< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

90/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قصاص (زمان اجرای قصاص جنایت)

تذکری کوتاه

در بخشی از هفته گذشته تعطیلی داشتیم و جمعی نیز تمام هفته را تعطیل کردند البته اگر در مقابل تعطیلی؛ تبلیغی شده باشد می‌توان گفت تعطیلی نتیجه و ما بازاء دارد. اما اگر طلاب در اینگونه تعطیلی‌ها توفیق تبلیغ دین نداشته باشند خسارت است. در آن صورت باید با حذف تعطیلی‌ها جلوی خسارت را گرفت.

امیدواریم حضرات مسؤولین حوزه توجه دقیق و کامل داشته باشند که اگر واقعا تبلیغ بود تعطیلی وظیفه است اما اگر به اعتبار اینکه ایام وفات و شهادت است تعطیل شود ولی طلاب با استفاده از فرصت به وجود آمده در تعطیلی دنبال کارهای دیگر بروند و مشاغل دیگر غیر از درس انجام شود، خسارت است.

بحث فقهی:

زمان اجرای قصاص جنایت:

مسأله10: «هل یجوز الاقتصاص قبل اندمال الجنایة قیل لا لعدم الأمن من السراية الموجبة لدخول الطرف في النفس، والأشبه الجواز وفي رواية لا يقضى في شئ من الجراحات حتى تبرأ، وفي دلالتها نظر، والأحوط الصبر سيما فيما لا يؤمن من السراية، فلو قطع عدة من أعضائه خطأ هو يجوز أخذ دياتها ولو كانت أضعاف دية النفس أو يقتصر على مقدار دية النفس حتى يتضح الحال فإن اندملت أخذ الباقي وإلا فيكون له ما أخذ لدخول الطرف في النفس؟ الأقوى جواز ووجوب الاعطاء نعم لو سرت الجراحات يجب إرجاع الزائد على النفس.»

اگر کسی جنایتی به عضوی از اعضاء کسی وارد کرد - مثلاً دست کسی را عمداً قطع کرد یا چشم کسی را عمداً کور کرد؛- آیا مجنی علیه می‌تواند بلافاصله قصاص بخواهد یا لازم است صبر کند تا تکلیف جرح از نظر عقوبت مشخص شود که چه نوع قصاصی لازم است زیرا احتمال دارد قطع دست سرایت به نفس کند و باعث مرگ مجنی علیه شود که قصاص نفس پیش می‌آید و با تداخل به وجود آمده قصاص طرف منتفی است.

در مسأله دو قول است؛

قول اول: لزوم انتظار: شیخ در مبسوط[1] فرمود «یجب الانتظار» باید صبر کند و منتظر بماند تا زخم مندمل شود و بهبود یابد. وقتی جرح بهبود یافت و قطعی شد قصاص طرف می‌کند.

دلیل قول اول:

1- پس از وقوع جرح احتمال سرایت جرح به نفس وجود دارد. یعنی زخمی که به عضو وارد شد ممکن است منتهی به مرگ مجنی علیه شود و سرایت کردن و منتهی به مرگ شدن کشف می‌کند که از اول حق قصاص نفس ثابت بوده است نه قصاص عضو. اکنون هنوز سرایت محقق نشده و مشکوک است اگر زخم خوب شود قصاص طرف ثابت است و اگر خوب نشد و منتهی به مرگ شد حق قصاص نفس ثابت است پس باید صبر کند تا قضیه روشن شود که اگر زخم خوب شد مجنی علیه حق قصاص طرف دارد و اگر سرایت کرد و منتهی به مرگ شد مجنی‌علیه حق قصاص نفس دارد.

2- روایت[2] : اسحاق بن عمار عن جعفر(ع) «ان علیا(ع) کان یقول لایقضی فی شیء من الجراحات حتی تبرأ» روایت موثقه یا حسنه می‌گوید اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) نقل کرد که امیرالمؤمنین(ع) فرمود قاضی قبل از خوب شدن زخم حق قضاوت ندارد. تا معلوم شود که مجنی‌علیه چه قصاصی طلب دارد. اگر زخم خوب شود قصاص طرف و اگر سرایت کند قصاص نفس انجام می‌شود.

قول دوم: عدم لزوم انتظار: شیخ در خلاف[3] قائل به جواز است و می‌فرماید مجنی‌علیه حق دارد بعد از جنایت قصاص کند «مع استحباب الصبر الی الاندمال» البته مستحب است صبر کند تا تکلیف مشخص شود.

محقق[4] در شرایع قول مرحوم شیخ را نقل می‌کند و می‌فرماید: قیل لا و بعد می‌فرماید وقال شیخ در خلاف بجواز و بعد می‌فرماید و هو اشبه قول دوم که جایز است اشبه به قواعد و ادله است.

امام(ره)[5] می‌فرماید آیا می‌تواند کسی که جنایتی در عضو او واقع شد قبل الاندمال قصاص کند قیل لا و بعد قول جواز را نقل می‌کند و بعد می‌فرماید الاشبه الجواز به تبع صاحب شرایع که فرمود اشبه جواز است ایشان نیز می‌فرماید اشبه جواز است.

صاحب جواهر[6] می‌فرماید لم نجد مخالفی در مسأله غیر از مرحوم شیخ در مبسوط و اشهر جواز است. بعد می‌فرماید شیخ هم مخالف نیست چون از عبارت شیخ در مبسوط استظهار مخالفت نمی‌شود زیرا شیخ صریحا نگفته است لایجوز یا یجب الصبر والانتظار. صاحب ریاض نیز فرمود: «وعبارة المحکیة فی المبسوط غیر مطابقة للحکایة»[7] عبارت شیخ در مبسوط با آنچه از او حکایت می‌شود مطابق نیست. «فانه قال بعد نقل قول بمنع فهو احوط عندنا» شیخ بعد از نقل قول به منع فرمود احتیاط این است که صبر کند و نفرمود صبر کردن واجب است چنانچه در خلاف هم فرمود صبر کردن مستحب است. دو عبارت مبسوط و خلاف- صبر احوط است، صبر مستحب است- یکی است. صاحب جواهر[8] وقتی کلام شیخ در مبسوط را توجیه کرد می‌فرماید «تخرج المسألة عن الخلاف» پس در مسأله مخالفی نداریم بالاتفاق همه قائل به جواز قصاص قبل از اندمال هستند. هر چند بهتر است صبر کنند تا تکلیف جراحت مشخص شود که اگر خوب شد قصاص طرف و اگر خوب نشد و سرایت کرد قصاص نفس ثابت است.

دلیل مسأله:

1- اطلاق ادله قصاص: در هیچ یک از آیه والجروح قصاص یا آیه اعتداء و غیره قید وجوب انتظار الی الاندمال ندارد.

2- اصل عدم وجوب صبر: می‌توان تمسک به اصل کرد، اصل عدم وجوب صبر است.

3- اصل عدم سرایت: همچنین اگر بگویند احتمال می‌دهیم سرایت کند پس صبر می‌کنیم که ببینیم سرایت می‌کند یا خیر می‌گوییم اصل عدم سرایت است. لذا حق دارد بلافاصله قصاص کند و مخالفی هم در مسأله نیست.

نقد استدلال قائلین به صبر: گفته بودند اگر سرایت کرد و مسری به نفس شد و مرد این سرایت کشف می‌کند که از ابتدا مجنی‌علیه دارای حق قصاص نفس بوده است.

