درس خارج فقه استاد سیدصادق محمدی
1401/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه پزشکی/ شبیه سازی/ تفاوت علت و حکمت
بحث ما در رابطه با شبیه سازی بود. گفته شد که دلیل ششم برای حرمت شبیه سازی اختلاط انساب است گفته شده است شبیه سازی اختلاط انساب را به دنبال دارد و اختلاط انساب حرام است پس شبیه سازی حرام است. از اینجا ما یک بحثی را شروع کردیم که بسیار مهم است که این اختلاط انساب چه از ناحیه اختلاط میاه و چه اساساً خود اختلاط انساب را اصل بگیریم و مورد بحث قرار دهیم اینجا یک بحث مفصلی پیش می آید که این اختلاط انساب آیا حکمت است یا علت است؟ گفتیم که مشهور می گویند: العلة تعمم و تخصص و الحکمة لا تعمم و لا تخصص؛ و استدلال به این مطلب هم میشود که علت هم معمم است و هم مخصص اما حکمت نه معمم است و نه مخصص. محقق داماد خلاف مشهور نظر دارد. یعنی میگوید ما قبول داریم که العلة تعمم و تخصص اما در بحث حکمت با مشهور موافق نیست و میگوید حکمت معمم هست اما مخصص نیست برخلاف قول مشهور که میگویند الحکمة لا تعمم و لا تخصص؛ به این معنا که حکمت برخلاف علت نه معمم است و نه مخصص اما محقق داماد میگوید که حکمت معمم است اما مخصص نیست.
اینجا یک مثالیاز آقای محقق داماد بزنم. مثالی که ایشان دارد این است که در روایات ما آمده که أکل تراب حرام است إلّا أکل تراب ارباب بی کفن امام حسین7؛ یعنی همه خاکهای عالم أکلش حرام است جز أکل تربت امام حسین7. و این یکی از خصائص امام حسین7 است که در روایات بیان شده و نمیخواهیم وارد این بحث شویم. این أکل تراب حرام است؛ چون در روایت آمده: لأنّ فیه فساد الأبدان؛ چون سبب فساد ابدان میشود؛ إلّا تربت سید الشهداء امام حسین7 که آن تخصیص خورده و استثناء شده است. اما در همه أکل ترابها فساد بدن است. حالا این لأنّ فیه فساد الأبدان علت است یا حکمت است. اگر حکمت باشد آن وقت طبق مثالی که خود آقای محقق داماد زد حکمت معمم است؛ یعنی فساد بدن در غیر أکل تراب هم باید به آن توجه شود و هر جا باشد حرمت به دنبال دارد (مراد از فساد بدن فساد معتنا به است و إلّا اگر قرار باشد فساد بدن صرف فساد بدن باشد مثل پرخوری و پرخوابی؛ نه فساد معتنا به منظور است). این دلیل که میگوید: لأنّ فیه فساد الأبدان اگر حکمت باشد آن وقت معنایش این است که هرجا فساد بدن باشد حرام است چون حکمت براساس نظر آقای محقق داماد معمم است اما مخصص نیست؛ یعنی حرمت أکل تراب را محدود به فساد بدن نمیکند؛ أکل تراب حرام است چه فساد بدن بیاورد و چه نیاورد. این لأنّ فیه فساد الأبدان مخصص نیست؛ یعنی محدود نمیکند حرمت أکل تراب را به فساد بدن. پس این لأنّ فیه فساد الأبدان بنابراین که حرمت بیاورد معمم است ولی مخصص نیست. لذا نمیشود گفت که أکل تراب دو جور است: أکل ترابی که فساد بدن بیاورد حرام است و أکل ترابی که فساد بدن نمیآورد حلال است؛ این را نمیتوانیم بگوییم؛ مخصص نیست؛ بعبارة أخری یعنی مفهوم ندارد. این یک معیار کلیدی است. مخصص باشد یعنی مفهوم دارد و مخصص نباشد یعنی مفهوم ندارد. پس حکمت مخصص نیست.
یک مثال دیگر عرض کنم که این مثال روایی است که در مورد همین بحث حکمت و علت است. در روایت داریم: الرجل یرید أن یتزوج المرأة أینظر إلیها. قال نعم إنّما یشتریها بعقل الثمن؛ یک بحثی است که یک مردی اراده میکند که با زنی ازدواج کند آیا نظر کردن او به این زن حلال است. حضرت7 می فرماید: نعم؛ بله میتواند نگاه کند. بعد یک عبارتی امام7 دارد: إنّما یشتریها بعقل الثمن؛ این إنّما یشتریها بعقل الثمن در قالب تعلیل است. چرا میتواند به او نگاه کند؟ چون این زوج دارد این خانم را اشتراء میکند به بالاترین ثمن. منظور امام7 این نیست که مثل کالا خرید و فروش میکند بلکه منظور این است که دارد یک چیزی را به زندگی خودش اضافه میکند به بالاترین قیمت. عقل الثمن اینجا مراد مهریه است و نفقه هم ممکن است باشد چون که به منزله اشتراء است آن هم اشتراء به بالاترین ثمن. برای اینکه این مرد مغبون نشود و کلاه سرش نرود میتواند به این زن نگاه کند اگر مرید ازدواج با او باشد. اراده ازدواج یعنی چه؟ این بحثش مفصل است و به آن کاری نداریم. آنچه قدر متیقّن است این است که یک مردی اراده میکند با زن مشخصی ازدواج کند نه اینکه کسی بگوید من در کوچه و بازار نگاه میکنم چون اراده ازدواج دارم. إنّما یشتریها بعقل الثمن آیا علت است یا حکمت است؟ این را باید بحث کنیم؛ چون حتماً نباید بگوید مثل لأنّ فیه فساد الأبدان که لازم نیست باشد این إنّما یشتریها بعقل الثمن این در مقام تعلیل جواز نظر است. آیا اینجا علت است یا حکمت است. من معتقدم که باید برای هربحثی چند مثال بزنیم و فقط مثال معروف و تکراری را در آن بحث نزنیم. إنّما یشتریها بعقل الثمن اگر اینجا علت باشد بنابر نظر مشهور هم معمم است و هم مخصص. آن وقت میدانید نتیجهاش چه میشود؟ یعنی فرق نمیکند و ملاک این است که انسان یک چیزی را به عقل الثمن میخرد چه مرد به زن نگاه کند و چه زن به مرد نگاه کند. در هر جایی که اشتراء به عقل الثمن باشد جواز نظر هست و مخصص است؛ یعنی اینکه جواز نظر به زنی که من اراده ازدواج با او را دارم منحصر به این است که مهریهاش بالا باشد اما اگر مهریهاش سبک باشد و نفقهاش هم به صورتی است که به نان و ماستی اکتفا میکند؛ یعنی اگر مهریه بالا باشد فقط جواز نظر دارد. پس به زنی میشود نگاه کرد که شأن اجتماعی او بالاست ولی یک زنی که مقام اجتماعی او پایین است و مهریه او با یک سکه بهار آزادی جمع میشود و نفقهاش هم خیلی کم جمع میشود اینجا دیگر جواز نظر نیست. مخصص نباشد منظور این است.
بنا بر نظر محقق داماد اگر حکمت باشد مشهور میگفت لاتعمم و لا تخصص ولی محقق داماد میگوید: تعمم ولا تخصص؛ آن وقت نتیجه این میشود که معمم است و جواز نظر در همه جا هست چه مرد به زن نگاه کند و چه زن به مرد. اما مخصص نیست یعنی این طور نیست که مفهوم داشته باشد؛ یعنی اگر عقل الثمن باشد یا عقل الثمن نباشد فرقی نمیکند و جواز نظر هست. پس با نظر مشهور متفاوت است. مثال هم زدیم که مثال فقهی است و ثمرات مهمیدارد و خیلی هم مبتلا به است.
اما منتها یک بحث مهمی است که دوستان خواهش میکنم حتماً دنبال کنند؛ و بحث سیالی است و آن این است که مفهوم که همان مخصص بودن است به معنای مفهوم داشتن این موقعی است که علت علتِ سنخ حکم باشد نه شخص حکم؛ این یک بحث خیلی مهمی است. این را شما در مفهوم شرط دنبال کنید. در مفهوم شرط گفتند شرط ما چه موقع مفهوم دارد؛ موقعی که شرط سنخ حکم را قید بزند نه شخص الحکم را. به نظر میرسد که این مطلب فقط در مفهوم شرط نیست و هر جایی که شما میخواهی مفهوم گیری کنی ولو اینکه از علت بخواهید مفهوم گیری کنید موقعی از علت مفهوم گیری میشود که برود در ناحیه سنخ الحکم. اگر آنچه که در شرط گفتیم که شرط موقعی مفهوم داردکه سنخ الحکم باشد؛ مثلاً اگر کسی گفت: إن جاءک زیدٌ فأکرمه؛ اینجا شرط مجئ زید است و حکم وجوب اکرام است. این شرط آیا شرط سنخ وجوب اکرام است یا این شرط، شرطِ شخص وجوب اکرام است. چون وجوب اکرام یا شخص الحکم است و یا سنخ الحکم. مفهوم در جایی است که شرط قید سنخ الحکم باشد و شرط قید شخص الحکم نباشد.