درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی
98/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار به قلب/ ترتیب مراتب
وقتی فردی در مقابل منکر قرار میگیرد وظیفهاش چیست؟ اصل اینکه چه وظیفهای بر عهده اوست از روایات استفاده میکنیم.
متن جواهر: و في الآخر المروي [1] عنه عليه السلام أيضا «إن أول ما تقبلون عليه من الجهاد الجهاد بأبدانكم ثم بألسنتكم ثم بقلوبكم، فمن لم يعرف معروفا و لم ينكر منكرا قلب فجعل أعلاه أسفله»
انتساب حدیث به امام حسن عسکری (ع) معلوم نیست.
«ان اول ما....»؛ این به یک معنا مدح است نه مثلاً توثیق. این طور تعابیری در مورد شخصی گفته شود و وصفی از اوصاف خوب او را بازگو کرده باشد این میشود مدح شخص.
در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) چنین آمده است که حضرت فرمود: «إن أول ما تقبلون عليه من الجهاد الجهاد بأبدانكم ثم بألسنتكم ثم بقلوبكم، فمن لم يعرف معروفا و لم ينكر منكرا قلب فجعل أعلاه أسفله»
اولین چیزی که وظیفه شماست تا در جهاد به آن روی بیاورید؛ اول جهاد به ابدان است سپس به السنه و (ثم: یعنی به تراقی) به قلوب. ممکن است گفته شود، حالا این نوع روایت را که صاحب جواهر میآورند محل شاهدش از آن جهت است که «ثم بقلوبکم» که مدعای ما بود که انکار به قلب لازم است ببینید در کلام معصوم آمده است یعنی یکی از جهادهایی که باید داشته باشید جهاد به قلوب است. اما از حیث ترتیب؛ ترتیب در کلام فقها چه بود؟ بالقلوب، بالالسنه و بالایدی. این که برعکس است! یعنی آنچه شما در اول قرار دادید این روایت در اول قرار داده و جهت وسطی فرقی نکرده است.
این معنا را ما از روایت استفاده میکنیم که جهاد به ابدان در ردیف اول است اینکه در ردیف اول است منافاتی ندارد با آن ترتیبی که فقها ذکر کردهاند؛ چرا که این جهاد به ابدان که در مرحله اول ذکر میشود نمیگوید که شما در قبال منکر، اول جهاد به ابدان داشته باشید، از روایت این معنا استفاده نمیشود. این روایت مربوط به جهاد است و در بحث جهاد طبیعی قضیه آن است که جهاد به ابدان در مرحله اول است چون جنگ است دیگر، هجوم آوردهاند، در جنگ دفاعی مثلاً، آنها هجوم آوردهاند و شما باید در مقابلشان بایستید موضع بگیرید و از خودتان دفاع کنید و وارد جنگ شوید با شمشیر و اسلحه و تجهیزات روز در مقابلشان بایستید. خب این به تناسب جنگ است که اول جهاد با ابدان جلوه میکند و موردش هست و البته در ادامه، نکته مدّ نظر امام (ع) مربوط به جهاد به قلوب هم گفته میشود. عظمت و شدت جهاد به ابدان بیشتر است تا جهاد به قلوب. در سختیها و شداید جنگ، وقتی انسان قرار بگیرد ملاحظه میکند که طبیعت جنگ همین است که سختی و مصیبت و جرح و قتل و خرابی و .... اینها همراه با جنگ است. و در بحث جهاد امام (ع) میفرماید که وظیفه شما جهاد با بدن است ولی اگر یک وقتی قادر به جهاد با ابدان نبودید (که در روایات بعدی تصریح به این دارد که قادر نبودید به جهاد با ابدان) خب لااقل به لسان و زبانتان در جهاد باشید. یعنی یک طوری به کسانی که با شما در جنگ هستند لسانا انزجار و تنفر خود را از آنها اعلام کنید و لسانا آنها را از این کار باز بدارید اگر توان جنگیدن را ندارید به اسلحه و ...، زباناً که ممکن است بتوانید کاری بکنید تبلیغ راه بیاندازید که آقا این چه جنگی است اینها درست کردهاند شما بگویید فلانی هم بگوید نفر بعد هم بگوید تا اینکه او بگوید حالا به ضرب و زور شمشیر ممکن است سیطره پیدا کند بر اینها اما لسان اینها لسان اعتراض است بنابراین او با خودش حساب میکند که حالا فرضاً پیروز هم شدم اینها که دلهایشان با من نیست (البته این مورد در برخی فروض و صور محقق میشود و در برخی موارد (بسته به موردش) این حسابها و ملاحظات را نمیکنند) با من همراهی نخواهند کرد و در نهایتش نمیتوانم به پیروزیای که مدّنظرم هست برسم. فلذا اعتراض لسانی این مزیت را دارد.
و اگر احیاناً زمینهای هم نیست که با السنه به جنگ آنها برخیزید لااقل در قلب و دلتان نسبت به کار آنها انکار داشته باشید یعنی رضایتی نداشته باشید به اینکه مثلاً اینها با مسلمانان جنگیدن و در جنگ پیروز شدند و کارهایی که انجام دادند مورد رضایت قلبی شما نباشد.
بنابراین درست نیست اگر کسی احتمال دهد که این روایت بر خلاف بیان ترتیب مراتب امر به معروف و نهی از منکر در کلام فقها است. اینها با هم منافاتی ندارند این مربوط به جنگ است و طبیعت جنگ (وقتی در جنگ واقع شدهاند و در جهاد هستند نه اینکه هنوز جنگ شروع نشده باشد) آن است که اول با ابدان باشد.
ذیل روایت را توجه فرمایید که عبارتی آمده که دو احتمال در آن داده میشود:
احتمال اول:
« فمن لم يُعَرِّف معروفا و لم ينكر منكرا قلب فجعل أعلاه أسفله» یعنی جنگ آنها علیه شما، یکی از مصادیق منکر است؛ یعنی به جهاد ارتباط دارد اما در دل نهی از منکر است. در واقع این بخش از کلام حضرت در مورد «ثم بقلوبکم» است. ترجمه: «کسی که معرّف به معروف نباشد و انکار نکند منکر را دگرگون شده و به هم میریزد.» این مضمون را در روایات دیگر هم داریم که اگر کسی نسبت به معروف و منکر کوتاهی کند از آثار بی توجهی به معروف و منکر این است که عزتش میریزد آن ابهتی که باید داشته باشد نخواهد داشت. در پی ترک معروف و ارتکاب منکر، اشرار مسلط خواهند شد بر اخیار (این یک طوری از مصادیق همان فجعل اعلاه اسفله است) یعنی آنهایی که عزیز بودند خار میشوند به خاطر اینکه معرّف معروف نبودند. بنابراین باید معرّف معروف باشید یعنی آن را به معروفیت قبول داشته باشید و در تعریف آن تلاش کنید. و اگر غیر این باشد به یک معنا بی اعتنایی به واجبات و دستورات الهی است یعنی دستور الهی را خار کردی، خار میشوی. وقتی شما معرّف معروف نیستی و در مقابل منکر، انکاری نداری ذلیل خواهی شد دگرگون (چپه) خواهی شد یعنی در این شرایط نخواهی ماند.
احتمال دوم:
اما اگر این عبارت را بدون تشدید بخوانیم یعنی بخوانیم: « فمن لم یَعرِف...و لم یُنکِر ...» اگر کسی بخواهد این احتمال را بدهد وحدت سیاق حفظ نمیشود؛ چرا که در چنین صورتی جمله اول به مطلبی اشاره دارد؛ اینکه از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر این است که فرد باید عارف به معروف باشد و جمله دیگر به مطلبی دیگر اشاره دارد؛ اینکه انکار نداشته باشد در مقابل منکر. یعنی دو مطلب از این عبارت فهمیده میشود.
بنابراین اگر «لم یُعَرّف» بخوانیم تناسبش بیشتر است و به ترتیب سیاق کلام هم حفظ شده است به این معنا که معرّف معروف و منکر منکر نباشد. معرّف معروف یعنی تعریف کننده معروف، این معروف الهی را معرّفش باشد و مثل علمای بنی اسرائیل نباشد که معروف خدا را بپوشاند و کتمان کند. وظیفه دارید که معَرّف باشید با یک مثال عرفی کلام را تمام میکنم؛ یک جایی نشستید و جمعی از آقایان هم بودند یکی از دوستان عالم، فاضل و متدیّن شما هم آمده است، در این جمع، جوری با این دوست شما برخورد شود که توصیفی از او به عمل نیاید. حالا یک وقت خودش راضی نیست و در شرایطی به سر میبرد که نمیخواهد فعلاً شناخته شود و اگر هم حرفی بزنید ناراحت میشود که چیز دیگری است و الا اگر در جمع با شناختی که از او دارد حاضر نشود جایگاه او را برای دیگران تعریف کند این نشان دهنده حسادت وی است چرا که حسادتش نمیگذارد که او را معرفی کند.
بنابراین معرّف معروف باشید، حالا اگر بدون تشدید خواندید، یعنی مردم وظیفه دارند که بروند و معروف را بشناسند که شناخت معروف از منکر اولین شرط امر به معروف است تا این اتفاق نیفتد که وقتی شناخت نداشته باشد امر به منکر و نهی از معروف کند.
بیان شد که «یعرّف» تناسب بیشتری دارد.