< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه واقعه/

 

«قوله عز اسمه فأصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة وأصحاب المشئمة ما أصحاب المشأمةو السابقون السابقون» توفيق داريم که در ظل کلام الهي سبحانه و تعالي يکي از بهترين نوع معارفي که در فضاي معاد هست رو در پرتو سوره مبارکه واقعه دنبال مي کنيم مرحومه صدرالمتألهين اين طور بحث رو آغاز کردند که در مرحله ابتدايي احکامي که براي قيامت هست رو ذکر کردند يعني آياتي که در ابتداي سوره واقعه مطرح است ناظر به اصل وجود قيامت است «﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾﴿١﴾﴿لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا﴾» اين ها در حقيقت در ارتباط با اصل شئون قيامت و احکامي که در ارتباط با قيامت مطرح است البته همه احکام نيست بخشي رو در اين سوره مبارکه و بخشي را در سوره هاي ديگر ملاحظه مي فرماييد يعني ما اگر بخوايم به صورت فصل بندي بحث بکنيم فصل اول راجع به اصل قيامت، فصل دوم راجع به احکام قيامت چگونگي قيامت، فصل سوم در ارتباط با انسان هايي که در قيامت محشور مي شان د چگونه هستند که فرمودند «و کنتم ازواجا ثلاثه» اين افراد از انسان هايي که در قيامت محشور مي شان د در روز رستاخيز به قيامت الهي قائم هستند اين ها سه دسته هستند ، مرحوم صدرالمتألهين در اين فصل مسائلي که مربوط به اين ازواج ثلاثه هست را مطرح کردند چرا انسان سه دسته اند با تحليل وجودشناسي و هستي شناسي انسان به اين جا رسيدند که انسان چون داراي سه قوه است يک قوه به طبيعت گرايش دارد و قوه ديگر به عالم نفس گرايش دارد و قوه سوم به عالم عقل گرايش دارد بنابراين انسان ها سه دسته اند اون دسته از افرادي که در طبيعت ماندند اون دسته از افرادي که از طبيعت رستند و به عالم آخرت و نفس توجه کرد کردند بعد عده اي که در حقيقت به عالم عقل رسيدند و جايگاه برترين دارند الان در حقيقت دارن مي گويند که اون «و کنتم ازواجا ثلاثه» اين ازواج ثلاثه را دارن بيان مي کنن لذا در پايان جلسه قبل ملاحظه فرمود که «فوقعة الإشارة الي تفصيل هذه الأقسام الثلاثه» يعني بحثي که الان بحث امروز ما هست تفصيل اقسام سه گانه اي است که خدايا عالم فرمود «و کنتم ازواجا ثلاثه» خب کاملا فضا روشن است و ما بايد علمي بحث را جلو ببريم فصل بندي شده و نظام مند شده جلو ببريم بله قرآن کلام الهي است و اتغان فوق العاده اي دارد و در حد علمي تنزل دادن خب از کارهاي ماست اينها معارفي است که خداي عالم داده و ما که به اصطلاح در فضاي فهم قرآن و تفسير قرآن داريم گفتگو مي کنيم بحث مي کنيم ما که قابل اون نيستيم لايق اون نيستيم خودم عرض مي کنم که در مقام تفسير باشيم خب آشنايي با کلمات الهي اقتضائاتي داره خب در اين ج مي فرمايند که « فأصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة» يک « وأصحاب المشئمة ما أصحاب المشأمة» دو «و السابقون السابقون» ما در اين کلمه ما که اينجا هست که فأصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة اين ما در حقيقت ميخواهد نشان بده که حقيقت انسان ها چقدر شگفتي دارد چقدر اعجاب دارد ما انسان ها رو نمي شناسيم ما فکر مي کنيم که مثلا يه هفتاد هشتاد سالي زنده هستند و همين زندگي، نه اين يک واقعيتي است که اگر در عالم خير و صلاح و فلاح و نظاير آن گام بردارند فضائل و نفساني در خود احيا کنند رذائل را از خود دور کنند و امثال ذلک اينها واقعا شگفتي دارد واقعا ديدني است فأصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة تو چه مي داني که اين چقدر انسان هاي شايسته و خوب و ابرار که عرض کرديم که اين عناوين در قرآن متعدد است گاهي وقت اصحاب شمال گاهي وقت ها عرض کنم که اصحاب الم مشئمه گاهي اوقات مثلا فجار و نظايرآن از آن طرف هم اصحاب الميمنه هست ابرار هست و اصحاب خير و امثال ذلک هستش در باب پيشگامان عالم انسانيت از آن ها به مقربين ياد مي شود که اين ها در يک صفي هستن و يک رتبه اي هستن که اون رتبه رو عنواني نميشه بهش داد، ديگه ميگن در جوار قرب حق، يعني اون عنوان اونجا اونقدر بالاست که ما لفظي نداريم عنواني نداريم که بگيم مثلا در اون مرحله هستن لذا مي فرمايد که در باب مقربين بحث بحث اين ها نيست، فوق العاده هستند و چون در جوار قرب حق جاي مي گيرند ما اون ها رو بايد با جلوه هاي الهي بشناسيم ببينيد چرا عنوان مقربين رو دادن براي اين است که اينه هايي که در جوار قرب حق يا راه يافتند اين ها ديگه الهي اند به اخلاق الهي متخلق اند به آداب الهي متعلم اند تا آداب الهي متعدب اند و همين طور همون اوصافي که ما در زيارت جامعه براي اهل بيت (ع) که مقربين هستند مي بينيم همه اون ها حقيقت نه نه اينکه از زميني باشه آسماني باشه اين حرف ها نيست بلکه اين ها را خزائن علم الهي مي شناسيم قدرت الهي را در اين ها مي بينيم همه تجليات حق در وجود اين ها است « فَإِنَّا صَنَائِعُ‌ رَبِّنَا وَ النَّاسُ‌ بَعْدُ صَنَائِعُ‌ لَنَا» اينها در حقيقت حالا اون مرتبه هستند و در اون مرتبه افراد رو بايد با احکام الهي بشناسيم مثلا علي بن ابي طالب (ع) که ما نمي تونيم بگيم مثلا علي بن ابي طالب عادل است، افراد عادي اند شجاع افراد عادي اند حضرت عادل نيستد حضرت که شجاع، اين شجاعت و عدالت و اين ها براي براي اصحاب ميمنه است براي ابرار است و الا اينها يي که محکوم اند به حکم مقربين اين ها در عداد اينها نيستن اينها در رابطه با اوصاف الهي، اين که به قول حضرت آقا همش هم تعجب مي کنه والده بزرگوار مي فرمايد که علي بن ابي طالب اين چه حرفيه که « سلوني قبل أن تفقدوني» آقا مگه مي شه آدم ميگه آقا از هرچي شما مي خواي سوال بکن آسمان زمين دنيا آخرت عالم اله، همه و همه اينها چرا چون اينها به علم الهي، درس که نخوندن به غمزه مسئله آموز صد مدرس شدن به غمزه اراده الهي بوده در اين ها تجلي کرده تموم شده رفت، ديگه درس که نخوندن مکتب که نرفتن کتابخانه که ندارن که اينها به علم الهي، « اذا شاؤوا علموا» هر وقت به هر چيزي که بخوان اينها علم دارن لذا واژه مقربين از اون جهت براي اين ها شايسته است که اين ها به حکم الهي محکوم اند به احکام الهي اين ها حکم دارند خب يه تفاسير متوسطي هم در اين رابطه شده مرحوم صدرالمتألهين اولا اين ها رو بر اساس اين تفاسير متوسط بيان مي کنند بعد نهايتا نظر خودشان در باب اين ها بگن اصحاب ميمنه ميگن اصحابي هستن که خداي عالم نامه و صحيفه اعمالشان رو به دست راستشان مي دهد اين بر اساس همون چيزي که در قرآن آمده که ابرار و اصحاب يمين کساني اند که خداي عالم اعمالشان صحيفه ي عملشان رو به دست راست ميده اين صحيفه ي عمل به دست راست اين يعني چيه مثلا فرض کن اينجا مثلا ما کارنامه بگيريم اينجوريه مغاذالله اين است؟ اون کتابي که تمام هشتاد سال حتي هر نفسي که کشيدن اونجا وجود دارد و نه به معناي علم حصولي نه معناي کتابت کتاب اونجا که اين کتاب اينجا نيست که کتاب اينجا کتاب به اصطلاح يک مرکب است و يک قلم اينکه کتاب نيست که کتاب در اونجا حقيقت همه ي اعمال انسان اخلاق انسان عقايد انسان رفت و آمدهايش معاشرت هايش قيام و قعودش همه کارها هرچه که کار خير و شر انجام داده که مي گه که « فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره» خب يه همچين صحنه اي هستش خب در ابتدا ميفرمايد که اصحاب يمين اصحابي هست که که صحيفه ي عملشان به دست راست داده مي شود در مقابل اصحاب مشئمه يا اصحاب شمال کساني هستند که صحيفه عملشان به دست چپشان داده بشود مقربين برتر از آن اند که بيان بگن اعمالتون چيه اصلا بحث اين ها نيست که اونايي که به غير حساب اونايي که در قرآن راجع به اون ها به غير حساب به غير حساب اينها هستن ديگه حساب کتاب ندارن که، « خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» اما اون پيامبري که اون امامي که من البدء الي الختم الهي زيسته ديگه اينجا حساب کتاب نداره که بدون حساب عده اي را در قيامت هست که در روايتم هست که عده اي بدون حساب و کتاب به بهشت مي رن يا در جايگاه خودشانون قرار مي گيرند حالا ببينيم يه مقداري« فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ الذين يؤتون صحائفهم بأيمانهم» اصحاب يمين کساني هستند که صحيفه عملشان به دست راستشان داده مي شود در مقابل « وَأَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ الذين يؤتونها بشمائلهم» اون ها رو اصحاب يمين رو به صحيفه عملشان رو به دست چپ مي دهند خب در روايات هست که « مؤمن کِلْتَا يدَيهِ يمِين » مومن دست چپ نداره که، بنابراين پس اين دست چپ و دست و راست هايي که ما در دسته گه طبيعت داريم اينها نيست با اينها رو مقايسه نکنيم، از باب مثال است همه اين ها از باب مثال است « مثل الجنة التي وعد المتقون» مثلش است، الان هم که هست از باب تقريب به ذهن به هر حال يمن و برکت يه چيزيست و شر و مشومت هم چيز ديگر هست «و هما جميعا من اصحاب الاعمال» ميگن اون کساني که بر اساس قوه عملي حرکت کردند يا قوه عملي شان مبداش انديشه خير و صلاح است يا مبدا به اصطلاح اعمالشان عبارت است از مبدا شرور و آفات و بدي ها هستش خب پس سخن اين است که اين دو قسم و اين دو گروه اصحاب ميمنه و اصحاب مشئمه رو با مبناي عمل دارن جلو مي برند همونطور که قبلا در درس بحث قبلي ملاحظه فرموديد که يک عده اي با قوه عقل عملي هستن و يک عده اي با قوه عقل نظري اند مقربين با قوه عقل نظري اند البته عقل نظريه اي که ما مي گيم نه اونها بر اساس معرفت و شهود بر اساس شهود دارن حرکت مي کنن عقل نظري در اينجا يعني شهود عقل عملي در اينجا يعني کارکردهاي متوسطي که اصحاب شر و اصحاب خير دارند اين دو دسته رو يعني در اصحاب الميمنه و اصحاب مشئمه رو اصحاب عمل مي دونن اينها خيلي قدرت شهود و مشاهده حقايق رو ندارن اينها در اون سطح نيستن اينها خيراتشان و ان شا الله و معاذالله شرورشان از جايگاه عمل داره مياد بذار ميفرمايد که «و هما جميعا» يعني همه افرادي که به اصطلاح اصحاب يمين هستند و همه افرادي که اصحاب شمال هستند «و هما جميعاً من اصحاب لاعمال» اينها بر اساس کارهاشان و ثواب بشان بدهند اجر رو ثواب شان رو پاداش شان رو بر اساس کارها مي دهند يا کيفرهاشان رو بر اساس کارها مي دهن اما لذا فرمود « و الغالب عليهم» اون قوه اي که بر اون ها غلبه دارد عقل عملي است «القوة العمليه» البته عرض مي کنيم ما چون در قوه عمل فکر مي کنيم مي کنيم در مقابل قوه نظر فکر مي کنم که يک قوه اي که حيثيت ادراک با او هست قوه نظر است و اون قوه اي که داره عمل مي کنه عبارت از از قوه عمل اما اينجا بر اساس اصطلاحي که قبلا در باب کنتم ازواجاً ثلاثه فرمودند متفاوت هستش

سوال.........

جواب: بله ايشان بفرمايند که مبدا عمل اگر انديشه خير باشه خب طبيعي است که اعمالشان خير خواهد بود و اصحاب يمين مي شوند اگر مبدا عمل انديشه خير نباشه بلکه شهوت و غضب باشه به هر حال شهوت و غضب آدم را مي کشاند ديگه خيلي ها الان بسياري اگر نگوييم عمده مردم بر مبناي انگيزه حرکت مي کنند انديشه اي که نيست که انگيزه اين رو دارن که اون هوس اين هوا و هوس اين ميل اين شوق اين اشتياق اينها اينها آدم رو مشغول کرده تمايلات انساني است، انديشن نزديکه يعني در حقيقت کم کم انسان رو اگر متعالي بشه به عقل مي رسونه بله «و الغالب عليهم القوة العمليه» بر اين دو دسته يعني اصحاب ميمنه و اصحاب مشئمه قوه عمليه حاکم است «لکن الطائفه اولي» يعني اصحاب يمين، «مبدا اعمالهم العقل العملي به وساطت الادراکات الباطنيه الجزئه کالتخيل و مايجري مجراها وغايتها طلب الخيرات المضنونه و السعادات المقبوله» خب اين عبارت يعني چي؟ ميگه ميخواد فرق بگذارد بين اصحاب مي مننه اصحاب مشئمه اينها يک حد اشتراکي دارن و اون اين هستش که هر دو مردان عمل هستند اما مردان سابقون السابقون مقربون مردان نظرند مردان مشاهده اند مردان حق اونايي که حق رو مشاهده مي کنند ديگه عمل براشان يک امر طبعي است خب پس اين ها يه حد مشترکي دارن و يک حد مختصي اصحاب ميمن است و اصحاب مشئمه هر دو اهل عمل اند اما تفاوت اصحاب ميمنه با اصحاب مشئمة از چيه در اين است که اصحاب ميمنه زمام عملشان به دست عقل عمليه يعني انگيزه هايي است که خير است اما زمام اعمال در اصحاب مشئمه شهوت و غضب است تموم شد و رفت پس اينها هردوشان مرد عملند و بر اساس قوه عمليه کار مي کنند پاداش شان و کيفرشان بر اساس عملشان هست، اما چرا فرق مي کنه با اين که هر دو اهل عمل هستند چرا فرق مي کنه مي گه يکي مي گه زعيم و زمامدار عمل يکي عقل عملي است زعيم و زمامدار ديگري شهوت و غضب هستش و اين باعث تفاوت مي شود اون منشا شرور و شئوم مي شود اين منشا خير و برکت مي شود

سوال.......

جواب: لکن الطائفة الاولي» بله «مبدا و اعمالهم» مبدا اعمال اصحاب يمين «العقل العملي به واسطة ا الدراکات الباطنيه الجزئه کالتخيل و مايجري مجراها» تخيلي که دارند تخيل به خير دارند تخيلي به ثواب دار دارند تخييل به نيکي دار دارند و امثال آن غايت اين دسته از افراد «طلب الخيرارات المضنونه وسعادات المقبوله» هست اينها به دنبال چه هستند به دنبال خيرات مضنونه و سعادات معقبول اون دنبال نيکي ها هستن خوبي ها هستند زيبايي ها هستند «اما وطائفة الثانيه مبدا و اعمالهم هو القوه المحرکه الحيوانية المسمي بشوقيه بواسطه ا الدراکات حسيه و غايتها إما طلب الشهوت بالأکل و الجماع و ما يجري مرجراهما او الغضب غلبة و الإنتقام و ما يشبه هما» خب پس هر دو کار عملي انجام مي دهند عمل انجام مي دهند يک عده آغاز و انجام عملشان اين است که عقل عملي آغاز است غايتش هم سعادت يک عده مبدا حرکتشان عبارت است از به اصطلاح قوه محرک ايشان قوه حيواني است به مسمي به شوق و اين ها و غايتشان هست طلب شهوت و أکل و امثال ذلک اين باعث اختلاف هست پس هر دو يعني در حقيقت عموم خصوص من وجه هست هر دو در يک امر مشترک اند و آن اين که هر دو قوه ي عقل عملي دارن جلو ميرن اما مبدا قوه عقل عملي براي نيکان و ابرار و اصحاب ميمنه يک چيزي است مبدا آنها يک چيزي ديگه است مقصد اين ها يک چيزي است مقصد اون ها هم چيز ديگه هست؛ يه بار ديگه اون عضي فرماييد «وطائفة الثانيه مبدا و اعمالهم هو القوه المحرکه الحيوانية» اينها ديگه از حد حيوانيت بالا نمي روند هم حيوان حرکت مي کنه هم انسان، حيوان حرکت مي کنه مي خواد شهوت و غضبش را تامين بکنه انسان حرکت مي کنه ميخواد که به طلب خيرات و سعادات مقبول برسه « مبدا و اعمالهم هو القوه المحرکه الحيوانية المسمي بشوقيه بواسطه ا الدراکات حسيه » اما چرا ميگن به واسطه ادراکات حسيه چون اونا ديگه تخيل ندارن آنهايي که مبدا حيواني شان حسي هست همه شان شهوت و غضب رو مي خواهند ديگه تخلي ندارن « و غايتها إما طلب الشهوت بالأکل و الجماع و ما يجري مرجراهما او الغضب غلبة و الإنتقام و ما يشبه هما» شهوت و غضب خودش انواع مختلفي داره ديگه غضب و انتقام هم باز انواع مختلفي داره ديگه همين ببخشيد دو طلبه هم که وقتي با هم بحث مي کنن و به دنبال چيرگي و غلبه و انتقام هستن ببخشيد اينها بايد بگيم که اون حس انساني نيست اون کمال انساني نيست اون قوه عقل عملي نيست چرا؟ چون به هواي غلبه و انتقام داره بحث مي کنه ديگه خب پس اينم اينطور، منظور اينکه اين که ميگه ومايشبه هما شامل اينها هم مي شه اين جدال و مراعي که دو نفر دو تا برادر دو تا خواهر انجام مي دن همه شان توي اين فضا تفسير مي شه که بر مبناي ادراکات حسيه و غايتي که از او به عنوان غلبه و قهر و انتقام و و شهوت و امثال ذلک گفته مي شود؛ خب اما قسم سوم «و أما السابقون فهم اعلي مرتبه من أن يکون من اهل العمل» اينها ديگه اهل عمل نيستن يعني نه اينکه اهل عمل نيستند عمل در حقيقت يک متغيري است يک تابعي است براي اون ها مثلا اون کسي که به قول جناب مولوي که خود هنردان ديدن آتش عيان اگه کسي واقعا آتش رو عيانا ببينه خب بهش نزديک مي شه نمي شه ديگه معصوم سلام الله عليه اين معصوم به هيچ وجه به سمت خطا اصلا حرکت نمي کنه چرا چون حقيقت گناه رو مي بينه ديگه اينکه آقا علي بن ابي طالب (ع) اون شب برايت حضرت رشوه اي آورده بودند و حضرت فرمود که مگه تو ديوونه اي انت مخبط مگه تو ديوانه اي براي من اين آوردي تو نمي دوني که اين قي کرده افعي است خب اين رو حضرت داره مي بينه کسي قي کرده افعي را نمي خورد که چرا چون مي بينه شهود است کشف است مشاهده است به اين ها ميگن که اصحاب نظر اصحاب شهود اصحاب کشف اصحاب مشاهده زماني که مقربين از اين سنخ انسان ها هستند «و أما السابقون فهم اعلي مرتبة من ان يکون من اهل العمل» اين ها خيلي بالاتر از اين هستند که اهل عمل باشند «و انما شأنکم مشاهد الحقائق و ملاحظة و عظمه الله و ملکوته و قد شغلهم الله به محبته عن محبت ما سواه» چه توفيقي است واقعا اگر خدا نصيب کسي بکند که به گونه اي انسان رو مشغول به محبت خودش بکنه که محبت غيرش را از دل ها بزدايد « اللهم ازل محبة الأغيار عن قلوبنا» خدايا محبت غير خودت را از دل ما بزدا اگر اين محبت دنيا و امثال آن از دل زدوده بشه اين انسان چقدر؛ البته اين عين اون عبارت نيست ولي تو دعاي عرفه امام حسين ع هستش بله « و انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائک»

سوال...........

جواب: اين ربطي به اينجا نداشته لطفا عبارت را دقت کنيد از اين واحد الان ببينيد « الهي حبلي کمال انقطاع اليک» اثباتي است اون سلبي است اون اول اگه سلب نشه اين اثبات نمياد «اللهم ازلت الاغيار عن قلوب احبائک» درست خب از اول بايد اون رد بشه بعد اين بياد اين در جريان اثباتي است اون جريان سلبي است. «واما السابقون فهم اعلي مرتبه من ان يکون من اهل العمل و انما شأنهم مشاهده الحقائقه و ملاحظة و عظمت الله و ملکوته» اينها کساني هستندن که «وق د شغلهم الله بمحبته عن محبت ما سواه» به جوري اون ها رو به خودش مشغول کرده که ديگه اشتغال به غير برايشان اصلا معنا نداره اگر امام حسين مي فرمايد که اون کسي که محبت تو رو چشيد آيا تمايلي به محبت غير تو رو دارد؟ اون کسي که در دعاي عرفه است اصلا کسي به توجه به محبت ديگري نمي کنه که خب اينها ويژگي هاي اصحاب مقربين هستش ديگه نگاه کنيد اين اصحاب ميمنه اصحاب مشئمه از خود اين عناوين را جدا کرده برده در ساحت اله و فقط با عنوان مقربين داره از اين ها تعريف مي کنه خب «عن محبت ما سواه و اغناهم ان الطعام و الشراب و عن النظر الي غيره» اصلا خداي عالم اين ها رو از طعام و شراب بي نياز کرده اون کسي که توجهي به بدن داره ميگه من گرسنه هم هست تشنه هم هستم اما اون که توجه به، مرحوم شيخ الرئيس در اشارات ميگه اگه ديدي يک آقاي عارفي چهل شبانه روز چهل شبانه روز هيچ غذايي نخورد هيچ آبي ننوشيد تعجب نکن چرا چون اون کساني که غذاها ميخوان بنوش آب ميخوان بنوش چون توجه به بدن دارن اينه که تمام توجهش به سمت اله هستش خب ديگه بدني که براش معنا نداره که

سوال.........

جواب: اگر به اون برسند بله ولي اصلا توجهي به اين حرفا ندارن اينها مال اصحاب متوسطه بله اونا ديگه اصلا نگاه نمي کنن که اين براي امثال حضرت موسي (ع) هستش بله اونا ديگه جايگاه اينها مثلا حضرت خضر و اين ها اينها ديگه اينجوري نيستن بله اگر آب بياشامند خدا به اون ها آب ميده اگر غذا بخورن خدا به اون يطعمني و سقين بله اما اون کسي که توجهي به عالم بدن نداره اين ها اصلا طعام و غذا براشان نيست که ببينيد مي تونيم بگيم که اون ها در مقام به اصطلاح توحيد افعالي وقتي که آمدند در مقام توحيد افعالي خب ميگن «هو الذي يطعمني و يسقين» اينه اگر بخوايم در مقام توحيد افعالي باشيم توحيد افعالي براي متوسطه اين است براي اوساط است، اون قرب فرائض که رسيده به اون جايگاه مقربين اون فرق مي کنه «فمنزلتهم منه منزلة الملائکه العليين» نه ملائک معمولي در اين که « استکبرت ام کنت من العالين» در روايات هم هست که عالين يه عده از فرشتگاني هستند که همواره متوجه به علو مرتبت الهي هستند اصلا توجهي نمي کنن که « استکبرت ام کنت من العالين» عالين يعني اون صاحبان مقام علو که فقط به جانب اله توجه دارند «و منزتهم منه » يعني منزلت اون ها نسبت به خداي عالم «منزلة الملاکه العليين المجردين ان الاجرام کلها» ان الاجرام کلها يعني حتي غذاي بهشتي هم چون اونم يه جرمي داره ديگه اون جرم برزخي هم اون ها منزه هستن المجردين ان الاجرام کلها بلکه «و عن تعلق بها»به هيچ يک از اين اجرام تعلقي ندارند «سواءً کانت من هذه الاجسم الکدرت الدنيويه أو من الأجرام النوريه الاُخرويه» اگر براي حضرت زکريا يا مريم (س) غذا مي آورند که «يا مريم انالک هذا» اين غذا از کجاست خب اينو براي اوساط است ديگه اين ها براي کساني هستن که به عالم مثال آمدن چون در عالم مثال هستن براشان اين غذاها مياد اما اون کسي که به عالم عقل رسيده ديگه اين ها مطرح نيستند لذا فرمودن که هم از اين اجسام غذاهاي دنيايي که کدر است و هم از اون غذاهاي نوراني عالم قيامت بهشت از اون ها هم منزه هستند سواءً کانت من هذه الأجسام الکدرة الدنياوية أو من الأجرام النوريه الاُخرويه».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo