درس خارج فقه استاد سیدصادق محمدی
1401/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه پزشکی/ شبیه سازی/ حکم وضعی شبیه سازی
بحث ما در مورد ادله حرمت شبیه سازی بود. ادله حرمت تکلیفی تمام شد و جمع بندی این شد که ما حرمت تکلیفی به عنوان اولی نداریم شبیه سازی حرمت تکلیفی به عنوان اولی ندارد ولی حرمت تکلیفی به عنوان ثانوی داریم به یک صورت و آن هم در صورتی که موجب اختلال نظام میشود. یعنی اگر شبیه سازی به طور وسیع اتفاق بیفتد که اختلال نظام پیش بیاورد حرام تکلیفی است که این بحث آن گذشت. 14 دلیل بیان شد و دلیل آخر اختلال نظام بود و اختلال نظام موقعی پیش می آید که شبیه سازی به طور گسترده صورت گیرد. از این به بعد حرمت وضعی پیش می آید.
فصل دوم بحث ما راجع به حکم وضعی است. حکم وضعی قبلاً تعریف آن را کردیم؛ مثل بطلان و صحت، زوجیت و امثال ذلک را حکم وضعی میگویند. قبلاً این را بیان کردیم و هم نظر مشهور را گفتیم و هم نظر تحقیقی را گفتیم ولی حالا إجمالاً میدانیم که حرمت وضعی چیست و حرمت تکلیفی چیست؟ وجوب، استحباب، حرمت، کراهت بالمعنی الأخص اینها میشوند حکم تکلیفی. حکم وضعی هم که معلوم است؛ بطلان، صحت، زوجیت، کریت و امثال ذلک. حالا میخواهیم ببینیم احکام وضعی در رابطه با شبیه سازی چگونه است. اولین مسألهای که در شبیه سازی مطرح میشود این است که صاحب سلول پدر این شخص شبیه سازی شده است یا نه؟ یک موجودی الان به وجود آمده و اسم قشنگی هم برای آن انتخاب کردیم، حالا چه پسر و چه دختر میخواهیم ببینیم که این صاحب سلول پدر این است یا نه؟ اینجا یک بحث مهمی پیش می آید که تعریف پدر چیست؟ تا حالا که بحث شبیه سازی بود پدر اصلاً مشخص است که معنایش چیست و بحثی ندارد. اما وقتی مسائل مستحدثه پیش میآید تا زه میفهمیم که در مورد پدر هم باید بحث شود که اصلاً پدر یعنی چه. اینجا سؤال پیش میآید که آیا صرف تکون از یک موجودی موجب صدق عنوان پدر میشود یا اینکه نه صدق پدر معنای خاصی دارد و آن این است که یک شئای از اسپرم پدر به وجود آید و این را پدر میگویند. حالا ما باید دنبال معنای پدر بگردیم. اگر بگوییم صرف تکوّن از چیزی معنای پدر را میآورد و صدق پدر میکند در این صورت این شخصیت شبیه سازی شده پسر یا دختر این آقاست. یعنی بعد که سلول غیر جنسی این آقا در تخمک یک زنی نهادینه میشود و بعد یک فرزندی به وجود میآید این فرزند این شخص است چون تکون او از این شخص پدر است. اما اگر بگوییم نه، پدر یعنی این شخص از اسپرم این مرد به وجود آمده باشد، پس معلوم میشود که این دیگر پدر نیست. اینجا باید به معنای لغوی رجوع کنیم و به معنای عرفی هم رجوع کنیم و ازآیات و روایات هم استفاده کنیم که پدر به چه کسی میگویند.
معنای أب در لغت
آنچه که از لغت به دست میآید البته تعابیر مختلف است. ابتدا نکتهای بگویم؛ تعریف یک شئ ای از کتاب لغت را به دست آوردن مشکل است. چون لغویها یکی اینکه به معنای حقیقی توجهی ندارند و اکثر لغویها هم این گونه اند و به استعمالات لغت توجه دارند و میگویند این لغت در این معانی استعمال شده است. البته بعضی از کتابهای لغت گفته میشود آن معنای اولی که بیان میکنند معنای حقیقی است. دوم اینکه لغویها به جزئیات یک معنای لغتی توجه نمیکنند چون به معنای حقیقی توجهی ندارند. با توجه به این دو نکته المصباح المنیر گفته که: الأب أصلٌ للولد؛؛ أب ریشه ولد است. اگر این معنا را بگیریم این صاحب سلول ریشه این ولد است و معنای أب پیدا میکند. بعد که ادامه میدهد میگوید: الوُلد وزان قُفل لغةً فیه. یعنی چه وَلَد بگوییم و چه وُلد بگوییم مثل أسد و أسَد؛ یعنی أسد جمع أسَد است. بعد میگوید وَلَدَ یلدُ من باب وعَد یعِدُ؛ یعنی کلّ ما له أذُن من الحیوان فهو الذی یلِد معنا میکند آخر کار؛ یعنی هر چیزی که دارای گوش است. بعد یک موجودی از اول به وجود آید او را ولد میگویند. این معنایش این است که پدر و دختر در نباتات معنا ندارد. آن موجوداتی أب و ولد در آنها معنا دارد که دارای گوش باشند. حتی ظاهراً به ماهیان دریا أذن نمیگویند. مثلاً نمیگوید فلان ماهی أذن دارد. این را من شک دارم. مثلاً این أذن به حیوانی گفته میشود که این گوشی که انسان دارد به یک شکلی لاله گوش باشد که أذن به آن میگویند. خلاصه المصباح المنیر از کتابهای لغوی قدیمی است. همین طور کتابهای لغوی دیگر همین جور کم و زیاد ولَد و أب را معنا کردند. حالا ما نمیخواهیم از کتاب لغت استفاده معنای حقیقی أب کنیم. فعلاً داریم کتاب لغت را میگوییم که این طور است. من یک نمونه عرض کردم شما مراجعه کنید معنای لغوی که در کتاب های لغت آمده است.
معنای أب از نظر عرفی
از نظر عرفی به نظر می رسد صرف تکوّن و به وجود آمدن از یک چیزی صدق أب نمیکند. مثلاً اگر یک چیزی از یک چیز دیگر به وجود آمده باشد نمیگویند این أب آن است. مثلاً یک درختی را قلمه بزنند. به آن موجودی که بوسیله این قلمه بوجود میآید آیا ولد این درخت میگویند و به درخت أب آن میگویند؟ در حیوان و انسان آیا به صرف تکوّن أب گفته میشود؟ اگر این گونه باشد و اگر یک سلولی از یک حیوانی بگیرند (علم بشر اینقدر گسترده شود) و در تخمک یک زنی نهادینه شود و بعد یک انسانی بوجود آید، حالا علم بشر که حد و نهایت که ندارد چون متصل به قدرت پروردگار است. شاید این پروردگار عالم اینقدر قدرت علم و کارایی به بشر داد که به اینجا برسد. از نظر عرف این حضرت بقر أب این شخص میشود. میگویند بله این چه اشکالی دارد؟ الان گفته نمیشود بعید نیست که بعداً گفته شود. ولی أب که وضع شده از هزاران سال پیش تا الان به هر لغتی، فارسی، عربی و... به این شخص حیوان که أب نمیگویند.
مثال دیگر: اگر سلول جسمی غیر جنسی از یک زن گرفته شود و در تخمک همان زن کاشته شود اینجا چه میگوییم؟ آیا این زن پدر این موجود میشود و مادر او هم میشود؟ اگر بگوییم صرف تکوّن صدق پدری را به دنبال دارد ما باید بگوییم حقیقتاً این زن هم مادر و هم پدر این موجود میشود. احکام شرعی بر عنوان حقیقی أب است نه مجازاً. ما از نظر عرفی میبینیم که حداقل مشکوک است. ما شک داریم که این موجود أب این شخص است و همین شک کافی است که ما احراز نمیکنیم که این پدر است. پس احکام پدری بر این موجود صاحب سلول بار نمیشود.
معنای أب از نظر آیات و روایات
ازنظر آیات و روایات که حالا به صورت مؤید(مؤید یعنی اینکه ما میخواهیم معنای عرفی را تقویت کنیم) داشته باشید نه به صورت شاهد که آن معنای عرفی را خوب جا بیندازیم. در زیارات مثلاً در زیارت وارث که مربوط به امام حسین7 است داریم: کنت نوراً فی الأصلاب الشامخة والأرحام المطهرة؛ کلمه أصلاب میخواهیم ببینیم که معنایش چیست؟ یک آیه قرآن هم بیان کنیم و بعد توضیح دهیم: (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ* يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ)[1] ؛ اینجا کلمه صلب که جمع آن أصلاب یا أصلب هم میگویند. این صلب معانی مختلفی برایش شده است؛ به یک چیز سخت یا یک چیز محکم یا قوی صلب میگویند. معنای دیگری هم هست که تقریباً همه کتاب های لغت بیان کرده اند و آن استخوان کمر و استخوان پشت است. میخواهم آن معنای عرفی را تداعی کنم. ترائب یعنی چه؟ ترائب جمع تربیة است. تربیة استخوانهای بالای سینه را میگویند. همان جایی که گردنبند را می اندازند. یک معنای لغوی هم بگویم؛ ابن منظور در لسان العرب میگوید: ترائب موضع القلادة من الصدر؛ ترائب همان جای گردنبند بر روی سینه است. من نمیخواهم تفسیر بیان کنم و آنچه را که من فهمیدم عرض میکنم. آیه میگوید: (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ* يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ)[2] ؛ یعنی اینکه تفکر کنید و و تأمل و اندیشه داشته باشید. خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ؛ قرآن می فرماید شما از آب جهنده خلق شدید. این آب جهنده از کجاست؟ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ؛ بعضی از تفاسیر ترائب را زده به زنها و صلب را به مردها زدهاند و چند جور هم بیان کردند. به نظر ما این خلاف ظاهر آیه شریفه قرآن است. آیه میگوید: یخرج آن ماء دافق؛ ماء دافق برای مرد است. ظاهرش این است؛ ما نمیخواهیم بگوییم آیه این را حتماً میخواهد بگوید ولی حالا آنچه که ما میفهمیم. یخرجُ، هو داخل آن میخورد به آن ماء دافق؛ آن وقت اگر این باشد به احتمال زیاد معنایش این میشود که این آب جهنده از بین استخوان کمر مرد و سینه مرد خارج میشود. آیه دارد ریشه انسان را از مرد بیان میکند و کاری به زن ها ندارد. آنچه ظاهر آیه است این است، با اینکه احتمالات بسیار مختلفی دادند که ترائب را به زن زدند و صلب را به مرد. به نظر ما حداقل ظاهرش این است که این فقط مربوط به مرد است. نتیجه میگیریم با نگاه به جریان به وجود آمدن انسان درآیات و روایات میبینیم که اشاره به آن نطفه و اسپرم دارند. یعنی اگر قرار است که به آن شخص بگویند أب، این أب را به کسی میگویند که یخرج من بین صلبه و ترائبه آن ماء دافق. پس ما آیات و روایات را به عنوان مؤید مورد استناد قرار میدهیم که أب صدق تکوّن برای آن کافی نیست. تازه کلمه أب فقط برای حیوانات استعمال میشود و به نباتات أب گفته نمیشود. ما میخواهیم بینیم عرف به چه چیزی أب میگوید. پس بنابراین از نظر لغت، عرف و آیات و روایات ما این گونه میتوانیم استفاده کنیم که حداقل صدق أب بر این صاحب سلول مشکوک است. پس بنابراین اینجا به یک مشکل بزرگی برمیخوریم با شبیه سازی و حکم وضعیاش این است که پدر معنای حقیقی ندارد. والحمدلله ربّ العالمین.