< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 89

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی فرضیه آقای سروش درباره وحی نبوت
مساله خطا ناپذیری وحی
ملاک حقیقت و خطا بر مبنای معرفت شناسی رئالیسم، مطابقت با واقع است. آقای سروش در اینجا گفته است منظور از خطاپذیری در این بخش، مطابق نبودن با علم معاصر است.
در نکته اول گفته شد تعبیر به خطاپذیر بودن وحی و ناسازگاری آن با علم جدید بشر، تعبیری نادرست است بلکه باید به جای آن از کلمه ناسازگاری استفاده شود. از طرفی این مساله چیز تازه ای نبوده و همان است که با عنوان رابطه علم (ساینس) و دین در جوامع علمی مطرح است. پیدایش این مساله نیز بازمی گردد به زمانی که علم تجربی رشد فزاینده ای یافت و جذابیت پیدا کرد. در این عصر بود که داده های کتاب های عهدین با نظرات علمی جدید ناسازگار در آمد. لذا ریشه این بحث به غرب و دنیای مسیحیت باز می گردد. عمده ترین مسأله که آن وقت مطرح بود، مساله زمین محوری بود. نظریه رسمی کلیسا زمین محوری بطلیموسی بوده است. با رشد علم و باطل در آمدن این نظریه، ارباب کلیسا ناچار شدند به سختی از موضع خود عدول کنند و دست از برخی آموزه های خویش کنار بردارند. با آمدن نظریه داروینیسم، جریان تعارض علم و دین شدت گرفت . از جمله سخنانی که داروین مطرح کرد مساله تکامل انواع بود در حالی که کتاب مقدس قائل به ثبات انواع شده بود. و یا طبق دیدگاه داروین تبار انسان به میمون باز می گشت که موجودی نازل محسوب می شد. در حالی که در عهدین انسان اشرف موجودات شمرده شده بود. این سخن ها به همین صورت مطرح بود تا اینکه بعدها از طریق مصر و ناپلئون به جهان اسلام وارد شد.
بنابراین این بحثی که آقای سروش مطرح کرده است در واقع بحث خطاپذیری وحی نیست بلکه مساله علم و دین و ناسازگاری میان آنها است.
قلمرو شناسی علم پیغمبر
مطلبی که باید بدان پرداخته شود محدوده علم پیامبر است. اینکه محدوده و قلمرو علم او چیست؟ دیدگاه قرآن کریم و عقل در این باره چیست؟
از نظر عقل این مساله از دو منظر قابل بررسی است:
1- از نظر کلامی: متکلمین در باب نبوت با چه مقیاسی سخن گفته اند؟ روش متکلمان با نگاه غایی است یعنی آنان می گویند پیامبر برای چه غرض و هدفی مبعوث شده است؟
پاسخ درباره غرض نبوت روشن است . هدف خدای متعال از ارسال رسل هدایت بشر است. یعنی تعلیم آنچه را بشر باید بدانند تا به کمال مطلوب برسند و در صورتی که انبیاء فرستاده نمی شدند از فراگیری آنها عاجز بود. بنابراین مقوله نبوت، مقوله هدایت و معرفت است . انبیاء الهی می خواهد انسان را به مقاصد الهی مانند شناخت مبدا و معاد راهنمایی کنند. اما آیا عقل در این حوزه ها کافی و رسا است؟ پاسخ فی الجمله مثبت است. اما بالجمله چنین چیزی برای عقل ممکن نیست. برای تعداد اندکی از مردم عقل در حد بالایی و برای توده مردم عقل در حد نازلی هدایت گر است. علاوه بر اینکه همان مواردی را نیز که عقل مستقلا می فهمد اگر توسط وحی تایید شود کارایی و جذابیت بیشتری پیدا می کند. شهید مطهری در این باره می فرماید: «از مزاياى جهان‌بينى مذهبى- علاوه بر دو مزيت جهان‌بينى فلسفى: ثبات و جاودانگى، و ديگر عموم و شمول- كه جهان‌بينى علمى و جهان‌بينى فلسفى محض فاقد آن است، قداست بخشيدن به اصول جهان‌بينى است. و با توجه به اينكه يك ايدئولوژى، ايمان مى‌طلبد و جذب شدن ايمان به يك مكتب، علاوه بر اعتقاد به جاودانگى و تغييرناپذيرى اصول- كه مخصوصاً جهان‌بينى علمى فاقد آن است- مستلزم حرمتى است در حد قداست، روشن مى‌شود كه يك جهان‌بينى آنگاه تكيه‌گاه يك ايدئولوژى و پايه ايمان قرار مى‌گيرد كه رنگ و صبغه مذهبى داشته باشد.»[1]
همین بحث در حوزه عبادات نیز هم گفته شده است. مرحله اول آن شناخت خداست و در مرحله بعد شناخت معاد و نحوه رسیده به آن مطرح است. و یا اینکه چگونه عبادات کنیم؟ وحی در حوزه این مسائل و مانند آن، نقش خیلی پر رنگی دارد. بنابراین برای دین دارای و هدایت در حوزه اعتقادات، اخلاقیات و عبادیات باید اطلاعات جامع و مستوفی داشته باشیم اما در حوزه طبیعیات و تاریخ دیگر به این مقدار شناخت لازم نیست.
نکته: میان اخلاق و رفتار تفاوت وجود دارد. اخلاق به مقوله رذایل و فضایل درونی می پردازند در حالی که رفتار به جنبه های بیرونی فرد توجه دارد. دین را به سه بخش: اعتقادات، اخلاقیات و احکام تقسیم کرده اند و منظور از احکام رفتار است. لذا نباید رفتار را به اخلاق تعبیر نمود.
در حوزه رفتارها هم گفته شده رفتارها با معنویات آدمی رابطه دارد. امور معیشتی ، دنیوی و ناسوتی با امور قدسی و اخروی در ارتباط است به گونه ای که هم تأثیر می پذیرد و هم تأثیر می گذارد. بنابراین فی الجمله باید دین، روشی را بیان کند تا این هماهنگی برقرار شود. این امور نباید با ضوابط معنوی ناسازگار باشد. این رابطه دنیا و آخرت است. علم جدید هم تأثیر غذا و رفتار را در بر جسم و روان فرد ثابت کرده است. اینکه نوع غذا ها در جنین تاثیر دارد بیان شده است. با علم روانشناسی نیز تأثیر رفتارها مورد بررسی قرار گرفته است. حاصل اینکه پیامبران از طریق وحی باید فی الجمله معارفی را به بشر عرضه نمایند اما در اینکه میزان این آگاهی رسانی چقدر باید باشد، متکلمان میزان آن را بیان نکرده اند.
فخر رازی در کتاب «تخلیص المحصل» دوازده فایده برای نبوت بیان کرده است که برخی از آنها از این قرار است :
1.    علم غذا، دارو و سم شناسی. درباره این سه علم اگر بشر می خواست خود از ابتدا همه این مسائل را از صفر یاد بگیرد ممکن نبود مگر اینکه دوره ای طولانی را پشت سر گذارد. انبیاء الهی فی الجمله در آغاز رسالت خویش به آموختن این مسائل به انسانها پرداخته اند. زیرا بشر باید زنده بماند تا بتواند خدا را عبادت کند.
2.    علم نجوم هیأت. مورخینی که علم نجوم را می شناسند همه آن را از راه تجربه بدست نیاورده اند. زیرا این امر نیازمند زمانی بسیار طولانی است.
3. هدایت به صنعت های نافع. قرآن کریم می فرماید « وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُون‌»[2] و نیز می فرماید « وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْني‌ فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُون‌»[3]. شکی نیست که نیاز به اموری مثل بنایی، بافندگی و مانند آن از زره بافی بیشتر است. لذا فی الجمله درطول تاریخ نبوت انبیاء الهی علاوه بر هدایت انسانها ، امور دنیوی و مورد نیاز را نیز به بشر آموخته اند.
حال بر اساس قیاس اولویت می توان گفت پیامبر که از سایر انبیاء بالاتر است علم بیشتری نیز داشته است . نکته دیگر اینکه آن علم نیز به صورت صحیح و درستی بوده است .
عبارت ایشان و بیان دوازده فایده چنین است: «و أما فائدة بعثهم فيما لا يستقل العقل بدركه فقد ذكروا امورا:
أحدها: العقل لا يدلّ إلّا على الصفات الّتي يحتاج العقل إليها. أمّا السمع و البصر و الكلام و سائر الصفات الجزئيّة فلا طريق إليها إلّا السمع.
و ثانيها: أنّ المكلّف يبقى خائفا فيقول: لو اشتغلت بالطاعة لكنت متصرفا في ملك اللّه تعالى بغير إذنه. و لو لم أشتغل بها فربما أعذّب على ترك الطاعة، فيبقى فى الخوف على التقديرين. و عند البعثة يزول هذا الخوف.
و ثالثها: أنّه ليس كلّ ما كان قبيحا عندنا كان قبيحا في نفسه، فانّ النظر إلى وجه الحرّة العجوز الشوهاء قبيح، [و إلى وجه الأمة الحسناء] حسن‌ في الشرع.
و رابعها: أنّ الأشياء المخلوقة في الأرض منها غذاء و منها دواء و منها سمّ، و التجربة لا تفى بمعرفتها إلّا بعد الأدوار العظيمة، و مع ذلك ففيها خطر على الأكثر. و في البعثة فائدة معرفة طبائعها و منافعها من غير ضرر و خطر.
و خامسها: أنّ المنجّمين عرفوا طبائع درجات الفلك، و لا يمكن الوقوف عليها بالتجربة، لأنّ التجربة يعتبر فيها التكرار، و الأعمار البشريّة كيف تفى بأدوار الكواكب الثابتة. ثمّ اتّهم وقفوا على الكلّ بالرصد فكيف وقفوا على على أحوال عطارد، مع أنّ الآلات الرصديّة لا تفى بأحواله، لصغره و خفائه و قلّة نوره و كثرة بعده عن الشمس حالتى التشريق و التغريب.
و سادسها: أنّ الانسان مدنيّ بالطبع، و الاجتماع مظنّة التنازع المفضى إلى التقاتل، فلا بدّ من شريعة يفرضها شارع لتكون مرغبة في الطاعات و زاجرة ينا عن السّيئات.
و سابعها: لو فوّض كيفيّة العبادة إلى الخلق فربما أتى كلّ طائفة بوضع خاصّ ثمّ أخذوا ينقضون لها فيفضى ذلك إلى الفتن. و أمّا وضع الشريعة فممّا ينافي ذلك.
و ثامنها: أنّ الذي يفعله الانسان بمقتضى عقله يكون كالفعل المعتاد، و العادة لا تكون عبادة. و أمّا الّذي يأمر به من كان معظما في قلبه و لا يكون هو واقفا على كميّته كان إتيانه به محض العبادة، و لذلك ورد الأمر بالأفعال الغريبة في الحجّ.
و تاسعها: أنّ العقول متفاوتة، و الكامل نادر، و الأسرار الالهيّة عزيزة جدّا فلا بدّ من بعثة الأنبياء و إنزال الكتب عليهم أيضا، ليصير كلّ مستعدّ إلى منتهى كما له الممكن له بحسب شخصه.
و عاشرها: أنّ كلّ جنس تحته أنواع، فانّه يوجد فيما بين تلك الأنواع‌ نوع واحد هو أكملها، و كذلك الأنواع بالنسبة إلى الأصناف، و الأصناف بالنسبة إلى الأشخاص، و الأشخاص بالنسبة إلى الأعضاء. فأشرف الأعضاء و رئيسها القلب و خليفته الدماغ، و منه تنبثّ القوى على جميع جوانب البدن. و كذا الانسان لا بدّ فيه من رئيس. و الرئيس إمّا أن يكون حكمه على الظاهر فقط، و هو السلطان او على الباطن، و هو العالم؛ او عليهما معا، و هو النبىّ صلّى اللّه عليه و آله او من يقوم مقامه فالنبىّ يكون كالقلب في العالم، و خليفته كالدماغ. و كما أنّ القوى المدركة إنّما تفيض من الدماغ على الأعضاء، فكذلك قوّة البيان و العلم إنّما يفيض منه بواسطة خليفته على جميع أهل العالم.
و حادي عشرها: الهداية إلى الصناعات النافعة، قال اللّه تعالى في داود عليه السّلام:
«وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ»، و قال لنوح صلّى اللّه عليه و آله: «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا»، و لا شكّ أنّ الحاجة إلى الغزل و النسج و الخياط و البناء و ما يجري مجراها أشدّ من الحاجة إلى الدرع، و توقيفها على استخراجها بالتجربة ضرر عظيم للخلق فوجب بعثة الأنبياء لتعليمها.
و ثاني عشرها: أنّه لا بدّ في المعيشة من علمى الأخلاق و السياسة، فلا بدّ من البعثة لتعليمهما، و لهذا قال تعالى لنبيّه: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ»، و قال تعالى: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ»، و قال: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»، و قوله: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ». فقد ظهرت فوائد البعثة [من هذه الوجوه‌].»[4]


[1] مجموعه ‌آثار، استاد شهيد مطهرى، ج‌2، ص84، ط: انتشارات صدرا.
[4] تلخيص المحصل المعروف بنقد المحصل، فخر الدین رازی، ص363، 364، ط: دار الاضواء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo