درس خارج فقه استاد مقتدائی
88/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
«لو ألقی نفسه من علو علی إنسان عمداٌ الخ. »
این مسئله باز یکی از فروعی است که باید تشخیص بدهیم که آیا به این نحو قتل، که انسانی فعلی انجام داده است و منتهی شده است به قتل یک انسانی. آیا این عمد است، یا شبه عمد، و یا یا خطاء محض؟ بر همان ملاکی که گفته شد برا ی تشخیص عمد از غیر عمد، باید اینجا تشخیص بدهیم که این قتل از کدام انواع قتل است. در این مسئله چند فرع ذکر شده است:
فرع اول
فرع اول این است که: «لو ألقی نفسه من علو علی إنسان» مثلا شخصی در یک گوشهای از حیاط منزل نشسته است و از طبقه فوقانی کسی خودش را پرت می کند پایین روی سر این شخص،و این شخص میمیرد. این یک فرضش است. ممکن است مثل در کوچه و یا در خیابان کسی راه می رود و از طبقهی بالا کسی خودش را روی این آدم بیندازد، یا گارگرهای یک ساختمان مثلاٌ کار میکنند و یک چوببستی زده شده است، بعضی از کارگرها بالا روی چوببست هستند و یکی پایین آنها مشغول کار است، از آن بالا کسی از کارگران خودش را میاندازد روی یکی از این کار گران پایین، منتها عمدا،«لو ألقی نفسه من علو علی انسان عمدا» ، ببینیم که آیا این نوع قتل که با پرتاب کردن خودش روی یک انسان موجب قتل او میشود آیا این عمد است یا شبه عمد؟ اینجا باید مورد را ببینیم و با موازینی که برای عمد و غیر عمد گفتیم،کدام یکی از آنها با این مورد تطبیق دارند،اگر چنانچه ارتفاع، یک ارتفاعی است که از آن بالا کسی خودش را بیاندازد پایین روی یک انسان ، این ارتفاع مما یقتل است ، فعل مما یقتل است، از چهار ،پنج متر بالاتر یک انسان خودش را پرتاب کند روی یک انسان دیگر، این فعل مما یقتل است.همین قدر که فعل غالباٌ مما یقتل شد این عمد حساب میشود و فیه القصاص. یک وقت است که ارتفاع اینقدر نیست که به طور نوع و غالب کشنده باشد، اما نسبت به این شخص که در تحت بود نشسته بود یا راه میرفت، این ارتفاع ولو نوعا کشنده نیست اما نسبت به این شخص کشنده است، یک بچه ای آنجا نشسته یا ایستاده است و یک انسان است معمولی خودش را از بالا پرت کند روی سر این بچه، ولو خیلی ارتفاع زیاد نیست اما نسبت به وضع این حال من وقع علیه، نسبت به او کشنده است ،مما یقتل است بواسطهی صغر یا بواسطهی مَرَض، مثلاٌ یک آدم مریض حالی است یا بواسطهی کِبَر سن، یعنی یک آدم پیری است.
پس ولو خود فعل فی نفسه غالباٌ مما یقتل نیست، اما بالنسبة الی من وقع علیه، یعنی خود فعل به ضمیمه حال آن کسی که این فعل بر آن واقع میشود، این فعل مما یقتل میشود. یک وقت است که نسبت به وضع حال خود ملقی میسنجیم این فعل ارتفاع به قدری نیست که کشنده باشد ، ولی نسبت به وضع خود آن شخصی که خودش را پایین میاندازد، یک آدم قوی هیکل صد کیلو بار است ، تنهی بزرگی دارد ، جسم کبیری است، این مسلّم است که اگر خودش را از یک متری یا دو متری هم پرت بکند پایین روی یک انسانی، کشته میشود پس نسبت به وضع حال خود ملقی میسنجیم. همان مطالبی که قبلا داشتیم. پس باید فعل مما یقتل غالبا باشد، یا ارتفاع زیاد است یا ارتفاع کم است نسبت به وضع حال آن شخصی که این واقعه بر آن میشود ، با وضع حال آن میشود مما یقتل یا نسبت به وضع حال خود ملقی آدم قوی هیکلی است و جثهی بزرگی دارد که کشنده است، اگر این گونه شد، میگوییم که این فعل مما یقتل غالبا است و حکم عمد را دارد و قصاص.
فرض دوم:
فرع دوم این است که این غالباٌ مما یقتل نیست نه مستقیم خودش و نه نسبت به حال آن شخصی که وقع علیه است، فعل مما یقتل نیست تصادفا موجب قتل شده است، اما خود این شخصی که خودش را رها میکند قصد قتل دارد ، قصد قتل داشت توسط یک سکویی یا در ارتفاع یک متری ایستاده بود و خودش را روی انسانی که راه میرود یا نشسته است، انداخت تصادفا آن دو تا با هم خوردند زمین و آن شخص مرد.فعل مما یقتل نبود ولی این قصد قتل داشت، ما قبلا این را هم گفتیم که چون قصد قتل دارد ولو فعل مما یقتل غالبا نباشد، این عمد حساب میشود مثل آنجا بود که کسی با را با چوب یا عصایی که کشنده نیست، میزد ولی قصد قتل داشت، گفتیم این عمد حساب میشود.پس در اینجا نیز روی همان ملاک، میگوییم که عمد است و فیه القصاص. حالا اگر خود این شخصی که (ملقی) خودش را میاندازد پایین، خود آن هم مرد، هم خودش مرد و هم شخصی که این خودش را روی آن انداخت ، دو تایی با هم مردند. اینجا قتل، قتل عمد است و دم خود این شخص هدر است خون او به گردن کسی نیست، خودش خودش را پایین انداخته است ، یعنی به قصد اینکه دیگری را بکشد خودش را پایین انداخته است، پس فعل مما یقتل است یا قصد قتل داشته است قتل آن نسبت به آن قتیل قتل عمد است ، خون خودش هم هدر است، حال چون که خودش هم مرده، دیگر قصاص هم منتفی است چون موضوعش از بین رفته، گفتیم که قتل عمد است نسبت به آن شخصی که پایین است و باید قصاص کنیم ، از آنجا که خودش هم مرده، پس موضوع قصاص منتفی شد. حالا که موضوع قصاص منتفی شد آیا چیزی دیگر به عهدهی این شخص نیست یا تبدیل به دیه میشود و باید دیه از مالش برداریم و برای آن شخص مقتول بدهیم؟ این یک مسئلهای است که در آن اختلاف است و بعدا به طور مفصل به مسئله میرسیم. بعضی میگویند که دیگر اینجا قصاص منتفی شد و تبدیلش به دیه هم وجهی ندارد، چون ابتدائا در قتل حکم قصاص است کتب علیکم القصاص فیالقتل تبدیل آن به دیه مصالحه میخواهد، طرفین بنشینند و با هم قرار بگزارند و مصالحه بکنند و او از حق خودش بگذرد. حق القصاص را تبدیل به مال کند، اما اینجا کسی نیست که با آن تبدیلی بشود، آن شخص مقتول که دیگر مرده تا بخواهند با او مصالحه کنند و تبدیل به دیه بکنند، آن که دیگر نیست، بنابر این پس بعضی میگویند که به این ترتیب قصاص منتفی است، یا اصلا بمیرد ، و اینجا فرض است که خودش هم افتاد و مرد اگر کسی دیگری را کشت قبل از این که قصاصش کنند مرد، یا یک کس دیگری آن را کشت، آیا این جا قصاص که موضوعش منتفی میشود، تبدیل به دیه میشود و باید از مالش دیه را برداریم؟ این یک مسئلهی اختلافی است که بعدا به آن میرسیم. پس اگر هر دو مردند، خون آن شخصی که ملقی است هدر است ولی راجع به قصاص که موضوعش منتفی میشود، اما آیا باید دیه از مالش بر داریم یا نه؟ آن یک مسئلهای است که بعداٌ بحثش میآید.
فرع سوم:
فرع سوم این است که فعل غالباٌ مما یقتل نیست، شخص خودش را از یک بلندی روی یک سر انسان انداخته است، و فعل هم (نه بنفسه و نه با ضمیمهی حال ملقی علیه) غالباٌ مما یقتل نیست و قصد قتل هم ندارد، این جا دیگر عمد نیست چون ملاک عمد این بود که فعل مما یقتل غالبا باشد یا اینکه قصد قتل داشته باشد، ولذا این قتل میشود قتل شبه عمد و دیه دارد اگر خودش هم مرد، باید دیه را از مالش بردارند خون خودش هدر است ولی دیه را از مالش باید بردارند به ورثهی آن مقتول بپردازند.این طبق قاعده است و اشکالی در آن نیست عین همان مطالبی که قبلا داشتیم حالا یک فرض هم که این جا بعضی ها ذکر کردهاند که اگر این شخصی که در تحت است و نشسته، ببیند که او خودش را روی سر این میاندازد و از فعل او آگاهی داشته باشد و بداند که آن قصد قتل این را کرده است و الان آماده است که خودش را پایین پرت کند، خب! نگاه میکند که او الآن آماده شد که آن خودش را رو سر این بیندازد و این را بکشد، اگر این یک آدمی است که میتواند فورا خودش را کنار بکشد، یعنی ولو او خودش را انداخت و لی این میتواند بایک حرکت خودش را کنار بکشد، آن روی زمین بخورد نه روی این شخص، باید این کار را بکند و اگر خودش را از آن محل دور نکرد و همین طور نشست و او رویش افتاد، این مثل آنجایی میشود که شخصی را در آتش بیندازند و او به اختیار خودش روی آتش نشست و مرد، یا او را در دریا انداختند و او میتوانست بیرون بیاید اما به اختایر خودش بیرون نیامد تا اینکه خفه شد و مرد، گفتیم آنجا قصاص ندارد و مرگش به عهدهی خودش است ( اعان علی نفسه) ودر حقیقت خود کشی کرد، چون اگر یک قدم خودش را کنار میکشید، آن شخص روی زمین میخورد نه روی آدم، یعنی روی سر این نمیخورد، ولی این خودش در آنجا ماند و به سوء اختیار خودش ماندن را انتخاب کرد ولذا قتل مستند به آن شخص نیست چون اگر کنار رفته بود، کشته نمیشد، کشته شدن او مستند به خودش است که در آنجا ماند تا اینکه آن شخص رویش افتاد. این فرع اول بود، پس فرع اول در مسئله بود که «لو ألقی نفسه من علو علی إنسان عمدا»، این یک فرع که صوری پیدا کرد که صورش هم عرض شد .
فرع دوم:
فرع دوم که باز امام (ره) دارد،این است که : «لو عثر فوقع علی غیره فمات فلا شیء علیه لا دیةٌ و لا قوداٌ، و کذا لا شیء علی الذی وقع علیه»
فرض این است که خودش را نینداخت، بلکه پا هایش لغزش پیدا کرد و روی سر انسانی افتاد و آن انسان مرد «لو عثر» لغزش پا پیدا کرد و در قدمش لغزش ایجاد شد و بدون اختیار روی دیگری افتاد، یعنی اصلا قصد این را که خود ش را پایین بیندازد، نداشت بلکه در آن بالا راه میرفت یا لب بالکن بود یا لب یک دیواری بود، یک دفعه بدون اختیار پاهایش لعزش پیدا کرد و تصادفا روی سر شخصی افتاد و او مرد، این هم یک فرض، پس فرض اول این بود که «لو ألقی نفسه» خودش را روی سر یک انسانی انداخت، اینجا «لو عثر» لغزش پیدا کرد و بدون اختیار و بدون اینکه ارادهی خودش باشد که خودش را پایین پرت کند، بی اختیار خودش لغزش پیدا کرد و پایین افتاد «لو عثر فوقع علی غیره فمات» در این جا می فرماید: «فلا شیء علیه لا دیة و لا قودا»، نه قصاص دارد و نه دیه. از آن بالا افتاده روی سر انسان بیگناهی که داشت راه میرفت یا نشسته بود یک بساطی پهن کرده بود و داشت چیزی میفروخت، مثلا تحت بالکن یا دیوار مرتفعی نشسته بود و این آدم از آن بال روی سرش افتاد و این هم مرد، میگوییم که نه قصاص دارد و نه دیه. چرا؟ برای اینکه آن شخص، نه قصد این کار را داشت و نه با اختیارش خودش را پایین انداخته،یعنی فعل اختیاری از او سر نزده است تا آن فعل اختیاری را بررسی کنیم و ببینیم مما یقتل غالبا است که بگوییم عمد است یا قصد قتل داشته که بگوییم این فعل چون با قصد قتل بوده است عمد حساب میشود، یا نه قصد قتل داشت و نه مما یقتل بود که بگوییم که شبه عمد بوده، فعلی از او سر نزده تا مقسم بشود برای این اقسام، تا بگوییم که این فعل که از او صادر شد اگر عمد باشد قصاص دارد، اگر غیر عمد است، دیه بر گردنش میآید، اصلا فعل اختیاری انجام نداده، سهوا کسی دیگری را بکشد مثلا آدم خواب مثلا دایه که بچهی کسی را شیر میدهد، اگر خوابش برد و یک غلطی خورد و روی بچه افتاد و بچه هم خفه شد و مرد، یا کسی دستش را در خواب به یک چیزی میخورد و روی سر یک انسانی میافتد و آن انسان میمیرد، در آنجا میگوییم که باز آن شخص ولو توجه ندارد، اما یک فعلی انجام داده است یک فعلی مستند به او انجام گرفت ولو بدون توجه، در حال غفلت بود، خواب بود، بیهوش بود امثال اینها ، اما این غیر از اینهاست باز این تقریبا مثل یک بلای آسمانی میشود که این پایین نشسته یک وقت یک صاعقه ای میآید و او را میکشد، یک وقت یک انسانی است از بالا میافتد پا یین روی سر او و میمیرد، مثل یک بلای آسمانیاست مثل یک صاعقه است یا یک زلزله ای یا باد مثلا یک چیزی یا سنگی آن بالا گذاشته شده است، لیز خورد و روی سر یک انسانی افتاد، این هم تقریبا اینطورری است نمیتوانیم بگوییم که این یک فعلی از او صادر شد، این فعل مقسم باشد برای اینکه ببینیم قصد داشته، مما یقتل است یا نیست، تا آن وقت تقسیم کنیم به عمد و شبه عمد، این فعل اختیاری از او سر نزده است، چون فعل اختیاری از او سر نزده، در تصادفات و امثال این معمولا در مظان این است اگر یک کسی در رانندگی بی احتیاطی میکند، در موتور و امثال اینها اگر بی موبالاتی میکند و به احتیاط عمل نمیکند و هر آنی احتمال تصادف است، باید کاملا هوشیارانه و با دقت رانندگی کرد، آنجا اگر تصادفا یک قتلی شد معمولا درکتاب الدیّات باز میآید مفصل آن را شبه عمد در بر میگیرد، اما اینجا یک انسانی در آن بالا کار خودش را انجام میدهد، یک وقت تصادفا پایش لریزد و افتاد، اصلا ارادهی خودش نبود یک امر قهری قهری است. فرض ما این است «لو عثر و زلّ قدمه» بدون اختیار خودش یک لغزشی پیدا کرد و پایین افتاد، میگوییم که فعلی این انجام نداده که با ارادهی خودش ولو اینکه قصد قتل هم نداشته این فعلی نیست تا بگوییم این فعل مما یقتل است، قصد همراهش بوده است یا قصد همراهش نبوده است و لذا میگوییم. فعلا فرض ما اینجاست که در طبقهی بالا یا یک دیوار مرتفع در یک محل مرتفعی دارد راه میرود یا یک کاری انجام میدهد «زلّ قدمه» بدون اختیار و تصادفا روی سر کسی افتاد و آنکس مرد، خودش هم مرد، یعنی هردو مردند، هیچ کدام مسئولیتی ندارد، یعنی نه آن زیری مسئولیتی نسبت به این شخص دارد و نه این کسی که افتاد روی آن، مسئولیتی نسبت به آن شخص دارد، هر دو مردند. یا فرض کنید که اصلا خودش مرد و آن زیری نمرد، افتاد روی سر یک انسانی در اثر لغزش آن زیری نمرد، بلکه این مرد نمیشود بگویید که اگر این ایستاده نشده بود، اینجا این روی زمین میخورد و نمیمرد چون به او خورد و افتاد روی زمین باعث این شد که آن بمیرد، نه مسئولیتی به گردن آن هم نیست. ایحال برای اینکه فعل اختیاری که مسئولیت آور باشد از او صادر نشده بنابراین میگوییم نه عمد است که قصاص داشته باشد و نه شبه عمد است که دیه داشته باشد، علاوه بر اینکه مسئله علی مقتضی القاعده دیه و قصاص ندارد، روایاتی را نیز داریم، چندتا روایت هم اینجاست که این قاعده را تأیید میکند، روایاتی که اینجا داریم، یکی روایت عبید بن زرارة است و روایت صحیحةاست قال: سألت ابا عبدالله علیه السلام عن رجل وقع علی رجل سوال میکند از امام که :عن رجل وقع علی رجل فقتله روی انسان دیگری افتاد و او را کشت؟ فقال لیس علیه شیئ، امام فرمود بر آنکس که روی دیگری افتاده (وقع علی انسان) چیزی نیست. ظهور این کلام که (رجل وقع علی رجل) آنجایی را که با قصد خودش را روی انسانی بیندازد، نمیگیرد. چون اگر مراد این بود که خودش را انداخت، باید میگفت:« القی نفسه» اما در اینجا میگوید وقع علی رجل، یعنی به طور تصادفی و بدون اختیار از یک بلندی روی انسانی افتاد و او را کشت (فقتله) موجب قتلش شد ولو احتمال دارد که معنا کنیم رجل وقع علی رجل فقتله یعنی می خواست او را بکشد، شاید بشود این جور معنا کرد، اما از خود پاسخ هم معنا واضح میشود که مراد این است که بدون اختیار روی انسانی افتاد و موجب مرگش شد و لذا امام علیه السلام هم فرمود که « لیس علیه شیئ» چیزی بر او نیست، یعنی ولو آن آدمی که این روی آن افتاد و مرد (فقتله) کشت اورا، در عین حال میگوییم «لیس علیه شیئ» همین عبید بن زرارة یک روایت دیگری هم دارد که از نظر عبارت با هم مختلفند، اما معنا و محتوای شان یکی است و آن این است :عن عبید بن زرارة قال: سألت أبا عبدالله علیه السلام عن الرجل وقع علی رجل من فوق البیت فمات أحدهما قال:لیس علی الأعلی شیء، و لا علی الأسفل شیء» الوسائل: ج19 ب20 من أبواب قصاص النفس. از بالای خانه و از طبقه دوم روی سر انسانی افتاد و یکی از آنها مرد، یعنی یا آن کسی که از بالا پایین افتاد، مرد یا کسی که در آن زیر قرار داشت مرد، مات احدهما قال: امام در جواب فرمود «لیس علی الاعلی شیئ و لا علی الاسفل شیئ» نه آن کسی که از بالا پایین افتاد، چیزی بر عهده اش است نه آن کسی که پایین قرار داشته است، بعضی میگویند که این دو تا روایت یکی است و مضمون شان هم یکی است، یک خورده اختلاف روایت دارد، چون راوی عبید بن زراره است سوال از ابا عبدالله یعنی امام صادق علیه السلام شده مضمون هم یکی است، حالا ممکن است که واقعا یک روایت باشد عبارتش را هم عوض کرده، آنجا گفت که رجل وقع علی رجل، اینجا توضیحش داده است که من فوق البیت روی آن شخصی که پایین بود، پایین افتاد، آنجا گفت که «فقتله». اینجا میگوید که «مات احدهما » علی ای حال دو تا روایت مرحوم صاحب وسائل آورده است، من المحتمل که یکی باشند، مضمون یکی است، راوی یکی است، مروی عنه یکی است، منتها یک قدری اختلاف الفاظ دارد ولذا نمیتونیم بگوییم که دو تا روایت است، یک بار از امام آنطور سوال کرده: سألت ابا عبدالله عن الرجل وقع علی رجل فقتله، یک بار دیگر این طور سوال کرده است که دو تا سوال باشد و دو تا روایت، هر دو تایش احتمال دارد این هم روایت سوم از آن باب است. روایت دوم، روایت محمد بن مسلم است عن احدهما علیهم السلام قال: فی رجل یسقط علی رجل فیقتله، فقال: لا شیئ علیه. یک شخصی سقوط میکند، این همان معنای وقوع و افتادن است سقوط میکند علی الرجل فیقتله، موجب قتلش میشود:« فقال لاشیئ علیه» امام فرمود چیزی بر او نیست، یعنی هیچ چیز بر او نیست، نه قصاص و نه دیه این هم یک روایت است . یک روایت دیگر هم هست روایت چهارم آن باب روایت ابن بکیر عن ابی عبدالله علیه السلام: «فی الرجل یقع علی رجل فیقتله فمات الأعلی، قال: لا شیء علی الأسفل» وقوع پیدا میکند روی رجلی و آن کسی که پایین افتاد، مرد. امام فرمودند که باز اینجا :« لا شیئ علی الاسفل» یعنی کسی که در پایین بیاختیار نشسته بود و راه میرفت یک دفعه کسی ا رویش افتاد، آنهم سَقَطَ افتاد، سقوط کرد بدون اختیار بلاخره نه بالایی از این میتواند مطالبه ای داشته باشد و نه پایینی از این میتواند مطالبه ای داشته باشد و بدهکار او باشد که حالا آن مرد بگوییم که دیه یا قصاص چیزی ندارد «لا شیئ علی الأسفل».
پس بنابراین این فرض که لو عثر کسی لغزش پیدا کرد و روی یک انسانی افتاد و موجب مرگ او شد، این را میگوییم که نه قصاص دارد و نه دیه. چون فعل طوری نیست که فعلی عن اختیار، عن ارادة و عن قصد انجام داده باشد تا بگوییم که عمد است یا غیر عمد است، فعل غیر اختیاری است، بنابراین مسئولیتی ندارد، نه دیه و نه قصاص، مقتضای قاعده هم این بود، چهار روایت هم مؤید این قاعده است اینجا این فرع دوم در مسئله بود پس اینجا یک فرع این بود که «لو القی نفسه» یک وقت فرع دوم این بود که لغزش پیدا میکند، با اختیار نبود که خودش را بیندازد، یک فرض سومی اینجا هست که امام دیگر ذکر نکردند ،بلکه بعضی از کتب فقهی دارند که اگر یک کسی او را هل داد، انسان یک وقت کسی دیگری را از بالا بلندی هل میدهد و او روی سر آن زیری میافتد و می میرد، اینجا حکمش چیست؟ در آینده بحث خواهیم کرد.