< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /بیان فروعاتی در عبادیت طهارات ثلاث

 

امام علی: و روي أنّ عليّا عليه السلام ـ لَمّا كانَ جالِسا في أصحابِهِ فمَرَّت بهِمُ امرأةٌ جَميلَةٌ ، فرَمَقَها القَومُ بأبصارِهِم ، فقال : إنَّ أبصارَ هذهِ الفُحولِ طَوامِحُ . و إنّ ذلكَ سَببُ هَبابِها ، فإذا نَظَرَ أحَدُكُم إلَى امرأةٍ تُعجِبُهُ فلْيُلامِسْ (فلْيَلمِسْ) أهلَهُ ، فإنّما هِيَ امرأةٌ كامرأتهِ . فقالَ رجُلٌ مِن الخَوارجِ : «قاتَلَهُ اللّه ُ كافِرا ما أفقَهَهُ!» فوَثَبَ القَومُ لِيَقتُلوهُ ، فقالَ عليه السلام :[1]

رُوَيدا .420 نهج البلاغه

امام در میان اصحابشان نشسته بودند و زن زیبایی از آنجا رد شد و چشم جمع را به خود جمع کرد. فرمود. چشم مردان طغیانگر است و آنچه نظرشان بر آن افتاد مایه تحریک و هیجانشان است، هرگاه یکی از شما نظرش به زنی افتاد که صاحب جمال است و برود با همسر خود . او هم زنی است مثل زن دیگر. یکی از خوارج به امام جسارت کرد و گفت چقدر وقیه است. واطرافیان بلند شدند که بکشندش ، امام فرمود آرام باشید. جواب دشنام دشنام است یا گذشت از گناه است.

جان مردم به این سادگی ها نیست که بدون حساب و کتاب بگویید بکشیم.

بیان فروعاتی در عبادیت طهارات ثلاث

بحثی که تا کنون دنبال کردیم، بحث عبادیت طهارات ثلاث بود. شبهاتی که مطرح بود گفته شد در رابطه با عبادیت طهارات ثلاث. نظر مشهور بر این قرار گرفت که طهارات ثلاث امر نفسی دارد لکن امر نفسی استحبابی. در اینجا بیان شد 6 فرع مطرح است و 3 تایش را در بحث قبل بیان شد.

    1. فرع 4 این است که اگر کسی بعد الدخول الوقت قصد امر نفسی استحبابی را کرد (برای وضو گرفتن بگوید من فقط بخاطر امر نفسی استحبابی وضو می گیرم نه به خاطر اینکه نماز بخوانم، چنین نیت کند. لا و نعم در کلامش باشد. فقط برای این نه برای آن)

اینجا مسئله دو شق دارد:

یکی اینکه ما قائل به وجوب المقدمه فی عامة المقدمات نباشیم بگوییم اصلا مقدمه واجب ، واجب نیست شرعا. اینجا تردیدی نیست که این وضو درست است، و وقع عبادیاً.

دو . اینکه بگوییم که غیر از امر نفسی استحبابی این وضو امر غیری هم دارد. تزاحم در اینجا هست بین امر وجوبی و امر نفسی استحبابی. در جای دیگر تزاحم را اینگونه حل می کردیم که امر استحبابی را ادغام می کردیم در امر وجوبی. امر استحبابی کنار می رفت. می گوییم در این صورت دیگر امر استحبابی رفته ، و از طرفی او قصد امر غیری را نکرده، خروجی اش این میشود که این وضو باطل است، زیرا او این چنین چارچوبه تعیین کرده که فقط امر استحبابی نفسی یعنی من به امر غیری ندارم که وجوبی است.

انقلت: اصلا تزاحمی بین امر نفسی استحبابی و امر غیری نیست، زیرا امر استحبای تعلق گرفته به وضو(این غسلات و این مسحات) و امر غیری رفته روی عنوان مقدمیت ، بنابراین نه این با آن و نه آن با این درگیر است. بنابراین این تحلیلی که شما گفتید که با هم ادغام می شود می رود کنار و هر دو باشند.

پاسخ: چاره ای جز ادغام ندارید. شما آمدید امر غیری را زدید به عنوان مقدمیت( عنوان مقدمیت حیثیت تعلیلیه است نه تقییدیه)

(فرق بین حیثیت تعلیلیه و تقییدیه این است که حیثیت تقییدیه موضوع است ، وقتی که برود موضوع رفته . حیثیت تعلیلیه موضوع نیست ، بلکه فلسفه موضوع است و حکمت حکم است)

امر غیری به حیثیت تقییدیه تعلق گرفته یا حیثیت تعلیلیه ؟ به تقییدیه تعلق گرفته . به ذات المقدمه امر تعلق گرفته نه عنوانش، عنوان مقدمیت حیثیت تعلیلیه است، بنابراین نفرمایید که اینجا تزاحم نیست . اینجا تزاحم هست زیرا فرض این است که احکام متضادات بعصرها. وجوب و استحباب دو حکم متضاد است. بنابراین اگر شما آمدید و بعد الدخول الوقت بقصد الامر النفسی الاستحبابی لا نسبت به قصد امر غیری این مطلب را نیت کردید ، اگر مقدمه واجب را واجب ندیدیم مشکل ندارد ولی اگر مقدمه واجب را، واجب دیدید و ادغام شد امر استحبابی در امر وجوبی در حقیقت این وضوی شما امر ندارد و باطل است.

فرع پنجم:

این است که بعد از دخول وقت امر نفسی استحبابی را قصد نکند بلکه امر غیری را قصد کند. (درست نیست).

امر غیری را گفتیم امر توصلی هست و لیس بامر تعبدی. امر غیری ثواب بر آن بار نمی شود مگر ثوابی که بر ذی المقدمه بار شود، عقابی باترکش بار نمی شود مگر عقابی که بر ترک ذی المقدمه بار می شود، بنابراین اگر آمد گفت اگر امر غیری نبود من وضو نمی گرفتم، اینجا بحث ، بحث مبنایی است.

اگر این مبنا را پذیرفتیم که امر غیری در همه جا توصلی است ، امر غیری همه جا ثوابی بر آن بار نیست مگر ثوابی که بر ذی المقدمه بار است ، اگر پذیرفتید چاره ای جز این نظر ندارید، اما اگر بگویید که میزان در تقربت این است که حرکت لله باشد و فرض هم این است که این وضویی که به انگیزه امر غیری گرفته می شود لله است.(برای نظافت یا تبرید وضو نگرفته) تقرب در اینجا هست و نمی توانید بگویید چون امر غیری هست تقرب در آن نیست.

فرع ششم:

اینکه قبل الوقت وضو بگیرد یا بعد الوقت بداعی الکون علی الطهاره باشد. (می خواهد با وضو باشد)

مسئله. اگر قبل یا بعد الوقت کسی بگوید من برای اینکه وضو داشته باشم وضو می گیرم (کون علی الطهاره).

تردیدی نباید کرد که نماز درست است ، می شود با آن وضو نماز خواند زیرا کون علی الطهاره یکی از غایات وضو هست، مس مصحف یکی از غایات وضو هست، مکث فی المسجد یک غایت است ، عبور از مسجد الحرام هم یک غایت است، یک غایتش هم این است که کون علی الطهاره باشد و این یک عمل عبادی هست فالصلاه یکون مع الوضوء العبادی.

بحث واجب نفسی و واجب غیری به پایان رسید و این فروع را آخوند مطرح نکرده.(هدف این بود تا بیان کنیم که حرف هایی که اینجا می زنیم در فقه نتیجه دارد)

نکته

از اینجا به بعد متاسفانه آخوند رفته در بحث تبعیت وجوب مقدمه لوجوب ذی ها ، فی الاطلاق و الاشتراط، بعد رفته در مقدمه موصله (که صاحب فصول معتقد است) در حالیکه قاعده اقتضا می کرد شما که در فصل تقسیمات الواجبید (المطلق و المشروط ، المعلق و المنجز، النفسی و الغیری الان هم باید بگویید الاصلی و التبعی). جالب این است که آخوند رفته در بحث های دیگر و بعدش میگوید و منها تقسيمه إلى الأصلي‌ و التبعي‌. [2] آقای مروج به این نکته متذکر شده: لا يخفى: أنّ الأنسب ذكر هذا التقسيم في ذيل الأمر الثالث المتضمّن لأقسام الواجب، لا الأمر الرابع المعقود لبيان تبعيّة وجوب المقدّمة - بناء على القول به - لوجوب ذيها في الإطلاق و الاشتراط، و بيان سعة و ضيق دائرة موضوع الوجوب المقدّمي، فلاحظ.

ما هم همراه مرحوم مروج هستیم و می رویم در بحث اصلی و تبعی.

واجب اصلی و تبعی

ما المراد من الوجوب الاصلی و التبعی.

در بحث وجوب اصلی و وجوب تبعی ، اولین محور بحث این است که ما المراد من الوجوب الاصلی و التبعی.

سه تفسیر برای وجوب اصلی و تبعی بیان شده. دو تفسیر برای مقام ثبوت است و یک تفسیر هم برای مقام اثبات است.

دو تفسیری که برای مقام اثبات است این است.

تفسیر اول : واجب اصلی آن واجبی است که برخاسته از اراده دیگری نیست مانند وجوب صلاه و صوم که برخاسته از وجوب دیگری نیست. اما وجوب تبعی آن وجوبی است که برخاسته از اراده دیگر است. فوجوب کل المقدمات وجوبٌ تبعیٌ. و وجوبُ ذی المقدمه وجوبٌ اصلیٌ. این یک تفسیر از وجوب اصلی و تبعی.

تفسیر دوم: وجوب اصلی آن وجوبی است که لوحظ تفصیلاً ، ممکن است نفسی باشد و ممکن است غیری باشد. ممکن است قانونگذار روی وجوب غیری هم عنایت داشته باشد و تفصیلا لحاظ کرده باشد. پس آنی که لوحظ تفصیلا واجبٌ اصلیٌ و آنی که لوحظ تبعیاً واجبٌ تبعیٌ. لوحظ تبعیاً یعنی لوحظ اجمالاً و تفصیلا به آن نظر نشده.

در این نگاه اصالت و تبعیت به حساب لحاظ است

در این نگاه اصالت و تبعیت به حساب لحاظ است مانند دلالت اشاره . دلالت اشاره دلالتی است که با کنار هم گذاشتن دو دلیل به آن می رسیم. مانند اینکه می گوییم اقل مدت حمل شش ماه است. از دو آیه استفاده می شود. ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا﴾[3] . حمل و شیرخوارگی سی ماه است. سوره بقره می گوید ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ﴾[4] . مادرها دو سال تمام بچه را شیر می دهند (البته این دو سال رجحان دارد ولی واجب نیست). جمع بین این دو سی منهای بیست و چهار می شود شش ماه ، اقل الحمل از این دو آیه استفاده میشود، این استفاده تبعی است ( اینها برای مقام ثبوت).

یک تفسیری هم از اصلی و تبعی مربوط به مقام اثبات است و محقق قمی اصلی و تبعی از این منظر نگاه کرده.

گفته واجب اصلی آن واجبی است که مفاد دلالت مطابقی است.، و دلالت منطوق است . واجب تبعی آن است که مفاد دلالت مطابقی و دلالت منطوق نیست. دلالت التزامی و دلالت مفهاهیم همه شان جزو واجبات تبعی است.

این برای مقام اثبات است. یعنی نگاه می کنیم به مفاد دلیل چه شکلی هست. دلالت منطوق باشد اصلی است و دلالت منطوق باشد تبعیٌ است. و منها تقسیمه الی اصلی و تبعی

آخوند لحاظ دوم مقام ثبوت را محور قرار داده. اصالت و تبعیت را به حسب لحاظ تفصیلی و عدمش دیده.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo