< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

90/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قصاص (مستثنیات قصاص طرف)

بحث اخلاقی: استهزاء

صحبت در آفات لسان و گناهانی که ممکن است از زبان صادر شود بود. مواردی نظیر دروغ، غیبت، تهمت، نمامی و دو بهم‌زنی و نیز شماتت بحث شد.

یکی دیگر از مواردی که از آفات زبان و از گناهان بزرگ است و به فرمایش بعضی از بزرگان از پلیدترین عیوبی است که از انسان صادر می‌شود عیب‌جویی و مسخره کردن و به تعبیری دیگر «استهزاء» است که فردی را مورد سرزنش و ملامت قرار دهد و استهزاء کند و درباره او سخره بگوید.

منشأ عیب‌جویی:

منشاء عیب‌جویی‌ها، ممکن است حقد، کینه، عداوت و دشمنی باشد و یا اهداف دیگر مورد نظر باشد که در ذیل می‌آید.

1- گرم کردن مجلس: گاهی برای اینکه تعدادی بخندند کسی را مسخره می‌کنند و عیب او را مطرح می‌کنند یا فعل یا حرف او را تکرار می‌کنند و می‌خندند.

2- خوشایند دیگران: یا برای خوش‌آمد کسی فرضاً بین دو نفر دشمنی است می‌خواهد دشمن را در مقابل کسی تحقیر کنند عیب او را مطرح می‌کنند.

3- طمع: یا برای طمع کسی را مسخره می‌کند تا مخاطب خوشش بیاید و کمکی به او کند در مقابل این استهزاء مبلغی می‌گیرد.

چنانچه گفتیم منشأ این‌ها همان حقد و کینه و عداوت و دشمنی می‌تواند باشد. به هر حال عیب‌جویی کردن گناه است و اگر طرف خود حاضر نباشد غیبت هم کرده‌ایم و اگر واقعیت ندارد دروغ هم هست. پس علاوه بر اینکه عیب‌جویی خود یکی از گناهانی است که از زبان صادر می‌شود گاهی توأم با دروغ و غیبت هم هست گاهی ایذاء مؤمن است وقتی در جلسه‌ای به او می‌خندند؛ ایذاء او است. همراه عیب‌جویی گناهان کبیره دیگری هم ممکن است باشد. در نتیجه گاهی در کنار یک عیب‌جویی پنج گناه انجام می‌شود یعنی اگر پشت سر کسی عیبی را به او نسبت دهد که در او نیست گناهان زیر را مرتکب شده است:

1- استهزاء؛ 2- دروغ؛ 3- تهمت؛ 4- غیبت؛ 5- ایذاء مؤمن.

آیات و روایات متعددی در مذمت استهزاء داریم.

1- قرآن کریم می‌فرماید ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَةٍ﴾[1] همزة یا لمزة صیغه مبالغه از همز است لمزة صیغه مبالغه از لمز است همز[2] در لغت به معنای شکستن است و در مجلسی که عیب کسی را می‌گویند و او را مسخره می‌کنند او شکسته می‌شود آبرویش می‌رود و در اجتماع ضربه می‌خورد به این مناسبت که تحقیر می‌شود و شکسته می‌شود لمز می‌گویند. ویل لکل همزة لمزة یعنی وای بر کسی که بسیار عیب‌جو است. لمزة از لمز به معنای غیبت کردن است. وای بر هر عیب‌جو یا غیبت‌کننده برخی از مفسرین دو معنا برای این کلمات قائل و برخی هر دو را به یک معنا گرفته‌اند منتهی معنای وسیعی در نظر می‌گیرند که صفات زیادی نظیر نمامی، تحقیر کردن، ایذاء نفس، کسی را کوبیدن، غیبت و مجموع افعالی که در هر یک از این معناها واقع می‌شود را شامل است. اعم از اینکه با زبان کسی را مسخره کند. یا با چشم، یا دست، یا سر اشاره کند. که مثلا چگونه حرف می‌زند یا غذا می‌خورد یا راه می‌رود. همه اینها همزة یا لمزة است در حضور باشد یا در غیبت فرقی ندارد.

برخی از مفسرین فرق گذاشتند که همزة را در حضور گفتند و لمزة در غیبت. یا برخی گفته‌اند همزة آن است که با زبان بگوید و لمزة آن است که با اشاره بفهماند. چنین تفاوت‌هایی قائل شده‌اند در حقیقت یک معنا است.

«و قيل لابن عبّاس ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ،﴾ من هؤلاء الّذين ذمّهم اللّه بالويل؟ فقال هم المشّاؤن في النّاس بالنّميمة، المفرّقون بين الأحبّة النّاعتون للنّاس بالعيب و قرئ»[3] [4]

در تفسیر از ابن عباس نقل می‌شود که همین آیه خوانده شد و ابن عباس گفت هم المشاؤون بالنمیمة کسانی هستند که حرکت می‌کنند بین مردم برای سخن‌چینی و تحقیر افراد المتفرقون بین الاحبّة با همان سخنان بین دوستان جدایی می‌اندازند نزد هر کسی بگونه‌ای حرف می‌زند و ایجاد کدورت می‌کند. الناعتون للناس بالعیب افراد را به عیب توصیف می‌کنند. این یک معنا.

در روایت[5] دیگر پیامبر(ص) فرمود «الا انبأکم بشرارکم قالوا بلی یا رسول الله قال المشاؤون بالنمیمة المفرقون بین الاحبّة الباغون للبرآء المعایب» آیا می‌خواهید خبر دهم که شرورترین شما کیست؟ اصحاب عرض کردند آری یا رسول الله(ص). پیامبر(ص) فرمود بدترین افراد نمامانی هستند که بین افراد تفرقه ایجاد می‌کنند و به کسانی که مبرا از عیب هستند عیب می‌چسبانند.

ملاحظه می‌فرمایید پیامبر(ص) می‌فرماید «ویل» وای به حال اینها. این تعبیر «ویل» شدت عذاب را می‌رساند. در سوره توبه[6] نیز برای اینگونه افراد در تعبیری شدیدتر می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَ الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.﴾

یلمزون همان لمز است آن کسانی که عیب افراد را می‌گویند دو دسته را عیب می‌گویند

1- عیب‌جویی مطوعین: ظاهراً وقتی جنگ تبوک پیش آمد پیغمبر فرمودند لشگری حرکت کند و از مؤمنین کمک خواستند عده‌ای توان مالی داشتند و مال فراوانی از ابزارآلات جنگی و غیره کمک نمودند برخی دیگر از مؤمنین فقیر که دسترسی به مال نداشتند دو برابر هر روز خود، کار می‌کردند یعنی شبانه‌روز کار می‌کردند که دو مزد بگیرند و یک مزد را برای زندگی شخصی اختصاص دهند و دیگری را برای کمک به جنگ اختصاص دهد. نقل است که شخصی با همین شیوه دو من خرما جمع کرد و یک من برای خودش گذاشت و یک من را برای جنگ داد. منافقین که خود هیچ کمکی به جنگ نمی‌کردند؛ هم مؤمنین توانمند را به خاطر کمک مالی به جنگ متهم به ریاکاری می‌کردند و می‌گفتند این مؤمنان توانمند می‌خواهند سرمایه خود را به رخ بکشند و هم مؤمنان فقیری را که نیمی از دستمزد خود را به جنگ دادند را مسخره می‌کردند که یک لشگر می‌خواهد حرکت کند آقا یک من خرما آورده است. پس از این حرکت این آیه نازل شد کسانی که عیب‌جویی می‌کنند دو دسته را یکی کسانی که با رغبت صدقات و کمک برای جبهه می‌آورند. دسته دوم کسانی را که چیزی نداشتند غیر از آن تلاش و کوشش که انجام داده و مزدی گرفته است. و مسخره می‌کنند این افراد را خدا هم جزای مسخره کردن آنها را خواهد داد خدا آنها را مسخره می‌کند بعد خطاب به پیامبر می‌فرماید[7] ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِين﴾ اگر خواستی برای این افراد طلب مغفرت نما یا نخواستی طلب مغفرت نکن و اگر برای اینها هفتاد مرتبه استغفار کنی خداوند هرگز اینها را نمی‌آمرزد. در تعبیر هفتاد، عدد ملاک نیست که مثلا اگر هفتاد و پنج مرتبه شد بیامرزد بلکه در فارسی نیز می‌گوییم صد بار هم بگویی فایده ندارد یعنی اصلا مورد پذیرش نیست عدد برای کثرت می‌آید. هرگز خدا اینها را نمی‌آمرزد ﴿الذین یلمزون﴾ یعنی کسانی که برای خنده دیگران را مسخره می‌کنند و عیب دیگران را می‌گویند و این گناه سنگینی است گرچه با زبان یا چشم یا اشاره باشد.

در روایتی آمده است پیامبر فرمود: «لایدخل الجنة قتات»[8] نمام سخن‌چین وارد بهشت نمی‌شود.

امام صادق(ع) فرمود: «ثلاثة لایدخلون الجنة السفاک للدم شارب الخمر ومشاء بالنمیمة»[9] سه دسته هرگز وارد بهشت نمی‌شوند کسی که خون بریزد، کسی که شرب خمر کند و کسی که سخن‌چینی نماید.

البته اگر توبه کنند که بحث دیگری است که جای خود دارد که ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ﴾[10] گناه شرک را خدا نمی‌آمرزد ولی گناهان غیر شرک را اگر توبه کند خداوند می‌آمرزد.

بحث فقهی: مستثنیات قصاص طرف

مسأله9: «لایثبت القصاص فی ما فیه تغریر بنفس او طرف»[11] اطلاقات قرآن و روایات می‌گویند هر جراحتی قصاص دارد که در ذیل یادآور می‌شویم.

1- ﴿والجروح قصاص﴾[12] تمام جروح قصاص دارند.

2- «عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبدالله(ع) قال: قضى أميرالمؤمنين(ع) فيما كان من جراحات الجسد أن فيها القصاص، أو يقبل المجروح دية الجراحة فيعطاها.»[13]

علی(ع) در مقام قضاوت به طور مطلق فرمود همه جراحاتی که در بدن وارد می‌شود قصاص دارد.

موارد امکان استیفاء مساوی در قصاص:

در موارد ذیل امکان قصاص طرف وجود دارد:

1- حارثه: جایی که فقط یک خراش روی پوست آمده است و خون هم جاری نشد.

2- دامیة: مرحله دوم دامیه است که جرحی وارد کرده و خون آمده است.

3- متلاحمة: جرحی که پوست را خراشیده خون جاری شد و در گوشت فرو رفته است. این جروح مطلقا قصاص دارد زیرا امکان تساوی در طول و عرض و عمق وجود دارد.

4- سمحاق: جایی که در گوشت فرو رفته و رسیده به پوست سفید روی استخوان ولی عمق ندارد (در این صورت در طول و عرض قصاص می‌کنیم عمق خودش انتها است چه چاق باشد چه لاغر مثلاً در چاق دو سانت فرو می‌رود تا به استخوان برسد اما لاغر دو میلیمتر در عین حال قصاص دارد باید به استخوان برسد.

5- موضحة: پرده سفید را هم پاره کرد و استخوان را کشف کرده و استخوان پیدا شد.

در تمام این اقسام قصاص ثابت است.

در سه مورد اول (حارثة، دامیة، متلاحمة) در طول و عرض و عمق قابل قصاص است.

در در دو مورد آخر (سمحاق، موضحة) چون عمق ندارد در طول و عرض قصاص می‌کنیم.

بیان موارد استثناء:

در مقابل این اطلاق از قرآن و روایات بعض جراحات استثناء شده است که گرچه عمدی باشد قصاص ندارد بلکه دیه دارد و اطلاقات را مقید می‌کند.

الف: تغریر به نفس: یکی از موارد جایی است که جرحی وارد کرده است که اگر بخواهیم قصاص کنیم نفس جانی در خطر مرگ است. مثلاً با چماق به مغز کسی زده است ولی مجنی علیه نمرده است اگر بخواهیم قصاص کنیم و بر سر جانی با چماق یک ضربه بزنیم من المحتمل که بمیرد. این قصاص تغریر نفس و در معرض خطر قرار دادن نفس جانی است. گرچه اطلاق آیه و روایت می‌گوید در هر جراحتی قصاص است اما مقید می‌شود الا در اینجا که موجب در خطر نفس یا طرف است به دلیل اینکه تحفظ بر نفس یکی از واجبات است. حفظ نفس برای خود انسان و تحفظ نفس دیگری واجب است. در معرض خطر قرار دادن دیگری حرام است و با همین ادله تحفظ، از باب اطلاق و تقیید، اطلاق قرآن مقید می‌شود و می‌گوییم در تمام جراحات قصاص ثابت است مگر آنجایی که موجب تلف نفس یا عضو شود.

ب: عدم امکان استیفاء بلازیادة و نقیصه: دیگر از مواردی که قصاص نیست جایی است که استیفاء بلازیادة و نقیصه ممکن نیست در حالیکه در قصاص باید در طول و عرض و عمق مساوی باشد اگر با رعایت این موارد امکان قصاص وجود ندارد باید دیه بپردازد.

1- کالجائفة: زخمی که وارد جوف شده باشد مثل اینکه چاقو به شکم زده است که نمی‌دانیم چقدر وارد شد.

2- مأمومة: جرحی که به مغز سر وارد شد و نمی‌دانیم چقدر فرو رفته است. پس امکان اینکه مساوی او قصاص شود معمولاً نیست. در اینگونه موارد قصاص میسور نیست و متعذر است و تبدیل به دیه می‌شود.

3- شکستگی یا جابجایی استخوان: اگر ضربه به گونه‌ای باشد که باعث شکستگی استخوان شود یا استخوان جابجا شود قابل قصاص نیست زیرا معمولا یا زیاد می‌شود یا کم. که تبدیل به دیه می‌شود.

دلیل موارد استثناء:

ابان روایت کرده است: «الجائفة ما وقعت في الجوف ليس لصاحبها قصاص إلا الحكومة، والمنقلة تنقل منها العظام وليس فيها قصاص إلا الحكومة، وفي المأمومة ثلث الدية ليس فيها قصاص الا الحكومة.»[14]

ابان گوید[15] در جائفة و منقلة و مأمومة قصاص نیست بلکه ارش حکومت یعنی دیه دارد.

بررسی یک روایت معارض:

تنها در یک روایت صحیحه در مورد منقلة حکم قصاص آمده است.

«عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(ع) قال: سألته عن السن والذراع يكسران عمدا، لهما أرش؟ أو قود؟ فقال: قود، قال: قلت فان أضعفوا الدية؟ قال: إن أرضوه بما شاء فهو له.» [16]

ابی بصیر گوید از امام صادق(ع) پرسیدم اگر دندان یا بازویی عمداً شکسته شود حکم چیست آیا جانی باید دیه بپردازد یا قصاص می‌شود. امام فرمود قصاص می‌شود. پرسیدم حتی اگر جانی حاضر شود دو برابر دیه بپردازد؟ امام فرمود دیه در صورتی است که بتواند مجنی علیه را به هر قیمت راضی کند.

هم در جواهر[17] و هم در مسالک[18] می‌گویند «لم یعمل به» احدی از فقهاء به این روایت عمل نکرد الا الشیخان فقط شیخ طوسی و مفید به این روایت عمل کرده‌اند و الا بقیه عمل نکرده‌اند گرچه صحیحه است و امام می‌فرماید در شکستن استخوان قصاص است اما روایت متروکه است و مشهور به آن عمل نکرده‌اند و اطلاقات با ادله تخصیص می‌خورد و در جایی که امکان قصاص بلازیادة و نقیصه نیست یا تغریر به نفس است قصاص نیست. حکم به دیه می‌شود ولو جراحت عمدی باشد.


[3] الدر المنثور، ابن جریر، ج6، ص392.
[15] ابان هم از اصحاب امام صادق(ع) و هم از اصحاب امام کاظم(ع) است.
[17] جواهر الکلام، شیخ محمدحسن نجفی جواهری، ج42، ص356، دارالکتب الاسلامیة: «وعما في الصحيح «عن السن والذراع يكسران عمدا ألهما أرش أو قود؟ فقال: قود، قلت: فإن أضعفوا الدية، قال: إن أرضوه بما شاء فهو له» وإن حكي عن ظاهر الشيخين العمل به مقيدا بما إذا كان المكسور لا يرجى صلاحه.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo