< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

99/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /مقدمه از جهت زمان

حدیث

امام علی : وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ[1]

به همان اندازه که حساسید بر حجابشان به همان اندازه هم مراقب باش چه کسانی به خانه می آیند . بیرون رفتن آنها بدتر از این نیست که افراد نامطمئن را به خانه راه بدهی. بنابراین حجاب دو طرفی هست. و یک طرف را هم مردها باید مراقب باشند ، هر مردی را نباید به مهمانی دعوت کرد و اگر دعوت کردی سر یک سفره ننشینید. این ضربه اش کمتر از آن نیست که بیرون بروند و با نامحرم اختلاط کنند.

 

مقدمه از جهت زمان

 

گفته شد از جمله تقسیماتی که برای مقدمه هست از جهت زمان:

گاه زمان مقدمه قبل از زمان ذی المقدمه است وگاه مقارن با ذی المقدمه هست و گاه متاخر از ذی المقدمه هست.

9 مثال بیان شد. از مقدمه متقدم و مقارن و متاخر و هرکدام از این ها یا مربوط به تکلیف بود یا مربوط به وضع بود یا مربوط به ماموربه بود.

 

مشکل

 

قبل از اینکه ما به حل مشکل بپردازیم لازم است چند مقدمه بیان شود. (مشکل این است که شرط از اجزاء علت است و در فلسفه می گویند علت و معلول با هم مقارنند. نه متقدم هست و نه متاخر.)

آخوند یک جواب داده و جوابهای دیگر هم هست. ولی پیش از جواب های دیگر مثال های فقهی موضوع را بیان می کنیم تا ببینیم سر بی صاحب تراشیدن نیست. این مثال های فقهی بزرگان را به این تقسیم کشانده.

 

جریان زمان مقدمه در وصیت

 

مطلب اول : وصیت یکی از ابواب فقه است. اوصی ، یوصی. وَصّی یُوَصّی . و وصیت هم به نفسه متعدی است و هم بالباء متعدی می شود و هم باللام.

ما هو المعنی الوصیه: (سفارش)

 

وصیت بر سه قسم است:

 

یک: الوصیةُ التملیکیه: اینکه میت سفارش می کند به اعطاء مالی یا حقی به کسی. این وصیت با لام متعدی می شود. اوصی لفلان بکذا.ای جعله مِلکاً له بعد موته.

دو: وصیت عَهدیه: وصیت می کند به یک نحو تصرفی در مالش. می گوید که بعد از من این مبلغ پول صرف عزاداری سید الشهدا شود. یا اینکه وصیت می کند که دخترانش شوهر طلبه پیدا کنند.

این وصیت با باء متعدی می شود. ﴿وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ ﴾[2] (ها به ملت ابراهیم است) ﴿أَوْصاني‌ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا﴾[3]

سه: وصیت تحریریه:( یا وصیت فکیّه) وصیت می کند که فلان برده ام را بعد از مرگم آزاد کنید . یا فلان ملکش اختصاص به مسجد یا به مدرسه پیدا کند.

 

در همه این اقسام، عقد ، قبل از فوت موصی است. (الان وصیت می کند و زمان عمل به وصیتش بعد از فوتش است) لذا تعبیری که از وصیت دارند این است که می گویند وصیت از انشائات معلقه هست. این وصیت در حقیقت موجبٌ شرعی و مقدمهٌ شرعیهٌ برای عمل به این وصیت که این عمل بعد از فوت موصی است.

    1. فقها این را دیدند که برخی از مقدمات چنین وضعی دارد، که مقدمه حالاست و ذی المقدمه چند سال بعد است. و مقدمه متقدم از ذی المقدمه قرار دارد.

    2. برخی از مقدمات است که مقدمات مقارن است در فقه و از شرایط عامه تکلیف است مانند بلوغ و عقل و قدرت… اینها از شرایط مقارنه است.

    3. در فقه فقها برخوردند به برخی از مقدماتی که این مقدمات بعد ذی المقدمه می آید. صوم امروز واجب است بر این مستحاضه ، شرطش این است که شب غسل کند، یعنی هم این روزه و این غسل بر او واجب است. این شرط متاخر، مقدمه متاخره است. و فقها اینها را دیدند و گفتند المقدمه اما متقدمه و اما مقارنه و اما متاخره.

(اگر اینها را تبیین نکنیم چطور می توانیم در فقه ورود پیدا کنیم! مقدمه از مباحث اصول هست. و در طریق استنباط قرار میگیرد.)

 

اشتراک لفظی موجب اختلاف

 

مطلب دوم: اینکه یکی از وجوه مغالطه اشتراک لفظی است که سبب می شود که طرف به اشتباه بی افتد. اشتراک لفظی مانند شیر . (قضیه اشتراک لفظی در این بحث هم مشکل ساز شده)

اشکال کرده اند که : شرط از اجزاء علت است و علت و معلول مقارنند پس ما شرط متقدم نداریم و شرط متاخر هم نداریم!

این حرفی هست که زده شده در حالی که شرط بر دو معنا اطلاق می شود یکی شرط فلسفی و یکی شرط فقهی.

بله . شرط فلسفی از اجزاء علت است و تاثیر گذار است در فاعلیت فاعل و یا قابلیت قابل. مکمل فاعلیت فاعل و یا مکمل قابلیت قابل است. شرط مکمل فاعلیت فاعل مانند: کالمحاذات للاحراق. بخواهد آتش که فاعل است بسوزاند باید محاذی این فرش قرار بگیرد فالمحاذات من الشرایط و مکمل فاعلیت فاعل است.

یا مکمل قابلیت قابل است، کیبوسة الحطب . این هیزم بخواهد بسوزد و این نار را بپذیرد باید خشک باشد.

پس شرط فلسفی مکمل فاعلیت فاعل یا قابلیت قابل است . در حالی که شرط فقهی قید است. القید قد یکون قبل المُقید و قد یکون مقارنا للمقید و قد یکون متاخراً عن المقید. بهترین جواب همین است و نیازی به پاسخ مرحوم آخوند که مسئله لحاظ را مطرح می کند نیست. مشکل را اینجا این اشتراک لفظی بوجود آورده، که شرط فقهی را با شرط فلسفی یکی گرفته اند و نتیجه اش این شده که نمی توان مقدمه قبل یا بعد از ذی المقدمه باشد.

(شرطی که ما اینجا می گوییم شرط فقهی است نه شرط فلسفی. و شرط فقهی قید است که گاه قبل و گاهی مقارن و گاهی متاخر از کاری هست). این نکته را مرحوم نایینی در اجود التقریرات (دوره دوم ایشان )متذکر شده است.

الأمر الثالث ان التحقيق هو خروج شرائط المأمور به عن حريم النزاع أيضاً، بداهة ان شرطية شي‌ء للمأمور به ليست إلّا بمعنى أخذه قيداً في المأموربه فكما يجوز تقيده بأمر سابقٍ أو مقارن يجوز تقيده بأمر لاحق أيضاً (قید گاهی قبل و گاهی همزمان و گاهی بعد است ) كتقيد صوم المستحاضة بالاغتسال في الليلة اللاحقة [4] .

فعلی هذا ما شروع کردیم از شرط ماموربه بخلاف جایی که مثال ها را زدیم اول شرط التکلیف و شرط الوضع و بعد شرط الماموربه را گفتیم. به این ترتیب مشکل شرط الوضع و شرط التکلیف حل خواهد شد.

مشکلی که برای بزرگان پیدا شده ، خلط بین شرط فلسفی و شرط فقهی است.

مرحوم آخوند از راه دیگر وارد می شود (از راه لحاظ ) و می گوید لحاظ همه جا مقارن است با امر.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo