درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث ارتداد موجب کفر؛ پرسش این بود که ارتداد به چه چیزی محقق میشود؟ اگر یک مسلمان به چه چیزی معتقد شود، یا چه حرفی بزند، یا چه کاری انجام دهد، مرتد میشود؛ (بم یتحقق الارتداد)؟
گفتیم مرحوم شهیدثانی; در شرح لمعه[1] سه قسم میکند و میفرماید یتحقق الارتداد؛ 1- إما بالنية 2- و إما بالقول 3- و إما بالفعل. یک مسلمان یا با نیت کافر و مرتد میشود و یا با قول و کلامی که میگوید مرتد میشود و یا با فعل و کاری که انجام میدهد مرتد میشود.
قسم اول (انکار بالاعتقاد)؛ دیروز گذشت. و گفتیم بالنية یعنی همین مقدار که نیت و عزم و تصمیم و اعتقادش این باشدکه خالق و صانعی در عالم نیست. یا اینکه میگوید پیامبر6 که میگویند از طرف خدا آمده کذب و دروغ است. یا قلبا به امامان معصوم معتقد نیست و یا معتقد است که روزه ماه رمضان واجب نیست. یا معتقد است که شرب خمر حلال است. به زبان چیزی نمیگوید. و در فعل هم کاری انجام نمیدهد. بلکه اعتقاد دارد به عدم وجوب واجبی، مثل نماز و روزه یا اعتقاد دارد به عدم حرمت حرامی، مثل شرب خمر.
قسم دوم: انکار بالقول؛ مثل اینکه در لفظ میگوید در عالم خدایی وجود ندارد و منکر خدا میشود. یا منکر توحید میشود یعنی خدا هست ولی یگانه نیست؛ و شریک دارد. یا منکر نبوت پیامبر ما میشود و در الفاظش تصریح میکند که پیامبری به نام محمد6 نیامده است. یا میگوید نماز واجب نیست. یا روزه واجب نیست. یا میگوید شرب خمر حلال است. یا در نماز، عدد رکعات نماز را منکر میشود. یا یک صلاة یومیه ششمی اضافه میکند که مثلا در صبح دو تا دو رکعت نماز واجب است. و امثال اینها که وجوب یا حرمت آنها از ضروریات دین است را انکار میکند.
معیار صدق ارتداد؛ مرحوم شهید میفرماید: «الضابط فی ذلک انکار ما علم من الدین ضرورة»[2]میزان کلی این است که؛ شخصی چیزی که وجوب یا حرمتش در دین معلوم است را انکار کند مثلا برای همه معلوم است و هرکه مسلمان شد میداند که نماز واجب است. میداند زنا حرام است. اگر کسی این ها را منکر شد مرتد است.
صاحب کشف اللثام یک قید به این قاعده کلی(ما علم من الدین ضروره) اضافه کرده میگوید«مع علمه بذلک»[3]تنها منکر ضروری شدن موجب ارتداد نیست بلکه باید بداند که این ضروری است و منکر شود تا برگشت آن به انکار رسالت باشد.
مرحوم امام; در جلد اول تحریر[4] در کتاب الطهاره در بحث انواع نجاسات فتوای کاشف اللثام را قبول کرده و فرمود«العاشر(از انواع نجاسات) الکافر و هو من انتحل غیر الاسلام» کافرکسی است که اسلام را قبول ندارد و به غیر اسلام اعتقاد پیدا کرده است«او انتحله و جحد مایعلم من الدین ضروره»یااسلام را قبول داردولی یکی از احکام ضروری دین را منکر میشود.درذیل آن متنی را میآورد که قید بعلمه را میرساند و میفرماید:«بحیثیرجع جحوده الی انکار الرسالة او تکذیب النبی»به گونهای تکذیب و انکار میکند ضروری را که انکارش به تکذیب نبی و انکار رسالت برمیگردد. پس مرحوم امام هم این قول را قبول کردند که ضابط تنها این نیست که منکر ضروری باشد منکر ضروری مع علمه به اینکه ضروری است؛ نتیجه میگیریم که در مسئله دو قول است.
قول اول: حصول ارتداد به مجرد انکار ضروری
صاحب مفتاح الکرامه میگوید «ظاهرهم (الاصحاب) الاول»[5](تقریبا میخواهد شبه اجماع را ادعاء کند) ظاهر عبارت بزرگان علمای شیعه پذیرش قول اول است. یعنی مطلق انکار میزان کلی است.
قول دوم: حصول ارتداد بعد از انکار ضروری دین با علم به ضروری بودن آن
صاحب مفتاح الکرامه که شاگرد مرحوم علامه است میگوید«نعم احتمل الاستاد الثانی»مرحوم علامه احتمال داده است قول دوم ارجح باشد یعنی اگر بداند حکمی ضروری دین است و منکر شود مرتد است. صاحب مفتاح الکرامه قول علامه را نمیپذیردومیگوید«الا ان الخروج عن مذاق الاصحاب مما لاینبغی»خروج از مذاق اصحاب سزاوار نیست.پس از ظاهر کلام اصحاب تبعیت میکنیم و میگوییم مطلقا کسی که منکر ضروری شد چه اینکه علم به ضروری بودن حکم داشته باشد یا خیر کافر است.صاحب جواهر هم از حرف مفتاح الکرامه پیروی کرده و قول اول را قبول دارد.
دلیل قول اول:
1- مرحوم صاحب جواهر در رد قول کاشف اللثام (قول دوم) که قید «مع علمه بذلک» را اضافه کرده بود، فرمود: «انه مخالف لاطلاق الفتاوی»[6] این قید «مع علمه» مخالف با فتاوا و اطلاق کلمات فقها است.
جواب از دلیل اول: میگوییم فقها چه گفتند که شما به اطلاق کلامشان تمسک میکنید برای نمونه مرحوم شهید فرمود والضابط قاعده این است که یکی از ضروریات اسلام را منکر بشود اکنون میپرسیم ضروری چیست؟
ضروری یعنی چیزی که حکمش در اسلام برای همه معلوم است از کلام مرحوم شهید قید علم به ضروری بودن بدست میآید یعنی حتی لازم نیست قید «مع علمه» چون ضروری یعنی ما علم انه من الدین وقتی ضروری بود هر مسلمانی میداند که مثلا نماز واجب است شرب خمر حرام است (در جدید العهد بحثی نداریم مورد شخص جدیدالاسلامی که حکم بر او مشتبه است از بحث خارج است.) اگر میداند این ضروری دین است یعنی میداند پیامبر گفته است معذلک اگر منکر شد یعنی قول پیامبر را قبول ندارد پس کلام اطلاقی ندارد بلکه قید علم به ضروری بودن از آن بدست میآید و لذا حتی قید مع علمه نیز لازم نیست.
2-مخالف است با اطلاق نصوص المتفرعه فی الابواب نصوصی هم که در ابواب مختلف آمده است اطلاق دارد و میگوید اگر کسی منکر ضروری شد کافر است و هیچ شرطی ذکر نشد و سپس سه نمونه از روایات را نقل میکند.
الف:اطلاق ما ورد فیمن افطر فی شهر رمضان[7] در باب صوم ماه رمضان حکم کسی که افطار بکند را از امام پرسیدند امام فرمود: یسئل من انه لِمَ یفطر از او سوال میکنند چرا افطار میکنی فان قال حلال یقتل اگر گفت روزه خوردن حلال است، روزه را ما قبول نداریم مرتد میشود و قتلش واجب میشود. و نفرمود از او بپرسند که میدانی وجوب روزه ضروری دین است یا نه اگر گفت میدانم آن وقت بگوییم یقتل.
ب:صحیحه عبدالله بن سنان[8] عن ابی عبداللهu «قال» امام فرمود من ارتکب کبيرة من الکبائر فزعم انها حلال» یک گناه کبیرهای را مرتکب میشود اعتقادش این است که این حلال است و گناه کبیره نیست «اخرجه ذلک عن الاسلام»همین اعتقادش او را از دین اسلام خارج میکند و قید نفرمود بشرط اینکه بداند این گناه کبیره از ضروریات دین است.
ج:عبدالرحیم القصیر[9] مکاتبهای مفصل با امام دارد قالu در آن مکاتبه امام فرمود:«لایخرجه الی الکفر الا الجحود و الاستحلال» چیزی که انسان را از اسلام به کفر میبرد جحد و انکار یک حکم و حلال دانستن حرام است«بان یقول للحلال هذا حرام»چیزی که حلال است را میگوید حرام است«و للحرام هذا حلال»چیزی را که در اسلام حلال است میگوید حرام است«و دان بذلک»یعنی دین خودش قرار میدهد اعتقادش بر این میشود.
اینجا نیز مطلق است قید نفرمود بشرط اینکه بداند یا بشرط اینکه انکارش برگشت به انکار نبوت داشته باشد.
جواب از دلیل دوم:
اولابعضی از روایات لفظ جحود دارد مثلا روایت سوم میفرمود:«لایخرجه الی الکفر الا الجحود»جحد به معنای انکار خاصی است که در قرآن هم میفرماید«وجحدوا بها واستيقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين»[10] در نفسشان یقین دارند اما انکار میکنند جحد انکار عن علم است نه مطلق الانکار در اینجا هم امامu میفرماید «لایخرجه الی الکفر الا الجحود»یعنی میداند از ضروریات اسلام است اما منکر میشود. از خود روایات استفاده میشود که باید عالم باشد ولو در لفظ بشرط العلم نیامد اما معنای لفظ جحود این است که عالم باشد و بعدا انکار کند پس برای اطلاق مورد نظر به روایت سوم نمیتوانید استدلال کنید.
علاوه بر این اطلاق روایت گستردهتر از اطلاق مورد نظر است لذا شما مجبورید تخصیص بزنید زیرا روایت فرمود «بان یقول للحلال هذا حرام» به حلال بگوید این حرام است یا به حرام بگوید «هذا حلال».
پرسش این است از کجا میگویید که این حلال ضروری دین است برای مثال؛ نگاه کردن به نامحرم حرام است اگر گفت هذا حلال این منکر ضروری نیست روایت فرمود«من ارتکب کبيرة من الکبائر فزعم انها حلال» طبیعی است مطلق کبائر که ضروری نیست در حالیکه اینجا بنحو کلی هرکس کبیرهای را مرتکب شد و قائل شد که این حلال است کافر است شما حتما باید قید بزنید بگویید بشرط اینکه آن کبیره از ضروریات دین باشد اگر منکر شد کافر است شما تخصیص میزنید به اینکه ضروری دین باشد. ما هم تخصیص میزنیم به شرط اینکه عالم به ضروری بودن باشد و لعل تخصیص به علم اولی است از تخصیص به ضروری. لو فرض دو تخصیص مساوی باشند قدر متیقن این است که بگوییم اگر کسی منکر ضروری شد و علم به ضروری بودن داشت کافر است پس استدلال قول اول کافی نیست لذا گفتیم مرحوم امام; در تحریر و نیز علامه در قواعد قول دوم را قبول کردند.
مرحوم محقق اردبیلی در مجمع الفائدة[11] کلام روشنی دارد و میفرماید «والظاهر أن المراد بالضروری الذی یکفر منکره الذی ثبت عنده یقینا کونه من الدین ولو کان بالبرهان» ظاهر این است که مقصود از حکم ضروری که انکارش باعث کفر میشود آن است که شخص ولو از طریق دلیل عقلی آگاهی بر ضروری بودن حکم داشته باشد. پس همان علم را میرساند «ولو لم یکن مجمع علیه» ولو اتفاق بر حرمت یا وجوب آن گناه و یا آن فعل نباشد اما خود این شخص ثبت عنده یقینا که انه من الدین در اینصورت اگر منکر شد کافر است. در ادامه میفرماید«اذا الظاهر ان دلیل کفره هو انکار الشریعه» چون برگشتش به این است که شریعت را قبول ندارد.
اقول:ظاهر و حق با همین قول دوم است که بگوییم ما هیچ دلیلی نداریم، انکار صرف ضروری موجب کفر باشد بلکه انکار آن ضروری که یرجع الی تکذیب النبی کفر است. بنابراین قول دوم قول حق است.
مرحوم صاحب عروه یک احتیاط در مسئله دارد اگر توفیق شد فردا نقل میکنیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد
[1] الشهید الثانی، شرح اللمعه، ج 9، ص 333 (و الكفر يكون بنية، و بقول كفر، و فعل مكفر)
[2] الشهید الثانی، شرح اللمعه، ج 9، ص 333
[3] الفاضل الهندی (اصفهانی)، کشف اللثام، ج10، ص658
[4] الامام الخمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص106.
[5] العاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج1، ص143، ط القدیمة.
[6] الشیخ الجواهری، جواهر الکلام، ج41، ص601.
[7] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج10، ص 248، ابواب احکام شهر رمضان، باب2، ح1، ط آل البیت: «عن بريد العجلي قال: سئل أبوجعفر عليه السلام عن رجل شهد عليه شهود أنه أفطر من شهر رمضان ثلاثة أيام، قال: يسأل هل عليك في إفطارك إثم ؟ فان قال: لا، فان على الامام أن يقتله، و إن قال: نعم فان على الامام أن ينهكه ضربا».
[8] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج1، ص 33، ابواب مقدمات عبادات، باب2، ح10، ط آل البیت.
[9] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص 354، ابواب حد مرتد، باب10، ح50، ط آل البیت.
[10] النمل(27): 14.
[11] المحقق الاردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ج3، ص199.