< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

جلسه 24

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : نظريه انتصاب و تحليل رفتار صحابه
 اشکال و جواب در مورد لزوم نص در امامت
 در جلسه قبل بیان که بر نظریه شیعه در مورد لزوم نص در تعیین امام، اشکالی وارد شده مبنی بر اینکه اگر بر امامت حضرت علی (ع) نصی وجود می داشت باید آن حضرت قیام کرده و استیفای حق می نمودند و کما اینکه چنین کاری نکرده اند معلوم می شود چنین نصی نبوده است. در پاسخ به این اشکال گفته شد قیام نکردن حضرت نه به خاطر فقدان نص بلکه به جهت حفظ مصالح مسلمین بوده است. سخنان خود حضرت و شواهد دیگری در این زمینه گویای این حقیقت است که بیان شد. ممکن است کسی بگوید: حضرت در زمان خلافت خودشان با سه گروه مارقین و ناکثین و قاسطین جنگیدند. چگونه است که در آن زمان این جنگ ها با مصالح مسلمین تعارضی نداشته اما در آغاز امر ممکن نبوده است؟
 پاسخ این سوال را باید در تفاوت میان این دو مقطع زمانی جستجو نبود که از این قرار است :
 1- شرایط این دو مقطع زمانی از نظر حفظ کیان اسلامی مختلف بوده است. آن حضرت در مقطع نخست با توطئه منافقان از درون و خطر حمله امپراطوری روم و ایران از بیرون مواجه بودند. لذا خطرات و تهدیدی که در آغاز متوجه اسلام بود ، در مرحله دوم وجود نداشت. در زمان خلافت آن حضرت اسلام گسترش یافته بود . حضرت علی (ع) در مورد سکوت و عدم قیامشان در مقطع اول فرمودند «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه‌» [1]
 2- در مقطع دوم جهات دیگری غیر از مساله امامت مطرح بود که این قیام ها را لازم می نموده است مانند اینکه اکثریت جامعه اسلامی در مرحله دوم با آن حضرت بیعت نمودند و سپس پیمان شکستند.
 3- نکته سوم اینکه حضرت امیر (ع) بر اساس دستور و برنامه ای که پیامبر اکرم (ص) در اختیار ایشان قرار داده بودند عمل می کردند. پیامبر اکرم (ص) به ایشان فرمودند یاعلی ، من بر تنزیل قرآن جهاد نمودند و تو بر تاویل قرآن می جنگی. در دوران خلافت حضرت ، مساله نفاق و فساد به گونه ای بود که اگر آن حضرت با آنها مقابله نمی کردند، فتح باب نادرستی شکل می گرفت .
 4- حضرت امیر (ع) از نظر یار و یاور در مرحله اول دستشان خالی بود اما در مرحله دوم مسلمانان با توجه به آن حوادث تلخی که داشتند با یک اقبال گسترده ای با آن حضرت بیعت نمودند.
 معرفی کتاب « ثم اهدیت» ، نوشته دکتر تیجانی
 مرحوم شرف الدین در کتاب المراجعات به زیبایی به این بحث پرداخته است . همچنین دکتر تیجانی نیز این مباحث را در کتاب های خویش آورده است . کتاب «ثم اهدیت» و «مع الصادقین » از آثار معروف ایشان است . کتاب «ثم اهدیت » ایشان بسیار خواندنی است . ایشان در کتاب که وقایع را شرح می کنند استدلال نیز نموده اند . دکتر تیجانی در این کتاب ملاقات خود را با مرحوم خویی و سید صدر در عراق بیان می کند. وی همچنین با حلقه طلبه های جوان مواجه شده و می گوید آنها مرا زمین گیر کردند . از آنجا به حجاز می رود . چون رفتار پسندیده ای از علمای شیعه می بیند، وقتی برخورد بد سلفی ها را با زائرین قبر پیامبر و توهین و آزار آنها می بیند سخت دل آزده می شود . بعد به منطقه خود بر می گردد و شروع به مطالعه می کند. وی می گوید برای تحقیق در این زمینه به جمع آوری و مطالعه کتبی در این زمینه پرداختم . از اولین کتاب های که مطالعه می نماید المراجعات و اصل الشیعه و اصولها است. اصل شیعه شدن ایشان مدیون کتاب المراجعات است. سپس ایشان محاوراتی را با علمای هم محل خود دارد که خواندنی است . جریانی در منطقه ایشان رخ می دهد و آن اینکه در یک مجلس عروسی پیرزنی برای زنها حکایت می کند که فلان مرد و زنی که الان با هم ازدواج کرده و سه فززند دارند با هم خواهر و برادر رضاعی هستند و من آنها را شیر داده ام. این سخن غوغایی به پا می کند. آن زن و مرد از هر کسی سوال می کردند که آیا راهی هست ؟ می گفتند کاری نمی توان کرد. بعد از ناامیدی به آن آن دو آقای تیجانی را معرفی می کنند و می گویند او از مذاهب مختلف با اطلاع است. دکتر تیجانی می گوید آن مرد هراسان به سراغ من آمد و جریان را براین من نقل کرد . بعد از اندکی تامل از او پرسیدم چند مرتبه از آن زن شیر خورده است ؟ گفت سه مرتبه . گفتم سه مرتبه هیچ مانعی ندارد و شما زن و شوهر هستید . وقتی این را گفتم بسیار خوشحال شد و رفت . روز بعد آن مرد به اتفاق چندین نفر آمدند که برخی از آنان اهل علم بودند. آنان گفتند این چه حکمی است که دادی ؟ این حکم بر بر خلاف فتوای اسلام است . گفتم یک نفر از شما نماینده شود تا من با او صحبت کنم و بقیه ناظر باشند. سپس با او شروع به صحبت کردم و گفتم آنچه من گفتم از خودم نبود بلکه نظر مذاهب اسلامی را نقل کردم . آن شخص پرسید آیا مالک چنین گفته است ؟ گفتم به من بگو آیا مالک صحابی پیغمبر بود یا از تابعین ؟ گفت هیچ کدام وی از تابعین تابعین است . گفتم: آیا حضرت امیرالمومنین (ع) از صحابی است یا نه ؟ گفت آری از صحابه است . گفتم اگر امر دائر باشد که ما پیرو مالک در این مساله باشیم یا حضرت امیر (ع) کدام بهتر است؟ گفت مسلم است که پیرو امیرالمومنین(ع) باشیم بهتر است . گفتم ایشان می فرماید اگر کسی 15 باز شیر بخورد که گوشت و استخوان بر بدنش بروید باعث حرمت می شود. وي مي گويد من كتاب منهاج الصالحين آيت الله خويي را داشتم و از آن نقل نمودم . اينها در اين حد قانع شدند و كتاب را از من گرفتند. داستان مفصل و زيبا است، ما بقی را خودتان مراجعه کنید.
 بررسی وضعیت رفتاری صحابه از کتاب المراجعات
 مرحوم شرف الدین به زیبایی به تحلیل رفتار صحابه پرداخته است . در كتاب «المراجعات» شيخ سليم بعد از سوال ها و جواب ها در مراجعه 83 مي گويد سوالي دارم كه فكر نمي كنم بتواني پاسخ بگويي « إن أولي البصائر النافذة، و الرؤية الثاقبة، ينزّهون الصحابة عن مخالفة النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في شي‌ء من ظواهر أوامره و نواهيه، و لا يجوّزون عليهم غير التعبد بذلك، فلا يمكن أن يسمعوا النص على الإمام، ثم يعدلوا عنه أولا و ثانيا و ثالثا، و كيف يمكن حملهم على الصحة في عدولهم عنه مع سماعهم النص عليه؟ ما أراك بقادر على أن تجمع بينهما، و السلام. » [2] و سوال چنین است که صاحبان بصيرت نافذ، صحابه را از مخالفت پيامبر اكرم (ص) منزه می دانند و ممكن نيست اينها نص بر امامت حضرت علي (ع) را شنيده باشند اما به آن عمل نكرده باشند . فكر نمي كنم شما بتوانيد اين مساله را باز كنيد.
 مرحوم شرف الدين در پاسخ به این مراجعه که سه روز بعد انجام می شود مي فرمايد : « أفادتنا سيرة كثير من الصحابة أنهم إنما كانوا يتعبدون بالنصوص إذا كانت متمحضة للدين، مختصة بالشئون الأخروية، كنصّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على صوم شهر رمضان دون غيره، و استقبال القبلة في الصلاة دون غيرها، و نصّه على عدد الفرائض في اليوم و الليلة، و عدد ركعات كل منها و كيفياتها، و نصّه على‌ أن الطواف حول البيت أسبوع، و نحو ذلك من النصوص المتمحضة للنفع الأخروي.
 أما ما كان منها متعلقا بالسياسة كالولايات و الإمارات، و تدبير قواعد الدولة، و تقرير شئون المملكة، و تسريب الجيش، فإنهم لم يكونوا يرون التعبد به و الالتزام في جميع الأحوال بالعمل علي مقتضاه، بل جعلوا لأفكارهم مسرحا للبحث، و مجالا للنظر و الاجتهاد، فكانوا إذا رأوا في خلافه رفعا لكيانهم، أو نفعا في سلطانهم، عدلوا عنه الى ما يرفع كيانهم، أو ينفع سلطانهم، و لعلهم كانوا يحرزون رضا النبي بذلك، و كان قد غلب على ظنهم أن العرب لا تخضع ل «علي» و لا تتعبد بالنص عليه، إذ وترها في سبيل اللّه، و سفك دماءها بسيفه في إعلاء كلمة اللّه، و كشف القناع منابذا لها في نصرة الحق، حتى ظهر أمر اللّه على رغم كل عاتي كفور فهم لا يطيعونه إلّا عنوة، و لا يخضعون للنص عليه إلّا بالقوة، و قد عصبوا به كل دم أراقه الإسلام أيام النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، جريا على عادتهم في أمثال ذلك، إذ لم يكن بعد النبي في عشيرته صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أحد يستحق أن تعصب به تلك الدماء عند العرب غيره، لأنهم إنما كانوا يعصبونها في أمثل العشيرة، و أفضل القبيلة، و قد كان هو أمثل الهاشميين؛ و أفضلهم بعد رسول اللّه، لا يدافع و لا ينازع في ذلك، و لذا تربّص العرب به الدوائر، و قلّبوا له الأمور، و أضمروا له و لذريته كل حسيكة، و وثبوا عليهم كل وثبة، و كان ما كان مما طار في الأجواء، و طبق رزؤه الأرض و السماء.
 و أيضا فإن قريشا خاصة و العرب عامة، كانت تنقم من علي شدة وطأته على أعداء اللّه، و نكال وقعته فيمن يتعدى حدود اللّه، أو يهتك حرماته عزّ و جلّ، و كانت ترهب من أمره بالمعروف و نهيه عن المنكر، و تخشى‌ عدله في الرعية، و مساواته بين الناس في كل قضية، و لم يكن لأحد فيه مطمع، و لا عنده لأحد هوادة، فالقوي العزيز عنده ضعيف ذليل حتى يأخذ منه الحق، و الضعيف الذليل عنده قوي عزيز حتى يأخذ له بحقه، فمتى تخضع الأعراب طوعا لمثله و هم أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ «1» وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ «2» و فيها بطانة لا يألونهم خبالا.» [3]
 مرحوم شرف الدین می فرماید وقتي در زندگي صحابه دقت مي شود معلوم مي شود كه آنها نسبت به مسائل عبادي متعبد بودند اما در مسائل سياسي خود را صاحب نظر مي دانستند و اظهار نظر مي کردند . ایشان سپس وجوهي كه صحابه در برنگزيدن حضرت علي (ع) مي آوردند ذكر مي كند . شيخ سليم بعد از مطالعه پاسخ علامه مي نويسد « أخذت كتابك الأخير، فإذا هو معجز في تقريب ما استبعدناه، مدهش في تمثيله بأجلى مظاهر التصوير، فسبحان من ألان لك أعطاف البرهان، و ألقى إليك مقاليد البيان، فبلغت ما لا تبلغ إليه الوسائل، و ظفرت بما لا تظفر به الأماني. و كنا نظن أن الأسباب لا تتعلق بما استشهدت عليه بنصوص الاثبات. و أن لا سبيل إلى ما خرجت من عهدته بنواهض البينات.
 وليتك أشرت إلى الموارد التي لم يتعبدوا فيها بالنصوص الصريحة، ليتبين وجه السداد، و يتضح سبيل الرشاد، فالتمس تفصيل ذلك، استظهارا بذكر المأثور من سيرتهم، و سبر المسطور في كتب الأخبار من طريقتهم، و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.» [4] مي گويد عجب است ، آنچه را من فکر می کردم قابل پاسخ نیست شما به صورت معجزه گونه ای به هم مرتبط كرديد. منزه است خدايي كه ريسمان برهان را به دست تو نرم كرده و كليدهاي برهان را به دست تو داده است . بعد در ادامه مي گويد كاش برخی از مواردي كه صحابه با دستور پیامبر اکرم (ص) مخالفت نمودند بيان مي كرديد .
 علامه در جواب نامه مواردی مانند « قضيه يوم الخميس» ، « قضيه جيش اسامه» و مانند آن را ذکر می کنند . در پایان المراجعات شیخ سلیم به حقانیت مذهب امامیه در اصول و فروع اذعان می نماید و می گوید «أشهد أنكم في الفروع و الأصول، على ما كان عليه الأئمة من آل الرسول، و قد أوضحت هذا الأمر فجعلته جليّا، و أظهرت من مكنونه ما كان خفيّا، فالشكّ فيه خبال، و التشكيك تضليل، و قد استشففته «1» فراقني إلى الغاية، و تمخرت ريحه «2» الطيبة فأنعشني قدسيّ مهبّها بشذاه الفيّاح، و كنت- قبل أن أتصل بسببك- على لبس فيكم لما كنت أسمعه من إرجاف المرجفين، و إجحاف المجحفين، فلما يسر اللّه اجتماعنا أويت منك إلى علم هدى و مصباح دجى، و انصرفت عنك مفلحا منجحا، فما أعظم نعمة اللّه بك عليّ، و ما أحسن عائدتك لديّ، و الحمد للّه رب العالمين.‌» [5]
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------
 فصل پانزدهم
 نظريه انتصاب و تحليل رفتار صحابه
 
  تبيين نظريه
  از بحث‌هاى پيشين به دست آمد كه تنها ديدگاه درست درباره راه تعيين امام، نظريه انتصاب است. اما، اين نظريه از نظر تاريخى با چالشى جدى روبه روست و آن، نوع رفتار صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد جانشين او، به عنوان پيشواى مسلمانان پس از وى، مى‌باشد. مهم‌ترين احتجاج منكران نصّ درباره جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله اين است كه اين نظريه با رفتار صحابه سازگارى ندارد، زيرا آنان در مسئله امامت، روش بيعت و انتخاب را برگزيدند. نخست گروهى از انصار در سقيفه بنى ساعده گرد آمدند تا درباره جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله تصميم بگيرند. رأى نخستين آنها بر سعد بن عباده، رئيس قبيله خزرج، بود. پس از آن ابوبكر و عمر و برخى ديگر از مهاجران از اين جريان آگاه شدند، به سقيفه رفتند و پس از بحث‌هايى كه ميان آنان واقع شد، سرانجام، ابوبكر را به عنوان جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله برگزيدند. بيعت با ابوبكر در آغاز به حاضران در سقيفه اختصاص داشت، ولى روز ديگر ابوبكر به مسجد رفت و بيعت عمومى با وى انجام گرفت. لازمه اين نظريه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حضور صحابه، على‌عليه السلام را به امامت برگزيده بود، اين است كه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از رحلت آن حضرت در كوتاه‌ترين فاصله به مخالفت با او برخاستند كه با توجه به سابقه تاريخى صحابه و فرمان‌پذيرى آنان از پيامبرصلى الله عليه وآله و فداكارى و از خود گذشتگى در اجراى دستورهاى رسول خداصلى الله عليه وآله باور كردنى نيست؛ به ويژه آن كه خداوند، مهاجران و انصار را مورد ستايش قرار داده، از آنان اظهار رضايت كرده و آنها را براى مصاحبت پيامبر و يارى دينش برگزيده و آنان را به عنوان بهترين امت‌ها كه امر به معروف و نهى از منكر مى‌كنند معرفى كرده است. گزارش‌هاى تاريخى نيز بيان‌گر مجاهدت‌ها و از خودگذشتگى‌هاى آنان در راه يارى دين خدا و پيروى از پيامبر مى‌باشد.
  حال، چگونه مى‌توان پذيرفت كه چنين افرادى قبل از آن كه بدن پيامبر خود را به خاك بسپارند، به مخالفت با او برخيزند و از حق، بازگشته به باطل رو آوردند و امامت را كه حق ذوى القربى بود غصب نمايند؟(702) به عبارت ديگر، لازمه نصّ بر امامت على‌عليه السلام اين است كه جمع كثيرى از صحابه كه با ابوبكر به عنوان خليفه پيامبر بيعت كردند را به ارتداد يا نفاق متهم سازيم. اين اتهام در حقيقت، شخصيت پيامبر را در معرض شك و ترديد قرار مى‌دهد، زيرا صحابه، همانند اميرالمؤمنين‌عليه السلام، مورد تكريم و تعظيم پيامبرصلى الله عليه وآله بودند و لازمه فرضيه تقيه در مورد رفتار پيامبرصلى الله عليه وآله با صحابه اين خواهد بود كه گفتار و رفتار وى در تبيين شريعت مورد شك و ترديد واقع شود.(703)
  حاصل استدلال اين است كه اعتقاد به وجود نص روشن و گويا بر امامت على‌عليه السلام، مستلزم يكى از دو پى‌آمد نادرست است: يكى اين كه بسيارى از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله افرادى سست ايمان بودند و بيش از آن كه مطيع خدا و پيامبر باشند، تابع اميال نفسانى و اغراض دنيوى بودند. اين ويژگى سبب شد كه پس از درگذشت پيامبرصلى الله عليه وآله، دستور او درباره امامت على‌عليه السلام را ناديده بگيرند و خود به تعيين جانشين پيامبر اقدام نمايند و در حقيقت، آنان در اين خصوص راه ارتداد را برگزيدند. ديگر اين كه بسيارى از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله را افراد منافق تشكيل مى‌دادند كه اگر چه در ظاهر، آيين اسلام را پذيرفته بودند ولى در واقع به آن ايمان نداشتند و در هر فرصتى بر ضد اسلام اقدام مى‌كردند. اقدام آنان در مسئله امامت ناشى از همين خوى منافقانه بود.
  كتاب و سنت و واقعيت‌هاى تاريخى، نادرستى دو پى آمد مزبور را آشكار مى‌سازد، زيرا كتاب و سنت، صحابه پيامبر را به صورت عام مورد مدح و ستايش قرار داده و از آنان به عنوان بهترين امت‌ها ياد كرده و آشكارا از رضايت خداوند نسبت به آنها سخن گفته است. چنان كه تاريخ نيز آنان را افرادى فرمان‌بردار و فداكار معرفى مى‌كند كه در راه اطاعت از دستور خدا و پيامبر، هر گونه رنج و سختى را تحمل مى‌كردند. نادرستى دو پى‌آمد مزبور، دليل روشن بر اين است كه درباره امامت على‌عليه السلام، نصّ روشنى وجود نداشته است.
  فرضيه نفاق، پى‌آمد نادرست ديگرى نيز دارد و آن اين كه رفتار پيامبرصلى الله عليه وآله با اكثريت صحابه بر اساس تقيه استوار بوده است. اين فرضيه، گفتار و رفتار پيامبر در تبيين شريعت را نيز متزلزل مى‌سازد، زيرا نمى‌توان مطمئن بود كه آنچه بيان گرديده، احكام واقعى خداوند بوده است.
 
  ارزيابى و نقد
  از آن جا كه تكيه گاه اين استدلال، شايستگى و پيراستگى عموم صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله است؛ به گونه‌اى كه گفتار و رفتار آنان حجت شرعى به شمار مى‌رود، تا آن جا كه مى‌تواند نصوص امامت را زير سؤال ببرد، لازم است با رجوع به قرآن، احاديث و واقعيت‌هاى تاريخى در اين باره به مطالعه بپردازيم تا بتوان با واقع نگرى در اين خصوص داورى كرد:
 
 قرآن و صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله
 آیات قرآن دراین زمینه سه دسته است . 1- کسانی که ایمان راسخ داشتند . 2- کسانی که سست ایمان بودند و به تعبیر امام حسین (ع) « الدین لعق علی السنتهم » ، به خاطر منافع از جنگ می گریختند . آیاتی در این زمینه وجود دارد . 3- دسته سوم منافقین هستند . قرآن آنها را با برچسب منافق و فی قلوبهم مرض بیان کرده است .
 برای شماخت منافقین شاخص هایی بیان شده است . از جمله این شاخص ها که در روایات معتبر اهل سنت و شیعه آمده محبت و بغض نسبت به حضرت امیرالمومنین (ع) است . فرمودند « يَا عَلِيُّ حُبُّكَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ نِفَاق‌» [6]
  از آيات قرآن به دست مى‌آيد كه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله از نظر ايمان دينى و التزام عملى به احكام اسلامى و اخلاص و فداكارى در يارى پيامبرصلى الله عليه وآله، يكسان نبودند و از سه گروه تشكيل مى‌شدند:
  الف) افرادى كه از ايمان راسخ برخوردار بودند و در ميدان عمل به احكام اسلام و فداكارى و اخلاص در يارى پيامبرصلى الله عليه وآله پيش‌تاز و ممتاز بودند. قرآن كريم درباره اين گروه فرموده است:
  «مِنَ المُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً؟»؛(704)
  برخى از مؤمنان مردانى‌اند كه بر عهد و پيمان خود با خداوند صادقانه عمل كردند. بعضى از آنان به شهادت رسيدند و بعضى ديگر، در انتظار شهادت بسر مى‌برند و در پيمان خود كوچك‌ترين تغييرى نداده‌اند.
  در جاى ديگر در وصف آنان فرموده است:
  «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ‌يَرْتابُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ»؛(705)
  مؤمنان راستين كسانى‌اند كه به خدا و پيامبر او ايمان آورده و در اين باره دچار شك و ترديد نشده و با مال و جان خود در راه خدا جهاد كردند آنان راست‌گويان‌اند.
  ب) افرادى كه ايمان راسخ نداشتند و در وقت آزمايش، نمره قبولى نمى‌آوردند، از ميدان جهاد مى‌گريختند. براى كسب غنائم جنگى از فرمان پيامبرصلى الله عليه وآله تمرد مى‌كردند. براى تجارت و منفعت صف نماز را رها مى‌كردند و از اطراف پيامبر پراكنده مى‌شدند. آيات ذيل ناظر به اين گروه است:
  «يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرضِ أَرَضِيتُمْ بِالحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ»؛(706)
  اى مؤمنان! چرا هنگامى كه به شما گفته مى‌شود در راه خدا از اقامت گاه خود كوچ كنيد(به ميدان جهاد برويد) سخت به زمين چسبيده و از جاى خود حركت نمى‌كنيد؟ آيا به جاى سعادت اخروى، زندگى دنيوى را پسنديده‌ايد؟
  «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...»؛(707)
  اى مؤمنان هر يك از شما كه از دين خود برگردد بداند كه خداوند در آينده گروهى را خواهد آورد كه آنها را دوست مى‌دارد. آنها نيز خداوند را دوست مى‌دارند. در برابر مؤمنان، خاضع و در برابر كافران، عزيز و انعطاف ناپذيرند. در راه خدا جهاد مى‌كنند و از سرزنش كسى نمى‌هراسند.
  «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ‌تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ × كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ»؛(708)
  اى مؤمنان! چرا به آنچه مى‌گوييد عمل نمى‌كنيد؟ در پيشگاه خداوند بسى زشت است كه سخنى بگوييد كه به آن عمل نمى‌كنيد.
 اين قبيل آيات بيان‌گر اين است كه در ميان صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله، افرادى بودند كه از ايمان راسخ برخوردار نبودند. دل‌بستگى‌هاى مادى و تمايلات نفسانى بر آنان تأثير مى‌گذاشت و در نتيجه، چه بسا از دستورات اسلام سرپيچى مى‌كردند و مرتكب گناه كبيره مى‌شدند و مورد نكوهش خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله قرار مى‌گرفتند. بديهى است آنان كارهاى شايسته نيز انجام مى‌دادند و درباره آن ستايش نيز مى‌شدند، ولى ستايش‌هاى آنان موردى و نسبى بوده است، نه همه جانبه و فراگير؛ آن گونه كه گروه نخست از آن برخوردار بودند.
  ج. گروهى از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله را منافقان تشكيل مى‌دادند. از آيات قرآن به دست مى‌آيد كه آنان از نظر عِدّه و عُدّه در خور توجه و تأثيرگذار بودند. چرا كه آيات بسيارى از قرآن به آنان پرداخته و سوره منافقون به آنها اختصاص يافته است. در اين جا نمونه‌هايى از آيات درباره آنان را ياد آور مى‌شويم:
  «وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ المَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ»(712)
  برخى از باديه نشينان پيرامون مدينه منافق‌اند و بعضى از اهل مدينه در نفاق، ورزيده و كار آزموده‌اند. تو آنان را نمى‌شناسى، ولى ما آنها را مى‌شناسيم. به زودى آنها را دوبار عذاب خواهيم كرد.(713) سپس به عذاب بزرگ قيامت باز خواهند گشت.
  «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ وَبِالْيَومِ الآخِرِ وَما هُمْ بِمُؤْمِنينَ × يُخادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَما يَخْدَعُونَ إِلّا أَنفُسَهُمْ وَما يَشعُرُونَ»؛(714)
  برخى از مردم مى‌گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورده‌ايم، ولى مؤمن نيستند. آنان با خدا و مؤمنان خدعه مى‌كنند؛ در حالى كه جز به خود نيرنگ نمى‌زنند، ولى اين حقيقت را نمى‌دانند.
  «إِذا جاءَك َ المُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِ نَّك َ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّك َ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ»؛(715)
  هنگامى كه منافقان نزد تو مى‌آيند، مى‌گويند شهادت مى‌دهيم كه تو رسول خدا هستى. خدا مى‌داند كه تو رسول او هستى و خدا شهادت مى‌دهد كه منافقان دروغ‌گويند.
 اين آيات و آيات بسيار ديگر از وجود گروه منافق در ميان صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله گزارش مى‌دهد؛ گروهى كه از نظر توان، تعداد و موقعيت، قابل توجه و تأثيرگذار بودند و خداوند اگر چه آنها را به نام يا نشانه مخصوص به مسلمانان معرفى نكرد، ولى اوصاف و ويژگى‌هايى را بيان كرد كه به كمك آنها شناسايى آنان امكان‌پذير بود. آنان با حالت كسالت و دل‌تنگى نماز مى‌خواندند، ذكر خدا را اندك مى‌گفتند و با پيامبر و مسلمانان به صورت طعن آلود سخن مى‌گفتند. مطابق آنچه در روايات آمده است، اظهار بغض و كينه نسبت به على بن ابى‌طالب‌عليه السلام، يكى از نشانه‌هاى منافقان بود، چنان كه ابو سعيد خدرى گفته است: «ما گروه منافقان را از طريق بغض و عداوت آنها نسبت به على بن ابى طالب‌عليه السلام مى‌شناختيم».(718)
  در احاديث ديگر نيز روايت شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «على‌عليه السلام را جز مؤمن، دوست و جز منافق، دشمن نمى‌دارد».(719)
  با توجه به وجود منافقان، بيمار دلان و افراد سست ايمانى كه گاهى از پيروى از دستور پيامبرصلى الله عليه وآله و عمل به احكام اسلامى سرپيچى مى‌كردند، نمى‌توان گفت همه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله مورد مدح و ستايش خداوند قرار داشته و ايمان و عمل آنان مورد رضايت خداوند بوده و بهترين امت بوده‌اند بلكه اين گونه اوصاف به گروه نخست كه طبعاً تعداد آنها نسبت به دو گروه دوم و سوم اندك بوده است، اختصاص دارد. بنابراين، استدلال به عمل صحابه، به اين دليل كه عمل آنان مورد رضايت خداوند قرار داشته، بى پايه است، زيرا هيچ دليل عقلى و شرعى بر اين كه همه صحابه و تمامى كارهاى آنان خطاناپذير است، وجود ندارد. فرض اين است كه مطابق دلايلى كه در بحث‌هاى قبل بيان گرديد، در اين باره اجماعى هم تحقق نيافته است و على‌عليه السلام و تعدادى از مهاجران و انصار جريان سقيفه و بيعت با ابوبكر را تخطئه كردند.
  اشكال: ممكن است گفته شود: منافقان نبايد در شمار صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله آورد، زيرا آنان به پيامبرصلى الله عليه وآله، ايمان واقعى نداشتند و فقط به ظاهر، اسلام آورده بودند. صحابى، كسى است كه به پيامبرصلى الله عليه وآله ايمان واقعى داشته است.
 ----------------
 
 در پاسخ به این اشکال سوال می کنیم شما این قید را شما از کجا آورده اید؟ در روایت آمده که میان دو نفر از مهاجرین و انصار دعوا شد، انصاری از انصاریان کمک خواست و مهاجر از مهاجرین . پیامبر اکرم (ص) این وضعیت را مشاهده کرده و فرمودند: این شعار های جاهلی چیست که می گویید؟ عبدالله ابی از این قضیه خبر دار شد « يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ » [7] گفت اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى‌كنند. وقتی این سخن وی در جمع پیامبر اکرم (ص) نقل شد عمر آنجا بود و گفت اجازه دهید من این منافق را بکشم . پیامبر فرمودند نه چنین نکنید اگر من چنین کنم، ‌مردم می گویند پیامبر اصحاب خود را می کشد . شاهد در این قسمت آخر روایت است .
 بنابراین صحابه به صورت صد در صد مرضی خداوند نبودند. برخی نمره بالا و برخی نمره منفی دارند . آیاتی که اهل سنت در مدح صحابه می آورند برخی از صحابه را شامل می شود نه همه آنها را . آیا می توان گفت این آیات شامل کسانی که پیامبر اکرم (ص) را در جنگ تنها گذاشتند هم می شود ؟ مسلما خیر.
 این مساله در روایات به روشنی و وضوح بیشتری بیان آمده است . در بخاری آمده روایاتی آمده که گویای همین مطلب است، از جمله آنها روایات حوض است . در این روایت آمده که است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: من قبل از شما به سرای دیگر می روم و در کنار حوض هستم، بعد اصحابی از من را می آورند و به سمت جهنم می برم . وقتی از علت آن سوال می کنم، می گویند: شما نمی دانید اینها بعد از شما چه کردند؟ آنها از دین شما مرتد شدند.
 یکی از آیاتی که اهل سنت بر مصون بودن همه صحابه به آن استدلال کرده اند آیه 29 سوره فتح است . قرآن کریم می فرماید « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في‌ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيما» [8] اما دکتر تیجانی ظاهرا برای اولین بار - و دیگران گفته اند این آیه ای که اهل سنت به آن استدلال کرده اند ، بر خلاف آنچه آنان انتظار دارند ، عکس مدعای آنان نتیجه می دهد زیرا خدای متعل در آخر آیه می فرماید کسانی که بر رویه صحیح خویش بماند « و الذین منهم » دارای این ویژگی هستند پس معلوم می شود که کسانی از این رویه مرتد خواهد شد و در نتیجه بی بهره می مانند .
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------
  پاسخ: اين سخن استوار نيست، زيرا در تعريف صحابى، ايمان به پيامبرصلى الله عليه وآله، به صورت مطلق است كه هم ايمان ظاهرى را شامل مى‌شود و هم ايمان واقعى را. ابن‌حجر گفته است: «صحيح‌ترين تعريفى كه براى صحابى گفته شده عبارت است از اين كه صحابى، كسى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ملاقات كرده، به او ايمان آورده و بر آيين اسلام از دنيا رفته است». [9]
  علاوه بر اين، در برخى از احاديث كه در صحيح بخارى نقل شده، پيامبر گرامى‌صلى الله عليه وآله كسانى چون عبداللَّه بن ابى را كه از چهره‌هاى شاخص منافقان بود، از اصحاب خود دانسته است. فردى از مهاجران بر فردى از انصار صدمه‌اى وارد كرد. آن دو با يك‌ديگر به منازعه برخاستند و فرد مهاجر، مهاجران را و فرد انصارى، انصار را به يارى فرا خواند. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن آن دو را شنيد و فرمود: اين شعارهاى جاهلى چيست؟ آنها را واگذاريد كه بى پايه است. عبداللَّه ابى كه از اين جريان با خبر شد، گفت: به خدا سوگند! اگر به مدينه باز گرديم آن كس كه عزيزتر است، ذليل‌ترها را از مدينه بيرون خواهد كرد. سخن او به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. عمر گفت: اى رسول خدا! اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود او را به خود واگذار، زيرا اگر وى كشته شود مردم خواهند گفت: محمدصلى الله عليه وآله اصحاب خود را مى‌كشد». [10]
 
  صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله از نگاه احاديث
  اصناف سه گانه صحابه كه در قرآن بيان شده، در احاديث اسلامى نيز مطرح شده است. در برابر احاديثى كه صحابه را مورد مدح و ستايش قرار داده است، احاديث ديگرى نيز وجود دارد كه از نفاق، سست ايمانى و كارهاى نارواى صحابه سخن گفته است. همان گونه كه احاديث دسته اول گاهى جنبه عمومى دارد و گاهى نيز از افراد خاص سخن گفته است، در احاديث دسته دوم نيز همين دو گانگى يافت مى‌شود.
  از آن‌جا كه نقد ما مبتنى بر دسته دوم است، نمونه‌هايى از آن را يادآور مى‌شويم:
  1. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من قبل از شما نزد حوض خواهم رفت. در اين هنگام مردانى از شما به سوى من آورده مى‌شوند و هنگامى كه من مى‌خواهم از آنان دستگيرى كنم، آنان را از من دور مى‌سازند. من مى‌گويم: پروردگارا! اينها اصحاب من هستند. خداوند مى‌فرمايد: تو نمى‌دانى كه پس از تو چه كرده‌اند. [11]
  2. سهل بن سعد گفته است از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: «من قبل از شما نزد حوض كوثر خواهم رفت. هر كس بر آن وارد شود از آن خواهد نوشيد و هر كس از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد. اقوامى بر من وارد خواهند شد كه من آنها را مى‌شناسم و آنها نيز مرا مى‌شناسند. سپس ميان من و آنها حائل ايجاد مى‌شود«. ابوحازم كه اين حديث را از سهل بن سعد روايت كرده، افزوده است: نعمان بن عياش كه از شنوندگان حديث بود گفت: من از ابو سعيد خدرى شنيدم كه گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله مى‌گويد: اين افراد از اصحاب من هستند. به او گفته مى‌شود: تو نمى‌دانى كه آنان پس از تو چه احكامى را تغيير دادند. من خواهم گفت: از رحمت خدا دور باد كسى كه دين مرا پس از من تغيير داد». [12]
  3. ابوهريره از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كرده است كه فرمود: «روز قيامت، گروهى از اصحاب من بر من وارد مى‌شوند. آنان را از حوض دور مى‌سازند. من مى‌گويم پروردگارا! اينها اصحاب من هستند. خداوند مى‌فرمايد: توبه آنچه آنان پس از تو پديد آوردند آگاه نيستى. آنان راه ارتداد برگرفتند و به عقب برگشتند. [13]
  4. ابوهريره در حديثى ديگر از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كرده است كه فرمود: «هنگامى كه من در قيامت ايستاده‌ام، گروهى را مى‌بينم كه آنها را مى‌شناسم. در اين هنگام فردى از ميان من و آنها خارج مى‌شود و آنان را به دنبال خود مى‌خواند. من مى‌گويم: آنها را به كجا مى‌برى؟ مى‌گويد: به سوى دوزخ. مى‌گويم: جرم آنها چيست؟ مى‌گويد: آنان پس از تو راه ارتداد و قهقرا را برگزيدند. از آنان جز شمار كمى نجات نخواهند يافت». [14]
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 


[1] نهج البلاغه ، خطبه 74 ، ص 102
[2] المراجعات ، ص 513
[3] المراجعات ، ص 513-515
[4] المراجعات ، ص 519
[5] المراجعات ، ص 622
[6] بحار ، ج 36، ص 331
[7] منافقون ، 8
[8] فتح ، 29
[9] اُصحّ ما وقفت عليه من ذلك أنّ الصحابى: من لقى النبى‌صلى الله عليه وآله مؤمنابه و مات على الاسلام«. )الاصابة فى تمييز الصحابه، تحقيق شيخ عادل احمد عبدالجواد، شيخ على محمد معوّض، ج 1، ص 158).
[10] صحيح بخارى، بحاشية السندى، ج 3، ص 203، كتاب التفسير، سورة المنافقين.
[11] همان، ج 4، ص 221، كتاب الفتن، باب اول، حديث 2 و ص 141، باب فى الحوض، حديث 1 و 7.
[12] همان، حديث 3 و ص 141 باب فى الحوض، حديث 8 .
[13] همان، ص 142، باب فى الحوض، حديث 9 و 10.
[14] همان، حديث 11.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo