< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/ضد/مدخل/معنای اقتضا و ضد

امام علی : مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا. قصار 447

کسی که بدون آگاهی از احکام الهی به تجارت بپردازد در رباخواری غوطه ور می شود. فقه برنامه زندگی است از ولادت تا وفات. بلکه از قبل از تولد تا بعد از وفات. چه همسری بگیریم، دوره حمل چگونه باشد، …میت رو به قبله بشود، غسل و کفن بشود چگونه به خاک سپرده شود. بنابراین سبک زندگی دینی این است که آیین نامه دین در عرصه های مختلف پیاده شود. از جمله در باب تجارت. اگر در این باب آیین نامه دین رعایت نشود بیماری ربا پیش می آید. (مستدرک حاجی نوری ج13 ص 333) يَأتِي على الناسِ زَمانٌ لا يَبقى أحَدٌ إلاّ أكَلَ الربا، فإن لَم يَأْكُلهُ أصابَهُ مِن غُبارِهِ، اگر کسی رباخوار هم نباشد گرد و غبار ربا بر دامن او می نشیند.

مداخل بحث بیان شد. این مدخل بیان شد که آیا بحث ضد بحثٌ فقهیٌ ام بحثٌ اصولیٌ. گفته شد بحث اصولی است. آنگاه بیان شد که آیا از مباحث اصولی لفظی است یا از مباحث اصولی عقلی است؟ بیان شد از مباحث اصولی عقلی است.

آخوند در اینجا اولا از اقوال گفت (گفتیم 5 قول در ضد عام داریم و 6 قول در ضد خاص)

مصدر آخوند در عرصه اقوال بدایع مرحوم ملا حبیب الله رشتی است که در جمع اقوال کم نگذاشته است.

در اصل مباحث محور آخوند مطارح الانظار است که تقریرات درس شیخ انصاری است.

مدخل ششم: معنای واژگان اقتضاء و ضد:

هل الامر بالشیء یقتضی النهی عن ضده.

حال آخوند می گوید باید دو واژه را معنا کنیم: یک. واژه اقتضا . دو . واژه ضد.

ما المراد من الاقتضاء : مراد از اقتضاء در تیتر اعم است از اقتضای لفظی یا اقتضای عقلی.

الأول : الاقتضاء في العنوان أعم من أن يكون بنحو العينية ، أو الجزئية ، أو اللزوم من جهة التلازم بين طلب أحد الضدين ، وطلب ترك الآخر ، أو المقدمية على ما سيظهر.

می فرماید اقتضای در عنوان اعم است از آنکه بالمطابقه باشد یا بالتضمن باشد یا بالالتزام. چون اگر محدود کنیم به دلالت لفظی اقوالی که منکر دلالت لفظی هستند از حوزه بحث بیرون می روند، یا اگر بگویید فقط دلالت لفظی ، کسانی که معتقدند به دلالت عقلی آنها هم بیرون می روند، لذا باید بگونه ای بحث را مطرح کنیم که همه صاحبان اقوال بتوانند در این بحث وارد شوند چه آنها که دلالت را لفظی میدانند و چه آنها که دلالت را دلالت عقلی می دانند.

یک. آنها که می گویند امر دلالت اقتضای نهی از ضد را دارد، برخی از اینها می گویند این دلالت لفظی است.

الف: برخی می گویند این دلالت ، دلالت عینیه است ، یعنی امر به شیء عین امر نهی از ضد است. ازاله نجاست از مسجد را می تواند با دو عبارت بگوید: ازل النجاسه عن المسجد. یا لا تترک الازاله این عین اوست بالدلالة المطابقیه.

ب: برخی می گویند دلالت بالتضمنیه دارد بر نهی از ضد. دلالت بالتضمنیه یعنی اینکه وجوب رجحان الفعل است مع المنع من الترک.

ج: دلالت التزامیه بیّنه بالمعنی الاخص. تصور الملزوم کافی باشد در تصور لازم. تصوّر ترک کافی است در وجوب که ما را هدایت کند به اینکه امر به شیء نهی از ضد دارد.

(این مجموعه عناوینی که در ذیل اقتضای لفظی میگنجد)

و برخی این اقتضاء را اقتضای عقلی میدانند، زیرمجموعه اش:

    1. دلالت التزامیه بالمعنی الاعم، (دلالت التزامی غیر بیّن) اینها دلالت عقلی است.

    2. دلالت التزامیه غیر بیّن یا بیّن بالمعنی الاعم به دو گونه تصور می شود .

الف. آخوند برای گونه اول این تعبیر را دارند: من جهة التلازم بین طلب احد الضدین و طلب ترک آلاخر، این است که امر به احد ضدین مانند صلاه ملازم است با نهی از ضدش که ازاله باشد. (البته ملازم با نهی از ضد عامش) . طلب الصلاة ملازم است با طلب ترک ازاله. اقتضاء در این صورت بخاطر لزومی است که ناشی از تلازم است. (یک صورتش بخاطر تلازم است)

ب: اینکه دلالت لاجل مقدمیة باشد. ترک احد الضدین مقدمه وجود ضد آخر است. وجود صلاة متوقف بر عدم ازاله باشد، وقتی سخن از اقتضا هست که آیا امر به صلاة نهی از ضد (ازاله) می کند به نحو لزوم مقدمی معنایش این است که عدم ازاله مقدمه صلاة است. پس امر به صلاه مستلزم عدم ازاله است ، مقدمةً لوجود الصلاة. بنابراین این ترک واجب است من باب الاقامه. فالامر بالشیء یقتضی النهی عن ضده ای یجب ترک الترک(یجب ترک ترک ازاله، یعنی یجب ازاله را نداشته باشد)

(پس بنابراین این کلمه اقتضاء را ما در اینجا اعم معنا می کنیم که هم کسانی که معتقد به این هستند که این بحث، بحث لفظی است داخل در حوزه بحث شوند و هم آنها که معتقدند این بحث، بحث عقلی است بتوانند وارد بحث شوند).

واژه دیگر واژه ضد است: كما أن المراد بالضد هاهنا ، هو مطلق المعاند والمنافي وجودياً كان أو عدمياً.

مراد از ضد در اینجا مطلق معاند و منافی است. وجودی باشد یا عدمی باشد.

(نکته: ضد با نقیض(متضادان با متناقضان) متفاوت است.

الضدان امران وجودیان لا یجتمعان ولکن یرتفعان، اما نقیضان امران وجودیٌ و عدمی لایجتمعان و لا یرتفعان)

اینجا مرحوم فیرزآبادی مطلبی فرموده: (عنایة الاصول ج1 ص 419)

هر امری که با امر آخر ملاحظه می شود دو صورت دارد:

یک. اینکه از نوع واحد باشند، دو. اینکه از نوع واحد نباشند.

یک: اگر نوع واحد باشند متماثلان هستند. (تماثل به این معنای عام (اشتراک دو مفهوم در حقیقتی واحد) به چهار قسم تقسیم می‌شود:

۱. اشتراک در نوع (حقیقت نوعیه یا تمام ماهیت)، مانند: محمد و جعفر که در نوعیت (انسانیت) با هم شرکت دارند. این قسم را مثلان یا متماثلان (به معنای خاص) می‌نامند که همان کاربرد خاص این دو واژه در برابر کاربرد عام آن است.

۲. اشتراک در جنس، مانند انسان و فرس که در حیوانیت مشترک‌اند و «متجانسان» نامیده می‌شوند.

۳. اشتراک در کم (مقدار)، مانند دو خط شش سانتی‌متری، که «متساویان» نام دارند.

۴. اشتراک در کیف، مانند شباهت دو فرد در شجاعت که «متشابهان» نامیده می‌شوند.

اجتماع مثلان در زمان و مکان واحد با جهت واحد (و سایر شرایط وحدت) به بداهت عقلی محال است.)

دو: اگر از نوع واحد نباشند این هم دو صورت است:

اینکه آبی از اجتماع نباشند(ابی از ابا و امتناع) از نوع واحد نیستند اما جمع می شوند مانند سیاهی و شرینی که در خرما جمع شده اند.به این اصطلاحاً متخالفان می گویند.

اینها که از نوع واحد نیستند آبی از اجتماع هستند و قابل جمع نیستند، به اینها گفته می شود متقابلان.

تقابل هم بر 4نوع است، چون متقابلان یا وجودیان هستند یا وجودی و عدمی هستند. (تقابل بین عدمیین نیست)

متقابلان وجودیان باز دو صورت دارند:

یک. اگر این متقابلان وجودیان متلازمان فی التعقل و التصور هستند نامشان متضایفان است مانند ابوّت و بنوّت.

دو. اینکه متلازمان نباشند، بلکه متضادان باشند فی التعقل و التصور، مانند سیاهی و سفیدی. (این متقابلانی که وجودیان هستند).

اما متقابلانی که یکی اش وجودی و یکی اش عدمی هست، این هم دو صورت دارد:

یک. آنجا که عدمی یُشترط در صدقش قابلیت محل. وجودی و عدمی هستند اما وقتی عدم صدق می کند که محل قابل باشد مانند عمی و البصر . به انسان اعمی و بصیر گفته می شود اما به دیوار اعمی و بصیر گفته نمی شود. زیرا اعمی جایی گفته می شود که این اعمی قابلیت محل را داشته باشد. به این اصطلاحاً می گویند تقابل به نحو عدم و ملکه .

دو. آنجا که در عدم شانیت را لحاظ نمی کنیم، این همان ایجاب و سلب است که اصطلاحاً اسمشان را می گوییم نقیضان.

 

ضدان در اصطلاح فلسفه یک تفسیر دارند: امران وجودیان لایجتمعان (مع عدم تلازم بینهما فی التعقل و التصور) ولکن یرتفعان. لکن ضد در اصطلاح اصولی کما اینکه آخوند تصریح کردند مطلق المعاند و المنافی است. فیدخل فی البحث النقیضان(که بحث ضد عام است) و المتضادان (که بحث ضد خاص است).

(این جای بحث و انقلت ندارد).

باز آخوند جا داشت که منظم پیش می رفت و اول از ضد عام می گفت بعد وارد ضد خاص می شد.

جلسه بعد بحث ضد عام مطرح می شود و بعد وارد بحث ضد خاص می شویم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo