< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفاظ/مقدمه واجب/نوع وجوب/ ادله

امام علی: اُخبُرْ تَقْلِهِ. قصار 434

فرمودند که دوستت را آزمایش کن اگر می خواهی با او بهم بزنی. بی حساب و کتاب دوست نباش ، و وقتی هم دوست شدید تا به اینجا نرسیدی که دشمنت هست از او نبُر. در غرر امام هست که لا تثق بالصدیق قبل الخبره، به دوستت پیش از آزمودنش اعتماد نکن، بعد از اعتماد هم با اختلاف سلیقه ای که پیش آمد بهم نزن.

اُخبُر از ماده خبرویت و آزمایش کردن است و تقله هم از ماده قِلی هست به معنای بغض.

بر این اساس دوستی که بوجود آمده گسستنی نیست مگر اینکه دشمنی از راه آزمایش اثبات شود.

این مطالب در مقدمه واجب مطرح شد برای رسیدن به این بحث که آیا مقدمه واجب، واجب است یا واجب نیست.

اول باید بحث کرد، اینجا از کدام وجوب بحث می کنیم، بعد می رویم سراغ ادله آخوند بر ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه.

تصورات و احتمالاتی که در اینجا هست این است که:

یک. اینکه در اینجا وجوب عقلی مراد باشد،(لابدیت عقلیه) که اگر ذی المقدمه واجب شد ، مقدمه هم واجب است یا مقدمه واجب نیست.

این قطعا محل نزاع نیست، زیرا همه بر آن اتفاق دارند که وقتی بخواهی به پشت بام بروی نیاز به نردبام داری و بدون این ابزار نمی توانی به پشت بام برسی. (مسائل عقلی جای بحث ندارد) و این وجوب عقلی مراد نیست.

دو. آنکه وجوب عَرَضی مراد باشد. اینکه ما یک وجوب داشته باشیم که اصالةً و بالذات به غایت (ذی المقدمه) نسبت داده شود، و ثانیاً و بالعرض به مقدمه نسبت داده می شود. جری المیزاب. این جریان اصالةً و بالذات برای ماء است و ثانیا و بالعرض برای ناودان است، حقیقتاً لم یجری المیزاب، آنی که جریان دارد آب است. پس این که وجوب محل کلام وجوب عَرَضی باشد. بحث کنیم آیا می شود آنچنان که وجوب را به ذی المقدمه میتوان نسبت داد وجوب را به مقدمه هم می توان نسبت داد یا نه؟

سخن این است که این هم ربطی به محل نزاع ندارد زیرا این مسئله، مسئله ادبی است. اگر مناسبت باشد این نسبت صحیح است اما اگر مناسبت نباشد این نسبت صحیح نیست.

سه. اینکه وجوب در اینجا وجوب مولوی غیری استقلالی باشد، این چه اشکالی دارد که بگوییم هل المقدمه واجبةٌ ام لا؟ نه وجوب مولوی غیری تبعی بلکه وجوب مولوی غیری استقلالی که شارع مستقلا دیده و واجبش کرده منتها برای این که به این ذی المقدمه برسی.

نقدش این است که ما در وجوب مقدمه ای داریم بحث می کنیم که چه بسا آمر به ذی المقدمه اصلا توجه به مقدمه ندارد، اما این وجوبی که شما می گویید فرع آن است که آمر توجه به مقدمه هم داشته باشد. و ما بحثمان را متمرکز کنیم روی جایی که آمر توجه به مقدمه هم داشته باشد در حالی که چنین نیست(ما در بحث وجوب مقدمه متمرکز بر وجوب مقدمه ای که آمر به آن توجه داشته باشد نیستیم بلکه ما بحث می کنیم از وجوب مقدمه ولو آمر به آن توجه نداشته باشد).

پس این سه مورد از محل بحث بیرون است

چهار. اینکه وجوب مولوی غیری تبعی مراد باشد، این بحث که مطرح می کنیم که هل المقدمه واجبة ام لا ؟ یعنی می پرسیم آیا مقدمه وجوب غیرعقلی ، وجوب مولوی، وجوبی که خدا از ما بطلبد (مولوی در مقابل وجوب عقلی) و وجوب غیری هم که فرض این است که هست برای این است که از این مقدمه به این ذی المقدمه برسیم و وجوب مولوی غیری تبعی (نه استقلالی)

می خواهیم فی کافةِ الموارد بحث کنیم که آیا هل وجوب ذی المقدمه ، وجوب این مقدمه را در پی دارد یا در پی ندارد. اینجاست محل بحث ، پس بحث را روی عقلی و ادبی یا حتی وجوب استقلالی نبرید.

ابتدا ادله قائلین به وجوب مقدمه را بیان می کنیم:

اولین دلیلی که آخوند بر وجوب مقدمه آورده است، وجدان است. (وجدان قویترین شاهد است بر اینکه انسان وقتی یک چیزی را می خواهد که مقدمات دارد اراده آن مقدمات را هم دارد. حتی گاهی این مقدمه را در قالب طلب قرار می دهد مثلا می گوید ادخل السوق و اشتری اللحم، ذی المقدمه خرید گوشت است منتها مقدمه عادی اش عبارتست از بازار رفتن و اشتراء را تحقق بخشیدن است.

معنای این حرف این است که از این طلب (اشتراء اللحم) واجب دیگر (دخول فی السوق) ترشح می کند. بنابراین می گوییم اگر ما بودیم و وجدان ، به تنهای در خانه وجوب لنگر می انداختیم. نمی شود مولای عاقلی از ما چیزی بخواهد که دارای مقدمات هست، و مقدماتش را از ما طلب نکند.

منتهی نه طلب استقلالی، (مثلا می گوید من وقتی که نماز خواندم صبحانه ساعت 6 باید آماده باشد یعنی نان ، چایی و .. . را باید تهیه کنی) او فقط ذی المقدمه را می گوید و کاری به مقدماتش ندارد.

إذا عرفت ما ذكرنا ، فقد تصدى غيرُ واحد(یعنی به برهان واحدٍ. یک دلیل بی اشکال نیاورده اند) من الأفاضل لاقامة البرهان على الملازمة ، وما أتى منهم بواحد خال عن الخلل ، والأولى إحالة ذلك إلى الوِجدان ، حيث إنّه أقوى شاهد على أن الإانسان إذا أراد شيئاً له مقدمات (گوشتی که می خواد بخرد مقدمات دارد)، أراد تلك المقدّمات ، لو التفت إليها (اگر التفات داشته باشد اراده می خواهد و گاهی البته التفات ندارد در این حالت توجه هم ندارد)بحيث ربما يجعلها في قالب الطلب مثله (آن مقدمات را در قالبی مثل آن شیء ای که له مقدمات است)، ويقول مولوياً - أدخل السوق واشتر اللحم - مثلاً (پس گاهی اوقات مانند اینجا مقدمه هم متعلق طلب واقع می شود)، بداهة أن الطلب المنشأ بخطاب - أدخل - مثل المنشأ بخطاب - إشتر - (هر دو یک جور است. اِشتری که ذی المقدمه است، اُدخُلی که مقدمه است)في كونه بعثاً مولوياً ، وإنّه حيث تعلقت إرادته بإيجاد عبده الاشتراء ، ترشحت منها له إرادة أُخرى بدخو السوق ، بعد الالتفات إليه وإنّه يكون مقدّمة له ، كما لا يخفى.

ويؤيد الوجدان ، بل يكون من أوضح البرهان ، وجود الأوامر الغيرية في الشرعيات (وجود اوامر غیریه در شرعیات مانند وضو، همه می دانند وضو للصلاه و للامور مشروطة بالطهاره است)و العرفيات (مانند اُدخُل السوق) ، لوضوح إنّه لا يكاد يتعلق بمقدمة أمر غيري ، إلّا إذا كان فيها مناطه (باید مناط امر غیری در آن باشد تا امر بشود، ( مناط یعنی توصل به ذی المقدمه است یا مقدمات عرفیه) این مناط باید در آن باشد تا امر به آن تعلق بگیرد)، وإذا كان فيها كان في مثلها ، فيصحّ تعلقه به أيضاً ، لتحقق ملاكه ومناطه.

(اصل حرف این است که: وجدان اقوی شاهد است که هرکسی که ذی المقدمه را می خواهد مقدمه را هم می خواهد و برای رسیدن به ذی المقدمه باید سختی های مقدمه را هم تحمل کند)

(سوال: ما الفرق بین الوجدان و العقل؟ این سوال اصولی نیست بلکه سوال عقلایی است:

فرقش این است که امر عقلی له مناطٌ عقلی، مناط عقلی هم بر می گردد به اصل امتناع ارتفاع نقضین و اصل امتناع اجتماع نقضین، اما امر وجدانی امری است که به برهان مرتبط نمی شود و فوق برهان است. مانند دیدن است. امر وجدانی امری است که انسان بالوضوح واقعیت را لمس می کند و از آن برهان نمی طلبند. از امر عقلی برهان می طلبند. مثلا چرا دو خدا نباید باشد؟ این امر عقلی است. و برهان بر آن می آورند و کتب فلسفی عهده دار این امر هستند، اما برای وجدان کسی برهان نمی طلبد)

*سوال: تطبیق در اینجا به عقل می خورد نه بر وجدان چون دارد برایش برهان می چیند، ولی ایشان می گوید به وجدان و بعد برایش برهان می چیند.

پاسخ: اینجا برهانش وجدان است. انسان گاهی یک مدعای وجدانی دارد یک دلیل وجدانی می آورد. سخن این است که اینجا دلیل است و دلیل دلیل وجدانی است دلیلی است که یدرک ولایوصف است. چه بسا نتوان تببین کرد اما می فهمیم این مطلب را که محال است که کسی ذی المقدمه بطلبد و در پی مقدمه نباشد.

* سوال: وجدان می گوید که ذی المقدمه را می خواهد، حالا اگر روی مقدمه عنایت دارد باید میگفت این مقدمه ، فلذا آزاد است که هر طور شده ذی المقدمه را بیاورد بیاورد .

پاسخ: اینکه می گویید هرجور شده بیاورد و به مقدمه خاصی نظر ندارد، یعنی به مقدمه عام نظر دارد، پس نمی شود ذی المقدمه را بخواهد بدون خواستن مقدمه . آخوند هم همین را می گوید.

(پس دو مطلب بیان شد که نقد آخوند نبود)

* نقد سوم:یک ورق وجدان خوانده شده، ورق دیگر وجدان این است که در همین مثال در صفحه نفس مولا چیزی جز اشتراء اللحم نیست، اگر امر به دخول میکند امر ارشادی می کند،و ما می خواهیم وجوب مولوی درست کنیم، و با این کار وجوب مولوی درست نمی شود، ارشاد به مقدمیت است، بخاطر اینکه چه بسا این عبد نمی داند قصابی کجاست و مولا ارشاد به مقدمیت می کند . شاهد این مطلب این است که اگر کسی جعاله ای قرار داد برای امتثال اوامرش و کسی هم وارد سوق شد و گوشت را هم خرید، یک پاداش دارد نه دو پاداش. این اقوی شاهد است بر این که وجدان نمی گوید اگر ذی مقدمه را خواستی باید مقدمه را هم بخواهی. اگر بود باید در این جعاله دو ثواب داده می شد، یکی ثواب بر ذی المقدمه و یکی هم ثواب بر مقدمه . پس اگر شما می خواهید استناد به وجدان کنید همه صفحات مربوط به وجدان را بخوانید.

دلیل دوم این است که اگر مقدمه واجب نشود تکلیف به مالایطاق می شود .

دلیل سوم هم این است که فرق بین اراده تکوینی و تشریعی نیست آنچنان که مقدمات اراده تکوینیه متعلق اراده قرار می گیرد مقدمات اراده تشریعیه هم متعلق قرار می گیرد. (اجود التقریرات ج1 ص231)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo