درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب النکاح
92/06/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدار عدّۀ يائسه و نابالغ
بحث در این بود که زن یائسه و دختر غیر بالغه عده ندارند. دو سه روایت خواندم و روایات بیش از اینهاست، که دلالت میکند زن اگر یائسه باشد، مثلاً پنجاه سالش تمام باشد و یا اگر سیده است، شصت سالش تمام باشد، و او را طلاق دادند، همان روز میتواند ازدواج کند. و همچنین اگر دختر غیربالغه باشد و ولی او را به عقد کسی درآورده است، حال اگر بخواهد طلاق دهد، باید نصف مهریه را بدهد، اما پدر همان ساعت میتواند این دختر را به عقد شخص دیگری درآورد. الاّ اینکه این روایتها معارض دارد. و چند روایت داریم که آنها هم صحیح السند و ظاهرالدلاله است که میگوید زن یائسه و دختر غیربالغه هم عده دارند. حال چطور جمع بین این روایات کنیم!
مرحوم محقق، فرمودند جمع بین دو روایت اینکه روایات اولی را میگیریم و روایاتی که میگوید عده داریم، طرح میکنیم به قاعدهي أشهر. و نمیفرمایند طرح میکنیم و مثل اینکه مرجّح اول را میآورند و از «خُذ بمشتهر بین أصحابک» میفرمایند هم به قول صاحب جواهر شهرت فتوایی دارد و هم شهرت روایی دارد، پس روایاتی که میگوید عده ندارد، آنها را میگیریم و روایاتی را که میگوید عده دارد، طرح میکنیم. بعضیها هم فرمودند این روایاتی که میگوید عده دارد، مثل صاحب جواهر؛ این روایات را حمل بر مضطربه میکنیم. آنجا که نمیدانیم آیا یائسه شده یا نه، و بالاخره جایی که گاهی حیض میبیند و گاهی نمیبیند و از مسئله رد میشوند.
اشکالی که در مسئله هست، اینکه همینطور که قبلاً در آن روایات گفتم، در این روایات هم جمع دلالی دارد. یک دسته از روایات میگوید عده ندارد و یک دسته از روایات میگوید عده دارد و حمل ظاهر بر نصّ اقتضاء میکند که عده ندارد اما مستحب است که عده نگاه دارد. اصلاً نوبت به حرفهای مرحوم محقق یا حرفهای صاحب جواهر نمیرسد. و سابقاً هم میگفتم که چرا اینها تعارض دیدند و آن روایاتی که گفتم مثل همین روایات و این روایات هم مثل همان روایات است و جمع عرفی دارد و اسمش را قاعدهي حمل ظاهر بر نصّ میگذارند.
دوباره یکی از روایاتی که دیروز خواندم، بخوانم تا بعد یکی از روایات عده دار را بخوانم.
صحیحه جمیل بن دراج فی الرجل انّه قال: فى الرجل يطلّق الصبيّة التى لم تبلغ و لاتحمل مثلها و قد كان دخل بها و المراة التى قد يئست من المحيض و ارتفع طمثها و لاتلد مثله، فقال: ليس عليهما عدة.
چند روایت اینگونه خواندیم که فرمود «لیس علیها عدة»، ولو اینکه دختر مدخولٌ بها واقع شده باشد. دیروز میگفتم که اگر مدخولٌ بها واقع شود، حرام است. میتواند او را عقد کند اما اگر بخواهد مدخولٌ بها واقع شود، باید بالغ باشد. اما حال این کار حرام کرد و با دختر نابالغ مقاربت کرد، باز عده ندارد.
دیروز دو سه روایت خواندیم و این روایت هم مثل آنهاست و روایتها زیاد است و تقریباً پنج یا شش روایت میگوید زن یائسه عده ندارد و دختر نابالغ هم عده ندارد و آن دختر نابالغ ولو اینکه مدخولٌ بها هم واقع شده باشد.
در مقابل این روایتها، روایاتی هست که میگوید عده دارد. من روایت 6 و 7 و 8 را از آن باب نوشتم.
صحیحه ابى بصير قال: عدّة التى لم تبلغ الحيض ثلاثة اشهر و التى قد قعدت من المحيض ثلاثة اشهر.
عدهي دختر نابالغ سه ماه است و عدهي زن یائسه هم سه ماه است.
صحیحه ابن سنان عن ابى عبداللّه (ع) قال: فى الجارية التى لم تدرخ الحيض؟ قال: يطلّقها زوجها بالشهور.
یعنی عدهي آنها سه ماه است.
صحیحه عن الحلبى عن ابى عبدالله(ع) قال: عدة المراة التى لاتحيض و المستحاضة التى لاتطهر و الجارية التى قد يئست و لم تدرخ الحيض ثلاثة اشهر ....
اینها دلالت میکند بر اینکه عده دارند. او گفت «لیس علیها عده» و این میگوید «عدته ثلاثة أشهر». آنکه میگوید عده ندارد، نص بر اینست که عدهای در کار نیست و آنکه میگوید عده دارد، ظهور دارد در اینکه واجب است عده نگاه دارد. یکی نص است و یکی ظاهر و حمل ظاهر بر نصّ باید بگوییم عده ندارد اما مستحب است که عده نگاه دارد. این جمع عرفی میشود و روایتها هم صحیح السند و هم ظاهرالدلاله است، اما نفرمودند. آنگاه قضیه مشکل میشود که چرا نفرمودهاند. درحقیقت فقهاء بین این روایتها تعارض دیدند و چون تعارض دیدند، روی مرجّحات دیدند و بعضی روایاتی را که میگوید عده دارد، حمل بر تقیه کردند و بعضی هم مثل شیخ طوسی گفتند مراد از این روایتها مضطربه است و نه اینکه بدانیم یائسه است و مضطربه است که دیروز مسئلهاش را خواندیم و کسی که گاهی خون میبیند و گاهی نمیبیند و یا در سن من تحیض است و خون نمیبیند و یا هر دو سه ماه یک مرتبه میبیند، و بالاخره روایاتی که میگوید عده دارد مربوط به مضطربه است و روایات فراوانی راجع به مضطربه داریم که باید سه ماه عده نگاه دارد و دیروز هم این بحث را کردیم.
مرحوم محقق میگوید تعارض است و اول مرجّح شهرت است. دو روایت با هم متعارض است، حال چه کنیم؟! حضرت فرمودند: «خُذ بمشتهر بین أصحابک».
مرحوم صاحب جواهر میفرماید این هم شهرت روایی هست و هم شهرت فتوایی. آن روایاتی که میگوید عده ندارد، بیشتر است و این روایتها کمتر است، لذا طبق قاعدهي «خُذ بمشتهر بین أصحابک» میگوییم عده ندارد. از نظر فتوا هم صاحب جواهر میفرمایند و حتی مثل شیخ طوسی ادعای اجماع کردند، بنابراین شهرت فتوایی هم هست که عده ندارد و «خُذ بمشتهر بین أصحابک»، اگر شهرت روایی باشد، باید آن روایات را بگوییم و روایاتی که میگوید عده دارد، طرح کنیم و اگر شهرت فتوایی باشد، باز همینطور است.
حمل بر تقیه کردن نمیشود. برای اینکه دیروز گفتم حمل بر تقیه در مرتبهي اخر است، مگر اینکه در روایتها یک استشمام تقیهای بشود که آن استشمام تقیه قرینه باشد و روایتها را حمل بر تقیه کنیم و الاّ صرف متابعت با عامه، نمیتوان روایتها را طرد کرد. ما خیلی فتاوا داریم که مطابق با عامه است و صرف اینکه روایتهای ما مطابقت با عامه کند، دلیل بر این نیست که روایتها را حمل بر تقیه کنیم. آن مرجّح آخر میشود. حرف مرحوم شیخ طوسی را هم نمیشود درست کرد، برای اینکه ایشان میفرماید این روایتها مختص به مضطربه است. روایت را میخوانیم تا ببینیم آیا میشود روایت را حمل بر اضطرابه کنیم.
صحیحه ابى بصير قال: عدّة التى لم تبلغ الحيض ثلاثة اشهر و التى قد قعدت من المحيض ثلاثة اشهر.
میگوید این زن یائسه شده و آن دختر بالغ نشده و باید عده نگاه دارند. ما بگوییم باید عده نگاه دارد و اصلاً مربوط به یائسه و دختر نابالغ هم نیست بلکه مربوط به زنی است که نمیتواند برای خودش عده نگاه دارد و گاهی خون میبیند و گاهی خون نمیبیند و گاهی مریض هست و گاهی هم مریض نیست. حال چگونه این روایت را حمل بر اضطرابه کنیم.
همچنین روایت ابن سنان:
صحیحه ابن سنان عن ابى عبداللّه (ع) قال: فى الجارية التى لم تدرخ الحيض؟ قال: يطلّقها زوجها بالشهور.
اصلاً مضطربه در دختر نابالغ نمیآید برای اینکه او دائرمدار بلوغش است الاّ اینکه کسی شک کند که 9 سال دارد که 10 سال که این را هم مضطربه نمیگویند و بعد در این باره صحبت میکنیم.
این ظهور در این دارد بلکه نصّ در اینست که راجع به دختر نابالغ صحبت میکند و حضرت فرمودند باید سه ماه عده نگاه دارد. یک دسته روایت راجع به اضطرابه داریم و به آن عمل میکنیم، حال چرا موضوع این روایتها را اضطرابه بگیریم؟! چیزی که در قرآن آمده مربوط به مضطربه است و ما مثلاً یک کلمهي «ان ارتبتم» در قرآن بیاوریم و بگوییم این روایتها یعنی «ان ارتبتم»، معلوم است که نمیشود این را گفت. یا مثلاً صحیحه عن الحلبى عن ابى عبدالله(ع) قال: عدة المراة التى لاتحيض و المستحاضة التى لاتطهر و الجارية التى قد يئست و لم تدرک الحيض ثلاثة اشهر ....
حال ما بگوییم أی مضطربه!، این طرد روایت است و حمل روایت نیست. اما شیخ طوسی این را فرمودند و پافشاری هم دارند، اما میگویند من جمع بین روایات کردم. شیخ طوسی میفرماید این روایتها مربوط به مضطربه است و کلینی «رضواناللهتعالیعلیه» هم از محمد بن حکیم نقل کرده است که این روایتها مربوط به مضطربه است و بعد میفرمایند اجماع داریم که این روایتها مربوط به مضطربه است. یعنی همان شهرتی که مرحوم محقق میگویند، ایشان میفرمایند اجماع داریم که این روایتها مربوط به مضطربه است. این چه اجماعی است!برای اینکه اجماع نمیتواند برای ما روایت معنا کند. اگر ما چند روایت داشته باشیم و اجماع آن روایتها را معنا کند، این روایتها برای ما حجت نیست. اجماع حجت است، یعنی ما اگر یک فتوا ببینیم و هرچه بگردیم این فتوا مدرک نداشته باشد، اما قوم و قدماء روی آن فتوا، فتوایی داده باشند و خلافی در آن نباشد، آنگاه میگوییم این فتوا درست است و مدرک آن اجماع است، که اسم آن را اجماع گنگ، اجماع أصم؛ یعنی قدماء چیزی گفتند و مدرکی برای آن پیدا نکردیم، این اجماع حجت میشود که به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، کاشف از نصّ معتبر است. این حرف خوبی است. معمولاً آقایان میگویند کاشف از قول امام «سلاماللهعلیه» از باب لطف و امثال اینها و آقای بروجردی میگفتند بگویید کاشف از نصّ معتبر، برای اینکه ما خیلی روایت داشتیم که این روایتها به دست ما نرسیده و پی میبریم اینکه قدماء یک حرفی زدند و صد در صد روی آن پافشاری دارند، یک روایت معتبری در دست داشتند و طبق آن روایت عمل کردند. یعنی به عبارت دیگر به قول آقای بروجردی، صغری و کبری درست میکردند و میفرمودند این حرفی که زده شده، قدماء گفتند و آنها همینطور نمیگویند و قیاسی هم نیست و اینها طبق روایت میگویند و وقتی روایت نداریم، پس این قول قدماء کاشف از نصّ معتبر است. اما اگر ما روایتهایی داشته باشیم و قدماء بر طبق این روایتها فتوا داده باشند و ما روایت را از نظر معنا نفهمیم، و بگوییم این روایتها حجت است برای اینکه قدماء اینطور فرمودند. این اجماع نیست و نمیشود گفت. برمیگردد به اینکه هرچه آنها گفتند، فهمشان برای تو حجت است. ما در باب اجماع این را نمیگوییم که فهم آنها برای تو حجت است، بلکه میگوییم یک فتوایی دارند که کاشف از نصّ معتبر است که اگر آن نصّ معتبر به ما میرسید ما هم همینطور میفهمیدیم. لذا این حرف مرحوم شیخ طوسی که مرحوم صاحب جواهر هم پسندیدند و میفرمایند «و هو حسن»، ظاهراً حرف مرحوم شیخ طوسی را نیز نمیتوان درست کرد، زیرا حمل این روایتها بر مضطربه هیچ وجهی ندارد. اگر ما روایاتی راجع به مضطربه داشته باشیم، مثلاً خانمی هست که گاهی حیض میبیند و گاهی نمیبیند و خانمی هست که دائماً حیض میبیند و خانمی هست که پنج یا شش ماه یک مرتبه حیض میبیند که این خیلی نادر است، حال با این چه کنیم؟! دیروز احکامی برای او گفتند و مسئله تمام شد، حال ما بخواهیم بگوییم این روایتها آنجا را میگوید که این خانم دائم الحیض است و یا پنج شش ماه یک مرتبه حیض میبیند و یا شک داشته باشیم که یائسه شده یا نه؛ که اگر شک داشته باشیم، اصلاً مضطربه نیست.
یک خانمی حیض میبیند و همینطور که در چهل و پنج سالگی و چهل و هفت سالگی بود، الان هم همینطور خون میبیند و اسم این را اضطرابه نمیگذارد. این برمیگردد به اینکه وقتی پنجاه سال این خانم تمام شد، این خون، خون استحاضه است و خون حیض نیست، بنابراین این فرمایش شیخ طوسی که شیخ المشایخ ما صاحب جواهر پسندیدند، علی الظاهر وجهی ندارد. اگر آن تقیه وجهی نداشته باشد و حرف شیخ طوسی هم وجهی نداشته باشد، اگر دو دسته روایت با هم متعارض باشند، حرف مرحوم محقق درست است و اینست که اول مرجّح شهرت است و آن روایاتی که میگوید یائسه حیض ندارد، شهرتش بیشتر است و از نظر فتوایی هم بیشتر است، بنابراین آن روایتهایی که میگوید یائسه عده دارد، طرح میکنیم. «خُذ بمشتهر بین أصحابک فان مجمع علیه لاریب فیه ودع الشاذّ النادر»؛ که نمیدانم فرمایش امام دربارهي مرجح در اینجا میآید یا نه؛ برای اینکه این دع الشاذّ النادر، اگر مراد شهرت روایی باشد، معنایش اینست که پنج شش روایت یک طرف است و یک روایت طرف دیگر است و اما اگر پنج روایت یک طرف و چهار روایت طرف دیگر باشد و درست نیست که بگوییم «خُذ بمشتهر بین أصحابک فان مجمع علیه لاریب فیه ودع الشاذّ النادر». این چهار روایت که شاذّ نادر نیست. لذا ما این اشکال را در آنجا داریم و از همین جهت میگوییم «خُذ بمشتهر بین أصحابک فان مجمع علیه لاریب فیه ودع الشاذّ النادر»؛ شهرت فتوایی است و شهرت روایی نیست و این درست درمیآید. یعنی اگر قدماء حرفی زده باشند و در مقابل ابن ادریس مخالفت کرده باشد، در اینجا خیلی خوب است. دو روایت داشته باشیم که یکی را ابن ادریس گفته و یکی را همه گفتند و در اینجا بگوییم «خُذ بمشتهر بین أصحابک فان مجمع علیه لاریب فیه ودع الشاذّ النادر فانّ فیه کلّ الریب». و اما در مانحن فیه پنج ـ شش روایت داریم که میفرماید یائسه عده ندارد و پنج ـ شش روایت داریم که میگوید یائسه عده دارد، لذا این اشکال هم به مرحوم محقق هست و مرحوم محقق میفرماید اشهر را بگیر و چون روایاتی که میگوید یائسه، عده ندارد، شهرتش بیشتر است، پس آن روایتها را بگیر. الاّ اینکه شاید مرحوم محقق بخواهد حرف ما را بزند و شهرت فتوایی باشد. من قریب میدانم که مرحوم محققی که میفرماید «خُذ بأشهرهما»، یعنی در میان قدماء دو قول است. یک قول اینکه زنی که یائسه است، عده دارد و یک قولی هم داریم که یائسه عده ندارد. آن کسانی که میگویند یائسه عده ندارند، زیاد هستند و آن کسانی که میگویند یائسه عده دارد، کم هستند و «خُذ بمشتهر بین أصحابک فان مجمع علیه لاریب فیه ودع الشاذّ النادر» یعنی شهرت فتوایی. آنگاه حرف مرحوم محقق خوب میشود. اما مرحوم صاحب جواهر میفرماید آن روایاتی که میگوید عده ندارد، أَشهر است، هم روایتاً و هم فتواً. اما مرحوم محقق این را ندارند. پس میتوانیم بگوییم روایاتی که میگوید عده دارد، اصلاً مطرود است و اعراض اصحاب روی آنست. من خیال میکنم در خیلی جاها این أشهری که مرحوم محقق دارد، اینطور نیست که دو قول است و هر دو مشهور است و یکی أشهر است. اگر مرادشان این باشد، درست نیست. اما اگر مرادشان از أشهرهما این باشد که دو قول است و یک طرف فتوا روی آنست و یک طرف هم فتوا روی آن کم است و «خُذ بمشتهر بین أصحابک فان مجمع علیه لاریب فیه ودع الشاذّ النادر»، آنگاه أشهرهما که مرحوم محقق در اینجا فرمودند، درست درمیآید. این روایاتی که دو ـ سه تا از آن را خواندم که میگوید یائسه عده دارد، حمل بر اعراض اصحاب میکنیم. اما اگر حرف من باشد و اگر جمع دلالی گفتید، تمام این حرفها سالبه به انتفاء موضوع میشود. روایت اینست:
صحیحه جمیل: والمرأة التی قدیئست من الحیض وارتفع حیضها فلا یلد مثلها، قال: لیس علیها عدة و ان دخل بها.
اما یک دسته روایت داریم که میگوید عده هست. روایت اینست:
صحیحه ابى بصير قال: عدّة التى لم تبلغ الحيض ثلاثة اشهر و التى قد قعدت من المحيض ثلاثة اشهر.
زن یائسه و دختر نابالغ سه ماه عده دارد. آن روایت گفت عده ندارد و نصّ است و این روایت میگوید عده دارد و ظهور است یعنی واجب است. پس حمل ظاهر بر نصّ میکنیم و میگوییم روایت جمیل که میگوید «لیس لها عدة»، این حکم است و روایت ابیبصیر که میگوید «لها عدة» استحباب است، به قاعدهي حمل ظاهر بر نصّ، جمع دلالی میشود و اصلاً تعارضی در کار نیست تا برسد به حرف مرحوم شیخ طوسی و اینکه روایتها را حمل بر مضطربه کنیم و یا اینکه برسد به حرف مرحوم محقق و اینکه تعارض ببینیم و اعراض اصحاب را جلو بیاوریم. نوبت به اعراض اصحاب و قول شیخ طوسی که جمع تبرعی کرده، نمیرسد برای اینکه مرحوم آخوند ما در مسئلهي تعادل و تراجیح دو سه صفحه در این باره صحبت کردند و فرمودند مسئلهي تعادل و تراجیح در آنجاست که جمع دلالی، جمع عرفی نباشد و الاّ اگر عرف وفقّ جمع بین دلیلین کند، نوبت نمیرسد به اینکه بگوییم تعارض است و حال چه کنیم. وفّق عرف جمع بین دلیلین کند و در مانحن فیه هم همینطور است، العرف وفقّ جمع بین دلیلین کند، به حمل ظاهر بر نصّ. و حمل ظاهر بر نصّ میگوید یائسه عده ندارد، اما اگر عده نگاه دارد، خوب است. مثلاً یک دسته میگویند نماز شب واجب است و یک دسته میگویند واجب نیست. در اینجا حمل ظاهر بر نصّ ، آنکه میگوید واجب است، حمل بر استحباب میکنیم و میگوییم نماز شب مستحب است. در همه جا همینطور است. معنای نصّ اینست که اینکه میگوید «لیس لها عدة» و ما بخواهیم تصرف در نصّ کنیم و بگوییم کراهت دارد، نمیشود. یکی میگوید عده نیست نصّ است و آنکه میگوید عده هست، ظهور دارد و حمل ظاهر بر نصّ، اقتضاء میکند که دختر نابالغ را اگر طلاق دادند، خوب است که عده نگاه دارد. اگر این عرض مرا بپسندید، حرف خوبی است.