می‌گوییم هذا ممنوع. به چه علت منتظر شویم؟ بلکه به مجرد وقوع جنایت حق القصاص ثابت است و مجنی‌علیه می‌تواند به عنوان قصاص دست جانی را قطع کند منتهی اگر در آینده زخم دست مجنی‌علیه سرایت به نفس کرد و مجنی‌علیه مرد حق قصاص نفس برای ورثه باقی است. در این صورت برخی گفته‌اند باید دیه ید را به جانی بدهند و قصاص نفس کنند. گروه دیگر گفته‌اند حتی دیه هم ندارد و ورثه مجنی‌علیه بدون پرداخت دیه ید جانی را قصاص می‌کنند.

صاحب جواهر[9] می‌فرماید «من هنا لایجب علیه رد دیة العضو الذی قطعها قبلا بعد حصول السرایة» اگر بعد از قصاص طرف زخم مجنی‌علیه سرایت کرد و مجنی‌علیه مرد ولی دم شخص جانی را قصاص می‌کند و برای قطع ید جانی به عنوان قصاص طرف که از قبل انجام شده بود دیه هم ندارد.

اقول: ظاهراً همین پسندیده است که اگر جنایتی واقع شد؛ بر اساس اطلاقات ادله می‌تواند قبل الاندمال قصاص نماید. اگر بعد هم سرایت محقق شد قصاص نفس انجام می‌شود. دیه هم لازم نیست چون وظیفه‌اش را انجام داده بود.

بررسی یک روایت معارض:

«اسحاق بن عمار عن جعفر(ع) ان علیا(ع) کان یقول لایقضی فی شیء من الجراحات حتی تبرأ.»[10]

در یک روایت موثقه امام فرمود تا زخم خوب نشود قضاوت بر قصاص ممکن نیست.

در بررسی این روایت می‌گوییم؛

اولاً: گرچه برخی گفته‌اند روایت موثقه است اما در سند اختلاف است و صاحب جواهر روایت را حسن می‌داند و سند معتبر نیست.

ثانیاً: مشهور به شهرة عظیمة خلاف روایت عمل کرده‌اند پس یا باید روایت را طرد کنیم و یا توجیه نماییم.

ثالثاً: در دوران بین تخصیص آیه یا روایت؟ مسلم است که روایت را تخصیص می‌زنیم تا مخالف آیه نشود.

رابعاً: روایت ناظر به جایی است که زخمی ایجاد شد و وضع خود این زخم محقق نیست مثلاً چاقو به شکم زده است و احتمال توسعه وجود دارد. وضع جراحت تعیین نشده است و در قصاص هم مثلیت شرط است اما در این مورد مقدار جراحت مشخص نیست که مثل آن را قصاص کنیم. مادامی که تکلیف جرح مشخص نیست قضاوت ممنوع است. لذا می‌گوییم آیه می‌گوید والجروح قصاص و موجب قصاص هم محقق شد اگر مجنی‌علیه خواست حق دارد قصاص طرف بگیرد و اگر خود مجنی‌علیه تأخیر انداخت قصاص نکرد و تصادفا سرایت کرد و مجنی‌علیه فوت کرد ولیّ دم، قصاص نفس می‌کند هرچند که قصاص ید بود و حق داشت اما وقتی منتهی به مرگ شد قصاص عضو تداخل می‌کند و فقط یک قصاص یعنی قصاص نفس انجام می‌شود.


[1] مبسوط، شیخ طوسی، ج7، ص75، مرتضوی: «فإذا ثبت ذلك، فالقصاص يجوز من الموضحة قبل الاندمال عند قوم، وقال قوم لا يجوز إلا بعد الاندمال، وهو الأحوط عندنا، لأنها ربما صارت نفسا.».
[3] خلاف، شیخ طوسی، ج5، ص196، مسألة65، جامعه مدرسین: «مسألة 65: إذا قطع يد رجل، كان للمجني عليه أن يقتص من الجاني في الحال والدم جار، ولكنه يستحب له أن يصبر لينظر ما يكون منها من اندمال أو سراية. وبه قال الشافعي. وقال أبو حنيفة: ومالك: لا يجوز له أن يأخذ القصاص حتى يعلم ما يكون من اندمال أو سراية إلى النفس، فإن اندمل القطع وجب القصاص، وإن سرى إلى النفس سقط القصاص فيه، وأخذ القصاص في النفس. وإن سرى إلى المرفق واندمل سقط القصاص عنه في الجناية والسراية معا. دليلنا: ما قلناه في المسألة الأولى سواء.».
[4] محقق حلی، شرایع الاسلام، ج4، ص1008، استقلال تهران: «وهل يجوز الاقتصاص قبل الاندمال؟ قال في المبسوط: لا، لما لا يأمن من السراية الموجبة لدخول الطرف فيها، وقال في الخلاف: بالجواز مع استحباب الصبر، وهو أشبه.».
[6] جواهر الکلام، شیخ محمدحسن نجفی جواهری، ج42، ص357، دارالکتب الاسلامیة: «(وهل يجوز الاقتصاص قبل الاندمال؟ قال في المبسوط: لا، لما لا يؤمن من السراية الموجبة لدخول الطرف فيها) فلم يعلم حينئذ قبل العلم بحالها أن حقه القصاص في الطرف أو النفس وفي موثق إسحاق أو حسنه عن جعفر(ع) (أن عليا(ع) كان يقول: لا يقضى في شئ من الجراحات حتى تبرأ). (وقال في الخلاف بالجواز) لكن (مع استحباب الصبر، وهو أشبه) بأصول المذهب وقواعده التي منها العمل بعموم قوله تعالى: (والجروح قصاص) (فمن اعتدى) (وإن عاقبتم) خصوصا بعد ما قيل من دلالة الفاء على ذلك بلا مهلة وإن كان فيه نظر واضح، ومنها أصالة البراءة من وجوب الصبر، وأصالة عدم حصول السراية، بل وأشهر، بل لم نجد فيه مخالفا عدا ما سمعته من المبسوط مع أن المحكى عنه أنه قال: (التأخير فيه أحوط) وهو بعينه الاستحباب الذي أشار إليه في الخلاف، فتخرج المسألة حينئذ عن الخلاف، والموثق محمول على إرادة عدم القضاء في الجرح الذي لا يعلم حال إفساده حتى يبرأ، لا الجرح الذي تحقق فيه موجب القصاص وشك في حصول المسقط. ومنه يعلم ما في الأول المبني على أن السراية كاشفة عن عدم حق له إلا قصاص النفس، وهو ممنوع، ضرورة تحقق الموجب حتى لو علم السراية كان له القصاص فعلا لحصول الموجب، نعم لو لم يفعل فاتفق حصولها دخل قصاص الطرف فيه، ومن هنا لا يجب عليه رد دية العضو بعد حصولها لو فرض قطعه قبلها، كما تقدم بعض الكلام في ذلك سابقا.».
[7] ریاض المسائل، سیدعلی طباطبائی، ج14، ص157، جامعه مدرسین: «(وفي جواز الاقتصاص) من الجاني (قبل الاندمال) أي قبل برء المجني عليه من الجراحة (تردد) من عدم الأمن من السراية الموجبة لدخول الطرف في النفس فيسقط القصاص في الطرف، ومن عموم قوله سبحانه: «والجروح قصاص» وقوله تعالى: «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا» الآية، لمكان الفاء المفيدة للتعقيب بلا مهلة، والأصل عدم حصول السراية. (أشبهه الجواز) مع استحباب الصبر إلى الاندمال، وفاقا للإسكافي والخلاف، وعليه عامة المتأخرين، بل لم أقف على مخالف لهم عدا الشيخ في المبسوط فاختار المنع، لما مر على ما ذكره جماعة، وعبارته المحكية في المختلف غير مطابقة للحكاية، بل ظاهره في الكراهة، فإنه قال- بعد نقل القول بالمنع-: إلا بعد الاندمال، وهو الأحوط عندنا، لأنها ربما صارت نفسا. ولفظ الأحوط يشعر بالاستحباب.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo