< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدصادق محمدی

1401/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه پزشکی/ شبیه سازی/ حکم وضعی شبیه سازی

بحث ما در مورد حکم وضعی شبیه سازی بود. حکم اول وضعی در رابطه با ابوّت بود. بحث این بود که این صاحب سلول پدر این طفل شبیه سازی شده محسوب می‌شود یا نه این طفل مفقود الأب است؟ بحث ما در رابطه با ابوت این صاحب سلول نسبت به فرد شبیه سازی شده به اینجا رسید که برخی قائل شدند که این صاحب سلول پدر است. ادله‌ای آوردند؛ آخرین دلیلی که می‌خواهم مطرح کنم بحث شباهت و قاعدة القیافه است.برخی قائل شدند که چون این شخص شبیه سازی شده از همه لحاظ شبیه صاحب سلول است و این صاحب سلول پدر این شبیه سازی شده محسوب می‌شود. چون هر جا که ما شک کنیم که این فرزند کیست، از قیافه تشخیص می‌دهیم که این فرزند، فرزندِ کیست. همچنانکه الان از طریق DNA تشخیص داده می‌شود که این کسی که از دنیا می‌رود پدرش کیست، مادرش کیست و امثال ذلک. لذا ما این بحث را هم مختصر خواهیم داشت که آیا ما چیزی به نام قاعدة القیافه داریم یا نه؟ این بحث در کلمات فقها مطرح است.

تعریف قیافه

تعریف قیافه را این طور گفتند که: إلحاق الناس بعضهم ببعض إستناداً إلی علامات خاصّةً؛ قیافه ملحق کردن برخی از مردم به برخی دیگر به جهت علامات خاص که بین این شخص و شخص دیگر وجود دارد. این تعریف اجمالی است که در کلمات فقها آمده است.[1] تعاریف دیگری هم وجود دارد که شبیه به همین است. در الروضة البهیة دارد که القیافة هی الإستناد إلی علاماتٍ و أماراتٍ یترتب علیها إلحاق نسب و نحوه.

در اینکه آیا قیافه نسبی را مشخص می‌کند یا نه، ما دلیلی در شریعت نداریم. من خیلی جستجو کردم. اینکه ما دلیل داشته باشیم که قیافه نسب را به دنبال داشته باشد این چنین دلیلی پیدا نشد. دلیل اصلی اینکه ما قیافه را نمی‌توانیم اماره برای نسب شناسی قرار دهیم این است که (إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا)[2] ؛ اگر چنانچه ما در رابطه با قیافه و شباهت مطلبی را بخواهیم بیان کنیم این است که ظن آور است و یعنی ما ظن پیدا می‌کنیم که این شخص مربوط به این شخص است. اگر یقین کنیم که آن بحث دیگری است که یقین حجت است اما از طریق قیافه و شباهت نمی‌توانیم اثبات کنیم و اماره نسب شباهت و قیافه نیست.

ثانیاً علاوه بر این قواعد علم قیافه همیشه که مطابق با واقع نیست و ما بر این مطلب یقین داریم.

ثالثاً این قواعد علم قیافه مطابق با قواعد شرعیه نیست. برای الحاق نسب ما یک قواعد شرعیه داریم مثل همین الولد للفراش. اما اینکه در شریعت داشته باشیم که شباهت در چهره، در راه رفتن، و در اعضای بدن وجود دارد و این را بخواهیم به شخصی ملحق کنیم، ما در شریعت این چنین چیزی نداریم. مطلب دیگر این است که در رابطه با نسب اگر ما اماره‌ای به ثبوت نداشته باشیم با استصحاب نفی می‌شود. یعنی استصحاب عدم جاری می‌شود. اگر ما شک کنیم اماره ای نداشته باشیم که این ولد این شخص است استصحاب عدم جاری می‌کنیم که این شخص فرزند این شخص نیست. بنابراین قاعده قیافه‌ای که در شریعت نیست که نسب را با آن بتوانیم اثبات کنیم. ( ما یک علم القیافة داریم و یک علم الفراسة داریم. اینها ظاهراً دو تا هستند. علم قیافه این است که این شخص را ملحق به شخص دیگری کنیم از روی قیافه‌اش اما علم الفراسة این است که حالات و خصوصیات اخلاقی یک شخصی را از روی چهره بشناسیم. مثلاً فرض کنید اگر قدش کوتاه است این خصوصیات اخلاقی را دارد. اگر مثلاً لب‌های پهنی دارد خصوصیت اخلاقی‌اش این است که اینها در بحثهای روانشناسی مطرح است).

حالا علم القیافة آیا حرام است یا نه؟ یعنی نه تنها نسب شناسی از علم القیافة از نظر شریعت ثابت نیست بلکه اصلاً بحث این است که علم القیافة حرام است یا نه؟ علم القیافة بما هو هو آیا حرام است؟ از برخی کلمات چه بسا این طور استفاده شود.

نظر دوم این است که علم القیافة در صورتی حرام است که آثار و احکامی را بر آن بار کنیم. مثلاً قیافه شناسی بگوید این شخص فرزند دیگری است و بعد اثر إرثی داشته باشد که این علم القیافة حرام است. پس علم القیافة نسب شناسی را به هیچ عنوان نمی‌توان از آن توقع داشت و مسأله قیافه در بحث شبیه سازی اصلاً کارگشا نیست.

اما مسأله امام رضا7 و امام جواد7 یک شبهه ای بوده است. اینکه در آن شکی نبوده است. یک شبهه‌ای انداختند از نظر اثباتی. مأمون عباسی قصد شومی‌داشت از اینکه قیافه شناسان را آورد ولی آن یک توطئه‌ای بود که بر امام7 یک عیبی در رابطه با امامت ایجاد کنند که خداوند متعال هم این قضیه را حل و فصل نمود و این اصلاً ربطی به بحث الان ما ندارد. یعنی حضور امام رضا7 و فعل امام رضا7 در آن مجلس دالّ بر این نیست که علم قیافه یکی از راه های نسب شناسی است. حضور امام7 برای رفع شبهه بوده است.

تا اینجا بحث به اینجا رسید که اگر دقت کنیم این صاحب سلول به صرف اینکه سلولی از آن گرفته شود و از این سلول و تلقیح این سلول با آن تخمک زن دلیل نمی‌شود که صاحب سلول پدر این شخص است. نتیجه می‌گیریم که این طفل شبیه سازی شده پدر ندارد؛ یعنی پدری که در عالم شریعت اثبات شود که این شخص پدر این طفل شبیه سازی شده است ما دلیلی نداریم نه از نظر عرفی، نه از نظر لغوی و نه از نظر شرعی. ابوت یک تعریف خاصی در شریعت ندارد و یک لفظ تأسیسی در شریعت نیست. مثلاً صلاة لفظی است که شریعت برای آن تعریف دارد اما برای ابوت در شریعت تعریف خاصی نداریم نه روایت داریم و نه ایه قرآن داریم. آنچه که ما باید در ابوت ملاک قرار دهیم معنای لغوی و عرفی آن است که معنای لغوی و عرفی این است که هرگاه یک موجودی از طریق اسپرم شخصی از راه طبیعی تولید مثل به وجود آید این شخص می‌شود پسر و آن شخص می‌شود پدرش. البته دخول شرط ابوت و بنوّت نیست. آنچه که مهم است این است که از اسپرم این موجود یک موجود دیگری به وجود آید که به این پدر می‌گویند. و صرف تکوّن ابوت درست نمی‌کند. حداقل این است که ما شک می‌کنیم که ابوت برای صاحب سلول صدق می‌کند یا نه. بنابراین ما نمی‌توانیم قبول کنیم که صاحب سلول پدر است. در گیاهان ما ابوت نداریم یا مثلاً در ماهیان دریا ما ابوت حقیقی نداریم هر چند شاید مجازاً گفته شود که یک ماهی تخم ریزی می‌کند این‌ها بچه‌های این ماهی هستند. بنابراین حداقل این است که ما در رابطه با صاحب سلول شک داریم ابوّت را و آثار بر ابوت و بنوّت را. در اینجا احکام شریعت و آثار شریعت بار نمی‌شود.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.


[1] منهاج الصالحین، ج2، ص8.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo