< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه واقعه/

 

دوستان هم در فضاي مجاز سلام عرض مي‌کنيم. همان‌طوري که مستحضريد بحث‌هاي روز چهارشنبه ما در پيرامون قرآن و تفسير قرآن، تفسير جناب صدر المتألهين(رضوان الله تعالي عليه) هست و مباحثي که سوره مبارکه «واقعه» را مورد بحث و گفتگو قرار مي‌دهند.

عرض کرديم که برخي از موضوعات به جهت کلان بودن و اهميت و جايگاهشان اقتضا مي‌کند که يک سوره با همه عظمتش با چندين آيه که نزديک صد آيه است پيرامون اين مسئله بحث و گفتگو بکند و تطورات اين امر اولاً اصل قيامت «إذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها کاذبة» اوصاف قيامت ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾، و ساير مباحث. تطوراتي که هست و همچنين افرادي که در اين صحنه قيامت هستند که عده‌اي مقرب‌اند عده‌اي اصحاب يمين‌اند عده‌اي اصحاب شمال‌اند با عناوين ديگري که ملاحظه فرموديد. روز قيامت هم آن قدر عظيم و والا است که خداي عالم در سوره مبارکه «حمد» وقتي مي‌خواهد يک عبارت بگويد، يک عبارت دو کلمه‌اي بخواهد بگويد که عظمت اين را نشان بدهد مي‌گويد که «مالک يوم الدين» تمام شد.

اين «مالک يوم الدين» خيلي سخن دارد خيلي حرف دارد. با اينکه خداي عالم مالک مُلک و ملکوت است جوري نيست که يک چيزي باشد که او مالکش نباشد. او «مالک المُلک» است همه هستي در اختيار اوست اما اين به جهت قيامت است که خداي عالم يعني به جهت اهميت قيامت است که خداي عالم اين عنوان مالک را آورده روي قيامت و «مالک يوم الدين» يعني شما بدانيد آن روز يک روزي است که خداي عالم با اسم مالک ظهور پيدا مي‌کند از بس وقتي ما داريم واقعاً سوره «حمد» را مي‌خوانيم تک تک فقرات اين سوره «حمد» چه راجع به توحيدش که «الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيم» چه راجع به معادش که با يک جمله يک کلمه «مالک يوم الدين» نشان از عظمت است هيچ چيزي به اين اندازه نشان روز قيامت نيست براي اينکه خداي عالم در اين روز به اسم مالک ظهور مي‌کند. الآن که مالک نيست معاذالله. ما مي‌گوييم اين مِلک مال من است آن مِلک مال آن آقاست. ما فکر مي‌کنيم که ما مالک هستيم. خيلي واضح نيست که خداي عالم مالک است يا نه! اما در آن روز اين مالکيت به جوري ظهور پيدا مي‌کند که «لمن الملک اليوم لله الواحد القهار» آن وقت آن ظهور است.

بنابراين مسئله قيامت به حدي عظيم و به حدي والاست که جا دارد که راجع به آن صحبت بشود و متأسفانه آن چيزي که امروز در جامعه وجود ندارد قيامت است. ما فکر مي‌کنيم قيامت بعداً مي‌آيد حالا خدا کريم است. متأسفانه با اين نگاه با اين قيامت داريم مواجهه مي‌شويم و روبرو مي‌شويم.

پرسش: ...

پاسخ: اين معنايش اين است که يک وقتي يک انساني قيامت را فراموش نمي‌کند و لغزشي دارد اشتباهي دارد، بله «کفّر عنهم سيئاتهم» ولي يک نفر اصلاً فراموش کرده قيامتي معاذالله نيست اين‌جور به تعبيري دارد اختلاس مي‌کند مال مردم را زندگي مردم را حيثيت مردم را دارد مي‌برد معلوم است که اين قيامت را نمي‌بيند. آن کسي که غافل از قيامت است خدا مي‌فرمايد که «و لقد کشفنا عنک» آن مال عده‌اي هستند که در نگرش توحيدي هستند گاهي اشتباه مي‌کنند لغزش مي‌کنند. اما آنکه «لقد کشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم» تا الآن کجا بودي؟ پرده اين‌جور روي چشمت انداخته بودي که اصلاً نديدي. نمي‌دانستي اين پولي که داري مي‌گيري، اين مقامي که تو داري مي‌دهي در بحث قضاء حاج آقا سر درس مي‌گفتند که آقا، نه تنها اين قاضي معاذالله اگر خلاف بکند عالماً عامداً گناه کرده، ضامن است. يک نفر که مي‌خواهد شهادت بدهد شهادت دروغ بدهد مي‌گويد من يک گناه کردم شهادت دروغ دادم، مثل همان بي‌انصافي که سرقت مي‌کرد مي‌گفت که من ده تومن سرقت کردم رفتم قرض الحسنه دادم هيجده برابر گرفتم! اين‌جور تصور و توهم اين‌چناني است.

پرسش: ...

پاسخ: نه، مانع معنوي ندارد شايد يکي به اصطلاح به لحاظ معنايي توسعي داشته باشد وسعتي داشته باشد ولي اصل مالکيتش هيچ فرقي نمي‌کند.

بنابراين به لحاظ اهميت مسئله قيامت يک سوره با همه عظمتش بيان مي‌شود و در اين سوره، اطوار قيامت از آن روز اول ويژگي‌ها مختصات صفات و احکام قيامت و از سويي ديگر اينکه افراد در قيامت چند دسته هستند و با آنها چه‌جوري معامله مي‌شود و تا کي اينها اين‌جور هستند همه اين مسائل «الي الابد» است تا ابديت است، حالا اگر من ترديدي مثلاً در بحث خلود نار داشته باشيم، در بحث بهشت که ترديدي نداريم «خالدين فيها» در بهشت مخلد هستند.

بنابراين جا دارد که اين بحث خوب ديده بشود. اگر قيامت اصل باشد و ما از منظر قيامت بخواهيم زندگي بکنيم يک گناه نمي‌کنيم. اگر بخواهيم از منظر قيامت زندگي بکنيم بگوييم ما يک روزي را در پيش داريم که در اين روز به اين حساب رسيدگي مي‌شود به اين عمل رسيدگي مي‌شود. اصلاً آدم نه تنها گناه نمي‌کند بلکه به نزديک گناه هم نمي‌رود. وقتي مثلاً گفتند از آن وقتي که در معراج اين مالک که خازن جهنم است به اصطلاح چون ما يک رضوان داريم يک مالک. رضوان خازن بهشت است و مالک مسئول جهنم است. از آن روزي که مالک را به پيامبر(صلوات الله عليه) در معراج نشان دادند خنده روي لب خشکيد! حالا ما اين را نمي‌خواهيم اين قدرت از ايمان اصلاً شدني نيست. اما يک حول و هراسي بالاخره في الجمله در جامعه بايد وجود داشته باشد جامعه ما اين قيامت را به عنوان يک حقيقت غير قابل ترديد به آن نگاه بکند. «ليس لوقعتها کاذبة» اين را مرحوم صدر المتألهين به عنوان يک وصف گرفته يعني قيامت به گونه‌اي است که اصلاً در باب قيامت تکذيب معنا ندارد.

خيلي فرق مي‌کند يک وقت مي‌گويد ما خبر مي‌دهيم آقا، قيامت امري است که حتماً خواهد آمد دروغ در آن نيست. نه، اين را مي‌گويند «ليس لوقعتها کاذبة» اين صفت قيامت است قيامت يک حقيقتي است که اصلاً مثل خورشيد مثال زديم که در خورشيد ابهامي وجود ندارد حالا مثلاً آدم يک شعاعي را ببيند مي‌گويد آقا، اين شعاع مال نور فلان جا باشد خداي ناکرده يک جايي آتش گرفته باشد يا مثلاً نورافشاني شده باشد! اما وقتي خورشيد را نگاه کرد که جاي ترديد نيست «ليس لوقعتها کاذبة».

وصفي که امروز مي‌خواهيم بخوانيم ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾، مرحوم صدر المتألهين يک نگاه مفسرانه خيلي فرق مي‌کند. مي‌فرمايد که اين ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾، اول مي‌گويد که اين صفت است دو تا صفت براي قيامت. قيامت دو تا صفت دارد يکي اين است که خافض است دو رافع است در جلسه قبل ما يک نکته‌اي را عرض کرديم آن را مي‌خواهيم تأکيد کنيم و آن اين است که از باب اينکه «إن الدار الآخرة لهي الحيوان» روز قيامت يک موجود زنده است، اين موجود زنده خودش کار خودش را انجام مي‌دهد. الآن انسان که يک موجود زنده است

پرسش: روز قيامت يا خود قيامت؟

پاسخ: خود قيامت. روز قيامت که ما نداريم. روز قيامت مثلاً فرض يک روزي باشد که مثلاً امشب برود و فردا بيايد روز بشود اين حرف‌ها نيست. روز قيامت از آن به آن روز مي‌گويند که يک حقيقتي آشکار مي‌شود. روز قيامتي يک روزي در مقابل روز قبل و روز بعد که نيست. يک حقيقتي است يک نشأه‌اي است همان‌طور که فرمودند يک نشأه‌اي است در جلسه قبل مطرح است که تکرار نکنيم.

پرسش: ...

پاسخ: اين براي اين است که مي‌گويند که وزن مخصوص آن سنگين است وزن مخصوص اين سبک است مثلاً. بالاتر از اين، يک موجود حياتمند است «إن الدار الآخرة لهي الحيوان» ما فکر مي‌کنيم مثلاً ابر و باد و مه و خورشيد و فلک و امثال ذلک اينها موجودات جامدند بيجان هستند. نه، اينها حيات دارند اما حياتشان ضعيف است. يک موجوداتي هستند در اين حد که همه اين شؤون را دارد ولي زنده است بلکه معصوم است. آب آنجا معصوم است آتش آن معصوم است اين آب معصوم به حلقوم کافر نمي‌رود. اين آتش معصوم يک مؤمن را نمي‌سوزاند. آتش معصوم است آب معصوم است زمين معصوم است همه موجوداتي که در «إن الدار الآخرة لهي الحيوان».

نگاه کنيد الآن ما هشت ميليارد هستيم تا الآن چند ميليارد آمدند رفتند از انسان‌ها و عوالم؟

پرسش: ...

پاسخ: همه و همه اينها «لمجموعون» حالا اين مقداري که جناب آقاي رسولي تأييد فرمودند اين است ولي آيا کليه عالم دارد محشور مي‌شود چون صيرورت همه عوالم است اين عوالمي که هستند حالا فقط انسان‌ها را نگاه بکنيم اينها مکلف‌اند وقتي تکليف شدند دار عدل بايد اتفاق بيافتد به قول اساتيد ما مي‌فرمودند که در حقيقت ما اگر يک صحنه عدل نداشته باشيم معاذالله جهان عوض مي‌شود. اين هم ظلم و ستم و اين همه گناه و معصيت و فلان و فلان، آقايان اهل ايمان چه بگويند؟ مي‌گويند آقا تو به ما گفتي نماز بخوان روزه بگير ما گفتيم چشم، ما اهل گناه نبوديم چشم بستيم گوش بستيم زبان بستيم حالا هيچ؟ اينکه نمي‌شود. از آن طرف اين همه وعده‌ها، از آن همه اين همه وعيدها، اينها کجا مي‌رود؟ پس بايد باشد پس قيامت قطعاً هست.

همه و همه بايد برخيزند همه بايد برخيزند کي مي‌خواهد رسيدگي بکند؟ به قول ايشان 21 بار هشت ميليارد را بيست تا هشت تا مي‌شود 160 ميليارد و الآن 170 ميليارد هستند. 170 ميليارد «لمجموعون» اين 170 ميليارد را چه کسي مي‌خواهد سامان بدهد چه کسي مي‌خواد ترتيبشان را به لحاظ اعمالشان تکاليفشان وظايفشان مشخص کند؟ مگر مي‌شود؟ ما چقدر فرشته بياوريم چقدر مَلک بياوريم چقدر کسي بياوريم که مسئول اين کار قرار بدهيم إن‌شاءالله؟

پرسش: ...

پاسخ: احسنتم خود آن پرونده که دست يمين و يسار مي‌رود چند نفر ايستادند که اين پرونده را به دست راست شما بدهند به دست راست آقاي رسولي بدهند؟

پرسش: ...

پاسخ: فرشته‌ها که مأمورند عتيد و رقيب اينها مال دنيا هستند. آنجا که هستند بايد پرونده‌ها را بدهند. اين پرونده‌اي که «ما لهذا الکتاب لا يغادر صغيرة و لا کبيرة الا احصاها» يک پرونده اين قدري نيست که به دست آدم بدهند. اين پرونده که اين‌جوري نيست که بگويند اين پرونده اختلاسي باشد.

پرسش: ...

پاسخ: نه، از اين اختلاسي‌ها که در دنيا زياد هستند اين پرونده‌هايشان را چکار بکنند؟

پرسش: ...

پاسخ: آن اگر باشد سنگين‌تر است. آن تازه نوشته‌هايش و مکتوبش اين است عينش چيست؟ عين عملش چيست؟ چگونه مي‌شود که به دست افراد بدهند؟ دست يمينش کجاست؟ يمينش چيست؟ يسارش کجاست؟ اصلاً يک عالم ديگري است ما نبايد با اين معيارها بسنجيم.

پرسش: ...

پاسخ: اصلاً نمي‌شود راجع به اينها سخن گفت. اصلاً نشأه، نشأه متفاوتي است. ما نمي‌توانيم با معيارهاي اينجا با واحدهاي اينجا مثلاً اينجا واحد سنجش مثلاً دما چيست؟ کيلو چيست؟ مَن چيست؟ متر چيست؟ هر کدام يک واحدي دارد. «و الوزن يومئذ الحق» چه مي‌خواهد ببينيم؟ در آن روزگار آقا، عمل امام(عليه السلام) تراز است همه بايد به ترازوي عمل امام خودشان را بسنجند چند درصدش هستند؟ بعضي اصلاً اين قدر بالا هستند ... «و اما من خفّت موازينه» يعني اين.

پرسش: ...

پاسخ: ما داريم کلاس بحث مي‌کنيم مي‌خواهم بگويم که صحبت به اندازه لازم باشد که ... ما ببينيم بحث را چون اينجا هم دارند ملاحظه مي‌کنند بايد دقت بکنيم هر چه که به زبانمان آمد نگوييم. ما داريم چکار مي‌کنيم؟ داريم بررسي مي‌کنيم به اينکه قيامت اگر به پا بشود و بناست رسيدگي به اعمال بشود ما بايد در چه سطحي و با چه امکاني ما مسئله را بررسي بکنيم؟ الآن مي‌فرمايند که ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾، مرحوم صدر المتألهين آمده و با يک عنوان مسئله را روشن کرده گفته اين خافضه و رافعه وصف است. يعني ما يک حقيقتي داريم يک حقيقتي نه يک عنواني يا اسمي يا مفهومي. يک حقيقتي داريم بنام قيامت که اين حقيقت قيامت خودش ذاتاً خافض است و رافع است. اين‌جور نيست که يک کس ديگري بيايد اينجا خافض و رافع باشد. يک عده فرشته بيايند بريزند در جهنم، يک عده فرشته بيايند بروند بهشت. اين نيست. اينهايي که دارد به ما مي‌گويد ببينيد خداي عالم مي‌فرمايد که «مثل الجنة التي وعد المتقون» اينکه ما داريم به شما مي‌گوييم «انهار من عسل لم يتغير طعم من شراب» فلان اينها مَثل است. اينها نمونه است که مي‌خواهد شما را با آن حقيقت، مَثل يعني چه؟ يعني حد واسط محسوس و معقول. شما مي‌خواهيد وارد جهان عقل بشويد در جهاني مي‌خواهيد واقع شويد که اين مسئله بهشتي که ما مي‌گوييم اينها بعضي آمدند گفتند که آقا، يک زاهد در دنيا اين همه زهد ورزيده آنجا اين همه حور العين مي‌خواهند به او بدهند اين حرف‌ها متأسفانه اصلاً کسي قيامت را نمي‌شناسد. اصلاً اين حرف‌ها نيست.

اين امکان براي انساني که دارد چنين زندگي مي‌خواهد داشته باشد که دنيا لحظه به لحظه براي او امکان معصيت بود و لحظه به لحظه او بخاطر خدا ترک کرده، اين قوه برايش حاصل شده است اين ملکه برايش حاصل شده است اين مي‌تواند به لحاظ شأنيت اين کار را داشته باشد ولي سخن اين است که اگر به ما گفتند که عده‌اي را جهنم مي‌برند «خضوع فغلوه، ثم الجحيم صلوه ثم في سلسلة سبعون ذراعا فاسلکوه» اينها از باب مثال است که دارند با شما سخن مي‌گويند. آنجا جهنم خودش رفيق خودش را پيدا مي‌کند ناريان مر ناريان را جاذبند. بهشت هم رفيق خودش را پيدا مي‌کند. همه اينها زنده‌اند بهشت يک موجود مرده‌اي نيست مکان نيست که در آن بخواهند بريزند افراد خوب را در آن قرار بدهند و افراد بد را در جهنم قرار بدهند. اصلاً نشأه، نشأه‌ ديگري است بايد با واحدي ديگر و با يک معيار و ملاک ديگري آن نشأه را مورد بحث و بررسي قرار داد. ما نمي‌توانيم همين‌جوري بگوييم که با واحد دنيايي بخواهيم آخرت را بررسي کنيم.

ما واحد دنيايي‌مان چيست؟ بگوييم يک قاضي آنجاست دو نفر هم منشي نشستند يا دو نفر سرباز هم گذاشتند اين واحد قضاوت ما در دنيا هست بعد هم مي‌گويند آقا، اگر شاهد مي‌خواهي ببين «إنما أقضي علي الأيمان و البينات» اين نيست. آنجا أيمان و بينه که نيست. آنجا حقيقت عمل آشکار مي‌شود هيچ چيزي بر آدم مخفي نيست.

پرسش: ...

پاسخ: قرآن ببينيد به لحاظ معنايي ما عمق اگر پيدا بکنيم اگر از زبان امامش بخواهيم بدانيم مي‌توانيم ولي واحدي که دارد در ظاهر با ما سخن مي‌کند واحد دنيايي است. الآن با ما دارد با واحد دنيايي سخن مي‌گويد. اگر مي‌خواهي با واحد ديگري سخن بگويي مي‌گويد که «الذين يأکلون اموال اليتامي إنما يأکلون في بطونهم نارا» اين کدام واحد است؟ هم‌اکنون آن کساني که دارند اختلاس مي‌کنند و مال اين بچه‌هاي يتيم را دارند اين‌جوري مي‌خورند «إنما يأکلون» اين کدام واحد است؟ يک چشمه‌اي نشان مي‌دهد خدا در اين ضابطه. ولي در ظاهر دارد با معيارهاي ظاهري با ما حرف مي‌زند. «لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم» اين واحدهاي قيامت است. با اين واحدها ما مي‌توانيم قيامت را بشناسيم و آن نشأه را.

پرسش: ...

پاسخ: بله احسنتم، ولي کجاست؟ اگر شما بخواهيد همه قرآن با اين کلمات باشد، يعني چه مثلاً؟ «الذين يأکلون اموال اليتامي انما يأکلون في بطونهم نارا» اگر با اين واحد بخواهد با ما صحبت بکند، کي مي‌توانيم ما بفهميم که قيامت چيست؟ ما را با همين واحدهايي که ما در اينجا داريم که آقا، «خذوه فغلوه» بگيريد «سلسلة سبعون ذرعا» اين‌جور دارند صحبت مي‌کنند ولي اينکه نيست قيامت. قيامت شأني است که «و الوزن يومئذ الحق» آنجا حق آشکار مي‌شود.

آقا، ببينيد الآن به چه مي‌گويند؟ مي‌گويند «إنما أقضي علي الأيمان و البينات» در آنجا چه مي‌گويند؟ مي‌گويند که «و من يعمل مثقال ذرة خيرا يره» به اندازه مثقال ذره‌اي اينها واحدهاي قيامتي است و «من يعمل مثقال ذرة شرا يره» اينها واحدهاي قيامتي است با اين واحدها دارند مي‌بينند. «إذا زلزلت الأرض زلزالها و أخرجت الأرض اثقالها و قال الانسان ما لها يوم» اينها واحدهاي قيامتي است که گهگاهي نشان مي‌دهند. ولي با اين قيامت اينکه مي‌گوييم «إنما أقضي علي الأيمان و البينات» اينها واحدهاي دنيايي است. ما با واحدهاي دنيايي نمي‌توانيم در نشأه برزخ يا در نشأه، آقا در نشأه برزخ چه مي‌شود؟ هر صبحگاه و شامگاه جاي آدم را به او نشان مي‌دهند مي‌گويند جايگاه تو آن است «و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون»

پرسش: ...

پاسخ: بله، بعد از مرگ است. دارد يک واحدي را به ما نشان مي‌دهند که اين واحد متفاوت با اين واحدهاي دنياي است. حالا اين حر و قصور و خيام و «حور مقصورات في الخيام» و فلان ووو عناوين اين‌چناني که هست، اينها فقط بابت اينکه ما دلمان خوش باشد اينجا. يکي از اين آقايان مي‌گفت که ما مثلاً اين کجايي‌ها مثلاً خاورميانه و حجاز و اينها با مثلاً زن‌هاي چشمان مشکلي هستند. اما الآن فرض اروپايي‌ها که چشمان مشکي نمي‌خواهند ...

پرسش: ...

پاسخ: پس ما حوري چشم‌آبي نداريم؟ نمي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: نمي‌شود که. اين معيارها براي اين است که يک اوّلياتي را ما بخواهيم ولي اگر شما معيار قيامت را مي‌خواهيد اينها نيست. معيار برزخ مگر اين است. ما يک حياتي داريم اين حيات خافض و رافع است. ببينيد الآن اينجا اين حيات ما حيات دنيا خافض و رافع نيست يعني چه؟ يعني اگر مؤمني بود کار خوب کرد اين حيات دنيا او را بالا نمي‌برد. يا اگر کار بدي کرد اين حيات دنيا او را پايين نمي‌زند خافض نيست رافع نيست اما در آنجا حيات خافض و رافع است. اينکه فرمود الآن يک کلمه گفتند ولي اين کلمه درياست «إمّا صفتان بعد الصفة، أو خبران لمبتدأ محذوف»، «إمّا صفتان» يعني چه؟ يعني ما يک داري و نشأه‌اي داريم که اين نشأه و اين دار چيست؟ خافض و رافع است. خافض يعني چه؟ يعني وقتي ديد يک آقايي دارد کار خير انجام مي‌دهد مي‌گويد بفرما بالا. شما جايگاهت بالاست. «إقرأ و ارقأ» اما اگر ديد يک کار بدي دارد انجام مي‌دهند چه؟

بنابراين پس بحثي که ما امروز داريم براساس

پرسش: ...

پاسخ: کيفي هم باز مادي است. کيفي الآن ما مي‌گوييم مثلاً خيلي آدم مخلصي است. اين اخلاص کيفيت است.

پرسش: ...

پاسخ: با عقل مي‌شود فهميد، مفهوم است. آن حقيقت است. آن وقتي اخلاص حقيقي را ديد چون خافض است و رافع است آقا، شما تا گفتي «کلمة لا اله الا الله حصني» همين که «لا اله الا الله» رافع هستي و رفعت پيدا کردي. اين خود همين رفعت و عظمت مي‌دهد.

چند سطري بخوانيم «قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة [56]: آية 3] ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾[3]» «إما صفتان بعد الصفة» که يک صفت بود که چه بود؟ «إذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها کاذبة» که اين «ليس لوقعتها کاذبة» يک صفت بود. دو تا صفت ديگر هم هست ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾. يا خبر است اگر خبر باشد آن خبر اين قدرت را ندارد آن شدت و آن حدّت را ندارد که صفت دارد. صفت که وقتي مي‌گويند اين صفت قيامت است، صفت قيامت است يعني چه؟ يعني هر مؤمني را ببيند که اين مؤمن دارد مي‌گويد «لا اله الا الله» يعني در دنيا گفته «لا اله الا الله». اينجا اين «لا اله الا الله»‌اي که گفته دارد رفعت به او مي‌دهد. آنجا رفعت به او نمي‌داد براي اينکه دنيا نشأه خافض و رافع نبود. اما اينجا خافض و رافع است. چون خافض و رافع است به محض اينکه چون آن گذشته بوده، اين آخرت هم که حيات دارد مي‌داند که او قبلاً گفته، به او رفعت مي‌دهد و مي‌گويد برو بالا.

«أو خبران لمبتدأ محذوف» محذوف يعني چه؟ «أي: هي خافضة» حالا تمام شد. يا صفت است يا خبر. «خافضة» يعني چه؟ يعني «تخفض أقواما» يک عده‌اي را پايين مي‌برد خافض است. «و رافعة ترفع آخرين» هم خافض است هم رافع است. هر دو را مؤنث ذکر کرده چون واقعه مؤنث است ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾، «بمعنى إنّ الأشقياء المدبرين يهبطون» انسان‌هاي که شقي‌اند که مدبر هستند سقوط و هبوط پيدا مي‌کنند «و ينحطّون» و منحط هستند «فيها» قيامت «إلى الدركات الهاوية»، «أمّه هاوية و ما ادريک هاوي نار هامية» و امثال ذلک اينها ويژگي‌هايي است که براي اين است. همه اينها را ما اگر صفت بدانيم خوب مي‌فهميم که اين چگونه است.

اشقيا آن هستند که مي‌روند هاويه. سعدا «و السعداء المقبلين يصعدون فيها» صعود پيدا مي‌کنند «إلى الدرجات العالية». «و هذا أمر متحقّق الوقوع» اين مسئله يک امري است وقوعش متحقق است «كما تدلّ عليه الآيتان ـ بصيغة اسم الفاعل الدالّة على الثبات و الدوام ـ» شما از کجا مي‌گوييد که اين مسئله محقق الوقوع است؟ ترديدي نيست که قيامت خافض و رافع است؟ مي‌گويد مگر شما ادبيات نخواندي؟ در ادبيات عرب چه مي‌گويند؟ مي‌گويند صيغه اسم فاعل دلالت بر ثبات و دوام دارد خافض اسم فاعل است رافع اسم فاعل است يعني چه؟ يعني قيامت «علي الثبات و الدوام» کارش اين است «خافضة رافعة» هر کسي را که ديد به لحاظ درجه ايماني نگاه مي‌کند و مي‌گويد که اين سابق اين کار را کرده برو بالا. آن نه، شما برو پايين. لذا فرمود به صيغه اسم فاعل است «الدالة علي الثبات و الدوام».

«فما من نفس ما دامت في الدنيا» تا زماني که انسان در دنيا هست «إلّا و هي إما في الصعود أو الهبوط»، حالا يک مطلبي الآن مي‌گويد که روح مطلب براي ما آشکار مي‌شود حاج آقا در فرمايشاتشان در مقام تفسير و اينها که مي‌فرمودند اين را از زبان همين عرفا و حکماء و اينها مي‌فرمودند که قيامت روز ظهور حق است.

پرسش: ...

پاسخ: يوم هم که از آن اسم مي‌برند منظور از يوم، يعني ظهور حق است. الآن اينجا اين‌جور مي‌فرمايند که چه؟ «فما من نفس ما دامت في الدنيا» الآن مي‌گوييم اين «لا اله الا الله» مي‌گوييم، نمي‌دانيم که اين «لا اله الا الله» يعني چه! وقتي مي‌گوييم «الحمد لله رب العالمين» تو نمي‌دانيم که اين حقيقتش چيست! شما با لفظ سروکار داري. اگر خودت را با اين حقيقت گره بزني مي‌فهمي که اين «الحمد لله رب العالمين» چه بهشتي است چه سعادتي است چه ابديتي است.

«فما من نفس ما دامت في الدنيا إلّا و هي إما في الصعود أو الهبوط، بحسب النشأة الثانية، من جهة أعمالها الحسنة أو السيّئة» حالا نکته‌اي که اينجا عرض کرديم اين است «لكن ظهور هذه الأحوال و كشف الأغطية عنها لجميع الخلائق يتوقّف على قيام القيامة العظمى بموت الكلّ»، «الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا» تا انسان نميرد اين واقعيت را نمي‌تواند درک بکند. بله، اگر يک شخصي از جايگاه ولايت بررسي کرد مثل علي بن ابيطالب مثل «لو کشف الغطاء ما ازددت يقينا» همه چيز براي من حل است. اما اگر کسي اين پرده‌ها را کنار نزد، «لکشفنا عنک غطائک» پرده معاذالله روي چشمان ما بوده، ما نمي‌توانيم بفهميم که اين الحمدلله يک لفظ نيست شما داريد از يک حقيقتي حکايت مي‌کنيد که اين آبي که مي‌گوييد آب نيست لفظ آب نيست حقيقت ماء است شما را سيراب مي‌کند وقتي مي‌گوييد که «رب العالمين» خدا را به ربوبيت مي‌ستاييد اين ستايش حقيقي است اين لفظ نيست اين مفهوم نيست اين زبان و ذهن نيست شما با حقيقت روبرو هستيد.

اين کي آشکار مي‌شود؟ وقتي موت اتفاق افتاد. مي‌فرمايد که «لكن ظهور هذه الأحوال و كشف الأغطية» يعني غطاء‌ها «عنها» يعني از اين احوال «لجميع الخلائق» براي همه انسان‌ها «يتوقّف على قيام القيامة العظمى بموت الكلّ»، ما يک قيامت عظمي داريم يک قيامت صغري. قيامت صغري همين نوم ماست وقتي که نوم اتفاق افتاد معذرت مي‌خواهم. بله مي‌گويند نوم «أخ الموت» هست بله. اما قيامت فرق مي‌کند. وقتي انسان مُرد «قامت قيامته» در روايت است که وقتي انسان مُرد «قامت قيامته» اين قيامت قيامت صغري است که در برزخ است که به انسان نشان مي‌دهند تحقق پيدا نمي‌کند فقط نشان مي‌دهند معاذالله به هر صبحگاه و هر شامگاه غداة و عشي نشان مي‌دهند «و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون» آنجا اين است. اين تحقق سوخت و سوز نيست. يا تحقق بهشت و نعمت نيست. چون مثال است عالم مثال است برزخ مثال است نه حقيقت. دارد نشان مي‌دهد آن را مثل تخيل مثل تمثل است. البته آن لذت خودش را هم دارد اگر خداي ناکرده درد باشد تمثل ألم، و اگر إن‌شاءالله لذت باشد تمثل لذت، اين خودش خيلي خوب است. تمثل لذت هم خودش خيلي تمثل است. مثل خواب‌هاي خوبِ خوبِ خوب که انسان با حقيقت روبرو مي‌شود چقدر لذت مي‌برد؟ مي‌گويد اي کاش بيدار نمي‌شدم. آن تمثل حقيقي که آدم با عالم مثال منفصل نه مثال متصل، روبرو مي‌شود حقايق را در حد عالم مثال مي‌چشد. اما حقيقت را که بخواهد عيناً بچشد نه.

پرسش: ...

پاسخ: بله، «يتوقّف على قيام القيامة العظمى بموت الكلّ، و ظهورها لكلّ واحد بخصوصه موقوف على القيامة الصغرى بموته» ظهور اين حقيقت زماني آشکار مي‌شود که قيامت صغري به موت انسان شکل مي‌گيرد. انسان که مُرد «قامت قيامته»، اين قيامت قيامت صغري است و از آن قيامت هم که يعني از آن خواب هم بيرون آمد، در بيداري مطلق قرار مي‌گيرد که مي‌شود قيامت کبري.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo