد أصل وجوده تبارك و تعالى بديهيا لا يتوقف في التصديق العقلي به، و إنما يعني عنايته بإثبات الصفات، كالوحدة، و الفاطرية، و العلم، و القدرة، و غير ذلك. »[4]

 سوم آنکه بر فرض که وی این مطلب حق را نیز قبول نکرد باز بر طبق منطق خودش وارد می شویم و می گوییم سخن شما را مشروط می پذیریم یعنی می گوییم ما اهل استدلال هستیم اما بنا بر قاعده اضطرار فعلا ایمان می آوریم تا علم بدست آوریم . و خود این امر هم روشی عاقلانه است .

 در روایتی از امام صادق (ع) چنین آمده است که به ابن أبى العوجاء فرمود: «اگر حقّ آن باشد كه تو مى‌گويى- هر چند كه آن نيست- ما و شما همگى رستگاريم، و اگر حقيقت چنان باشد كه ما مى‌گوييم- و چنان هم هست- ما رستگاريم و تو هلاك[5]

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] بقره ، 130

[2] کافی ، ج 2 ، ص 13

[3] روضه الواعظین ، ج 1 ، ص 31

[4] المیزان ، ج 1 ، ص 395

[5] احتجاج ، ج2 ،ص 200

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo