درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
تروک احرام (ناخن گرفتن - کندن درخت و گیاه حرم)
فرمودند نوزدهم از تروک احرام ناخن گرفتن است. ناخن گرفتن ولو یک ناخن باشد، عمداً باشد، سهواً باشد، نسیاناً باشد یا جهلاً باشد؛ فرمودند حرام است و کفاره دارد. درحالی که معمولاً در این 19 یا 20 مورد از تروک احرام معمولاً صورت جهل و نسیان را استثنا میکردند، اما در اینجا استثنا نکردند و گفتند عمداً باشد یا سهواً باشد، عالماً باشد یا جاهلاً باشد، گفتند کفاره دارد. باید اینطور باشد که اگر نسیان باشد، حرام نباشد. اگر صورت جهلش باشد، بگوییم جاهل مقصّر معذور نیست و حرمت دارد. اما مشهور در میان فقها از قدماء و از متأخرین است و مسئله را مفروغٌعنه گرفتند و خیلی دربارهاش صحبت نکردند و گفتند ناخن گرفتن ولو یک ناخن باشد، حرام است؛ در صورت سهو و جهل هم گفتند اگر حرام هم نباشد، کفاره دارد اما صورت اضطرار را خارج کردند. که معمولاً اگر صورت اضطرار خارج شود، باید صورت جهل و سهو و نسیان هم خارج شود، اما فرق گذاشتند بین اضطرار و غیر اضطرار و گفتند در صورت اضطرار طوری نیست اما گفتند در صورت عمد و سهو و جهل نمیشود و حرام است و کفاره هم دارد و کفاره را نیز قید کردند که باید یک گوسفند ذبح کند.
روایت 5 از باب 10 از بقیه کفاراتالاحرام:
صحیحه زراره عن أبی جعفر علیهالسلام: من قلّم اظافیره ناسیاً أو ساهیاً أوجاهلاً فلا شيء علیه و من فعله متعمدا فعلیه دم. [1]
نمیدانم چرا عمل به این روایت با این صحت سند و ظهور دلالت نشده است. خواه ناخواه ولو اضطرار هم نیامده، اما باید بگوییم «من قلم اظفاره ناسیا أو ساهیاً أوجاهلا أو معذوراً لاشی علیه و من فعله متعمداً فعلیهدم».خواه ناخواه هم حرام است و هم لاأقل باید یک گوسفند ذبح کنند.
روایت 1 از باب 77 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 538:
صحیحه عن معاوية بن عمار، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: سألته عن الرجل المحرم تطول أظفاره؟ قال: لا يقص شيئا منها إن استطاع.[2]
گفتند صورت اضطرارش مثل اینست که یک ناخن او را اذیت میکند و به این طرف و آن طرف میگیرد و نمیتواند کارش را انجام دهد و یا ناخنها بلند شده و مزاحم اوست. این صورت اضطرار است و اما اگر اضطرار نباشد، اطلاق روایت میگیرد، ساهی باشد یا ناسی باشد یا جاهل باشد، جایز نیست.
چرا روایت 5 از باب 10 تقیید نکند این روایت 1 از باب 77 را! در مسئله چند روایت هست و آنکه از نظر سند و دلالت اشکال ندارد، اینجاست. بگوییم صحیحه زراره تقیید میکند این روایت معاویة بن عمار را. و بگوییم «عن المحرم تطول اظفاره أو ینکس بعضها؟ قال لایقص منها شیئا ان استطاع أما اذا کان سهواً أو جهلاً لااشکال فیه». [3]
هم جمع دلالی است، یعنی العرف وفّق بین اینکه جمع بین دو دلیل کند و هم قاعده رفع است. همینطور که رُفع مضطر علیه داریم، رُفع مالایعلمون و رُفع السهو و امثال اینها داریم. ظاهراً اگر این عرض من گفته شود، جمع بین روایات و جمع بین قواعد است و اصلاً کم پیدا میشود که در باب حج روی جهل و سهو و اضطرار حکم بار کرده باشند. سابقاً روایتش را خوانیم که: «أی رجل رکب امراً بجهالة فلاشیء علیه». چرا «أی رجل رکب امراً بجهالة فلاشیء علیه» تخصیص نزند صحیحه معاویة عمار را؟! چرا صحیحه زراره تخصیص نزند این روایت معاویة بن عمار را! و بگوییم ناخن گرفتن اگر عمداً باشد، نمیشود و کفاره هم دارد. بعد درباره کفاره صحبت میکنیم و فقها در کفاره هم حرف دارند. و اما اگر عمداً نباشد، اضطراراً باشد، خود روایت ان استطاع دارد و اگر سهواً یا جهلاً باشد، روایت زراره قید دارد. جمع بین دو روایت به ما بگوید که ناخن گرفتن حرام است و کفاره دارد اگر عمدی باشد و یا برای زینت باشد. یا روز جمعه است و چون همیشه ناخن میگرفته امروز هم ناخن بگیرد و اما اگر جهلاً یا سهواً یا اضطراراً باشد، علاوه بر اینکه قاعد رفع مالایعلمون را داریم، رُفع سهو و رُفع نسیان و رُفع مااضطروا علیه و علاوه بر این خود روایت زراره قید بزند روایت معاویة بن عمار را.
صورت اضطرار را آن روایت ندارد و روایت معاویة بن عمار هم صورت اضطرارش را میگوید ناسیاً او ساهیاً او جاهلاً او اضطراراً لاشیء علیه. دو روایت با هم جمع میشوند و خلاصه اینطور میشود که دلالت این دو روایت که صحیح السند است، مطابق با قواعد است و مطابق با قواعد اینست که اگر عمداً باشد اشکال دارد و یا بگویید کفاره دارد و اما اگر عمداً نباشد، حرام نیست و کفاره هم ندارد، خواه جهلاً باشد یا سهواً باشد یا اضطراراً باشد. ظاهراً عرض من خوب باشد و هم جمع دلالی است و هم روایت صحیحالسند است. آقایان اشکال در این دارند که امام «سلاماللهعلیه» که ان استطاع را فرمودند، از این قید معلوم میشود که همه اشکال دارد. میگوییم این یک اطلاق و قید است و قید یعنی اطلاقش اقتضاء میکند سهو و نسیان را بگیرد و اما روایت زراره نصّ در اینست که اگر جاهل باشد یا ناسی باشد یا ساهی باشد، اشکال ندارد. حمل ظاهر بر نص به ما میگوید ناخن گرفتن عمدی اشکال دارد و اما ناخن گرفتن جهلی یا سهوی اشکال ندارد. این کلمه ناسیا أو ساهیا که در پیش هم آمده، معمولاً شیخ انصاری در فرائد فرمودند فرق بین سهو و نسیان اینست که ساهی در عمق ذهنش هست اما ظهور آنی دارد و اما ناسی آنست که خطور از دل او رفته و باید با توجهی آن را برگرداند. این هم خوب است، مخصوصاً آن قاعده ادبی که کثرة الالفاظ تدلّ علی کثرة المعانی است، بگوییم فرق ناسی و ساهی اینست. این خیلی بحث ما نیست اما چون در روایت زراره ناسی و ساهی هر دو آمده، باید اینطور معنا کنیم. جاهل هم آنست که اصلاً در ذهنش نبوده تا اینکه بخواهد از ذهنش برود و یا از ذُکرش برود. جاهل نیز هم جاهل قاصر را میگیرد و هم جاهل را مقصّر را میگیرد و بنابر بحثهایی که سابقاً کردیم، گفتیم در باب حج جاهل معذور است، چه قاصر و چه مقصّر الاّ ما أخرجه الدلیل.
این خلاصه حرف در باب 19 از تروک احرام بود.
مرحوم محقّق 20 مورد از تروک احرام نقل فرمودند و برای بیستمی فرمودند کندن درخت از حرم یا کندن بتهها از حرم است.
«یحرم قطع الشجر و الحشیش للمحرم، بل لغیر المحرم أیضاً اجماعاً». و این اجماعاً را مرحوم صاحب جواهر در پیش آن میگذارد.
این مسئله یک مسئله مشکلی شده است و اینست که مشهور در میان فقها گفتند در حرم که علامت هم دارد و بعضی 4 فرسخ و بعضی 1 فرسخ است و بالاخره از اطراف مکه و در بیابان مکه، نمیتوان بتهها را کند. باید خراب شود و دوباره خاک شد و درختهای جنگلی را نیز نمیتوان کند. اما اگر باغی درست کند و کشتی بکند، میتواند از آن باغ یا کشتش استفاده کند.
این مشهور در میان اصحاب شده است. روایت هم در این باره زیاد است و یکی از روایات اینست:
روایت 4 از باب 86 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 553:
صحیحه حريز عن أبی عبدالله عليه السلام قال: كل شيء ينبت في الحرم فهو حرام على الناس أجمعين إلا ما انبتّه أنت و غرسته.[4]
این فتوا آمده که کاری به محرم هم نداریم و بتهها و علفهای حرم و درختها را نمیتوان کند. حال اگر محرم باشد، حرمتش بیشتر است و بعد هم میگوییم که کفاره دارد یا ندارد. یک اشکال اینست که آیا در زمان پیغمبر اکرم بته نمیآوردند! این بته کشی در زمان پیغمبر اکرم در مکه و مدینه چطور بوده؟! در زمان ائمه طاهرین «سلاماللهعلیهم» رسمی بوده که میرفتند بته میآوردند و خیلی بعد است که بگوییم از حرم دور میشدند. یا میخواهد در بیابان راه برود و مواظب باشد که پایش را روی علفها نگذارد. گفتن این حرف مشکل است که میتواند تماشا کند اما نمیتواند در علفها و سبزهها برود.
فقها تبعاً از روایات گفتند اگر بخواهد علف را همینطور بکند، نمیشود اما اگر برای شترش بکند، طوری نیست. در این زمینه روایت هم داریم.
این را برای مسافر گفتند. یعنی این آقا سوار بر شترش است و در جایی شترش و یا هر حیوان دیگر را میخواباند و برای او علف جمع میکند و در پیش او میگذارد. مرحوم شیخ طوسی گفتند این هم اشکال دارد. اگر الاغ یا شتر را رها کند تا خودش بچرد، طوری نیست و اما اگر این بخواهد علفها را بکند و در پیش حیوان بگذارد، نمیشود. گفته مثلاً اگر مجبور باشد، مثلاً علفها در جاده روئیده شده و این مجبور است که از این راه برود، گفتند این طوری نیست. اما اگر بخواهد عمداً علفها را بکند و خراب کند و درخت را بکند، گفتند این کار نمیشود.
روایت 1 از باب 89 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 558:
صحیحه حریز عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: یُخلّی عن البعیر فی الحرم یأکل ما شاء. [5]
روایت 2 از باب 89 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 559:
الصحيح عن جميل قال: " سألت أبا عبدالله عليه السلام عن النبت الذى في أرض الحرم أينزع؟ فقال: أما شئ يأكله الابل فليس به بأس أن تنزعه ". [6]
مرحوم شیخ طوسی فرموده اینکه میفرماید «أینزع؟ فقال أما شیء یأکله الابل فلابأس» به شرط اینکه شتر علف را درآورد و نه اینکه این علف را درآورد و در پیش شتر بگذارد؛ و این مسئله ظاهراً خلاف عرف است و ظاهراً خلاف سیره است و اینکه اهل مکه و دهاتیهای اطراف مکه از جنگلها و درختهای بیابانی برای سوخت و سوز استفاده نکنند و از علفها برای حیوانهایشان استفاده نکنند، ظاهراً اینطور نیست. اعلام متعرض این مسئله نشدند و همینطور رد شدند و حتی رسانده به آنجا که در روایتی که خواندم ضمیر ینزع را به شتر دادند و نه به صاحب شتر و گفتند شتر اگر به اندازه ضرورت در صحرا بچرد طوری نیست و الاّ اگر بخواهند علف را بکنند و در پیش او بریزند ولو در بیابان باشد، نمیشود. خیلی با طنطراق با این روایتها جلو آمدند و مخصوصاً اینکه در روایت گفتند للناس أجمعین یعنی محرم و غیر محرم هم ندارد. ظاهراً الان هم یک سیره هست بر اینکه استفاده کرده از علف بیابان مانعی ندارد. مثلاً در زمان پیغمبر اکرم گوسفندچرانی بود و پیغمبر اکرم میفرستادند و زکات میگرفتند. «خُذ من أموالهم صدقه» و یا بعضی از اصحاب پیامبر گوسفنددار بودند و نمیتوانستند در مدینه بمانند و آنها کوچ میکردند و بادیه نشین میشدند، حال بگوییم همه اینها مختص به مدینه بوده و اما در مکه و اطراف مکه، آن دهاتیها چوبها را نمیکندند و علفها را هم برای گوسفندهایشان نمیکندند برای اینکه در حرم بتهها و حتی درختها باید همینطور بماند. یعنی سال به سال این بتهها خراب میشود و میخشکد و خاک میشود و نابود میشود اما این دهاتی در حرم باید بدون هیزم بماند و یا از حرم بیرون رود و در آنجا پشته خار را تهیه کند. پس اینگونه سیره نبوده است و نمیتوانیم چنین سیرهای درست کنیم بلکه سیره برعکس بوده است و الاّ اگر به راستی چنین سیرهای بود، همینطور که گفتم سیره مردم در آن وقتها که گاز نبود و آنوقتها که از بتهها و علفهای بیابان استفاده میکردند، در صبح گوسفندها را به چرا میبرد و وقتی برمیگشت یک پشته خاری برای زن و بچه میآورد تا استفاده کنند. اگر این حرف من درست باشد، آنگاه همه این روایتها را باید حمل کرد بر استحباب و یا بر کراهت. مثلاً مکروه است این کار را بکنی و یا مستحب است.
همه فقها میفرمایند این بیستمی مربوط به مُحرم نیست و مربوط به همه است که از حشیش و شجر و امثال اینها نمیتوان استفاده کرد، نه برای خودش که بسوزاند تا سرما نخورد و نه برای حیواناتش که بچرند و یا بکند و به حیوانها دهد تا به او شیر دهند. للناس کلّهم حرام است. حال با این سیره چه کنیم و چه بگوییم و اصلاً با این اسراف چه کنیم! یعنی بتهها همینطور بماند. اگر حتی مثلاً اینطور بود یک جنگلی در حرم پیدا میشود و یک جنگل درختی یا یک جنگل بتهای پیدا میشد برای اینکه هیچکس نمیتوانست به این جنگل برود و یک درخت بکند و یا یک بته بکند.
بالاخره بیستم از احرام این شد که محرم نمیتواند از علف بیابان استفاده کند و حتی به بیابانها برود و علفها را خراب کند. نمیتواند از درخت حرم استفاده کند ولو برای سوزاندن برای احتیاجاتش، حال محرم باشد یا غیر محرم باشد.
آقایان مطلقا صورت نسیان و جهل و غیره را در اینجا متعرض نشدند و به طور کلی فرمودند که «یحرم قطع الشجر و الحشیش للمُحرم بل لغیر المُحرم أیضا» و صاحب جواهر میفرمایند اجماعاً بقسمیه و بعد صحیحه حریز را میآورند و بعد هم صحیحه زراره را میآورند و چهار پنج روایت دیگر هم میآورند درحالی که روایتها دلالت بر استحباب یا دلالت بر کراهت داشت یعنی فعلش مکروه است و یا ترکش مستحب است.
فرمودند نوزدهم از تروک احرام ناخن گرفتن است. ناخن گرفتن ولو یک ناخن باشد، عمداً باشد، سهواً باشد، نسیاناً باشد یا جهلاً باشد؛ فرمودند حرام است و کفاره دارد. درحالی که معمولاً در این 19 یا 20 مورد از تروک احرام معمولاً صورت جهل و نسیان را استثنا میکردند، اما در اینجا استثنا نکردند و گفتند عمداً باشد یا سهواً باشد، عالماً باشد یا جاهلاً باشد، گفتند کفاره دارد. باید اینطور باشد که اگر نسیان باشد، حرام نباشد. اگر صورت جهلش باشد، بگوییم جاهل مقصّر معذور نیست و حرمت دارد. اما مشهور در میان فقها از قدماء و از متأخرین است و مسئله را مفروغٌعنه گرفتند و خیلی دربارهاش صحبت نکردند و گفتند ناخن گرفتن ولو یک ناخن باشد، حرام است؛ در صورت سهو و جهل هم گفتند اگر حرام هم نباشد، کفاره دارد اما صورت اضطرار را خارج کردند. که معمولاً اگر صورت اضطرار خارج شود، باید صورت جهل و سهو و نسیان هم خارج شود، اما فرق گذاشتند بین اضطرار و غیر اضطرار و گفتند در صورت اضطرار طوری نیست اما گفتند در صورت عمد و سهو و جهل نمیشود و حرام است و کفاره هم دارد و کفاره را نیز قید کردند که باید یک گوسفند ذبح کند.
روایت 5 از باب 10 از بقیه کفاراتالاحرام:
صحیحه زراره عن أبی جعفر علیهالسلام: من قلّم اظافیره ناسیاً أو ساهیاً أوجاهلاً فلا شيء علیه و من فعله متعمدا فعلیه دم. [1]
نمیدانم چرا عمل به این روایت با این صحت سند و ظهور دلالت نشده است. خواه ناخواه ولو اضطرار هم نیامده، اما باید بگوییم «من قلم اظفاره ناسیا أو ساهیاً أوجاهلا أو معذوراً لاشی علیه و من فعله متعمداً فعلیهدم».خواه ناخواه هم حرام است و هم لاأقل باید یک گوسفند ذبح کنند.
روایت 1 از باب 77 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 538:
صحیحه عن معاوية بن عمار، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: سألته عن الرجل المحرم تطول أظفاره؟ قال: لا يقص شيئا منها إن استطاع.[2]
گفتند صورت اضطرارش مثل اینست که یک ناخن او را اذیت میکند و به این طرف و آن طرف میگیرد و نمیتواند کارش را انجام دهد و یا ناخنها بلند شده و مزاحم اوست. این صورت اضطرار است و اما اگر اضطرار نباشد، اطلاق روایت میگیرد، ساهی باشد یا ناسی باشد یا جاهل باشد، جایز نیست.
چرا روایت 5 از باب 10 تقیید نکند این روایت 1 از باب 77 را! در مسئله چند روایت هست و آنکه از نظر سند و دلالت اشکال ندارد، اینجاست. بگوییم صحیحه زراره تقیید میکند این روایت معاویة بن عمار را. و بگوییم «عن المحرم تطول اظفاره أو ینکس بعضها؟ قال لایقص منها شیئا ان استطاع أما اذا کان سهواً أو جهلاً لااشکال فیه». [3]
هم جمع دلالی است، یعنی العرف وفّق بین اینکه جمع بین دو دلیل کند و هم قاعده رفع است. همینطور که رُفع مضطر علیه داریم، رُفع مالایعلمون و رُفع السهو و امثال اینها داریم. ظاهراً اگر این عرض من گفته شود، جمع بین روایات و جمع بین قواعد است و اصلاً کم پیدا میشود که در باب حج روی جهل و سهو و اضطرار حکم بار کرده باشند. سابقاً روایتش را خوانیم که: «أی رجل رکب امراً بجهالة فلاشیء علیه». چرا «أی رجل رکب امراً بجهالة فلاشیء علیه» تخصیص نزند صحیحه معاویة عمار را؟! چرا صحیحه زراره تخصیص نزند این روایت معاویة بن عمار را! و بگوییم ناخن گرفتن اگر عمداً باشد، نمیشود و کفاره هم دارد. بعد درباره کفاره صحبت میکنیم و فقها در کفاره هم حرف دارند. و اما اگر عمداً نباشد، اضطراراً باشد، خود روایت ان استطاع دارد و اگر سهواً یا جهلاً باشد، روایت زراره قید دارد. جمع بین دو روایت به ما بگوید که ناخن گرفتن حرام است و کفاره دارد اگر عمدی باشد و یا برای زینت باشد. یا روز جمعه است و چون همیشه ناخن میگرفته امروز هم ناخن بگیرد و اما اگر جهلاً یا سهواً یا اضطراراً باشد، علاوه بر اینکه قاعد رفع مالایعلمون را داریم، رُفع سهو و رُفع نسیان و رُفع مااضطروا علیه و علاوه بر این خود روایت زراره قید بزند روایت معاویة بن عمار را.
صورت اضطرار را آن روایت ندارد و روایت معاویة بن عمار هم صورت اضطرارش را میگوید ناسیاً او ساهیاً او جاهلاً او اضطراراً لاشیء علیه. دو روایت با هم جمع میشوند و خلاصه اینطور میشود که دلالت این دو روایت که صحیح السند است، مطابق با قواعد است و مطابق با قواعد اینست که اگر عمداً باشد اشکال دارد و یا بگویید کفاره دارد و اما اگر عمداً نباشد، حرام نیست و کفاره هم ندارد، خواه جهلاً باشد یا سهواً باشد یا اضطراراً باشد. ظاهراً عرض من خوب باشد و هم جمع دلالی است و هم روایت صحیحالسند است. آقایان اشکال در این دارند که امام «سلاماللهعلیه» که ان استطاع را فرمودند، از این قید معلوم میشود که همه اشکال دارد. میگوییم این یک اطلاق و قید است و قید یعنی اطلاقش اقتضاء میکند سهو و نسیان را بگیرد و اما روایت زراره نصّ در اینست که اگر جاهل باشد یا ناسی باشد یا ساهی باشد، اشکال ندارد. حمل ظاهر بر نص به ما میگوید ناخن گرفتن عمدی اشکال دارد و اما ناخن گرفتن جهلی یا سهوی اشکال ندارد. این کلمه ناسیا أو ساهیا که در پیش هم آمده، معمولاً شیخ انصاری در فرائد فرمودند فرق بین سهو و نسیان اینست که ساهی در عمق ذهنش هست اما ظهور آنی دارد و اما ناسی آنست که خطور از دل او رفته و باید با توجهی آن را برگرداند. این هم خوب است، مخصوصاً آن قاعده ادبی که کثرة الالفاظ تدلّ علی کثرة المعانی است، بگوییم فرق ناسی و ساهی اینست. این خیلی بحث ما نیست اما چون در روایت زراره ناسی و ساهی هر دو آمده، باید اینطور معنا کنیم. جاهل هم آنست که اصلاً در ذهنش نبوده تا اینکه بخواهد از ذهنش برود و یا از ذُکرش برود. جاهل نیز هم جاهل قاصر را میگیرد و هم جاهل را مقصّر را میگیرد و بنابر بحثهایی که سابقاً کردیم، گفتیم در باب حج جاهل معذور است، چه قاصر و چه مقصّر الاّ ما أخرجه الدلیل.
این خلاصه حرف در باب 19 از تروک احرام بود.
مرحوم محقّق 20 مورد از تروک احرام نقل فرمودند و برای بیستمی فرمودند کندن درخت از حرم یا کندن بتهها از حرم است.
«یحرم قطع الشجر و الحشیش للمحرم، بل لغیر المحرم أیضاً اجماعاً». و این اجماعاً را مرحوم صاحب جواهر در پیش آن میگذارد.
این مسئله یک مسئله مشکلی شده است و اینست که مشهور در میان فقها گفتند در حرم که علامت هم دارد و بعضی 4 فرسخ و بعضی 1 فرسخ است و بالاخره از اطراف مکه و در بیابان مکه، نمیتوان بتهها را کند. باید خراب شود و دوباره خاک شد و درختهای جنگلی را نیز نمیتوان کند. اما اگر باغی درست کند و کشتی بکند، میتواند از آن باغ یا کشتش استفاده کند.
این مشهور در میان اصحاب شده است. روایت هم در این باره زیاد است و یکی از روایات اینست:
روایت 4 از باب 86 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 553:
صحیحه حريز عن أبی عبدالله عليه السلام قال: كل شيء ينبت في الحرم فهو حرام على الناس أجمعين إلا ما انبتّه أنت و غرسته.[4]
این فتوا آمده که کاری به محرم هم نداریم و بتهها و علفهای حرم و درختها را نمیتوان کند. حال اگر محرم باشد، حرمتش بیشتر است و بعد هم میگوییم که کفاره دارد یا ندارد. یک اشکال اینست که آیا در زمان پیغمبر اکرم بته نمیآوردند! این بته کشی در زمان پیغمبر اکرم در مکه و مدینه چطور بوده؟! در زمان ائمه طاهرین «سلاماللهعلیهم» رسمی بوده که میرفتند بته میآوردند و خیلی بعد است که بگوییم از حرم دور میشدند. یا میخواهد در بیابان راه برود و مواظب باشد که پایش را روی علفها نگذارد. گفتن این حرف مشکل است که میتواند تماشا کند اما نمیتواند در علفها و سبزهها برود.
فقها تبعاً از روایات گفتند اگر بخواهد علف را همینطور بکند، نمیشود اما اگر برای شترش بکند، طوری نیست. در این زمینه روایت هم داریم.
این را برای مسافر گفتند. یعنی این آقا سوار بر شترش است و در جایی شترش و یا هر حیوان دیگر را میخواباند و برای او علف جمع میکند و در پیش او میگذارد. مرحوم شیخ طوسی گفتند این هم اشکال دارد. اگر الاغ یا شتر را رها کند تا خودش بچرد، طوری نیست و اما اگر این بخواهد علفها را بکند و در پیش حیوان بگذارد، نمیشود. گفته مثلاً اگر مجبور باشد، مثلاً علفها در جاده روئیده شده و این مجبور است که از این راه برود، گفتند این طوری نیست. اما اگر بخواهد عمداً علفها را بکند و خراب کند و درخت را بکند، گفتند این کار نمیشود.
روایت 1 از باب 89 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 558:
صحیحه حریز عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: یُخلّی عن البعیر فی الحرم یأکل ما شاء. [5]
روایت 2 از باب 89 از ابواب تروک احرام، ج 12، ص 559:
الصحيح عن جميل قال: " سألت أبا عبدالله عليه السلام عن النبت الذى في أرض الحرم أينزع؟ فقال: أما شئ يأكله الابل فليس به بأس أن تنزعه ". [6]
مرحوم شیخ طوسی فرموده اینکه میفرماید «أینزع؟ فقال أما شیء یأکله الابل فلابأس» به شرط اینکه شتر علف را درآورد و نه اینکه این علف را درآورد و در پیش شتر بگذارد؛ و این مسئله ظاهراً خلاف عرف است و ظاهراً خلاف سیره است و اینکه اهل مکه و دهاتیهای اطراف مکه از جنگلها و درختهای بیابانی برای سوخت و سوز استفاده نکنند و از علفها برای حیوانهایشان استفاده نکنند، ظاهراً اینطور نیست. اعلام متعرض این مسئله نشدند و همینطور رد شدند و حتی رسانده به آنجا که در روایتی که خواندم ضمیر ینزع را به شتر دادند و نه به صاحب شتر و گفتند شتر اگر به اندازه ضرورت در صحرا بچرد طوری نیست و الاّ اگر بخواهند علف را بکنند و در پیش او بریزند ولو در بیابان باشد، نمیشود. خیلی با طنطراق با این روایتها جلو آمدند و مخصوصاً اینکه در روایت گفتند للناس أجمعین یعنی محرم و غیر محرم هم ندارد. ظاهراً الان هم یک سیره هست بر اینکه استفاده کرده از علف بیابان مانعی ندارد. مثلاً در زمان پیغمبر اکرم گوسفندچرانی بود و پیغمبر اکرم میفرستادند و زکات میگرفتند. «خُذ من أموالهم صدقه» و یا بعضی از اصحاب پیامبر گوسفنددار بودند و نمیتوانستند در مدینه بمانند و آنها کوچ میکردند و بادیه نشین میشدند، حال بگوییم همه اینها مختص به مدینه بوده و اما در مکه و اطراف مکه، آن دهاتیها چوبها را نمیکندند و علفها را هم برای گوسفندهایشان نمیکندند برای اینکه در حرم بتهها و حتی درختها باید همینطور بماند. یعنی سال به سال این بتهها خراب میشود و میخشکد و خاک میشود و نابود میشود اما این دهاتی در حرم باید بدون هیزم بماند و یا از حرم بیرون رود و در آنجا پشته خار را تهیه کند. پس اینگونه سیره نبوده است و نمیتوانیم چنین سیرهای درست کنیم بلکه سیره برعکس بوده است و الاّ اگر به راستی چنین سیرهای بود، همینطور که گفتم سیره مردم در آن وقتها که گاز نبود و آنوقتها که از بتهها و علفهای بیابان استفاده میکردند، در صبح گوسفندها را به چرا میبرد و وقتی برمیگشت یک پشته خاری برای زن و بچه میآورد تا استفاده کنند. اگر این حرف من درست باشد، آنگاه همه این روایتها را باید حمل کرد بر استحباب و یا بر کراهت. مثلاً مکروه است این کار را بکنی و یا مستحب است.
همه فقها میفرمایند این بیستمی مربوط به مُحرم نیست و مربوط به همه است که از حشیش و شجر و امثال اینها نمیتوان استفاده کرد، نه برای خودش که بسوزاند تا سرما نخورد و نه برای حیواناتش که بچرند و یا بکند و به حیوانها دهد تا به او شیر دهند. للناس کلّهم حرام است. حال با این سیره چه کنیم و چه بگوییم و اصلاً با این اسراف چه کنیم! یعنی بتهها همینطور بماند. اگر حتی مثلاً اینطور بود یک جنگلی در حرم پیدا میشود و یک جنگل درختی یا یک جنگل بتهای پیدا میشد برای اینکه هیچکس نمیتوانست به این جنگل برود و یک درخت بکند و یا یک بته بکند.
بالاخره بیستم از احرام این شد که محرم نمیتواند از علف بیابان استفاده کند و حتی به بیابانها برود و علفها را خراب کند. نمیتواند از درخت حرم استفاده کند ولو برای سوزاندن برای احتیاجاتش، حال محرم باشد یا غیر محرم باشد.
آقایان مطلقا صورت نسیان و جهل و غیره را در اینجا متعرض نشدند و به طور کلی فرمودند که «یحرم قطع الشجر و الحشیش للمُحرم بل لغیر المُحرم أیضا» و صاحب جواهر میفرمایند اجماعاً بقسمیه و بعد صحیحه حریز را میآورند و بعد هم صحیحه زراره را میآورند و چهار پنج روایت دیگر هم میآورند درحالی که روایتها دلالت بر استحباب یا دلالت بر کراهت داشت یعنی فعلش مکروه است و یا ترکش مستحب است.