< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1403/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فصلٌ فی مقدّمة الواجب/مباحث مقدّماتی /تقسیمات واجب- واجب نفسی و واجب غیری

 

متن کتاب: إن قلت‌ لعل التفاوت بینهما (1) فی صحة اتصاف إحداهما (2) بعنوان الموصلیة دون الأخرى (3)، أوجب‌ التفاوت بینهما (1) فی المطلوبیة و عدمها (4) و جواز التصریح بهما (5) و إن لم یكن بینهما (1) تفاوت فی الأثر (6) كما مر.

قلت‌ (7) إنما یوجب ذلك‌ (8) تفاوتا فیهما (9) لو كان ذلك (8)‌ لأجل تفاوت‌ فی ناحیة المقدمة، لا فیما إذا لم یكن‌ (10) فی ناحیتها (11) أصلا كما هاهنا، ضرورة أن‌ الموصلیة (12) إنما تنتزع‌ من وجود الواجب‌ و ترتبه (13) علیها (14) من دون اختلاف‌ فی ناحیتها و كونها (14) (15) فی‌ كلا الصورتین (16)‌ على نحو واحد و خصوصیة واحدة، ضرورة أن الإتیان‌ بالواجب بعد الإتیان بها (17) بالاختیار تارة و عدم الإتیان به (18) كذلك (19)‌ أخرى لا یوجب‌ تفاوتا فیها (17) كما لا یخفى‌.

    1. ای بین المقدّمة الموصلة و المقدّمة غیر الموصلة.

    2. و هی المقدّمة الموصلة.

    3. و هی المقدّمة غیر الموصلة.

    4. ای مطلوبیّة المقدّمة الموصلة و عدم مطلوبیّة المقدّمة غیر الموصلة.

    5. ای جواز التصریح بمطلوبیّة المقدّمة الموصلة و عدم مطلوبیّة المقدّمة غیر الموصلة.

    6. و هی التمکّن من اتیان ذی المقدّمة.

    7. حاصل پاسخ مرحوم مصنّف به اشکال مذکور آن است که عنوان موصله اگرچه برای مقدّمه موصله ثابت می باشد، ولی نه به لحاظ علّت ایجاب مقدّمه و نه به لحاظ قیود دخیل در مقدّمه، دخالتی در مقدّمه واجب ندارد؛

امّا به لحاظ علّت ایحاب مقدّمه دخالتی در مقدّمه واجب ندارد، زیرا علّت و غایت ایجاب مقدّمه واجب، وصول به ذی المقدّمه نیست، بلکه تمکّن از وصول به ذی المقدّمه می باشد؛

 

و امّا به لحاظ قیود مقدّمه از جمله قیود مأخوذ در مقدّمه واجب نمی باشد، زیرا تنها اموری به عنوان قید مقدّمه واجب اخذ می شوند که دخیل در غرض مولی از ایجاب مقدّمه واجب بوده باشند، در حالی که همانطور که گذشت، وصول به ذی المقدّمه هیچ دخالتی در غرض از ایجاب مقدّمه واجب نداشته و غرض از ایجاب مقدّمه واجب، صرف تمکّن از وصول به ذی المقدّمه می باشد، لذا توصّل به ذی المقدّمه نمی تواند به عنوان قید مأخوذ در مقدّمه واجب قرار داده شود؛ ثانیاً در صورتی که توصّل به ذی المقدّمه، قید دخیل در مقدّمه واجب بوده و مطلوب غیری مولی و آنچه وجوب غیری به آن تعلّق گرفته است، مقدّمه مقیّد به وصول به ذی المقدّمه باشد، دور لازم خواهد آمد، زیرا از طرفی توصّل به ذی المقدّمه غایت برای مقدّمه بوده و تحقّق آن متوقّف بر تحقّق مقدّمه می باشد و از طرف دیگر، توصّل به ذی المقدّمه، قید برای مقدّمه بوده و تحقّق مقدّمه، متوقّف بر تحقّق توصّل به ذی المقدّمه خواهد بود، در نتیجه توصّل به ذی المقدّمه در نهایت متوقّف بر خود گردیده و دور لازم خواهد آمد و هو محالٌ[1] .

    8. ای صحّة اتّصاف احداهما بعنوان الموصلیّة دون الاخری.

    9. ای فی المقدّمة الموصلة و المقدّمة غیر الموصلة.

    10. ای لم یکن صحّة اتّصاف احداهما بعنوان الموصلیّة دون الاخری.

    11. ای لم یکن فی ناحیة المقدّمة و ناشئاً منها.

    12. ای موصلیّة المقدّمة الی ذی المقدّمة.

    13. ای ترتّب الواجب.

    14. ای المقدّمة.

    15. عبارت «و کونها فی کلا الصورتین الخ» عطف بر عبارت «وجود الواجب و ترتّبه علیها الخ» می باشد ای: «ضرورة انّ موصلیّة المقدّمة انّما تنتزع من وجوب الواجب و ترتّبه علی المقدّمة و من کون المقدّمة فی کلا الصورتین علی نحوٍ واحد».

    16. ای صورة کونها مقدّمةً موصلة و صورة کونها مقدّمةً غیر موصلة.

    17. ای المقدّمة.

    18. ای بالواجب.

    19. ای بالاختیار.

 

متن کتاب: و أما ما أفاده (1) (2) قدس سره‌ من أن مطلوبیة المقدمة حیث كانت بمجرد التوصل بها (3)، فلا جرم‌ یكون التوصل بها (4) إلى الواجب معتبرا فیها (5)، ففیه‌ أنه‌ إنما كانت مطلوبیتها (4) لأجل عدم التمكن من التوصل‌ بدونها (4)، لا لأجل التوصل‌ (6) بها (4)، لما عرفت‌ من أنه‌ (6) لیس من آثارها (4)، بل‌ مما یترتب علیها (4) أحیانا بالاختیار (7) بمقدمات أخرى و هی‌ (8) مبادی اختیاره‌ (7) و لا یكاد یكون مثل ذا (9) غایة لمطلوبیتها (4) و داعیا إلى إیجابها (4) (10)

    1. ای صاحب الفصول رحمه الله.

    2. مرحوم مصنّف با عبارت «و امّا ما افاده الخ» در صدد بیان پاسخ از استدلال سوّم مرحوم صاحب فصول بر می آیند.

حاصل استدلال سوّم مرحوم صاحب فصول این بود که غایت از طلب مقدّمه، توصّل به ذی المقدّمه می باشد و لذا مطلوب مولی، مقدّمه ای است که مشتمل بر این غایت بوده و موصله باشد.

حاصل پاسخ مرحوم مصنّف آن است که اینطور نیست که غایت از طلب مقدّمه، توصّل به ذی المقدّمه باشد تا گفته شود مطلوب مولی، خصوص مقدّمه مشتمل بر این غایت یعنی مقدّمه موصله می باشد، بلکه غایت از طلب مقدّمه همانطور که گذشت، تمکّن از توصّل به ذی المقدّمه می باشد و این غایت در تمامی مقدّمات، اعمّ از مقدّمات موصله و مقدّمات غیر موصله وجود داشته و لذا مطلوبیّت مقدّمه واجب، مقیّد به توصّل فعلی به ذی المقدّمه نخواهد بود[2] .

    3. ای بمجرّد التوصّل بالمقدّمة الی الواجب.

    4. ای المقدّمة.

    5. ای فی وقوع المقدّمة واجبةً.

    6. ای التوصّل الفعلی الی الواجب.

    7. ای اختیار اتیان الواجب.

    8. ای تلک المقدّمات الاخری التی یوجِب اختیار اتیان الواجب.

    9. و هو اختیار فعل الواجب الذی لا یکون من آثار المقدّمة.

    10. زیرا چیزی که در خارج، اثر و معلول شیء می باشد، در ذهن، علّت غایی برای آن شیء خواهد بود، امّا چیزی که در خارج اثر و معلول شیء نیست، نمی تواند در عالم ذهن، علّت غایی برای آن شیء قرار داده شود؛ در ما نحن فیه هم توصّل به واجب در خارج، اثر و معلول مقدّمه واجب نیست، بلکه اثر و معلول مبادی اختیار او می باشد، لذا توصّل به واجب نمی تواند علّت غایی برای وجوب مقدّمه قرار داده شود تا گفته شود غایت بودن توصّل به واجب برای وجوب مقدّمه مقتضی اختصاص وجوب مقدّمه و طلب آن به خصوص مقدّمه موصله می باشد.

 

متن کتاب: و صریح الوجدان (1)‌ إنما یقضی‌ بأن ما أرید لأجل غایة و تجرد عن الغایة بسبب‌ عدم حصول سائر ما له دخل فی حصولها (2)، یقع (3)‌ على ما هو (3) علیه من المطلوبیة الغیریة، كیف‌ و إلا (4) یلزم أن یكون‌ وجودها (2) من قیوده‌ (5) و مقدمة لوقوعه‌ (6) على نحو یكون الملازمة بین وجوبه (7) بذاك النحو (8) و وجوبها (2) و هو (9) كما ترى‌، ضرورة أن الغایة لا تكاد تكون قیدا لذی الغایة بحیث كان تخلفها (2) موجبا لعدم وقوع ذی الغایة على ما هو (10) علیه من المطلوبیة الغیریة، و إلا (11) یلزم أن تكون (2) مطلوبة بطلبه‌ (10) كسائر قیوده‌ (10) (12)، فلا یكون وقوعه‌ (10) على‌ هذه الصفة (13) منوطا بحصولها (2) كما أفاده‌ (14).

    1. این بخش از عبارت مرحوم مصنّف در مقام ردّ ادّعای مرحوم صاحب فصول ذیل استدلال سوّم ایشان می باشد که فرمودند: «و صریح الوجدان قاض بان من یرید شیئا لمجرد حصول شی‌ء آخر، لا يريده إذا وقع مجردا عنه‌».

    2. ای الغایة.

    3. ای ما أرید لأجل غایة و تجرّد عن الغایة.

    4. ای ان لم یقع ما أرید لأجل غایة و تجرّد عن الغایة علی ما هو علیه من المطلوبیّة الغیریّة.

    5. ای قیود المطلوب الغیری و هو ما ارید لأجل غایةٍ، فیکون المطلوب الغیری، المقدّمة الموصلة الی الغایة.

    6. ای و یلزم ان یکون وجود الغایة مقدّمةً لوقوع المطلوب الغیری، لأنّه اذا کان المطلوب الغیری هو خصوص المقدّمة الموصلة الی الغایة، فیکون وجود الغایة مقدّمةً لوقوع المطلوب الغیری.

    7. ای وجوب ما أرید لأجل غایةٍ.

    8. ای اذا حصل الغایة بعده.

    9. ای الملازمة بین وجوب خصوص المقدّمة الموصلة و وجوب الغایة.

    10. ای ذی الغایة.

    11. ای ان کان الغایة قیداً لذی الغایة بحیث کان تخلّف الغایة موجباً لعدم وقوع ذی الغایة علی ما هو علیه من المطلوبیّة الغیریّة.

    12. ای فیلزم ان تکون الغایة و هو الواجب النفسی مطلوبةً بطلب ذی الغایة، فيلزم اجتماع الوجوب النفسيّ و الغيري في موضوع واحد و لا يمكن أن يؤكد أحدهما الآخر لأن أحدهما علة و الآخر معلول و العلية و المعلولية تستدعي تعدد الوجود؛

مع انّه إذا كان الوجوب الغيري بمنزلة الضد للوجوب النفسيّ كيف يكون معلولا له إذ الشي‌ء لا يكون علة لضده فلا تكون الغاية واجبة بالوجوب الغيري[3] .

    13. ای علی ما هو علیه من المطلوبیّة الغیریّة.

    14. عبارت «کما افاده»، تشبیه معکوس می باشد ای: «کما افاد صاحب الفصول رحمه الله، کون وقوع ذی الغایة علی ما هو علیه من المطلوبیّة الغیریّة منوطاً بحصول الغایة».

 

متن کتاب: و لعل‌ منشأ توهمه (1) خلطه (2) بین‌ الجهة التقییدیة و بین‌ التعلیلیة (3) (4)، هذا مع‌ ما عرفت‌ من عدم تخلف (5) هاهنا (6) و أن‌ الغایة إنما هو حصول ما لولاه، لما تمكن من التوصل إلى المطلوب النفسی‌ (7)، فافهم‌ و اغتنم‌.

    1. ای توهّم صاحب الفصول رحمه الله من أن وقوع ذی الغایة علی ما هو علیه من المطلوبیّة الغیریّة منوطٌ بحصول الغایة.

    2. ای صاحب الفصول رحمه الله.

    3. ای و بین الجهة التعلیلیّة.

    4. زیرا همانطور که گذشت، وصول به ذی المقدّمة، علّت غایی برای وجوب مقدّمه بوده و حیثیّت تعلیلیّه برای وجوب مقدّمه می باشد و اینطور نیست که آنگونه که مرحوم صاحب فصول تصوّر نموده اند، وصول به ذی المقدّمة، قید مقدّمه واجب بوده و حیثیّت تقییدیّه مقدّمه واجب به حساب آید.

    5. ای عدم تخلّف الغایة.

    6. ای فیما أرید لأجل غایة و تجرّد عن الغایة و هو المقدّمة غیرَ الموصلة.

    7. به عبارتی در مقدّمه غیر موصله، غایت مستقیم از طلب غیری متعلّق به مقدّمه، وصول به ذی المقدّمه نیست تا حاصل نباشد، بلکه تمکّن از وصول به ذی المقدّمه است که حاصل می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo