< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1403/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فصلٌ فی مقدّمة الواجب/مباحث مقدّماتی /تقسیمات واجب- واجب اصلی و واجب تبعی

 

متن کتاب: و منها (1) تقسیمه‌ (2) إلى‌ الأصلی و التبعی‌

و الظاهر أن یكون هذا التقسیم (3) بلحاظ الأصالة و التبعیة فی الواقع و مقام الثبوت‌ حیث یكون الشی‌ء تارة متعلقا للإرادة و الطلب‌ مستقلا، للالتفات‌ إلیه (4)‌ بما هو علیه‌ مما یوجب طلبه‌ (5)، فیطلبه‌ (6)، كان طلبه‌ (4) نفسیا أو غیریا (7) و أخرى‌ متعلقا للإرادة تبعا لإرادة غیره‌ لأجل كون إرادته‌ (4) لازمة لإرادته‌ (8) من دون التفات إلیه‌ (4) بما یوجب إرادته (4)؛‌

    1. ای من تقسیمات الواجب.

    2. ای الواجب.

    3. ای تقسیم الواجب الی الاصلی و التبعی.

    4. ای الشیء.

    5. ای ممّا یوجب طلب الشیء من المصلحة.

    6. ای فیطلبه الآمر.

    7. همانطور که گذشت، واجب نفسی واجبی است که غرض از طلب آن، نفس واجب باشد، ولی واجب غیری واجبی است که غرض از طلب آن، واجب دیگری می باشد؛ بنا بر این ملاک تقسیم در تقسیم واجب به نفسی و غیری، غرض از طلب است در حالی که ملاک تقسیم در تقسیم واجب به اصلی و تبعی بنا بر لحاظ مقام ثبوت، التفات استقلالی و یا تبعی به مطلوب در مقام طلب می باشد.

    8. ای لإرادة غیره.

 

متن کتاب: لا بلحاظ الأصالة و التبعیة فی مقام الدلالة و الإثبات‌ (1) (2)، فإنه (2)‌ یكون فی هذا المقام‌ تارة مقصودا بالإفادة و أخرى‌ غیر مقصود بها (3) على حدة إلا أنه (2)‌ لازم الخطاب‌ كما فی دلالة الإشارة و نحوها (4) (5).

و على ذلك‌ (6) فلا شبهة فی انقسام الواجب الغیری إلیهما (7) و اتصافه (8)‌ بالأصالة و التبعیة كلیهما حیث‌ یكون (8) متعلقا للإرادة على حدة عند الالتفات إلیه (8) بما هو مقدمة (9)

    1. مراد از اصالة و تبعیّة در مقام دلالت و اثبات، مبنای مرحوم صاحب قوانین و مرحوم صاحب فصول می باشد، اگرچه مبنای این دو بزرگوار فی حدّ نفسه با یکدیگر متفاوت است.

مرحوم صاحب قوانین مناط در اصلی و تبعی بودن وجوب را این می دانند که آیا وجوب، مقصود به افاده از یک کلام می باشد یا خیر؛

در حالی که مرحوم صاحب فصول، این مناط را نپذیرفته و مناط در اصلی و تبعی بودن وجوب را این می دانند که آیا خطاب مستقلّی بر وجوب دلالت دارد یا آنکه وجوب، لازمه خطاب می باشد.

ثمره این دو قول در دلالت التزامی لفظی یعنی دلالت لفظ بر لازمه بیّن بالمعنی الأخصّ خود روشن می گردد، زیرا مرحوم صاحب محقّق قمّی دلالت التزامیّه لفظیّه را اصلی می دانند، چرا که متکلّم از کلام خود در صدد افاده دو مطلب می باشد، یکی مدلول مطابقی و یکی مدلول التزامی، امّا مرحوم صاحب فصول دلالت التزامیّهخ لفظیّه را تبعی می دانند، چرا که خطاب مستقلّی برای آن وجود نداشته و لازمه بیّن بالمعنی الأخصّ خطاب مذکور می باشد[1] .

به نظر می رسد مفاهیم مثل مفهوم شرط، مفهوم غایت، مفهوم حصر و امثال آنها نیز در صورت پذیرش وجود مفهوم برای این موارد، از قبیل دلالت التزامی لفظی بوده و وجوب مستفاد از مفاهیم بنا بر قول مرحوم صاحب قوانین، واجب اصلی به حساب آمده و بنا بر قول مرحوم صاحب فصول، واجب تبعی به حساب خواهند آمد.

    2. ثمره قول مرحوم صاحب فصول و مرحوم صاحب قوانین که مناط در اصلی و تبعی بودن را به حسب مقام اثبات و دلالت می دانند با نظریّه مرحوم شیخ انصاری در مطارح الانظار که مناط در اصلی و تبعی بودن را به حسب مقام ثبوت می داند در مواردی ظاهر می شود که وجوب از دلیل لفظی استفاده نشده و بلکه از دلیل لبّی مثل عقل و اجماع استفاده شده باشد که واضح است بنا بر آنکه مناط در اصلی و تبعی بودن، مقام اثبات و دلالت لفظی بوده باشد، این واجب نه اصلی خواهد بود و نه تبعی امّا بنا بر آنکه مناط، مقام ثبوت و واقع باشد، این واجب می تواند اصلی و می تواند تبعی بوده باشد[2] .

    3. ای الطلب.

 

    4. ای بالافادة.

    5. ای نحو دلالة الاشاره مثل دلالة الاقتضاء و التنبیه و دلالة الالفاظ علی المفاهیم من مفهوم الوصف و الشرط و الغایة و نحوها.

دلالت اشاره، نوعی دلالت عقلی می باشد یعنی دلالت بر لازمه غیر بیّن یا لازمه بیّن بالمعنی الاعمّ که از نوع دلالت لفظی التزامی نبوده و نوعی دلالت عقلی خواهد بود مثل حکم عقل به ملازمه مدلول دو آیه «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» و «و الوالدات یرضعن اولادهنّ حولین کاملین لمن اراد ان یتمّ الرضاعة» با اینکه اقلّ حمل، شش ماه می باشد؛ زیرا واضح است که این دو آیه به هیچ وجه بر این معنا دلالت ندارند و مقصود از این دو آیه، دلالت بر این معنا نیست، ولی لازمه اینکه حمل و فصال ولد از شیر، 30 ماه باشد و از طرفی فصال ولد از شیر، دو سال کامل باشد که 24 ماه می باشد آن است که اقلّ حمل، شش ماه بوده باشد.

دلالت اقتضاء عبارت است از آنچه صدق یا صحّت کلام، عقلاً، شرعاً، لغتاً و یا عرفاً متوقّف بر آن می باشد مثل مجاز در کلمه و مجاز در اسناد مانند «و اسأل القریة» که صحّت تعلّق سؤال به «قریه» عقلاً متوقّف بر آن است که یا «قریه»، مجاز در کلمه بوده و از باب علاقه حالّ و محلّ، مجازاً در «اهل القریة» استعمال شده باشد و یا آنکه اسناد سؤال به «قریه»، از قبیل اسناد مجازی و اسناد به غیر من هو له باشد مثل اسناد بناء به هامان وزیر فرعون در «یا هامان ابن لی صرحاً» که هامان، بنّا نیست، ولی چون به بنّا ها دستور می دهد، بناء مجازاً به هامان اسناد داده شده است؛ وجه اینکه صحّت این کلام عقلاً متوقّف بر اراده مجاز در کلمه و یا مجاز در اسناد است آن است که در صورتی که استعمال «قریه»، استعمال حقیقی بوده و اسناد سؤال به «قریه» نیز حقیقی باشد، عقل این اسناد را صحیح نمی داند، زیرا سؤال باید از ذوی العقول پرسیده شود در حالی که قریه از غیر ذوی العقول می باشد.

دلالت تنبیه همان کنایه است یعنی ذکر ملزوم و اراده لازم مثل اینکه کسی بگوید من تشنه هستم و مراد او در واقع این باشد که برای من آب بیاورید.

و امّا راجع به مفاهیم همانطور که گذشت گفته می شود به نظر می رسد مفاهیم مثل مفهوم شرط، مفهوم غایت، مفهوم حصر و امثال آنها نیز در صورت پذیرش وجود مفهوم برای این موارد، از قبیل دلالت التزامی لفظی بوده و وجوب مستفاد از مفاهیم بنا بر قول مرحوم صاحب قوانین، واجب اصلی به حساب آمده و بنا بر قول مرحوم صاحب فصول، واجب تبعی به حساب خواهند آمد.

    6. ای و بناءً علی کون تقسیم الواجب الی الاصلی و التبعی بحسب مقام الثبوت، دون مقام الاثبات.

    7. ای الی الاصلی و التبعی.

    8. ای الواجب الغیری.

    9. مثل امر به وضو بما هی مقدّمةٌ للصلاة که علی حدة و بما هی مقدّمة مورد التفات مولی قرار گرفته و به آن امر نموده است و واجب غیری اصلی خواهد بود.

 

متن کتاب: و أخرى لا یكون‌ متعلقا لها (1) كذلك (2)‌ عند عدم الالتفات إلیه (3) كذلك (4) (5)، فإنه یكون (6) لا محالة مرادا تبعا لإرادة ذی المقدمة على الملازمة (7).

كما لا شبهة فی اتصاف‌ النفسی (8) أیضا بالأصالة (9) و لكنه (8)‌ لا یتصف بالتبعیة، ضرورة أنه لا یكاد یتعلق به (8) الطلب النفسی ما لم تكن فیه (8) مصلحة نفسیة و معها (10) یتعلق‌ الطلب بها (11) مستقلا و لو لم یكن هناك‌ شی‌ء آخر مطلوب أصلا كما لا یخفى.

نعم‌ لو كان‌ الاتصاف بهما (12) بلحاظ الدلالة (13)، اتصف‌ النفسی‌ بهما (14) أیضا (15)، ضرورة أنه‌ قد یكون (8) غیر مقصود بالإفادة (16)، بل أفید (8) بتبع غیره (17) المقصود بها (16)،

    1. ای للإرادة.

    2. ای علی حدة.

    3. ای الواجب الغیری.

    4. ای بما هی مقدّمة.

    5. مثل مشی الی المکّة بما هی مقدّمةٌ للحجّ که علی حدة و بما هی مقدّمة مورد التفات مولی قرار نگرفته و به آن امر ننموده است، ولی به تبع التفات مولی به حجّ و امر به حجّ، متعلّق امر و اراده مولی قرار گرفته و واجب غیری تبعی خواهد بود.

    6. ای الواجب الغیری اذا لم یکن متعلّقاً للإرادة علی حدة عند عدم الالتفات الیه بما هی مقدّمة.

    7. ای ملازمة إرادة ذی المقدّمة و إرادة المقدّمة.

    8. ای الواجب النفسی.

    9. مثل صلاة که علی حدة و مستقلّاً مورد التفات مولی قرار گرفته و به آن امر نموده است که واجب نفسی اصلی خواهد بود.

    10. ای مع المصلحة النفسیّة.

    11. ای بتلک المصلحة النفسیّة.

    12. ای اتّصاف الواجب بالاصالة و التبعیّة.

    13. کما هو مذهب صاحب الفصول و صاحب القوانین رحمة الله علیهما.

    14. ای بالاصالة و التبعیّة.

    15. ای کالواجب الغیری.

    16. ای بالافادة باللفظ.

    17. ای غیر الواجب النفسی.

 

متن کتاب: لكن الظاهر كما مر أن الاتصاف‌ بهما (1) إنما هو فی نفسه (2)‌، لا بلحاظ حال الدلالة علیه (3) و إلا (4) لما اتصف‌ (5) بواحد منهما (6) إذا لم یكن (5) بعدُ مفادَ دلیلٍ‌ (7) (8) و هو (9) كما ترى‌.

    1. ای بالاصالة و التبعیّة.

    2. ای بحسب مقام الثبوت.

    3. ای علی الوجوب.

    4. ای ان لم تکن الاتّصاف بالاصالة و التبعیّة فی نفسه و فی مقام الثبوت، بل کان بلحاظ حال الدلالة و مقام الاثبات.

    5. ای الواجب.

    6. ای من الاصالة و التبعیّة.

    7. ای دلیلٍ لفظیٍّ.

    8. مثل حفظ جان مؤمن که واجب می باشد، ولی با هیچ دلیل لفظی به آن دلالت نشده است تا گفته شود مدلول لفظی این دلیل بوده و واجب اصلی می باشد یا لازمه این دلیل لفظی به دلالت اقتضاء، تنبیه و یا اشاره بوده و واجب تبعی می باشد.

    9. ای عدم کون الواجب اصلیّاً و لا تبعیّاً.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo