< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 38

بسم الله الرحمن الرحیم

 چگونه نبی به صدق وحی اطمینان پیدا می کند؟
 جبرئیل معلم بالاتر است یا پیامبر متعلم
 از آیات قرآن استفاده می شود که انبیاء از حقایق غیبی اطلاع داشتند که حتی فرشتگان از آنها باخبر نبودند و این انبیاء در صدر آنها حضرت آدم (ع) است که این حقایق را به ملائکه تعلیم نموده است در حالی که وحی در بسیاری از موارد توسط جبرئیل القاء شده است. یعنی ازیک طرف جبرئیل نسبت به انبیاء متعلم است از طرف دیگر او معلم است این چگونه می شود؟
 استاد جوادی
 جواب دادند که پیامبر دارای دو بعد از شخصیت و وجود است. بعد ملکوتی و بعد ملکی،بعد قدسی و بعد ناسوتی. لذا می توان تصویر کرد که پیامبر به لحاظ جنبه قدسی و ملکوتی اش معلم جبرئیل است و از جنبه و بعد ملکی اش متعلم باشد. پس دو جهت و حیثیت است. این از استاد جوادی نقل شده است و مشکل دور را حل می کند اما مشکل دیگری هست که این بیان آن را حل نمی کند.
  به این بیان آن مشکل برطرف می شود اما اینکه چه فایده ای بر این مترتب است آیا لغو نیست چون خود شان قبل از جبرییل می دانند؟ برای حسن این مطلب به چند نکته باید توجه شود.
 نکات استاد ربانی
 1.انبیاء الهی دارای دو یا چند شان بوده اند. شان نبوت و شان رسالت و شأن امامت که الان کاری نداریم. شان نبوت آگاهی و ذونباء بودن است. او دارای اخبار غیبی و مربوط به عالم بالاست.اما داشتن اخبار به تنهایی شرط کافی برای پیامبری نیست هرچند شأن لازم است. آنگاه اومبعوث می شود که به او اعلان شود. حال وحی بشود بی واسطه یا وحی بشود با واسطه. مثل اینکه وجود خاتم تا 40 سال نبی است مرسل نیست. با آمدن فرشته ماموریت به او داده می شود. یعنی در مورد ایشان باواسطه است و جبرییل به ایشان اعلان کرد که مبعوث هستی.
 سوال این است که آیا پیامبر که می داند آمدن جبراییل لغو نیست ؟ در جواب می گوییم امر لغوی نیست چون جبراییل می آید و مأموریت را به پیامبر اعلان می کند.
 2. نبی می داند اما چه مقدار از دانسته ها را باید امروز بیان کرد و کجا بگوید و چگونه بگوید و به چه کسانی بگوید و...؟ او واجد حقایقی است اما در مرحله تطبیق از فرشته مدد می گیرد مثل مجتهدی که دارای داشته های فقاهتی است اما اینکه موضوع مستحدثی برایش پیش بیاید مطلبی است غیر از آن داشته های علمی . یعنی پیامبر در مرحله رسالت خویش نیازمند دانسته های جدیدی است. پس پیامبر تا نبی بود فقط می دانست اما حالا که رسول شد علاوه بر دانسته های قبلی باید یک دانسته های هم داشته باشد که رسالتش اقتضاء می کند بنابر ین اگر همه حقایق راهم می داند چون رسول نیست وقتی رسول شد یک چیزهایی دیگر را باید بداند. مثل قضیه غدیر در اینکه این بیان معین را در چه جایی باید پیامبر اعلام کند نمی داند لذا به خبر داده می شود که باید در غدیر خم این مطلب را ابلاغ نمایی . « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» با آوردن این سخن، حضرت با توجه به شرایط مردد بودند که چه موقع این مطلب را ابلاغ کنند با توجه به منافقین و غیره که جبرئیل در غدیر آمد که باید این مطلب را بیان کنی. در آیه شریفه هم با توجه به شأن رسالتش به ایشان خطاب شده است.
 « و ما علمک ما لم تکن تعلم» هم همین مطلب را می گوید و در آن مواردی که پیامبر منتظر می ماند تا وحی بیاید او می داند اما اینکه آیا مامور است که بگوید یا نه حرف دیگری است. علم همه جا تکلیف آور نیست. صرف دانستن غیب که ماموریت رسالت را نمی آورد.
 پس در واقع انبیا کمیت علمی دارند اما اینکه در ابلاغ و رسالتشان چگونه عمل کنند و کیفیتش به چه نحوی باشد امری است که باید به آنها ابلاغ شود یعنی آنچه را می داند بما هو نبی می داند اما آنچه به او ابلاغ می شود از باب رسول بودن است. و این که به او ابلاغ می شود یا تأسیس است یا تأکید مثل آیه شریفه ولایت که چند بار از روی تأکید نازل شد.
  ( آیه ولایت یک شان نزولش روز عرفه است و یک شان نزولش روز غدیر است علامه امینی آن را تکرار نزول می داند.علامه طباطبایی می گوید: نزولش در عرفه و ابلاغش در غدیر بوده است.)
 بنابر این دیگر لغویت برداشته می شود.
 پیامبران فی الجمله می دانستند نه بالجمله
  هرچند ما معتقدیم که انبیا فی الجمله می دانند و طبق ادله باید علم نبی را تفسیر کنیم و بطور کلی نمی توانیم بگوییم تماماً می دانست یا تماماً نمی دانست. اینگونه نیست که پیغمبر همه چیز را می داند.
  از جمله آنها بداء است. برای خداوند که بداء نمی بود بلکه ابداء من الله است. بداء از خداوند از روی جهل نیست. بداء به معنای اینکه علو و اراده خداوند تغییر کند، صحیح نیست و شیعه به آن قائل نیست.
 روایات در باره تفسیر بداء در نزد اهلبیت علیهم السلام دو چیز گفته اند:
  1. بداء یعنی قدرت خداوند محدود نیست.« یدالله مبسوطه»
  2. کارهای افراد در سرنوشت انسان موثر است و آن را تغییر می دهد.« و ما یغیر ما بقوم حتی یخیر ما با انفسهم» جریان بداء در جریان زندگی نبیاء و اهل بیت صورت گرفته است
 شخص یهودی آمد خدمت رسول اکرم و عرض کرد سام علیکم و پیامبر هم به او فرمودند و علیکم . یعنی او به پیامبر گفت مرگ بر تو باد و پیامبر هم به ایشان فرمودند و بر تو. وقتی آن یهودی رفت پیامبر از مرگ او در آن روز خبر دادند اما آن روز او نمرد تا آمد خدمت رسول اکرم و اصحاب از عدم مرگش و عدم مطابقت بیان رسول اکرم سوال کردند پیامبر به آن یهودی گفتندکه امروز چه کردی گفت فقیری به من رسید و من دو نان داشتم یکی را به او دادم. پیامبر فرمودند به همین خاطر مرگ تو تأخیر افتاد و اسباب هیزم شکنی و چوبهای که یهودی جمع کرده بود را باز کردند و همه دیدندیک مار بزرگ در بین آنهاست و پیامبر فرمودند که این ما مأمور بود او را بکشد اما صدقه داد و دفع شد.
 
 امام باقر(ع) در حدیث شریفی فرمودند: «ان لله علمین علم مکنون مخذون ... » خداوند دارای دو علم است. علمی که تنها برای اوست و علمی که انبیاء و ملائکه وما اهل بیت داریم. در موارد بدائی ، پیامبر اصل کار را می داند اما شرطش را نمی داند به او از علم اختصاصی الهی می گیرد. نبی می داند اما آنچه را که در لوح محفوظ است را نمی داند اما خداوند متعال همه آن را می داند.
 خلاصه
 آیات و روایات بداء دلالت می کند بر اینکه آن همه علوم را با شرایط و تفاصیل شان بدانند. علم حضرت آدم به اسماء هم فی الجمله است. بله « ان شاء علموا» اینکه اگر بخواهند می دانند حرف دیگری است یعنی مربوط به علم بالقوه است اما این بحثی که ما داریم بیان می کنیم این است که بالفعل همه چیز را نمی دانند. البته این ندانستشان نیزبه مشیت خود نبی و امام برگردد یعنی اراده نمی کند و نمی داند و الا اگر اراده کند می داند.
  این گونه که تفسیر کردیم مشکلی که داشتی حل می شود چرا که چه بسا معارفی که نبی آن را نمی داند و در دوران رسالت به او تعلیم می شود. خداوند متعال از طریق ملائکه این علوم را به انبیاء می آموزد. این بر این منبا استوار است که بگوییم نبی در آغاز فی الجمله علم دارد نه علم مطلق. اما اگر بگوییم آنها علم مطلق دارند توجیه های دیگر استفاده می شود. اگر حدیث « ربما حامل فقه الی من هو افقه منه» حدیث نبوی یعنی می گوییم این مطلب را که جبرئیل می خواهد تعلیم دهد یک ظاهر دارد و یک باطن مراتب دارد. ظاهر و بعضی از سطوحش را جبرئیل می داند. وقتی به او رسید پیامبر باطن و ظاهر او را درک می کند. او مراتب مشکک آن مطلب را کامل می داند، یعنی برتری پیغمبر همچنان محفوظ است. دلیل نداریم که حامل علم باید بالاتر از متعلم باشد. بنابراین اینکه خداوند با واسطه وحی کند این اشکال را ندارد که چگونه کسی که اصفت است می خواهد به اقوی تعلیم دهد.
 برای حل لغویت راه دیگری هم هست. می توان گفت جبرئیل یک نقش تثبیتی هم دارد ( ما بحث لغویت را داریم حل می کنیم) فایده جبرئیل این است که باعث تثبیت قلب پیامبر می شود. شاهد قرآن این است که وقتی کفار اشکال کردند که چرا این قرآن یکجا نازل نشده است می فرماید:« وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً » 32 فرقان.
 برای تدریجی بودن قرآن، خداوند دو پاسخ داده است. یک فایده آن به پیغمبر بر می گردد و یک فایده به مومنین بر می گردد. آنکه به پیامبر برمی گردد این است که ارتباط پیغمبر در ارتباط با روح قدسی باعث تثبیت دال او می شود.
 یعنی اگر قائل شویم حتی جبرئیل آورده و این آوردن هیچ بهره معرفتی هم نداشته، باز وجود او لغو نمی شود. مثل طلبه ای که می رود تبلیغ و چند روزی که می ماند به خاطر ندالشتن هم زبان، دلش می گیرد از محیط تبلیغی اما وقتی یک طلبه ای را می بیند همان حرفهای طلبگی را باهم می زنند و دلشان باز می شود.
 والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo