< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه واقعه/

 

«﴿وَ كُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً﴾ (۷) ﴿فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ﴾ (۸) ﴿وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ (۹) ﴿وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ﴾ (۱۰) ﴿أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ (۱۱)» خب همون طوري که از مباحث قبل ملاحظه فرموديد سوره مبارکه ي واقعه از سوره هاي مختص بحث قيامت است که احوال و شئونات قيامت و اطوار اون و همچنين حالاتي که اهل قيامت دارند رو دارن بيان مي کنن بعد از اينکه اصل احکام قيامت رو به لحاظ ضرورت و حتميت از يک سو و تحولات وجودي هستي از سوي ديگر بيان فرمودند يعني بودن که « إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ » يعني امر قطعي است و محقق است و هيچ ترديدي در وقوع قيامت نيست « لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ» هم اثباتا و هم سلبا با قيامت حتما واقع مي شود و هرگز در باب قيامت خبر قيامت خبر کذبي نيست اين واقع مي شود و بعد اين قيامت يک زلزله اي است يک لرزش جهاني است «إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا ﴿۴﴾ وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿۵﴾ فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا» اين دقيقا يک تحول وجودي است که دار دارد اتفاق مي افته اين تحول وجودي ببينيد اينجور نيست که اين خيلي قابل توجهه که مثلا همين زمين يه زلزله اي مي آيد و به اصطلاح همه چي از بين ميره نه اين نيست اين يک نماديست براي اون زلزله ي واقعي روز قيامت چون اگر بنا باشه که اين زلزله اي که الان هست حالا اين زلزله مثلا فرض کنيد که الان هفت رشتري هشت ريشتري بياد صدر رشتري و معاذالله نه اين نيست اگه اين بشه که قيامت نيست يه خوه دنياست که همين خاک باشه و همين آب و هوا باشه و همين زمين باشه حالا اين زمين يه زلزله اومده صد رشتهر تزلزل پيدا کرده بالا رفته پايين رفته باز همون زمينه اينکه قيامت نميشه که قيامت يک عالم ديگر و يک نشئه ي ديگر است يک نشئ وجودي ديگر است خب براي اينکه اين عالم جمع بشه و يه عالم ديگه بياد «يَومَ نَطوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلكُتُبِ» اتفاق بيفته خب اين بايد جمع بشه اينکه بايد جمع بشه «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» اين تبديل ميشه اگر بنا باشه تبديلش همين زميني باشه که قيامت نيست که همين دنياست حالا دنيا ي ززله تو پيش اومده ديگه پس بنابراين اين قابل توجه است که اگر در ارتباط با به اصطلاح تغييراتي که نسبت به مسائل «وَإِذَا ٱلبِحَارُ فُجِّرَت» الان مثلا گاهي وقتا مي گويند «وَإِذَا ٱلبِحَارُ فُجِّرَت» بعد اين مثلا کشورها رو نشون مي دنن که سيل آمده درياها به هم وصل شده اين که نيست که اين يک نماديست از اون واقعيت چرا چون اينا بايد جمع بشه نطوي ما جمعش مي کنيم «يَومَ نَطوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلكُتُبِ اين لوله اش ميکنه مي پيچونيمش اينو جمعش مي کنيم يکي ديگه پهن مي کني يه چيز ديگه اس يه نشئه ديگه هستش

سوال......

جواب: جهان لرزه اگر معناش اين باشه که ما تحول جهاني داريم درسته تحول نشئه اي داريم درسته ولي ا اگر منظورت اين باشه که همين زمين همين جهان همين آسمان و زمينه ما يه تغييراتي درش داريم اين نوشته هيچ قيامت نميشه چون قيامت نشئه ديگريست که در اون نشئه احکام ديگري جاري مي شود ديگه بحث قوه و استعداد و حرکت و اين حرفا نيست عالم ثباته «اليومَ عملٌ ولا حساب، وغدًا حسابٌ ولا عملٌ» ديگه در اون اصلا فضا عوض ميشه خب اينه مقدمه اي بله مقدمه مي تونه محسوب بشه يا براي اينکه اين برا که ب جمع بشه اين مقدمات لازم هستش بله اين مقدمات هست عين اون چيزي که در ظاهر بيان شده هست اما معنايش اين نيست که اين هست يعني اينکه حالا اين درياها وقتي به هم جمع شدن باز دوباره ما مثل همون سابق دوباره دريا بذار آسمون اين اين نيست چون ا اگر اون مثل سابق باشه ديگه قيامت نيست که همون دنياست اين بايد کاملا روشن باشه

سوال.........

جواب: چرا برزخيه برزخ هست،

سوال.......

جواب: بله ماده فيزيکي نيست چي دي که اومده چون بالاخره اگر مثلا اونجا غذايي بايد داشته باشه غذا بخوره ولي خب غذا مي خوره ديگه؛ خب غذا مي خوره يا نمي خوره خوب نداشته باشه خوردن غذا چي ماده ميخواد ديگه بدون ماده که نمي شه که يه چيزي بايد داشت باشه

سوال..

جواب: يعني انسان تمثل نداره اونجا ماده تمثل ماده است ببين صورتي که اون ج فرض ميشه ببينيد شما کاملا بايد اين باشه که اونجا لذت هست اونجا خورد و خوراک هست اونجا شراب هست اونجا عسل هست اونجا ماء هست اونجا شير هست اين لذت هم مي آورد صورت محضه که لذت نمي تونه بياره که اگر اگر صورت محضر لذت مي آورد که خب صورت کافي بود که ما ديگه چيز نداشتيم که تجسم نداشتيم که بايد داشته باشيم حالا چه نحوه حاج آقا به حاج آقا کار نداريم ما حاج آقا کار نداره اونچه که هست گوش مي کنيم.

سوال............

جواب: ايشان اين روحيه رو داره ديگه وقتي ما داريم يه حرفي مي زنيم با اول گوش کنيد دقت کنه فهم بکنه بعدا اگر اشکالي بود بعد از فهم باشه نه قبل از فهم خب به هر حال عرض کنم که فرمودند «وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً (7) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (8) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (9)» مطلب اول هم در ارتباط با اصل قيامت بود که اصل قيامت چيست چه شئوناتي دارد چه احکامي دارد و اين ها که من جمله بيان شد و بعد وارد به اصلاح اطوار قيامت و حالات قيامت و افرادي که در قيامت هستند در باب افرادي که در قيامت هستند فرمودند «وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً » شما انسان ها سه دسته هستيد دسته اول از اون ها به اصحاب ميمنه ياد مي شود بعد مي فرماييد که «فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ » که اين ما ماي تعجب است که خداي عالم داره پيغمبر ص رو به تعجب وا مي دارد عجب الله رسوله (ص) که اين تعجب رو خداي عالم داره به انسان که انسان هاي مومن انسان هاي شايسته انسان هاي با ايمان چقدر واقعا در فضاي کسب ايمان در اون ها شگفتي و اعجاب هست واقعا همين طوره همونطوري که حق سبحانه تعالي استفهام که نمي خواد بکنه که ماي تعجبي اي هستش اين طوري که ايشون بيان فرمودن «فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ» خدا از کي مي خواد استفهام بکنه بلکه مي خواد اين تعجب رو براش اعلام کنه خب اين مال شايد در مقام تطبيق مي خونيم که ما ماي تعجب هستش «و لفظة في الموضعين لالتعجب، عجب الله رسوله من حال فريقين في السادة و الشقاوة» خب الان ملاحظه بفرماييد ما حال خود مون رو نگاه بکنيم ما حال امروزمونو نگاه بکنيم که افراد در امروز جامعه مي تونن يه افرادي باشن به رغم همه به اصطلاح زمينه هاي تزلزل رسيد اضطراب و نابساماني و امثال ذلک انسان هاي پاکي باشن سالمي باشند خوب زندگي بکنن ضمن اينکه به اصطلاح جهات الهي رو رعايت مي کنند حقوق انسان ها را رعايت مي کنند ن روي خط خودشون راه برن و مسيري که براي اين ها تعيين شده رو اون مسير حرکت کن بکنم خب واقعا تعجب داره «فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ » اين هايي که در چنين شرايطي دشواري در عالم طبيعت در اون دوران سخت پيامبر ائمه و امثال ذلک هم اکنون واقعا رو حلال حرکت بکنن الان خيلي از بازاريا ميگن که نميشه که واقعا و حلال زندگي کرد نميشه حلال زندگي کرد اونايي که حلال زندگي مي کنن خيلي آدماي شايسته ان واقعا تعجب داره يک عده هم هستن که چ جور دارن اموال مردم رو بالا مي کشن دزدي و غارت و خيانت و اختلاس و فلان و فلان اون ها هم تعجب داره شما چجوري داريد زندگي مي کنيد در حالي که خب اين که مثلا اموال مردم رو در اين حقوق مردم رو و اون ها رو رعايت نمي کنن اينم جاي تعجب داره لذا فرمود که اين هر دو که يک عده به سعادت مي گرايند و عده ديگر به شقاوت مي گرايند جاي تعجب داره «عجب الله رسوله (ص) من حال الفريقين» از حال اين دو دسته اصحاب ينييم نه اصحابشين خب يه مقدارم براي اينکه جلو بريم جلو بريم فقط در ارتباط با اوصاف مقربين «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» سابقون چرا هستن چرا به اين مي گن سابقن که تعبيري که حضرت استاد دارن تعبير خوب خوبيه باب اين هستش که اين ها اول معرفت يافتند بعد ايمان يافت ن بعد سرعت يافتن بعد سبقت يافتن و بعد مثلا امام شدن در حقيقت ديگه حالا امام يه عده اي از خواص که يعني از اخص هستن که امام جامعه مي شن ولي اون هايي که واقعا از ديگران هم سريع تر حرکت مي کنند بلکه از اون هاست سبقت مي گيرن اين ها در اين هستند خب سبقت گرفتن در چي در «و سابق الي مغفرلت من ربکم» اين اون چيزي که خدا رو به وجد و خوشحالي بياره خدا را به رضا مي رسون سبقت مي گيرن در اينکه اوصاف الهي رو در خودشون پياده بکنن جايگاه به مغفرت الهي به رضوان الهي برسند خب اينا جاي شايسته اي هستن شايستگان هستن اينا در حد ابرار نيستن که به اصطلاح هدف و غيت شان رسيدن به بر باشه «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ» يعني درحقيقت فقه نبايست ديگه غايتتون باشه آقا قبله کدوم طرف اين طرف خي خب ما به اين طرف بايستيم «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» يعني در حقيقت از فقه آوردن به اخلاق به اعتقاد و باورها به معارف رسوندن اگر کسي ظاهرشو بخواد رعايت بکنه حج مي خواد رعايت بکنه آقا مواظب باش احرامت اينجوري نباشه به فاصله اينجوري رعايت بکني از مسجد شجره باشي اينا همش هستش و شريف هم هست فقه اما حج که اين نيست حج براي ففروا الي الله است شما اون رو نگاه بکن اون هدف نهايي رو در حج ببين که ف فرو الي الله باشه در اين چارچوب بگو آقا مسجد شجره اينه مسجد فضايي اينه نه اين که مسجد شجره بگيري از فرو الي الله فاصله بگيري اون نميشه که خب اونايي که او استاد هستن به همين فقه و اين ها مي پردازن اما اونايي که از بر گذشتند و سبقت گرفتن در دايره معارف حرکت مي کنن از اخلاق و حقوق و معارف حرف مي زنن واقعا بايد به اين صورت لحاظ بشود خب ويژگي که در عرض کنم که اصحاب ميمنه وجود دارد اصحاب مشئمه وجود دارد خب دو سه تا تفسير الان جناب س متلعين از اصحاب ميمنه ميگن خب بارزترين اون ها اين هستش که اصحاب ميمنه کساني هستند که صحيفه اعمالشون رو به دست راستشون مي دنن اصحاب مشئمه کساني هستند که صحيفه ي اعمالشون رو به دست چپشون مي دن خب اينا اين خيلي تفسير ظاهريش هست يا يه تفسير ديگه کردن گفتن که وقتي آدم در صحراي قيامت هست طرف راست صحراي قيامت جاي ابرار و نيکان و اصحاب يمين هست و سمت چپ قيامت صحراي قيامت جايگاهي براي حالا صفحه سطح راست و چپش رو نميتونيم اينجوري مقايسه بکنيم وقتي ما جهاني رو روبرو هستيم که الانش هشت ميليارد گذشته اش چي بود و بعد چه خواهد شد يعني نمي دوند که اين جمعيت چپ و راست نميشه روش حساب کرد ديگه بله تصور باز ذهن ماي عادي نه ولي اهلش مي تونن تصور کنم ولذا خدا فرموده ديگه در مورد ديگه که اين ها از خواب ميمن اسبابش عده اي اين جور تفسير کردن که به اصطلاح که مراد از اصحاب اما انشاالله برسيم به وضع مقربين «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» که مقربون چه ويژگي هايي دارن که انشالله خواهيم رسيديد خب ما تا کجا خونده بوديم تا و هذ الوجه صفحه بيست و شش ديگه درسته «و هذالوجه قريب المأخذ من ما ذکر اولاً و ذلک لأن المراد من اصحاب اليمين و من اصحاب الشمال علي الأول کل من اوتي کتابه بيمينه و کل من اوتي کتابه بشماله» صفحه بيست و شش رو مي خونيم بله خب يک توجيه اين است که بگيم چي کل من اوتي کتابه بيمينه» ميشه اصحاب الميمنه «و کل من اوتي کتابه بشماله» مي شود اصحاب مشئمه «و المراد من هما علي الوجه الاخير کل من کان معاله الي الملکوت الا اعلي و جنه السعدي مع العليين و کل من کان معال الي الملکوت الاسفل و جحيم الاشقيا مع اهل السجين» خب ما يا به تعبير ظاهري و تفسير ظاهري مي کنيم يا يه تفسير باطني تفسير ظاهري همين است که ميگيم که وقتي قيامت شد نامه اعمال رو وقتي به دست راست مي دنن معلومه که اين ها از اصحاب يمينن وقتي به دست چپ کسي دادن اين يک تفسير يه وقت مي گيم نه به لحاظ باطني و ملکوتي تفسير مي کنيم مي گيم چي مي گيم که اون کسي که در ملکوت عالم راه پيدا کرد او به باطن رسيده است ملکوت اعلي ما تفسير باطني که مي کنيم هم شرور و آفات و بديه ها را در ملکوت مي بينيم هم خيرات و نيکي ها را در معملکوت در باطل مي بينين شقاوت و سعادت يک امر باطنيست ظاهري که نيست که اون کسي که به سعادت مي رسد به ملکوت عالم مي رود اين اصحاب يمين و ميمنه هستش اوني که معذله به شقاوت مي رسد باطن و جان او شقيي مي شود اين در حقيقت اصحاب مشئمه هستش ولي اين تفسير به باطن است چرا که شقاوت و سعادت به چهره باطني هستن بيايم با معيارهاي به اصطلاح نشئاتي و عوالمي صحبت بکنيم ما يه عالمي داريم به نام عالم ملک همين عالمي است که درش پيدا از عالم ظاهر است عالم شهود است يه عالمي داريم به هم عالم ملکوت اما عالم ملکوت داراي دو جهت و دو جنبه هست يک ملکوت اعلي يک ملکوت اسفل ملکوت اعلي جايگاه اصحاب الميمنه هست ملکوت اسفل جاي اصحاب المشئمه هستش اصحاب شمال هست و ذلک اين هم يک تفسير ديگر اونايي که چشم برزخي و ملکوتي دارن و باطن حقائق و اشيا و افراد رو مي بينن مي بينن که هم اکنون زيد اهل اصحاب يمين است چرا که در روحش و جانش در ملکوت اعلي داره به سر مي بره و هم اکنون عمرو در حالت شقاوت است چرا که جانش هم اکنون در ملکوت اسفل داره به سر مي بره خب اينا اين نوع تفسير رو در حقيقت که تفسير باطني هست بيان ميه کنند مي فرماند که «و المراد منهما علي الوجه الأخير» اگر بر وجه اخير لحاظ بکنيم که باطلي باشه ببينيد همين صفحه بيست و شش با سطر اول نگاه کنيد حالا صفح سي بيست و سه مي شود براي شما «و الثاني هما الشمال و فيه الملکوت الأسفل» درسته فرمودن الملکوت اسفل اينجا الان ميگن که اگر ملاک شما اين باشه «و کل من کالن معاله الي الملکوت الأعلي و جنة لاسعدا مع العليين» اين مي شود چي اصحاب الميمينه «و کل من کان معاله الي المکوت الجحيم الأشقيا من الأهل السجين» اين ميشه اصحاب المشئمه پس اينا تفسيرهاي مختلفي هستا ميگن آقا تفسير باطني اين تفسير باطني است اون ظاهريست از اون جهت که گفتن اگر به اصطلاح صحيفه اعمال به دست چپ رسيد مي شه اصحاب مشه من صحيفه ي اعمال به دست راست خب «و لا شبهة في أن من اوتي کتابه بيمينه» ترديدي نيست اون کسي که خب حالا آيا اين ظاهر و باطن با هم مطابقن ميگه بله اون کسي که اين نامه اعمال به دست راستش رسيد او قطعا از کساني است که در ملکوت اعلي داره به سر مي بره و اون کسي که ميگن تطبيق ظاهر و باطن ديگه اون کسي که در حقيقت کتابش و صحيفه ي اعمالش به دست چپش رسيد اون در ملکوت اسفال دارد زندگي مي کنه «و لا شبهة في أنّ من اوتي كتابه بيمينه كان حشره إلي ملائكة جانب اليمين و العلّيين، و من اوتي كتابه بشماله أو من وراء ظهره كان معذّبا بأيدي سدنة النار» سدنه يعني خوادم خادم ها خادم هاي آتش «و زبانية الجحيم المعذبين لأهل النكال و أصحاب الشمال » زبانيه جحيم يا سدنه نار سدنه نار همون خادم ها و ملائکه مأکده جهيم و جهنم هستن که معذبن نسبت به افراد نکال و نغمه که اون عذاب رنج هستش و اصحاب شمال خيلي خب «و كان في طبقات السجّين مع زمرة الشياطين» يعني اين کساني که معاذ الله به ما توصيه فرمودند که اگر به عذاب به آيات عذاب رسيديد به خدا پناه ببريد و اگر به آيات رحمت الهي رسيديد از خدا استمداد رحمت الهي بکنيد خب «و كان في طبقات السجّين» اين ها در طبقات سجين «مع زمرة الشياطين فالمآل في الوجهين واحد» معال در هر دو وجه واحد است به اين که هر دو به سمت حق سبحانه تعالي در حرکت يکي به سمت رضاي حق و ديگري به سمت سخط حق حالا اين که گفتن اصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة اين ما که مايي هست مي فرمايد که «و لفظة «ما» في الموضعين للتعجّب،» يعني چي يعني «عجب اللّه و رسوله من حال الفريقين في السعادة و الشقاوة.» چجور در اين حال عده اي اهل سعادت اند و چه جور يک عده اي اين جور خودشون رو به شقاوت و بدبختي و نگون بختي مي رسند «و المعني: أيّ شي‌ء هذه الطائفة في السعادة، و أيّ شي‌ء هذه الأخرى في الشقاوة.» اون چيزي که اون چيزي که در سعادت اين طايفه هست اون چيه چه چيز باعث شده که اهل سعادت باشند چه چيز باعث شده که اين ها اهل شقوت باشن اين آي که امروزم وقتي نگاه مي کني مي بيني که جامعه اين جور در رنج و نار حالا اونايي که سياسي اند و با جريان هاي سياسي به جاي خود همونايي که اين جور حقوق مردم و اموال مردم دارند نگاه مي کنند مردم در چه ضعف زبوني و بخشيد زندگي هستن باشه سختي هستن در عين حال دارن اين اموال رو اين حقوق رو اينا دارن ببينيد اصلا بعضي ها فکر مي کنن که بيت المال فقط ماله اين سمتي که شما قولشو دادي تعهدشو کردي و به هم همچين وعده اي دادي الان شما نتونستي اين سمت رو اين وعده رو حاج آقا خدا سلامتشون بداره وقتي در يکي از ديدارها به يکي از اين مسئولين گفته بود که در دين آمده اگر ببخشيد به يک حيوان هم وعده مي ديد وعده دروغ نديد گفته بود که پيغمبر صوات الله عليه ديده بود که يه نفر داره يک اسبش با غذا اينجوري مي کنه اينجوري فکر مي کنه اين اسبم گفت چيکار مي کني نزديک شد ديد که در اين توبره اي که درست کرد هيچي نيست نه جوي نه گندمي گفت چيکار مي کني گفت دارم اين اسب رو رام مي کنم خب خب اين وعده اي که داري ميدي به حيوان وعده دروغ نده خب ببينيد اين دينه وعده دادن بيخود نيست که از زبان کسي داره در مياد که داره وعده به انسان داره ميده خب اينا مسائليست که خب شقاوت از کجا مياد همينه ديگه براي هميشه بعضيا معاذلله در شقاوتن همينه ديگه اين يه فرصتي است تونستي انجام نتونستي نه نمي تونن تموم شد رفت اين ملت رو اين عظمت رو آدم بب در حد اسم مقايسه ميخوايم بکنيم ولي نازل ترين کشورها از نظر موقعيت سياسي موقعيت اجتماعي موقعيت اقتصادي موقع خب اين خب چيز ديگه اين به هر حال ما بر اساس وعده هاي قرآني داريم جلو مي ريم نمي خوايم و کسي تحميلي بکنيم که خدا فرموده پيغمبر فرموده دين فرموده که اگر مي توني کارو به عهده بگيري بگير و اگر نه ملعون کسي که نمي تونه کاري رو به عهده بگيره بياد خودشو در يک معرض يک مسئوليتي قرار بده که واقعا چجور بعضيا به اين راحتي اين سمت هاي عظيم رو مي گيرن اين وزارت يعني وزر داره سنگين سقالت داره خب يه فردي که اولين روز کارش شما سنگين ترين کار خب مي افته روش ديگه چطور بعضيا نميفهمن که اين بيت المال اين پست بيت المال اين مقام بيت المال اين جايگاهي که براش قائل ميشن اين امضاييه که بهش مي دنن به هر حال اين حق سبحانه و متعالي مي فرمايد که شگفتي و سابقون السابقون ببخشيد اصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة چرا خدا داره اين تعجب رو به پيغمبر مي گه مي گه اين ها چجور تونستن تو اين شرايط سخت براي خودشون خوبي و يمن و برکت آماده کنند، چجور عده اي خودشون رو به شقاوت و نگون بختي و بدبخت رسوندن هر دو جاي تعجب داره

سوال...........

جواب: انسان همه حيثيت هاي خير رو داره به سمت شر ميره اين جاي تعجب يا همه حيثيت هاي شر رو داره به سمت خير ميره اين جاي تعجب از اون طرف ما مي فرمايد که اين فرمايش ايشون «و المعني: أيّ شي‌ء هذه الطائفة في السعادة، و أيّ شي‌ء هذه الأخرى في الشقاوة.» اون چيزي که اين افراد رو به سمت سعادت برد چي بود اون چيزي که اين افراد رو به سمت شقاوت پر چي بود اينا جاي تعجب هستش والسابقون السابقون خب الاول مبتدا و الثاني هم خبر السابقون اونا حقيقتا سابقن سابقين کساني هستند که حقيقتا اون ها سبقت رو گوي سبقت رو ربودن

سوال..............

جواب: الان بيان مي کنن کساني که به سمت رحمت الهي مي روند «السابقون إلى طاعة اللّه هم السابقون إلي رحمته و رضوانه» خب السابقون اول يعني السابقون الي طاعة الله اينا السابقون دوم يعني السابقون الي رحمه الله اونهايي که در مسير اطاعت سبقت گرفته اند به رحمت حق زودتر مي رسن السابقون الي طاعة الله اين ها سابقون الي رحمه الله و الي رضوانه کيا زودتر بهش مي رسند کيا زودتر به رضوان خدا مي رسن اون هايي که در مقام اطاعت از ديگران سبقت گرفتن السابقون السابقون يعني «السابقون إلى طاعة اللّه هم السابقون إلي رحمته و رضوانه» و در مقابلشم برعکس السابقون لسابقون، السابقون در تفسير کشاف اومده جناب صدرالمتألهين خيلي به تفسير کشاف اعتناد داشته «السابقون من عرفت حالهم و بلغك وصفهم » در کشاف مي فرمايد که توضيح داده شد و حالشون رو شناختي و اوصافشون رو دونستي «كقول أبي النجم: أنا أبو النجم و شعري شعري» اين شعري شعري شعر اول مبتلا شعر دوم خبر شعر من شعر واقعي است ديگه شعري شعري در حقيقت سابقون الي طاعة الله السابقون الي رحمه الله و رضوانه «و شعري ما انتهي إليك و سمعت فصاحته و براعته» شعر من همون است که از فصاحتش از بلاغتش از برائت استهلالش از اين ويژگي ها شناخت شعر من چه شعري هستش خب اينم يک نوع از توجيه توجيه ديگر اين است که «و هاهنا وجه آخر و هو إنّه كان ينبغي أن يقال: «السابقون ما السابقون» إلّا أنّ اللّه تعالي أراد أن يصفهم بوصف لا يكتنه» خب اکتناه يعني کنهش رو در آوردن نهايتشو در آوردن اين ميخواد بگه که و السابقون ما السابقون يعني اين سابق اون نميشه درآورد پايانشون چيه کنهش قابل اعتنا نيست از بس انسان هاي شريف و والايي است، اين وجهي است از تفسير «و هو إنّه كان ينبغي أن يقال» ميشه اينجوري گفت و السابقون السابقون يعني سابقون ما تو حرفامون داريم و آقا از بس مثلا ميگم که ليله القدر و ما ادراک ما ليله القدر خب اين ما ادراک رو بذارارييد کنار ليله القدر ما ليله القدر يعني چي يعني ليلة القدر قابل کنه غيابي نيست اکتناه نمي شه کرد از بس اين حقيقت بالا و عظيم هستش درحقيقت سابقون از بس حقيقتشون والاس قاب اکتنا نيست کنهش را نميشد دريافت «و هاهنا وجه آخر» در ارتباط با تفسير سابقون که چي «و هو إنّه كان ينبغي أن يقال» شايسته اس بگيم که ««السابقون ما السابقون» إلّا أنّ اللّه تعالي أراد أن يصفهم بوصف لا يكتنه» لايکتنه يعني کنهش را نميشه پيدا کرد «فقال هكذا، فكأنّه قال: لا وصف لهم » قابل توصيف نيستن و السابقون السابقون اي والسابقون ما السابقون اينا چه حقايقي هستن مگه ميشه توصيفشون کرد مگه ميشه از اوصاف اون ها گفت «لا وصف لهم أفضل من هذا» يعني هيچ وصفي بالاتر از ما مي خواييم يه نفر را به عظمت بسپاريم ميگيم آقاي او اون چه آقاييه همين آقايش رو ميگه اون چه آقايي هست، فلي بشر کف بشر خب اين يعني اين اونقدر بشر هست اما اين کنهش رو نميشه در آورد اکتناه نمي شود و السابقون السابقون ايشون گفتند السابقون السابقون اين تفسير ميگه که و السابقون ما السابقون ميگه مثلا مثل ليلة القدر ما ليلة القدر اين از بس يعني اين قابل کنه يابي نيست «لا وصف لهم أفضل من هذا. و هذا من أوجه الوج» واين وجه رو ايشون مي گن اوجه الوجوه هست به اين وجه اينه که ما بگيم السابقون السابقون يعني السابقون ما السابقون که چقدر عظمت دارد «و منهم من جعل الثاني تأكيدا للأوّل» بعضي ها اومدن گفتن که دومي تاکيد اول است السابقون السابقون که اين دومي تاکيد اول است که نسبت به اصلا وصف و ويژ به ويژگي هاي سابقون و لذا نه اينکه السابقون اول مبتلا باشه السابقون دوم خبر باشه هر دوشون مبتدا ان و خبرش اولئک المقربون است که بعدا ايشالله مي خونيم و منهم يعني بعضي از مفسرين گفتن که «و منهم من جعل الثاني» يعني دومي از سابقون رو چون السابقون السابقون ديگه خب ما بايد ببينيم که خداي عالم که فرموده است السابقون السابقون اين دومي رو چطور بعد از اولي گفته آيا از باب ما السابقون است آيا از باب تعجب است آيا از باب تاکيد است دارند اين شبهه را عرض مي کنند ديگر، مي گويند يکي از وجوهي که مفسرين بيان کرده اند اين است که السابقون السابقون اين دومي تاکيد اولي است نه اينکه دومي خبر اولي شايد کما اينکه عده اي گفتن خبره ديگه عده اي گفتن که السابقون اول مبتدا و السابقون دوم خبره ديگه اين بزرگوار آخري ميگه که هيچ ميگه هرردوي اينا مبتدا اند ولي مبتدا اولي بيان اول است و دوم تاکيد اولي است و بعد هم «اولئک المقربون» خبرشه «و وقف بعضهم على الأوّل و ابتدأ بالثاني و ليس بصواب» بعضيا روي اولي خب به هر حال اونايي که خيلي تکيه قوي نداشته باشن روي اولي متوقف شدن و از دومي که سابقون دوم هست آغاز کردن «و ليس بصواب لأنّه تمام الجملة» يعني براي اينکه اين دومي تمام جمله است يعني جمله تموم بشه و السابقون السابقون که بالاخره يا ما بايد تعجب بدانيم بگيم السابقون ما السابقون که ماي تعجب باشيم يا ماي اکتناه باشه و السابقون ما السابقون چه عظمتي دارن چه کنهي براي اون ها هستش يا يا بايد دومين رو تاکيد اوليه بدانيم خبر نداريم و امثال ذلک

سوال...........

جواب: نه مقربون که بعدا هم مياد که موصوف بايد بگيد موصوفاً السابقون مقربون السابقون المقربون بله بايد موصوف باشه صفت نه البته نسبت به کار خودشون صفتن «و وقف بعضهم على الأوّل و ابتدأ بالثاني و ليس بصواب» اين نظر درست نيست « لأنّه تمام الجملة و هو في مقابلة القولين الاوّلين» در مقابل اون دو تا قول اول هست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo