درس خارج فقه استاد مقتدایی
88/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب القصاص (قتل با دو جنایت توسط یک جانی:)
گفتیم در مورد عقوبت کسی که دو جنایت منتهی به مرگ بر کسی انجام داد چهار قول است.
قول اول: عدم تداخل مطلقاً: ادله این قول مطرح شد.
قول دوم: تداخل مطلقاً:
دلیل اول قول دوم: روایت صحیحه عبیدة بن حذاء
[1]
بود که دیروز خواندیم.
دلیل دوم قول دوم: مرحوم شهید
[2]
در مسالک از کتاب مبسوط
[3]
شیخ نقل کرده است که به طور مرسله فرمود «روی اصحابنا انه اذا مثل انسان بغیره» اصحاب ما امامیه روایتی را نقل کردند که اگر انسانی انسان دیگری را مثله کند یعنی اعضای بدنش را ببرد مثلاً زبان یا بینی یا انگشتان را ببرد یا اعضای او را قطعه قطعه کند و بعد هم او را بکشد «لم یکن له غیر القتل» جز قصاص قتل مجازات دیگری ندارد «ولیس له التمثیل بصاحبه» حق ندارد به عنوان قصاص طرف جانی را مثله کند.
کیفیت استدلال:
مرحوم شیخ
[4]
به عنوان روایت نقل کرده است که در صورت وقوع چند جنایت منجر به مرگ، فقط قصاص قتل اجراء میشود و این همان تداخل است. اما ظاهر این است که این مستفاد از روایات است نه روایت زیرا با این متن که شیخ نقل کرده است روایت نداریم البته در بحث ممنوعیت مثله کردن روایاتی
[5]
نقل کرده است که میفرماید «لم یکن له الا قتله» اما این روایات هرگز در مقام بیان تداخل نیست بلکه در مقام بیان ممنوعیت مثله است و برای نمونه یک روایت را در ذیل نقل میکنیم.
امیرالمومنین وصیتی که امام داشتند بعد از اینکه ضربت خورده بودند امیرالمومنین
[6]
بعد از ضربه خوردن در وصیت به اولادشان فرمود «یا بنی عبدالمطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین» امیرالمومنین میفرماید ای فرزندان عبدالمطلب نبینم شما را که خون مردم را بریزید (از خونریزی پرهیز کنید) «تقولون قتل امیرالمؤمنین» بگویید امیرالمومنین کشته شده آنوقت شمشیر بگذارید مردم را از بین ببرید «الا لا تقتلن بی الا قاتلی» حق ندارید به جز قاتلم کسی را برای کشته شدن من بکشید «انظروا اذا انا مت من هذه الضربة» هرگاه من شهید شدم «فاضربوه ضربة بضربة» در مقابل یک ضربه که او به من زد به او یک ضربة کشنده بزنید «ولا یمثل بالرجل» مبادا آن ابن ملجم را مثله کنید «فانی سمعت رسول الله(ص) یقول» از پیامبر شنیدم میفرمود «ایاکم والمثلة» دور بدارید خودتان را از مثله کردن «ولو بالکلب العقور» حتی اگر یک سگ هار باشد نباید مثله شود «ثم اقبل الی ابنه الحسن(ع)» این را خطاب به بنی عبدالمطلب فرمود بعد خصوصی رویشان را کردند به امام حسن(ع) «فقال یا بنی انت ولی الامر وولی الدم» بعد از من تو هم ولی امر مسلمین هستی و هم ولی دم هستی «فان عفوت فلک» اگر قاتل را عفو کردی که حق داری میتوانی ابن ملجم را عفو کنی چون ولی دم هستی «وان قتلت» اگر در مقام این هستی که او را بکشی «فضربة مکان ضربة» بجای یک ضربهای که ابن ملجم به من زده است تو بر او یک ضربه بزن «ولاتأثم» معصیت نکنی اثم و گناه برای خودت قرار نده.
نظیر عبارت فوق در ذیل روایت چهارم از همان باب نیز آمده است که امیرالمومنین فرمود «وان مت فذلک لکم» اگر من با این ضربه شهید شدم حق با شماست «فان بدا لکم ان تقتلوه» اگر به این نتیجه رسیدید که قاتل را بکشید «فلا تمثلوا به» او را مثله و قطعه قطعه نکنید.
ملاحظه میفرمائید این روایت در مقام بیان تداخل نیست بلکه در مقام بیان این است که مثله کردن حرام است و عین متن نقل شده توسط شیخ وجود ندارد معلوم میشود علما از مجموع روایات حرمت مثله، چنین متنی بدست آوردند در نتیجه برای قول به تداخل به عنوان دلیل کافی نیست.
نتیجه تا الان تنها صحیحه عبیده بن حذاء خیلی صریح و روشن دلالت بر تداخل دارد.
قول سوم:
تفصیل اول: گفتهاند اگر یک یا چند جنایت انجام شد مثلاً یک ضربه به مغز وارد کرد که چشمهایش هم کور شد عقلش هم رفت زبانش هم لال شد در این صورت تداخل میشود اما اگر ضربهها متفرق باشند هر کدام از جنایتها قصاص خود را دارد.
مرحوم شیخ
[7]
در کتاب نهایه قائل به این قول است.
مرحوم محقق
[8]
در شرایع وقتی اقوال را نقل میکند میفرماید «الاقرب ما تضمنته النهایة» قول اقرب آن قولی است که مرحوم شیخ در نهایه فرمود.
شهید در مسالک
[9]
نیز وقتی اقوال را نقل میکند بعد از قول مرحوم شیخ میفرماید «ولعله هو الاقوی»
دلیل قول سوم:
1- «صحیحه محمد بن قیس
[10]
عن احدهما(ع) في رجل فقأ عيني رجل وقطع أذنيه ثم قتله، فقال: إن كان فرق ذلك اقتص منه ثم يقتل، وإن كان ضربه ضربة واحدة ضربت عنقه ولم يقتص منه» از امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) در مورد کسی که دو چشم یک کسی را در آورد و بینیاش را هم برید و دو گوش او را هم قطع کرد و در نهایت او را کشت در مورد حکم عقوبت چنین شخصی از امام پرسیدند امام تفصیل دادند و فرمودند اگر این جنایتها را متفرقا و جدا جدا انجام داد بابت هر یک قصاص عضو میشود و بعد کشته میشود اگر با یک ضربه این جنایتها محقق شد قصاص نفس میشود و فقط گردنش را می زنند آن قصاصهای عضو را انجام نمیدهند.
ملاحظه میفرمائید این روایت خیلی روشن و صریح نظر مرحوم شیخ در مورد تفصیل را بیان میکند.
2- «صحیحه حفص بن البختری
[11]
سئل الصادق(ع) عن رجل ضرب رجلا فذهب سمعه وبصره واعتقل لسانه ثم مات» در مورد کسی که بر شخصی ضربهای زد و در اثر این زدن مجنی علیه قدرت شنوایی را از دست داد چشمش نابینا شد و زبانش هم گرفت یعنی لال شد و بعد هم مرد امام فرمود «ان کان ضربه ضربة بعد ضربة» اگر ضربه متفرق بود مثلاً اول زد کر شد با ضربه دوم کور شد و با ضربه سوم لال شد برای هر یک از ضربهها قصاص طرف میشود «ثم قتل» و در نهایت اعدام میشود «وان کان اصابة هذا من ضربة واحدة قتل ولم یقتص منه» و اگر با یک ضربه چند جنایت وارد شد فقط کشته میشود دیگر قصاص طرف ندارد.
اشکال:
روایت دوم هم مثل روایت اول صحیحه است. منتهی اشکالی که به روایت دوم میشود و میگویند این روایت خارج از بحث ماست زیرا بحث ما این است که بعد از ایراد چند جنایت توسط خود جانی کشته شود اما روایت دوم میرساند که بعد از ایراد چند جنایت مجنی علیه خود به خود از دنیا رفت یعنی بالسرایة مرده است.
پاسخ:
مرحوم صاحب جواهر
[12]
یک جوابی میدهد و میفرماید این ایراد وارد است اما عبارت امام در جواب این سؤال مطلق است هم آنجایی را میگیرد که در اثر ضربات بمیرد و هم آنجایی را میگیرد که جانی بعد از این جنایتهای عضو خودش او را بکشد امام فرمود قصاص جداست اما اگر با یک ضربه شد فقط کشتن است و این مطلق است «سواء کان ضربة بعد ضربة ثم قتله» یا «ضربه بعد ضربة ثم مات» پس با توجه به اطلاق جواب امام میتوانیم به این روایت تمسک کنیم.
3- استصحاب: مرحوم محقق
[13]
در عدم تداخل در چند ضربه منجر به مرگ فرمود بمجرد اینکه جنایت اول را انجام داد و چشم را درآورده قصاص بعهدهاش آمد بعد که جنایت دوم را انجام داد خوب قصاص دوم هم بعهدهاش آمد جنایت سوم را انجام داد قصاص سوم هم آمد بعد که او را کشت قصاص نفس نیز بر عهدهاش آمد اکنون شک میکنیم حالا که اشد عقوبتها را عهدهدار شد آیا آن جنایتها تداخل در این قصاص نفس شد و آن قصاصهای طرف از بین رفت یا باقی است؟ استصحاب میگوید همه آن قصاصهای عضو باقی است بقاء آن قصاصها را با استصحاب ثابت میکنیم یعنی اول قصاص طرف میشود و بعد هم قصاص نفس میشود البته روشن است که استصحاب در مورد یک ضربه منتهی به چند جنایت منجر به قتل جاری نیست.
مرحوم صاحب شرایع
[14]
بعد از بیان استصحاب میگوید «وهو الاقرب»
مرحوم شهید
[15]
هم در مسالک میگوید «لعله اقوی»
قول چهارم:
تفصیل دوم: اگر ضربات متوالیا انجام شود و هریک یک عضوی را قطع کند و آخرین ضربه باعث قتل شود تداخل میشود اما اگر بین ضربات فاصله شود عقوبتها تداخل نمیکند.
مرحوم امام میفرماید لعل این قول اوجه باشد حضرت امام طی مثالی میفرماید «کمن اخذ سیفا» یک شمشیر دست بگیرد «وقطع الرجل اربا اربا» یک ضربه زد به دستش و دست افتاد و یک ضربه زد پایش و پا افتاد با یک ضربه مثلا چشمش را کور کرد بعد هم او را کشت. اگر اینطور است تداخل میشود اما اگر امروز دستش را قطع کرد فردا پایش را قطع کرد پس فردا یک جنایت دیگر انجام داد در این صورت تداخل نیست و جدا جدا قصاص میشود.
ویژگی تفصیل امام خمینی(ره):
ویژگی تفصیلی که امام خمینی میدهند این است که اگر متوالیا پشت سرهم انجام داد گرچه متفرق است یک بار میزند دستش را میاندازد با یک ضربه دیگر میزند پایش را قطع می کند اما متوالیا پشت سر هم انجام میشود اینجا فرموده قصاص عضو ندارد اما اگر متفرق بود یعنی امروز یک ضربه فردا یک جنایت دیگر پس فردا هم او را کشت در این صورت تداخل نیست. استدلال فرمایش امام را ان شاء الله فردا.
وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد
[1] وسائل الشعیة 29: 366، کتاب الدیات، ابواب دیات منافع، باب7، ح 1، ط آل البیت.
[2] مسالک الافهام 15: 98، ط المعارف الاسلامیة.
[3] المبسوط 7: 22، ط مرتضویة.
[4] المبسوط 7: 22، ط مرتضویة.
[5] وسائل الشعیة 29: 126، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب62، ط آل البیت.
[6] وسائل الشعیة 29: 128، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب62، ح6، ط آل البیت.
[7] النهایة 771، ط قدس محمدی: «ومن قطع أنف انسان وأذنيه، وقلع عينيه، ثم قتله، اقتص منه أولا، ثم يقاد به، إذا كان قد فرق ذلك به. وإن كان قد ضربه ضربة واحدة، فجنت الضربة هذه الجنايات، وأدت إلى القتل، لم يكن عليه أكثر من القود، أو الدية على ما بيناه.»
[8] شرایع الاسلام 4: 977، ط استقلال طهران.
[9] مسالک الافهام 15: 99، ط المعارف الاسلامیة.
[10] وسائل الشعیة 29: 112، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب51، ح1، ط آل البیت.
[11] وسائل الشعیة 29: 112، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب51، ح2، ط آل البیت.
[12] جواهر الکلام 42: 64، ط دارالکتب الاسلامیة.
[13] شرایع الاسلام 4: 977، ط استقلال طهران.
[14] شرایع الاسلام 4: 977، ط استقلال طهران.
[15] مسالک الافهام 15: 99، ط المعارف الاسلامیة.