درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/08/10
بسم الله الرحمن الرحيم
گفتیم آیات دالّه بر مشروعیت قصاص در اسلام دو طایفهاند.
طایفه اول آیاتی که صریحاً عنوان قصاص را مطرح و حکم را بیان کردند.
طایفه دوم حکمی با عنوان کلی بیان کردند که قصاص را هم شامل میشود.
از طایفه اول دو آیه قرائت و بررسی شد.
اولین آیه از طایفه اول آیه «کتب علیکم القصاص فی القتلی» بود و از آیه استفاده کردیم که حکم اولی در مورد مقتول؛ قصاص است کتب علیکم القصاص یعنی از ابتدا وظیفه ولی دم قصاص است و دو حکم ابتدائی وجود ندارد بلکه وظیفه ولی دم یک چیز و آن اجرای حق القصاص است منتهی به او اجازه داده میشود که میتواند از این حق صرف نظر کند یا مجانا بگوید عفو کردم یا با بدل بگوید این مقدار میگیرم عفو میکنم.
و دومین آیه از طایفه اول آیه شریفه «لکم فی القصاص حیاة» بود که این آیه علاوه بر مشروعیت قصاص در اسلام فلسفه قصاص را که حیاة است بیان میکند و تناقضی هم در آیه نیست چون حیات آن شخص قاتل مراد نیست بلکه حیاة للاجتماع برای دیگران حیات است و با مقدماتی گفتیم وقتی انسان قاتل را قصاص کرد دیگران جرات آدم کشی پیدا نمیکنند و انسانی کشته نمیشود وقتی انسانی کشته نشد حیات دیگران تضمین میشود.
و گفتیم در آن زمان بهترین عبارتی که گفته بودند و آویزان بر پرده کعبه و معروف سر زبانها شده بود جمله القتل انفی للقتل بود وقتی این آیه نازل شد أنست الجمیع آن عبارت و دیگر عباراتی را که فصحای عرب گفته بودند به فراموشی سپرده شد و کسی به سراغ آنها نرفت و نفت الکل همه آن عبارات کنار گذاشته شد و این آیه شریفه معروف سر زبانها شد «و لکم فی القصاص حیاة» و از مرحوم علامه نقل کردیم که آن عبارتها اشکالاتی دارد که آیه شریفه ندارد.
1- القتل انفی للقتل نافیترین چیزی که میتواند قتل را در بین مردم نفی بکند قتل است در حالیکه هیچوقت قتل نافی نیست بلکه قصاص نافی قتل است زیرا قصاص یعنی کشتن قاتل، نافی قتل است نه هر قتلی آنها میگویند القتل انفی للقتل ولو یک بیگناهی را بگیریم و بکشیم این نافی قتل است و الف و لام القتل هم اشاره خاصی ندارد.
2- کلمه قصاص اعم از قتل است قتل در برابر قتل فقط یک مورد را شامل میشود اگر انسان فردی را کشت در برابرش کشته میشود اما قصاص عام است و همه موارد را شامل میشود.
مورد اول: اگر کسی انسانی را کشته باشد به عنوان قصاص کشته میشود.
مورد دوم: اگر کسی دست و پای کسی را قطع کرده به عنوان قصاص دست و پایش قطع میشود.
مورد سوم: اگر کسی را کتک زد به عنوان قصاص او را کتک میزنند.
مورد چهارم: اگر کسی به کسی چاقو زد و جرح کرد قصاص میشود.
ملاحظه میفرمائید کلمه قصاص هر چهار قسم قصاص در قتل، قصاص در جرح، قصاص در ضرب، قصاص در قطع، را میرساند و لذا گفتیم آیه «و فی القصاص حیاة» از جهات مختلف بر جملات قصار فصحای عرب برتری و ترجیح دارد. لطف قضیه همینجاست که با این همه بلندی و اعتبار حکم قصاص معاندین بدون اندیشه میگویند در اسلام حکم قصاص، خشونت دارد در حالیکه شارع مقدس ابتداء میگوید وظیفه الهی برای ولی دم؛ قصاص است تا هر انسان دارای زمینه آدم کشی که به فکر نتیجه باشد بدنش بلرزد که اگر من این انسان را کشتم خودم به عنوان قصاص کشته میشوم پس در حد تام و کمال بازدارندگی دارد اما در اجرا به ولی دم اجازه داده است میتواند عفو بکند و این نه تنها که نشانه خشونت نیست بلکه نشانه مهربانی و رأفت در عین قاطعیت است. پس در عمل اینجور نیست که هرکس کسی را کشت او را بکشند بلکه خیلی موارد پیدا میشود که وقتی میروند قصاص را اجرا کنند پدر یا مادر مقتول بجای اینکه ریسمان و طناب را به گردن قاتل بیاندازند از گردنش برمیدارند و میگویند عفو کردیم و این شخص دوباره زندگی را از سر میگیرد و بعضی وقتها ولی دم در برابر پولی که میگیرد عفو میکند و حق قصاص به حق مال تبدیل میشود. ضمن اینکه اینگونه نیست که هر قاتلی بگوید میکشم و بعد عفو میگیرم.
پیشینه حکم قصاص:
1- در تورات حکم قاتل فقط قصاص بود و اگر کسی انسانی را میکشت او را میکشتند.
2- در انجیل زمان حضرت عیسی عفو هم آمد که قاتل را یا قصاص کنند و یا با عفو آزادش کنند.
3- دین اسلام که کاملترین ادیان آسمانی است در حکم قصاص سه جهت را مورد ملاحظه قرار داد:
جهت اول: حکم اولی قصاص است.
جهت دوم: ولی دم میتواند مجاناً عفو کند.
جهت سوم: ولی دم میتواند پول بگیرد و عفو کند. و این جریان عفو تشویقی است که میتواند انسان پولی بدهد و جان خودش را بخرد. بسیارند ولی دمهایی که میگویند حال که فرزند ما پدر ما برادر ما کشته شد اگر این شخص را هم بکشیم چه اثری دارد؟ اقلاً یک پولی میگیریم که بچههای مقتول زندگی کنند.
اقرار غیرمسلمان در مورد احکام اسلام
در یک دوره، پنج سال ما رییس دیوان عالی کشور بودیم. در آن ایام وزیر دادگستری وقت آلمان که انسان بسیار زرنگی بود در دیدارش از ایران یک ملاقاتی با ما داشت. ظاهراً قرار ملاقات نیم ساعته بود اما بیش از یک ساعت و ربع نشست و همراهانش هم اشاره به ساعت میکردند چون جای دیگر قرار بعدی داشت اما نشست بعد هم که از ایران رفت پس از مدتی وزیر خارجه آلمان شد او در آن ملاقات گفت شما در قوانینتان دو چیز دارید و به آن افتخار میکنید و حق هم با شماست ولی نتوانستید در دنیا جا بیندازید و نتیجهاش را توضیح بدهید تا دنیا بفهمند شما چه میگویید.
یکی حجاب است و حجاب منافعی که دارد غوغا است مضرات بیحجابی فحشا و آن بیبند و باریها فسادش همه جا را میگیرد حجاب یک مصونیت است شما این را دارید به آن هم افتخار میکنید حق هم با شماست ولی نتوانستید به مردم دنیا بگویید حجاب یعنی چه نتوانستید برسانید حجاب محدودیت نیست حجاب مصونیت است.
یکی هم قصاص است شما قانون قصاص دارید و افتخار به آن میکنید و حق هم با شماست ولی نتوانستید در دنیا جا بیندازید که مرادتان از قصاص چیست نتوانستید به دنیا بفهمانید قصاص آدم کشی و تکثیر قتل نیست بلکه تقلیل قتل و جلوگیری از قتل است.
بالاخره تا این حد آن اقرار داشت هرچند عملاً در کشورشان به گونه دیگر هستند.
به هر حال قصاص قانون محکمی است ضمن اینکه اجازه عفو دادن به بازدارندگی لطمه نمیزند بجهت اینکه اگر کسی کسی را کشت بعد آزادش کردند دومی مطمئن نیست بگوید من هم ممکن است آزاد بشوم بلکه ممکن است این آزاد نشود و دیگران نبخشند.
اوائل انقلاب پسر یک شخص پولداری کسی را کشته بود پدر گفته بود به هیچ قیمت نمیگذارم قصاص بشود (سی سال پیش) ولو پنجاه میلیون (شاید حالا پنجاه میلیارد باشد) حاضرم بدهم تا پسرم قصاص نشود و تلاش بسیاری داشت بالاخره پسرش قصاص شد. پس اطمینان نیست که بگوید من میکشم و عفو میشوم ممکن است عفو نکند لذا حالت بازدارندگی باقی است.
تعبیری دیگر از آیه قصاص:
بعضی میگویند مراد از «فی القصاص حیاة» این است که در صدر اسلام در جاهلیت اگر یک نفر کشته میشد اولیاء دم و فامیل مقتول به فامیل قاتل حمله میکردند و دو قبیله در مقابل هم میجنگیدند و دهها نفر کشته میشدند. قانون قصاص گفت قاتل را بکشید تا آن حالت رنج و دردی که به اولیاء دم وارد شده بود به آرامش تبدیل شود همین که قاتل پسرشان را کشتند برای دلهایشان یک شفایی بود و جنگ قبیلهای ایجاد نمیشد پس «و فی القصاص حیاة» یعنی اینکه بجای یک نفر همان یک نفر کشته شود حیات فامیلها و بستگان و اطرافیانشان حفظ میشود ولی شکی نیست که معنای اول عامتر و گستردهتر و با هدف اسلام از قصاص مناسبتر است.
طائفه دوم: بعضی از آیات قرآن صریح نیست ولی مشروع بودن قصاص را میرساند در ذیل دو نمونه را بررسی میکنیم
1- «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا»[1] آیات قبل در مورد پسران حضرت آدم قابیل و هابیل است «و اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الآخر قال لاقتلنک » خداوند میفرماید تلاوت کن بخوان برای مردم قضیه دو پسر آدم را آنگاه که هر یک در راه خدا یک قربانی گذاشتند قربانی هابیل قبول شد و از قابیل قبول نشد قابیل حسد برد و گفت تو را میکشم و همین کار را هم کرد و برادرش را کشت دنبال آیه میفرماید «و من اجل ذلک» برای اینکه یک چنین واقعهای ممکن است پیش بیاید یعنی طبیعت انسان اینگونه است که هوای نفس حسد بخل و امثال اینها باعث میشود یک کسی روی حسد یک کسی را بکشد روی هوای نفس روی دشمنی و عداوت حتی برادر پدری و مادری خودش را حاضر میشود بکشد «کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا» از این جهت به بنی اسرائیل هشدار دادیم هرکس انسانی را بدون اینکه آدم کشته باشد بکشد از این استفاده میکنیم این حکم مربوط به قاتلی که کشته میشود نیست.
بررسی آیه شریفه:
1- در اینجا گرچه عنوان قصاص نیامد اما از همین آیه استفاده میکنیم که بجای اینکه یک انسانی را کشته اگر او را بکشیم شرعا اشکال ندارد پس قصاص مشروع است و خود قتل نفس بالنفس جایز است و آیه شریفه «النفس بالنفس» که قبلاً به مناسبت خواندیم نیز نشان میدهد کشتن نفس در برابر نفس کشته شده جایز است.
2- در «او فساد فی الارض» حرف اَو عطف است یعنی بغیر فساد فی الارض و نتیجهاش این است که اگر کسی فساد فی الارض کرده کشتنش اشکال ندارد و قاتل عمد نیز همان مفسد فی الارض است پس کشتنش به عنوان قصاص جایز است چنانچه در آیه شریفه «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله» در محارب خواندیم که و «یسعون فی الارض فسادا أن یقتلوا» اگر سعی در فساد فی الارض میکند جزایش این است که او را بکشند پس از آیه اینگونه استفاده میشود قتل کسی که آدم کشی و قتل نفس کرده است اشکال ندارد. (از آیات دیگر هم استفاده می کنیم) عنوان این آیه این است که «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس و بغیر فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا» مثل این است که تمام انسانها را کشته باشد «و من احیاها» کسی که احیا کند نفسی را «فکانما احی الناس جمیعا» مثل این است که تمام انسانها را زنده کرده است.
از این آیه شاهد حرف ما همان من قتل نفسا بغیر نفس است که استفاده کردیم از آن نفس در مقابل نفس اشکالی ندارد پس قصاص را می فهمیم.
پرسش: در ذیل آیه با تشبیهی فرمود «فکانما قتل الناس جمیعا» وقتی یک کسی یک نفر را کشت به منزله این است که تمام انسانها را کشته است. پرسش این است که چگونه میگوییم قتل یک انسان مثل قتل تمام انسانها است؟
پاسخ: 1- مرحوم علامه طباطبایی(ره)[2] میفرماید انسان طبیعت واحده است زید انسان است جمیع انسانهای عالم هم انسان هستند طبیعت واحده هستند که خداوند خلق کرده است لیعبدون برای اینکه عبادتش کنند و این حقیقت واحده از زمان خلقت تا انقراض عالم یک طبیعت است یکی فوت میکند یکی دیگر به دنیا میآید این طبیعت ساری و جاری است وقتی به این حقیقت واحده طبیعت واحده خسرانی وارد شد مثل اینکه این خسران به کل افراد وارد شد اگر این جسد را از بین بردیم تمام ارواح را از بین بردیم آنوقت برای تشبیه و تقریب به ذهن چند مثال میآورد:
مثال اول: اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة علماء به منزله حصون و دیوارند برای اسلام و مرزبانان اسلام هستند حصنی هستند که دور منطقه اسلام را گرفتهاند که محفوظ بماند عالم یک چنین شأنی دارد پس دانه دانه علما مثل این دیوارند که سنگهایش را روی هم چیدهاند تا یک حصنی درست شود اگر یکی از اینها بمیرد یک روزنهای پیدا میشود و نمیشود گفت یکی دیگر جایش مینشیند چون آن عالم دوم سنگی است در قامت دیوار که جای خودش را دارد عالم سوم هم جای خودش را گرفته است جای عالم از دنیا رفته خالی میماند اینجا نیز میگوییم مرگ یک انسان مرگ انسانهاست.
مثال دوم: یک کسی دست به گریبان کسی میگیرد میکشد پیراهنش پاره میشود شخص داد میزند آقا پیراهن مرا پاره کردی در حالیکه یک گوشه یقه یا آستین پیراهن پاره شد اما عرفاً صدق میکند پیراهنش پاره شد اینجا هم «فکانما قتل الناس جمیعا» تمام انسانها را مثل یک پیراهن فرض کردیم کشتن یک نفر عرفاً همانند کشتن همه انسانهاست.
تعبیرهای دیگر نیز در مورد ذیل آیه هست. برای فردا انشاءالله.
[1] المائدة(5): 32.
[2] علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص316، ذیل آیه32، سوره مبارکه مائده.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد