< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

جلسه 17

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : دلایل عصمت امام ، آیه صادقین
 یکی از آیاتی که متکلمین شیعه برای عصمت امام به آن استدلال نموده اند «آیه صادقین» است.
 «يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ» [1]
  اى كسانى كه به آيين اسلام ايمان آورده‌ايد! از مخالفت با احكام الهى بپرهيزيد و با صادقين همراه و هماهنگ شويد.
 برای معلوم شدن استدلال به آیه ابتدا یک بحث واژه شناسی نسبت به صدق لازم است . علامه طباطبایی در این باره می فرماید « الصدق بحسب الأصل مطابقة القول و الخبر للخارج، و يوصف به الإنسان إذا طابق خبره الخارج ثم لما عد كل من الاعتقاد و العزم- الإرادة- قولا توسع في معنى الصدق فعد الإنسان صادقا إذا طابق خبره الخارج و صادقا إذا عمل بما اعتقده و صادقا إذا أتى بما يريده و يعزم عليه على الجد.» [2] «صدق» در اصل، وصف گفتارى است كه با واقعيت خارجى مطابقت دارد، ولى از آن جا كه بر عقيده، نيت و عزم و اراده نيز قول اطلاق مى‌گردد، آنها نيز به صفت صدق و راستى توصيف مى‌شوند و گفته مى‌شود عقيده يا نيت يا اراده راست. بر اين اساس، كسى كه عقيده‌اش با نفس الامر مطابقت داشته باشد يا ظاهر و باطنش هماهنگ باشد يا به اراده خويش جامه عمل بپوشاند، صادق در عقيده و نيت واراده ناميده مى‌شود.
 بنابراین قلمرو صدق عبارت است از: قول ، اعتقاد و اراده . زمخشری نیز کلامی نزدیک به آنچه گفته شد دارد ، وی می گوید « هم الّذين صدقوا فى دين اللَّه نية و قولا و عملا » صادقين كسانى‌اند كه در دين خدا از نظر عقيده، گفتار و رفتار صادق بوده‌اند. [3]
 لذا مقصود این است که صفت صدق تنها برای گفتار نیست بلکه دایره آن وسیع بوده و شامل ، قول ، عقیده و عمل نیز می شود . عملی که مطابق با اعتقاد باشد ، عمل صادقانه است . قول مطابق با واقع ، گفتار صادق است . علامه طباطبایی در مورد صدق در عقیده می گوید : عقیده اگر به گونه ای است که انسان به آن عمل می کند ، عقیده صادق است. اما می توان گفت اعتقاد صادق اعتقادی است که با نفس الامر مطابقت داشته باشد مثلا اعتقاد به اینکه خداوند واحد است ، اعتقادی صادق است . این تعبیر دوم بهتر است زیرا چه بسا اعتقاد فرد باطل باشد و به آن نیز عمل نماید .
 مرحوم اصفهانی در معنای صدق می گویند « در توصيف خبر به صدق، دو مطلب را مى‌توان مقياس گرفت: يكى واقعيت خارجى و ديگرى اعتقاد گوينده. بر اين اساس اگر فرد مسلمان بگويد: «محمدصلى الله عليه وآله آخرين پيامبر الهى است»، سخن او از هر دو جهت صادق است، ولى اگر فرد كافر اين سخن را بگويد، تنها از نظر مطابقت سخن او با عالم واقع و نفس الامر صادق است؛ نه از نظر اعتقاد درونى. از اين رو خداوند، منافقان را در اين گفتار كه: «نَشْهَدُ إِنَّك َ لَرَسُولُ اللَّهِ» تكذيب كرده است: «وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ» » [4] .
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------
 آيه صادقين
  خداوند سبحان در قرآن كريم مؤمنان را به پرهيزكارى فرمان داده و از آنان خواسته است كه با«صادقين» همراه و هم آهنگ باشند؛ چنان كه فرموده است:
  «يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ»(537)
  اى كسانى كه به آيين اسلام ايمان آورده‌ايد! از مخالفت با احكام الهى بپرهيزيد و با صادقين همراه و هماهنگ شويد.
  صدق در برابر كذب، در اصل، وصف سخن است؛ خواه آن سخن مربوط به گذشته باشد يا آينده؛ به صورت وعده باشد يا به گونه‌اى ديگر. در گفتار نيز در اصل، وصف خبر است و انوع ديگر سخن هم چون امر و نهى و استفهام اگر به صدق يا كذب توصيف شوند به لحاظ خبرى است كه مدلول ضمنى يا التزامى آنها است؛ مثلاً كسى كه مى‌پرسد آيا زيد درخانه است يا نه، مدلول ضمنى يا التزامى كلام او اين است كه او از جهل خود نسبت به بودن زيد در خانه خبر مى‌دهد.
  در توصيف خبر به صدق، دو مطلب را مى‌توان مقياس گرفت: يكى واقعيت خارجى و ديگرى اعتقاد گوينده.
  بر اين اساس اگر فرد مسلمان بگويد: «محمدصلى الله عليه وآله آخرين پيامبر الهى است»، سخن او از هر دو جهت صادق است، ولى اگر فرد كافر اين سخن را بگويد، تنها از نظر مطابقت سخن او با عالم واقع و نفس الامر صادق است؛ نه از نظر اعتقاد درونى. از اين رو خداوند، منافقان را در اين گفتار كه: «نَشْهَدُ إِ نَّك َ لَرَسُولُ اللَّهِ» تكذيب كرده است: «وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ»(538).
  صدق و كذب، وصف اعتقاد نيز واقع مى‌شوند و گفته مى‌شود فلان فرد در اعتقاداتش صادق يا كاذب است. افعال نيز به صدق و كذب توصيف مى‌شوند: چنان كه فرموده است: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(539).
  يعنى افعال آنان گواه بر صدق عهد و پيمان آنان است و نيز فرموده است: «لِيَسْأَلَ الصّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ».(540)
  يعنى كسانى كه در زبان راست گفتند، از راستى فعل آنان سؤال خواهد شد.
  به عبارت ديگر، گفتار منهاى كردار ارزشى ندارد و نيز در آيه: «لَقَدَ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّ ؤْيا بِالْحَقِّ»(541). مقصود اين است كه درستى رؤياى پيامبرصلى الله عليه وآله در عمل تحقق يافت.(542)
  جرجانى گفته است: «صدق در لغت عبارت است از مطابقت حكم با واقع و در اصطلاح اهل حقيقت، گفتار حق است در جايگاه خطر. قشيرى گفته است: صدق آن است كه در احوال تو ناخالصى و در اعتقاد تو ترديد و در اعمال تو عيبى راه نيابد».(543)
  حاصل آن كه «صدق« در اصل، وصف گفتارى است كه با واقعيت خارجى مطابقت دارد، ولى از آن جا كه بر عقيده، نيت و عزم و اراده نيز قول اطلاق مى‌گردد، آنها نيز به صفت صدق و راستى توصيف مى‌شوند و گفته مى‌شود عقيده يا نيت يا اراده راست. بر اين اساس، كسى كه عقيده‌اش با نفس الامر مطابقت داشته باشد يا ظاهر و باطنش هماهنگ باشد يا به اراده خويش جامه عمل بپوشاند، صادق در عقيده و نيت واراده ناميده مى‌شود.(544)
  به عبارت ديگر، صادق بودن انسان در سه حوزه عقيده، قول و عمل تجلّى مى‌يابد: هر گاه عقيده، قول و عمل انسان با معيارهاى حق هم آهنگ باشد، او صادق است. زمخشرى در تبيين صادقين در آيه مورد بحث گفته است:
  هم الّذين صدقوا فى دين اللَّه نية و قولا و عملا؛(545)
  صادقين كسانى‌اند كه در دين خدا از نظر عقيده، گفتار و رفتار صادق بوده‌اند.
 -------------------------
 بررسی دلالت آیه بر عصمت امام
 دو تقریر در کتاب بیان شده است :
 تقریر اول
 تقریر مرحوم علامه حلی : ایشان می فرماید خدای سبحان از مؤمنین خواسته است که با صادقین باشند نه از صادقین . یعنی ملازم آنها بوده و آنها را رها نکنند نه اینکه خودشان از صادقین شوند . حال وقتی می توانیم همراه صادقین باشیم که علم داشته باشیم در اعتقاد ، گفتار و رفتار صادق اند . چه موقع ما این علم را پیدا می کنیم ؟ آنگاه که آنان معصوم باشند . زیرا با معصوم بودن یقین داریم که خطایی در عقیده، قول و عمل آنها نیست . اما اگر معصوم نباشند علم به صادق بودن آنها حاصل نمی شود . « و لا تقف ما لیس لک به علم » [5] از آنچه علم نداری پیروی نکن . در اینجا هم می فرماید با صادقین همراه باش . صدق مطلق را آنگاه می توان فهمید که فرد معصوم باشد . حال اگر کسی که عصمت او ثابت شده فرمود در این موارد از افرادی که این ضوابط را دارند پیروی نمایید در این صورت از باب اصل ثانوی پیروی از آنها نیز لازم خواهد بود. زیرا پیروی از آنها در حقیقت پیروی از معصوم است .
 فخر رازی نیز در اینجا همین مطلب را می گوید اما در بحث شناخت مصداق می گوید ما چنین فردی را سراغ نداریم و به دنبال اجماع می رود .
 مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی این آیه را به عنوان یکی از ادله امامت حضرت علی (ع) آورده است . دلالت آیه بر امامت حضرت ، دو رکن دارد: یکی مفهوم شناسی و دیگری مصداق شناسی . اول می گوید مراد از صادقین معصومین است سپس می گوید بالاجماع معصومی جز علی (ع) در آن صدر اول نمی باشد . پس معنای آیه تطبیق می شود بر آن حضرت .
 فاضل قوشجی می گوید «مضمون آيه كريمه امر به پيروى از معصومين است، زيرا«صادقين» همان معصومان‌اند و به اتفاق مسلمانان، از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله غير على‌عليه السلام، كسى معصوم نيست. پس على‌عليه السلام كسى است كه به پيروى از او امر شده است». وى آن گاه مقدمات اين استدلال را نپذيرفته و گفته است: «واجيب بمنع المقدمات»(547)
 مقدس اردبیلی در حاشیه ای که بر شرح تجرید فاضل قوشجی دارند در ضمن سوالی می فرماید : مناقشه ایشان به چه چیزی بر می گردد ؟یکی اینکه بگوییم غیر از حضرت علی (ع) معصوم بوده باشند . این احتمال مردود است زیرا برای کسی جزء حضرت امیر (ع) ادعای عصمت نشده است .
 دیگر اینکه لازم نیست علم داشته باشیم که صادق باشد ، ظن به صدق او نیز کافی است . این احتمال نادرست است زیرا قرآن کریم فرموده است « و لا تقف ما لیس لک به علم »
 حجت برای مکلف علم و علمی است . یعنی یقین و آنچه به یقین منتهی می شود . اگر ظنی پشتوانه یقین نداشته باشد بدرد نمی خورد . مراد از علم نیز علم فلسفی ابن سینایی نیست بلکه اگر اطمینان عقلایی نیز باشد ، علم گفته می شود . مرحوم سید مرتضی علم را به سکون النفس معنا می کند .
 دیگر اینکه در اینجا گزینه دیگری مطرح است و آن اینکه هیچ فرد معصومی وجود ندارد پس مراد از صادقین اجماع امت است . این همان نظریه فخر الدین رازی است . ( نقد این سخن در ذیل کلام فخر الدین رازی می آید )
 حکایتی در مورد بنی صدر
 بنی صدر در جریان 14 اسفند که آشوب و بلوا در دانشگاه رخ داد در سخنرانی این آیه را نادرست معنای می کرد . وی می گفت اسلام دین آزادی است نگاه کنید قرآن می فرماید « لا تقف ما لیس لک به علم » یعنی نایست و برو تا به علم برسی . در حالی که معنای لاتقف ایستادن نیست بلکه پیروی نکردن است .
 قلمرو دلیل عقلی و نقلی
 تفاوت دلیل عقلی با نقلی این است که دلیل عقلی تابع ملاک یعنی حد وسط است . و به مقدار آن حد وسط نتیجه می دهد . مثلا وقتی گفته می شود « العالم متغیر و کل متغیر حادث» . این دلیل تنها در امور متغیر نتیجه می دهد دیگر دلیل بر این نیست که موجوات غیر مادی هم متغیر هستند . اما دلیل نقلی تابع عموم و اطلاق است . مثلا در بحث ما کلمه صدق اطلاق داشته و شامل نیت، قول و عمل می شود . در این صورت اطلاق حجت است مگر اینکه قرینه ای بیاید و برخی موارد را خارج نماید . مثل اینکه کسی بگوید مراد از تبعیت در آیه صادقین بر اساس قرینه ، تبعیت در امور معنوی مانند تقوا است نه امور عادی . در این صورت اگر چنین قرینه ای ثابت شود از آن اطلاق دست برداشته می شود. بنابراین همیشه از اطلاق و عموم به مقدار دلیل دست بر می داریم .
 حجت ذاتی و بالغیر
 ما یک حجت بالذات داریم و یک حجت بالغیر ، حجیت بالغیر در صورتی ارزش خواهد داشت که به بالذات باز گردد . حجیت معصوم بالذات است حال در صورتی که معصوم ، حجت دیگری را برای ما وضع نماید ، چون این حجت ثانیه به حجت اولیه باز می گردد ، آن نیز حجت خواهد بود . در ما نحن فیه هم در صورتی که امام معصوم ، افرادی را برای پیروی مشخص نمایند در این صورت پیروی از آنان نیز لازم است اما نه بالذات بلکه به این خاطر که پیروی از آنها پیروی از معصوم است . عقل ما همه جا نمی رسد اما چون یقین داریم ،‌معصوم صادق است ، حرف او را می پذیریم .
 حجیت عقل فلسفی و اطمینان آور
 عقل به تعبیر استاد مصباح یزدی دو گونه است : عقل دقیق فلسفی و عقل جلیل عرفی . این دو عقل در حوزه اعتقادات هر دو خوب است . عقل دقیق فلسفی مانند ابن سینا . عقل جلیل عرفی در مقابل عقل مسامح است که به صورت کیلویی و فله ای حکم می کند . فهم آیات قرآن نیز باید بر اساس این دو عقل صورت گیرد .
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------
  1. تقرير علامه حلّى
  علامه حلّى در شرح كلام محقق طوسى كه آيه «كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ» را از دلايل امامت امام على‌عليه السلام دانسته، گفته است: «خداوند متعال به بودن با صادقين (پيروى از آنان و همراهى با آنان) امر كرده است و مقصود از «صادقين» كسانى‌اند كه صادق بودن آنها معلوم است و اين ويژگى جز در مورد معصوم تحقق نمى‌يابد، زيرا نمى‌توان از صادق بودن غير معصوم آگاه شد و به اجماع مسلمانان، از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله غير از على‌عليه السلام، كسى معصوم نيست. بنابراين، على‌عليه السلام معصوم است، پس بايد از او پيروى كرد.(546)
  فاضل قوشجى نيز در شرح كلام محقق طوسى گفته است: «مضمون آيه كريمه امر به پيروى از معصومين است، زيرا«صادقين» همان معصومان‌اند و به اتفاق مسلمانان، از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله غير على‌عليه السلام، كسى معصوم نيست. پس على‌عليه السلام كسى است كه به پيروى از او امر شده است».
  وى آن گاه مقدمات اين استدلال را نپذيرفته و گفته است: «واجيب بمنع المقدمات»(547) وى مقدمات استدلال و مناقشه در آنها را باز نگفته است، ولى مناقشه‌هاى او، چنان كه مقدس اردبيلى(548) گفته است، به مطالب زير باز مى‌گردد:
  1. غير از على‌عليه السلام از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله فرد يا افراد ديگرى معصوم بودند. اين احتمال قطعاً مردود است، زيرا براى كسى جز على‌عليه السلام ادعاى عصمت نشده است.
  2. لازم نيست كه صادق بودن كسى كه بايد از او پيروى شود، به صورت يقينى معلوم گردد. بلكه ظن به صادق بودن او نيز كافى است. اين احتمال نيز نادرست است، زيرا قرآن كريم آشكارا فرموده است:
  «وَلاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»؛
  از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، زيرا انسان در مورد گوش و چشم و دل خويش مورد سؤال واقع خواهد شد.
  3. در اين جا گزينه ديگرى مطرح است و آن اين كه هيچ يك از افراد امّت معصوم نيستند، ولى اجماع امت، معصوم است و مسلمانان بايد از اجماع پيروى كنند. اين همان نظريه‌اى است كه فخرالدين رازى برگزيده است.
 ----------------------------
 تقریر دوم
 تقریر دیگر از دلالت آیه بر عصمت از فخر رازی است . وی ورود بسیار خوبی دارد و می گوید اینکه خدای متعال خطاب به مومنان نموده و می فرماید « اتقوا الله» مفادش این است که چون زمینه خطا و گناه در مومنین است می فرماید از خداوند پرهیز نمایید . در ادامه آیه گویا کسی سوال می کند چگونه از خطا بر حذر باشیم ؟ قرآن راهنمایی می کند و می فرماید دنبال صادقین باشید یعنی کسانی که مرتکب گناه و خطا نمی شوند. زیرا صادقین نمی تواند مانند صدر آیه باشد زیرا اگر صادقین نیز مرتکب خطا و گناه شوند نمی توانند الگوی متقین باشند . مگر می شود خون را با خون که شست؟ بنابراین قطعا باید فرقی میان «یا ایها الذین امنوا» و میان «صادقین» باشد . اگر بگویید مراد از صادقین ، صادق فی الجمله است ، می گوییم صدر آیه نیز همین گونه است . پس معلوم می شود مراد از صادقین ، صادق بالجمله است. فخر رازی در اینجا خیلی زیبا وارد شده است اما در گرفتن نتیجه کار را خراب می کند . در تطبیق می گوید فرد معینی در میان امت که معصوم باشد بعد از نبی سراغ نداریم لذا به سراغ مجموع امت می رویم .
 نقد و بررسی :
 اولا ما دلیل برای تشخیص مصداق معصوم داریم و به دنبال دلیل می رویم . به عنوان نمونه حدیث ثقلین به روشنی راه را نشان می دهد . ثانیا مگر اجماع بما هو هو معصوم است ؟ خیر ؛ زیرا در درون اجماع معصوم نباشد به عصمت نمی رسد . ثالثا از ایشان سوال می کنیم موارد اجماع اندک است پس در مواردی که اجماع رخ نداده چه باید کرد ؟
 چرا برخی از عالمان راه روشن را نپیموده اند ؟
 کار علمای امت در روز قیامت مشکل است چگونه یک عالم ، دلیلی به گویایی ثقلین را رها کرده و به امور نازل تمسک می جوید ؟ توجیحات آنها معمولا به منقولاتی است که در حقیقت مجهولات است اما متاسفانه در صحاح آنها وارد شده است . بخش زیادی از آنها نیز در زمان معاویه صورت گرفته است. فضیلت سازی ها و اشکال تراشی های معاویه در طول این بیست سال باعث این انحرافات شده است . معاویه هم هم خود فردی مکار بود و هم مکار دیگری که عمر و عاص باشد را نیز در کنار خود به کار گرفته بود . در المنار آمده است برخی از مستشرقین گفته اند رواست که ما برای معاویه به خاطر تجلیل از کاری که کرده است مجسمه ای از طلا بسازیم و در میادینمان نصب کنیم. اسلامی که معاویه جا انداخت با غربیان کاری کاری ندارد. آنچه در مقابل ظلم و ستم و چپاویل اینان ایستاده است اسلام علوی است .
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------
  2. تقرير فخر الدين رازى
  فخر الدين رازى در تقرير استدلال به اين آيه براى عصمت صادقين گفته است: «جمله «يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» مؤمنان را به رعايت تقواى الهى دستور داده است و از آنان خواسته است كه با صادقين باشند؛ يعنى از آنان الگو بگيرند و پيروى نمايند. از اين جا روشن مى‌شود كه مؤمنان معصوم نيستند و احتمال خطا در آنان مى‌رود. بدين جهت براى آن كه از خطا مصون بمانند بايد از كسانى پيروى كنند كه از خطا مصون باشند و آنان همان صادقين هستند و چون اين مطلب (مؤمنان خطاپذير) در همه زمان‌ها هستند پس در همه زمان‌ها نيز بايد معصوم وجود داشته باشد تا مؤمنان از او پيروى كنند.
  آن گاه گفته است: پيروى از معصوم در صورتى ممكن است كه انسان به او عالم باشد و ا و را بشناسد. اما اگر راهى براى شناخت او وجود نداشته باشد، دستور به پيروى از او، تكليف به مالايطاق خواهد بود و چون ما انسان معينى را به عنوان معصوم نمى‌شناسيم، بنابراين، آيه ما را به پيروى از فردى خاص دستور نمى‌دهد. در اين جا فرض ديگرى جز مجموع امت باقى نمى‌ماند. بر اين اساس، مجموع امت مصداق صادقين و معصوم است و مؤمنان بايد پيرو آن باشند».(549)
  سخن فخر الدين رازى در اين كه مقصود از صادقين در آيه، افراد معصوم است، استوار است، ولى اين گفتار وى كه ما فرد يا افراد معينى را نمى‌شناسيم كه از ويژگى عصمت برخوردار باشند و بدين دليل بايد مصداق آن را اجماع امت يا اجماع اهل حلّ و عقد بدانيم، نادرست مى‌باشد، زيرا:
  اولاً: مسائل مورد اجماع امّت، اندك است و نمى‌تواند راه‌گشاى مسلمانان در احكام دينى باشد.
  ثانياً: اجماع امّت اگر مشتمل بر فرد معصوم نباشد، به عصمت نمى‌انجامد و هم‌چنان احتمال خطا در مورد آن وجود دارد.
  و ثالثاً: با رجوع به قرآن و سنت نبوى مى‌توان معصومان را شناخت. از آيه تطهير، حديث ثقلين، حديث سفينه و نظائر آنها به روشنى معصوم بودن اهل بيت پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله به دست مى‌آيد و در نتيجه آنان همان صادقينى هستند كه خداوند، مسلمانان را به پيروى از آنان دستور داده و فرموده است: «كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ» چنان‌كه در برخى روايات، صادقين در اين آيه به پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل‌بيت او، به ويژه على‌عليه السلام تفسير شده است.(550)
 ----------------------------
 پس تا کنون بحث سه مرحله پیدا نموده است :
  1. بررسی واژه صدق
  2. تقریر استدلال به آیه که مراد از صادقین معصومین است .
  3. آیا درباره این آیه روایاتی آمده است یا نه ؟
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------
  در احاديثى كه محدثان شيعه و اهل سنت روايت كرده‌اند: «صادقين» بر على بن ابى طالب‌عليه السلام تطبيق شده است. ابن عباس گفته است: على بن ابى طالب، بزرگ صادقين است. در برخى از اين روايات كلمه «اصحابه» و در برخى ديگر كلمه «اهل بيت» بر على‌عليه السلام عطف شده است؛ يعنى با على و اصحاب او يا با على و اهل بيت او باشيد. [6]
 [کتاب غایه المرام نوشته سید هاشم بحرانی است . موضوع این کتاب درباره امامت امیرالمومنین (ع) بوده و اساس روایات نگارش یافته است. سبک ایشان این است که هر بابی که می گشاید ابتدا روایاتی که از طریق عامه آمده نقل می کند و سپس از طریق خاصه نقل نموده است . سبک الغدیر هم نقل از کتب تاریخی و حدیثی اهل سنت است . ]
  در برخى از روايات،«صادقين» بر محمدصلى الله عليه وآله و اهل بيت او تطبيق شده است. اين مطلب را حاكم حسكانى از عبداللَّه بن عمر روايت كرده است. [7]
  در احاديث بسيارى كه در مجامع حديثى شيعه روايت شده «صادقين» در آيه بر ائمه اهل بيت‌عليهم السلام تطبيق شده است؛ چنان كه امام باقرعليه السلام فرموده است: «ايانا عنى»؛ خداوند ما را قصد كرده است [8] ، از امام رضاعليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود: «الصادقون هم الائمة الصدّيقون بطاعتهم؛ صادقان امامانى هستند كه در اطاعت از خداوند، صداقت را به كمال رساندند».
  كمال در صداقت از كلمه صدّيق كه مبالغه در صدق و راستى است به دست مى‌آيد.
  شيخ صدوق از اميرالمؤمنين‌عليه السلام روايت كرده است كه در ميان گروهى از مهاجرين و انصار فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم آيا مى‌دانيد كه وقتى اين آيه نازل شد، مسلمانى از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: آيا «صادقين» عام است يا خاص؟ پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ داد، مأموران عام اند و همه مؤمنان را شامل مى‌شود ولى صادقون خاص است و به برادر و ديگر جانشينان من تا روز قيامت اختصاص دارد»؟ آنان در جواب گفتند: «آرى اين مطلب را از پيامبر شنيديم». [9]
 
 
  پژوهش پايانى
  از دو تقريرى كه از علامه حلّى و فخر الدّين رازى در دلالت آيه عصمت صادقين بيان گرديد، تقرير دوم كامل‌تر است. براى روشن شدن مطلب، مقدمات استدلال را يادآور مى‌شويم:
  1. خداوند در آيه صادقين، پس از امر به پرهيزكارى، به همراهى و هم آهنگى با صادقين دستور داده است.
  2. خداوند به جاى آن كه بفرمايد:«كونوا من الصادقين»، فرموده است: «كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ». از اين استفاده مى‌شود كه مقصود، پيروى از صادقين و اقتدا به آنان است.
  3. در امر خداوند به پيروى از صادقين، هيچ گونه قيد و شرطى وجود ندارد. از اين اطلاق، سه نكته به دست مى‌آيد:
  الف) «صادقين» كسانى‌اند كه در همه زمينه‌هاى حيات ارادى اعم از عقيده، اخلاق، گفتار و رفتار خويش، صادق‌اند. (اطلاق موردى).
  ب) «صادقين»، كسانى‌اند كه در زمينه‌هاى مزبور در تمام حالات صادق‌اند. (اطلاق احوالى)
  ج) صادق بودن آنان در همه زمينه‌ها و تمام حالات براى ما معلوم است.
  در حقيت نكته الف و ب ناظر به مقام ثبوت، و نكته ج ناظر به مقام اثبات است.
  در تقرير فخر الدين رازى هر دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. وى نخست، مقام ثبوت را بيان كرده است. آن گاه مقام اثبات را يادآور شده است. اما در كلام علامه حلى فقط مقام اثبات مورد توجه قرار گرفته است. با تأمل روشن مى‌شود كه آنچه در اين استدلال، نقش كليدى دارد همان نكته‌اى است كه مربوط به مقام ثبوت است؛ يعنى بى قيد و شرط بودن امر الهى به پيروى از صادقين كه مستلزم صادق بودن صادقين در همه زمينه‌ها و در تمام شرايط و حالات است و آن، جز با عصمت حاصل نمى‌شود.
  در پايان اين نكته را نيز يادآور مى‌شويم كه«صادقين» در آيه مورد بحث، در حقيقت، همان صديقين در آيه ديگر قرآن است:
  «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»؛(556)
  هر كس از خدا و رسول خدا اطاعت كند با كسانى خواهد بود كه خداوند نعمت خويش را به آنان ارزانى داشته است كه عبارت‌اند از پيامبران، راست گويان، شاهدان و صالحان و آنان نيكو رفيقانى هستند.
  اطاعت از خدا و رسول خدا به اين است كه انسان از قرآن و سنت پيروى كند و پيروى از قرآن و سنت در گرو اين است كه از پيشوايان معصوم اطاعت نمايد؛ كسانى كه قرآن و سنت را به خوبى مى‌شناسند و در رعايت آن، كم‌ترين لغزشى ندارند و آنان همان پيشوايان معصوم‌اند كه در آيه مورد بحث از آنان به عنوان«صادقين» و در آيه 59 سوره نساء با عنوان«اولى الامر» ياد شده است.
  بديهى است هر كسى در دنيا پيرو پيامبر و پيشوايان معصوم باشد، در آخرت نيز با آنان محشور خواهد بود. بنابراين نتيجه عمل به آيه: «يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ» همان است كه در آيه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» بيان شده است و دست‌آورد «مع الصادقين» در دنيا، «مع الصديقين» در قيامت است.
  گواه بر اين مطلب اين است كه در روايات اهل بيت‌عليه السلام، همان گونه كه«صادقين» در آيه 119 سوره توبه بر امامان معصوم‌عليهم السلام تطبيق شده است،«صديقين» در آيه 69 سوره نساء نيز بر آنان تطبيق گرديده است، چنان كه ابوبصير از امام صادق‌عليه السلام روايت كرده است كه پس از تلاوت آيه ياد شده فرمود:
  رسول اللَّه‌صلى الله عليه وآله فى هذا الموضع النبي، و نحن الصدّيقون و الشّهداء و أنتم الصالحون، فتّسموا بالصّلاح كما سمّاكم اللَّه؛(557)
  پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله مصداق نبييّن است و ما مصداق صدّيقين و شهداء هستيم و شما مصداق صالحان هستيد. پس همان گونه كه خداوند شما را صالح ناميده است، به نشانه‌هاى صلاح آراسته گرديد.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 ( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )


[1] توبه، آيه 119.
[2] المیزان ،‌ج 9 ، ص 402
[3] الکشاف ، ج2 ، ص 320
[4] المفردات ، ص 277
[5] اسراء ، 36
[6] غاية المرام، ج 3، ص 51 - 50 و الغدير، ج 2، ص 306.
[7] شواهد التنزيل، ج 1، ص 262، حديث 357.
[8] اصول كافى، ج 1، ص 208، حديث 1 و 2 و غايةالمرام، ص 52 .
[9] كمال الدين، ص 262؛ بحارالانوار، ج 33، ص 149، ينابيع الموده، ص 115 و غايةالمرام، ج 3، ص 53 . براى آگاهى از ديگر احاديثى كه صادقين را بر امامان اهل بيت‌عليهم السلام تفسير كرده است. ر.ك: البرهان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 170 - 169.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo