« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

88/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

حج نذری

موضوع: حج نذری

 

فرع 8 در مسئله 3 نذر احجاج معلق است.

مثلا زید نذر کرده است که اگر فرزند او شفاء پیدا کند، عمر را به خانه خدا اعزام کند، مثلا 15 شعبان، صیغه نذر خوانده شده است، 15 شوال، زید ناذر، فوت کرده است، 25 ذی قعده، فرزند ناذر، شفاء پیدا کرده است، آیا در این فرض، قضاء این نذر، بر ورثه زید، واجب است او لیس بواجب؟

این فرع، از نظر قواعد، علی مسلکنا، وجوب قضاء ندارد. برای اینکه در روز 15 شوال، که زید مرده است، یعلم به اینکه از روز 15 شعبان زید تمکن از این احجاج نداشته است.

کسی که مرده قدرت بر احجاج ندارد.

بر این اساس وجوب وفاء به نذر در ذمه زید نیامده است، اگر وفاء واجب نبود، قضاء قطعا واجب نیست.

و الظاهر کما اوضحنا سابقا لا فرق بین اینکه شفاء در 25 ذی قعده، شرط وجوب باشد، قضاء واجب نیست، شرط وجوب، شرط مقدم باشد، مقارن باشد، متاخر باشد، هیچکدام واجب نیست، کما اینکه از ما ذکرنا روشن شد، شفاء در 25 ذی قعده شرط وجوب باشد، یا شرط واجب باشد، واجب نیست، واجب مشروط باشد، واجب نیست، واجب معلق باشد، واجب نیست.

لذا بر این اساس مقتضای قواعد این است که قضاء احجاج بر ورثه یا ترکه زید، واجب نمی‌باشد.

نعم توهمی گفته واجب باشد، از باب اینکه واجب معلق یا واجب مشروط به شرط موخر باشد که تقدم الکلام بطلان این توهم.

این فرض با اینکه مقتضای قواعد، عدم وجوب قضاء است، و لکن سیدنا الاستاذ[1] و استادنا المحقق[2] تبعا للسید فی العروه می‌گویند[3] قضای این احجاج واجب است.

دلیل بر این نظریه تمسک به روایت مسمع که در وسائل، ج 16، ص238، باب 16، ح 1، این روایت دو فرض دارد، فرض اول این است که کسی جاریه‌اش حامله بوده، نذر کرده اگر بچه پسر باشد، او را به حج بفرستد یا از طرف او نایب بگیرد.[4]

فرض دوم این است که زید، نذر کرده است اگر پسر او بالغ بشود، او را به حج بفرستد، یا از طرف او نایب بگیرد، این فرض دوم، مورد استشهاد در فرع 8 است، به دنبال فرض اول که از امام صادق سوال شده، حضرت جواب آن سوال را نداد، به دنبال سوال جریانی برای سائل نقل کردو آن جریان این است که فرمود کسی در زمان رسول خدا، نذر کرد که اگر بچه او بالغ بشود، اورا به مکه بفرستد، ناذر مرد، بعد از فوت ناذر پسر آمد نزد رسول خدا و جریان را تعریف کرد، رسول خدا گفتند از ترکه پدرت باید به حج بروی.

از حکم رسول خدا، وجوب قضاء استفاده می‌شود، که در نتیجه تقریر امام هم است، امام که این جریان را نقل کرد، معنایش این است که قبول دارد واستشهاد به کلام رسول خدا کرده است. امام در این فرض فرمود، قضاء واجب است، این فرض عین ما نحن فیه است، فرض اول را کار نداشته باشید تا در آینده ببینیم چه می‌شود.

بعد ازسوال اول مسمع از امام این سوال را کرد «کان لی جاریة.... فقال علیه السلام ان رجلا نذر لله فی ابن له ان هو ادرک فمات الاب فادرک الغلام بعده فاتی رسول الله الغلام فساله ان ذلک فامر رسول الله عن یحج عنه مما ترک ابوه» الروایة واضحة الدلاله به اینکه در این فرض القضاء واجب است، چون موت قبل از ادراک بوده و اول پدر مرده بعد پسر بالغ شده است.

این روایت ظاهرا والله العالم واضحة الدلاله است بر این که این فرض، قضاء دارد. لعل سیدنا الاستاذ که فرموده است در فرع 8 «لو نذر الإحجاج معلقا على شرط فمات قبل حصوله و حصل بعد موته مع تمكنه قبله فالظاهر وجوب القضاء عنه»[5] کاملا فرع 8 منطبق با فرض دوم روایت مسمع است.

این استدلال به این روایت، جهاتی را می‌طلبد:

1. این روایت بدون ملاحظه خارج، صحیحة او لا؟ جماعتی از محققین منهم مرحوم آقای خویی، در کتاب حج، در صفحه مورد بحث، از این روایت دو مورد تعبیر به خبر کرده است، خبر مسمع،[6] یک مورد تعبیر به صحیحه کرده است، صحیحة مسمع.[7]

کما اینکه از این روایت مرحوم شهید در مسالک،[8] صاحب ریاض[9] و جماعتی تعبیر به حسنه کرده‌اند.

کما ایکه جماعتی مثل سید در عروه از این روایت تعبیر به خبر کرده اند[10] بلکه مرحوم کاشف الغطاء فی تعلیقته صرح بانها ضعیفة.[11]

ابتدا این وجوه ثلاثه ملاحظه شود، تقریبا بیش از 8 دلیل برای موثق بودن مسمع، آورده شده است که اغلب این 8 دلیل در جواهر، ج35، ص390 موجود است.[12]

در رجال مرحوم آقای خویی هم موجود است.[13]

از این ادله است اینکه طریق این روایت الی مسمع، صحیح است، پس روایت صحیحة است.

این فرمایش درست و طریق صحیح است، محمد بن یعقوب عن علی بن اراهیم عن ابیه عن ابن محبوب عن علی ابن رئاب، الی مسمع، همه از اجلاء است.

کما اینکه طریق شیخ هم همین است که از ابن محبوب طریق صحیح است، عن علی بن رئاب عن مسمع که این هم صحیح است.

این گفتار صحیح است، اما اثبات صحت روایت نمی‌کند، چون کسی که اشکال می‌کند در مسمع اشکال کرده تا مسمع صحیح باشد، چه ففایده دارد؟

منها اینکه مسمع بن عبدالملک کثیر الروایة است عن الصادق و الباقر روایت دارد.

این دلیل دوم از اول اضعف است، کثرت روایت دلالت بر ثقه بودن نمی‌کند، محمد بن سنان یا ابو حمزه بطائنی بیش از 1000 روایت دارند که می‌گویند لیس بحجه یا لیس بثقه.

دلیل سوم این است که می‌گویند مسمع بن عبدالملک شیخ بصر بن واعظ بوده است. این از کجا دلالت بر ثقه بودن می‌کند؟

دلیل چهارم این است که مسمع از وجوه بصره بوده.

اشکال این هم واضح است، ما ثقه بودن می‌خواهیم وجه باشد یا نباشد.

دلیل پنجم این است که می‌گویند ابن محبوب در سند است.

جواب از این واضح است، اگر ابن محبوب مستقیما از مسمع نقل می‌کرد، قیل به اینکه تصریحات ابن محبوب به منزله صحیت است، اصل این کبری درست نیست و در محل بحث هم از واسطه نقل کرده که واسطه ثقه می‌شود نه تا آخر سند.

دلیل ششم که اصرّ علیه مرحوم آقای خویی، می‌گویند از احوال مسمع، از علی بن حسن بن فضال سوال شد، ایشان گفته است که انه ثقة، پس به توثیق ابن فضال ثقه است.[14]

این دلیل فی غایة الاشکال است، چون:

اولا: کتبی که این روایات را نقل کرده‌اند اختلاف دارند، بعضی از کتابها کلمه ثقه را دارد و بعضی ندارند.

و ثانیا: خود این روایت باید ملاحظه شود.

دلیل هشت این است که می‌گویند امام صادق در جریانی خطاب به مسمع فرموده است ما شما را برای کار بزرگی در نظر گرفته ایم، از این استفاده می‌شود که مورد علاقه امام بوده که او را آماده برای کار بزرگی کرده این اگر دلالت بر توثیق نکند، معلوم است که آدم درستی بوده است.

جواب از این هم مشخص است، چون:

اولا: این روایت باید ملاحظه شود؛

و ثانیا: بوجه من الوجوه دلالت بر توثیق ندارد.

دلیل نهم بر این نظریه، عمل مشهور است، کما عن السید الخوئی فی الحج.[15]

این دلیل صغری و کبرایش ممنوع است، مخصوص صغری کما سیاتی در جهت ثانیه، مرحوم اقای بروجردی[16] و صاحب ریاض می‌گویند[17] یک نفر هم به این روایت عمل نکرده، چگونه آقای خویی این را می‌گوید؟ یقینا این اضافه شده در نوشته ها.

دلیل ده این است که می‌گویند مسمع بن عبدالملک، در کامل الزیارات واقع شده است.

از ما ذکرنا اشکال این هم واضح میشود به اینکه بله در کامل الزیارات واقع شده اما چه کسی گفته ثقه است؟ همین کثرت این وجوه معلوم می‌کند که مشکله‌ای دارد و لذا صاحب جواهر در آخرش چیزی دارد راجع به این.

این ده دلیل برای اینکه انه ثقه است.

دلیل بر اینکه روایت ضعیفه است، این است که مسمع توثیق نشده.

از ما ذکرنا دلیل بر اعتبار این روایت، وجوه عشره است، دلیل بر عدم اعتبار، عدم الدلیل علی التوثیق است.

ظاهرا یک روایت در باب خمس هم از مسمع است که مفصل است.

از ما ذکرنا دلیل بر نظریه سوم روشن شد، یعنی کسانی که می‌گویند این روایت حسنه است، دلیل بر اینکه حسنه است، دو مطلب می‌باشد:

1. وقوع ابراهیم بن هاشم در طریق مرحوم کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه، اگر ابراهیم بن هاشم توثیق نشده باشد که اکثرا هر روایتی که ابراهیم بن هاشم باشد، می‌گویند حسنه.

اما گیر در مسمع است نه در ابراهیم بن هاشم. و همچنین این تعبیر فنی نیست چون این روایت را دو نفر نقل کرده‌اند یکی مرحوم کلینی که در طریق ایشان، ابراهیم بن هاشم است و لکن این روایت را مرحوم شیخ بدون کافی نقل کرده است، تهذیب، ج8، ص 303، ح 20 را ملاحظه کنید، این گونه است حسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن مسمع، این طریق باید صحیحه باشد، اگر مشکل در مسمع نباشد، چون ابراهیم بن هاشم نیست.[18]

نتیجه ما ذکرنا این است که کسانی که می‌گویند این روایت حسنة است، یک راهش این است که در سند ابراهیم بن علی بن هاشم است.

2. راه دوم این است که گفته شود مسمع ممدوح است، لقول الصادق که گفت تو را برای کار مهمی آماده کرده ایم، این دلالت بر مدح او دارد اگر دلالت بر توثیق نداشته باشد.

فعلیه نظریه دو راه دارد: 1. وقوع علی بن ابراهیم در سند؛ 2. کون المسمع ممدوحا.

الی الآن کما صرح به کاشف الغطاء روایت معلوم نیست صحیحه باشد یا حسنه باشد،[19] مشکل در مسمع است یا باید وجوه عشره را قبول کنیم یا اگر قبول نکنید چگونه بگوئیم روایت صحیحه است بعد حکمی که بر خلاف قواعد است را پیاده کنیم.

البته سیدنا الاستاذ در تعلیقه بر عروه می‌گوید روایت معتبره است که ما نفهمیدیم کجای آن معتبره است.[20]

علی کل حال مشکل مسمع باید به یکی از وجوه عشره حل شود.

این جهت اولی از بحث در این روایت. پس جهت اولی این است که این روایت منهای کل قرائن خارجیه صحیحه اولا؟ سه نظریه بود که ظاهرا نمی‌شود صحیحه یا حسنه بودن آن را تثبیت کرد.

مطلب دوم این است که این روایت به قرینه خارجیه معتبرة است او لیست بمعتبره؟ آیا مشهور به این عمل کرده‌اند که مرحوم اقای خویی می‌گویند[21] یا مشهور اعراض کرده‌اند که مرحوم آقای گلپایگانی می‌گوید؟[22]

سیدنا الاستاذ حد وسط را گرفته می‌گوید جماعتی عمل کرده‌اند، محقق علامه شیخ به این روایت عمل کرده‌اند.[23]

فرمایش استاد هم ظاهرا تمام است، متن شرایع در ص 390 ملاحظه کنید، چیزی که را که محقق گفته، این فرض نیست، عبارت ایشان این را نمی‌گوید.[24]

فعلیه ظاهرا والله العالم به ملاحظه قرینه خارجیه این روایت، معلوم نیست صحیحة باشد، چون لو لم نقل به اعراض مشهور، دلیل بر عمل مشهور نداریم.

این هم جهت دوم در این روایت.

جهت سوم در این روایت این است که این روایت علی القاعده است یا نه؟

این هم مورد اختلاف است، مرحوم سید در عروه می‌گوید علی القواعد است،[25] صاحب ریاض[26] و جواهر می‌گویند علی خلاف قاعده است.[27]

از ما ذکرنا روشن شد که این روایت قطعا علی خلاف قاعده است،لما ذکرنا به اینکه نذر از اول امر نیامده است و حکم تعبدی است و اگر روایت صحیح باشد باید خلاف قواعد باشد.

الی الان در فرع 8 مقتضای قواعد و حکم به صحت روشن شد، دلیل بر صحت تمام است یا ناتمام

همچنین روشن شد که سه جهت بود:

1. ملاحظة الروایة لنفسها؛

2. ملاحظتها بملاحظة خارج؛

3. کونها مخالفة للقواعد او موافقة للقواعد.

 


[1] «نعم لو نذر الإحجاج معلقا على شرط فمات قبل حصوله و حصل بعد موته مع تمكنه قبله فالظاهر وجوب القضاء عنه»؛ خمینی، سید روح الله، تحریرالوسیله، ج‌1، ص389، م 3.
[2] «نعم، مقتضى صحيح مسمع المذكور في المتن وجوب القضاء في نذر الإحجاج و قد عمل به المشهور، فوجوب القضاء مما لا كلام فيه»؛ خویی، سید ابوالقاسم، موسوعه، ج‌26، ص339.
[3] «لو نذر الإحجاج معلّقاً على شرط كمجي‌ء المسافر أو شفاء المريض فمات قبل حصول الشرط مع فرض حصوله بعد ذلك و تمكّنه منه قبله فالظاهر وجوب القضاء عنه»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص507.
[4] «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مِسْمَعٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَتْ لِي جَارِيَةٌ حُبْلَى- فَنَذَرْتُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ وَلَدَتْ غُلَاماً- أَنْ أُحِجَّهُ أَوْ أَحُجَّ عَنْهُ فَقَالَ- إِنَّ رَجُلًا نَذَرَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ابْنٍ لَهُ- إِنْ هُوَ أَدْرَكَ أَنْ يَحُجَّ عَنْهُ أَوْ يُحِجَّهُ فَمَاتَ الْأَبُ- وَ أَدْرَكَ الْغُلَامُ بَعْدُ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صالْغُلَامُ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ- فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صأَنْ يُحَجَّ عَنْهُ مِمَّا تَرَكَ أَبُوهُ»؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج‌23، ص316 کتاب النذر و العهد باب16 ح1.
[5] تقدم.
[6] «إنما الكلام في أنه يخرج من الأصل أو من الثلث، و لم يصرح في خبر مسمع بشي‌ء منهما و إنما المذكور فيه أنه يخرج مما ترك أبوه، و مقتضى إطلاقه جواز الخروج من الأصل» خویی، سید ابوالقاسم، موسوعه، ج‌26، ص339.
[7] «و أما نذر الإحجاج يجب قضاؤه من الثلث و لو كان بالتعليق و مات قبل حصول الشرط مع فرض حصوله بعد ذلك كما هو مورد صحيح مسمع»؛ خویی، سید ابوالقاسم، موسوعه، ج‌26، ص340.
[8] «الأصل في هذه المسألة رواية مسمع بن عبد الملك في الحسن قال: «قلت لأبي عبد اللّه عليه السلام: كانت لي جارية حبلى فنذرت للّه عزّ و جلّ إن ولدت غلاما أن أحجّه أو أحجّ عنه، فقال: إن رجلا نذر للّه عزّ و جلّ في ابن له إن هو أدرك أن يحجّه أو يحجّ عنه، فمات الأب و أدرك الغلام بعد، فأتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ذلك الغلام فسأله عن ذلك، فأمر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يحجّ عنه ممّا ترك أبوه»؛ مسالک، ج‌11، ص334.
[9] «للحسن القريب من الصحيح، سيّما مع اشتمال سنده على الحسن بن محبوب، المجمع على تصحيح رواياته. و فيه بعد السؤال عن مورد المسألة-: قال عليه السلام: «إنّ رجلًا نذر للّٰه عزّ و جلّ في ابن له، إن هو أدرك أن يحجّه أو يحجّ عنه، فمات الأب، و أدرك الغلام بعد، فأتى رسول اللّٰه عليه و آله ذلك الغلام فسأله عن ذلك، فأمر رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله أن يحجّ عنه ممّا ترك أبوه»؛ طباطبائی، سید علی، ریاض المسائل، ج‌13، ص240.
[10] «و يدلّ على ما ذكرنا خبر مسمع بن عبد الملك فيمن كان له جارية حبلى فنذر إن هي ولدت غلاماً أن يحجّه أو يحجّ عنه»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص507.
[11] «لا ريب في مخالفته للقاعدة فإنّ الوجوب المعلّق على شرط لا يتنجّز إلّا بحصول شرطه و حيث إنّ الناذر لا وجود له عند حصول الشرط فلا يعقل تنجّزه عليه بعد موته و الخبر ضعيف و لم يعمل المشهور به و إن عمل به جماعة فالحمل على استحباب أن يخرجه الورثة أو الوصيّ من الثلث أوفق بالقواعد»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص508.
[12] «قلت: لكن فيه أن الشهيد نفسه اعترف في المسالك بأن الأصل في هذا الحكم الحسن المزبور، و قال سبطه في نهاية المرام: «هذه الرواية معتبرة الإسناد، لأن طريقها إلى مسمع صحيح و سيد المسامعة و أنه روى عن أبي جعفر عليه السلام‌ روايات كثيرة و قال النجاشي: إنه كان شيخ بكر بن وائل بالبصرة، و وجهها و سيد المسامعة، و أنه روى عن أبي جعفر عليه السلام روايات كثيرة، و روى عن أبي عبد الله عليه السلام و أكثر و اختص به، و‌قال أبو عبد الله عليه السلام «إني لأعدك لأمر عظيم يا أبا سيار»‌ و هذا المدح لا يقصر عن التوثيق، فلا يبعد العمل بروايته، خصوصا مع تلقي الأصحاب لها بالقبول و اشتهار مضمونها بينهم، بحيث لا يتحقق فيه خلاف و هذا كله يدل على أن العمل بمضمون الرواية و إن خالف القواعد، بل تعبير الأصحاب بمضمونها كالصريح في ذلك»؛ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج‌35، ص389- 390.
[13] «مسمع بن عبد الملك بن مسمع: قال النجاشي: مسمع بن عبد الملك بن مسمع بن مالك بن مسمع بن شيبان بن شهاب بن قلع بن عمرو بن عباد بن جحدر و هو ربيعة بن سعد بن مالك بن ضبيعة بن قيس بن ثعلبة بن عكابة بن صعب بن علي بن بكر بن وائل أبو سيار الملقب كردين شيخ بكر بن وائل بالبصرة و وجهها و سيد المسامعة و كان أوجه من أخيه عامر بن عبد الملك و ابنه و له بالبصرة عقب منهم (هنا بياض) روى عن أبي جعفر ع رواية يسيرة و روى عن أبي عبد الله ع و أكثر و اختص به و قال له أبو عبد الله ع إني لأعدك لأمر عظيم يا أبا السيار و روى عن أبي الحسن موسى ع له نوادر كثيرة و روى أيام البسوس. و قال الشيخ (584): كردين بن مسمع بن عبد الملك بن مسمع يكنى أبا سيار، له كتاب أخبرنا به أحمد بن عبدون عن علي بن محمد بن الزبير عن علي بن الحسن بن فضال، عن محمد بن الربيع عن محمد بن الحسن بن شمون عن عبد الله الأصم بن عبد الرحمن عنه‌»؛ معجم رجال الحدیث ج18 ص158-157 رقم 12355.
[14] «و قال الكشي (138): قال محمد بن مسعود سألت أبا الحسن علي بن الحسن بن فضال عن مسمع كردين أبي سيار، فقال هو ابن مالك من أهل البصرة و كان ثقة»؛ همان ص158.
[15] «نعم، مقتضى صحيح مسمع المذكور في المتن وجوب القضاء في نذر الإحجاج و قد عمل به المشهور، فوجوب القضاء مما لا كلام فيه»؛ خویی، سید ابوالقاسم، موسوعه، ج‌26، ص339.
[16] «عمل الجماعة إنّما هو في الفرع الّذي سأل مسمع أبا عبد اللّٰه (عليه السّلام) عن حكمه و هو تعليق النذر على ما إذا ولدت غلاماً مع تتميمه بما يدلّ عليه ذيله من موت الناذر قبلها و مع جعل الولادة عبارة عن كونه رزق غلاماً منها و هو حينئذٍ مطابق للقاعدة و أمّا ما في ذيله من تعليق النذر على إدراك الغلام و هو محلّ ف البحث هنا فلم أجد به عاملًا سوى صاحب الجواهر بزعم أنّه مورد عمل المشهور»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص507.
[17] «اللّهم إلّا أن يكون تعبّداً محضاً، لكنّه فرع وجود القائل به، و ليس، لاتّفاق الفتاوي بتصوير المسألة بنحو ما قدّمناه»؛ طباطبائی، سید علی، ریاض المسائل، ج‌13، ص241.
[18] ت«الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مِسْمَعٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَتْ لِي جَارِيَةٌ حُبْلَى فَنَذَرْتُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ وَلَدَتْ غُلَاماً أَنْ أُحِجَّهُ أَوْ أَحُجَّ عَنْهُ فَقَالَ إِنَّ رَجُلًا نَذَرَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ابْنٍ لَهُ إِنْ هُوَ أَدْرَكَ أَنْ يُحِجَّهُ أَوْ يَحُجَّ عَنْهُ فَمَاتَ الْأَبُ وَ أَدْرَكَ الْغُلَامُ بَعْدُ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صذَلِكَ الْغُلَامُ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صأَنْ يُحَجَّ عَنْهُ مِمَّا تَرَكَ أَبُوهُ»؛ هذيب الأحكام؛ ج‌8، ص307.
[19] آدرس کاشف الغطاء تقدم.
[20] «و هو الحقّ و لا بأس بالعمل بالرواية بعد كونها معتبرة الإسناد و عدم إحراز الإعراض عنها بل مقتضى إطلاق الشيخ في النهاية و المحقّق و عن كتب العلّامة العمل بها صدراً و ذيلًا و مقتضى استشهاد الإمام (عليه السّلام) التعدّي عن مورد الرواية بإلغاء الخصوصيّة»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص508.
[21] تقدم.
[22] «مشكل بل الحكم على خلاف القاعدة على ما مرّ و لم يحرز العمل بذيل الرواية بل لا يبعد أن يكون تعرّض أهل الفتوى للفرع المفروض في صدر الرواية لغة أعني المسألة السابقة دون المفروض في ذيلها أعني هذه المسألة دليلًا للإعراض عنها»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص508.
[23] «و هو الحقّ و لا بأس بالعمل بالرواية بعد كونها معتبرة الإسناد و عدم إحراز الإعراض عنها بل مقتضى إطلاق الشيخ في النهاية و المحقّق و عن كتب العلّامة العمل بها صدراً و ذيلًا و مقتضى استشهاد الإمام (عليه السّلام) التعدّي عن مورد الرواية بإلغاء الخصوصيّة»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص508.
[24] «و لو نذر إن رزق ولدا يحج به أو يحج عنه ثم مات حج بالولد أو عنه من صلب ماله»؛ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج‌35، ص388.
[25] «و قد عمل به جماعة، و على ما ذكرنا‌ لا يكون مخالفاً للقاعدة كما تخيّله سيّد الرياض»؛ یزدی، سید محمدکاظم، عروه محشی، ج‌4، ص507.
[26] «فإذاً الدليل على الحكم إنّما هو ما قدّمناه، مضافاً إلى عدم الخلاف فيه الظاهر و المصرّح به، لكن مقتضاه بمعونة القاعدة الأُصوليّة اختصاص الحكم بصورة تمكّن الناذر من المنذور في حال الحياة كما في المسالك، لا مطلقاً كما عن أكثر الأصحاب»؛ طباطبائی، سید علی، ریاض المسائل، ج‌13، ص241.
[27] «و هذا كله يدل على أن العمل بمضمون الرواية و إن خالف القواعد، بل تعبير الأصحاب بمضمونها كالصريح في ذلك»؛ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج‌35، ص389- 390.
logo