< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا / آية الکرسی/

 

جلسه هشتاد و چهارم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين رضوان الله تعالي عليه «المقالة العاشرة في قوله سبحانه: «و لا يؤده حفظهما و فيه فوائد:»» همون طور که از بحث هاي قبل ملاحظه شد اين تفسير آيت الکرسي که سيد آيات قرآني هست به بيست فقره اختصاص يافت و تقسيم شد و براي هر فقره هم يک مقاله اي رو جناب صدرالمتألهين تدوين فرمودند و در اون مقاله هم هر مقاله اي بخش هايي و عناويني هست مثل فصول مثل مشرع و امثال ذلک در اين مقاله بخش هاي مختلف رو تحت عنوان الفاعده ياد کرده اند و در اين مقاله هم شخص فايده وجود دارد که هر کدام بخشي از مسائل اين فقره «وَ لا يؤُدُهُ حِفْظُهُما» اختصاص مي يابد خب بحث هاي ترتيبي و نظم و ارتباطي که اين فقرات با هم دارن از مسائل مورد توجه به اهتمام جناب صدرالمتألهين هست همون طوري که مفردات و الفاظ و لغات يک فقره هم باز مورد توجه است و در نهايت معناي حقيقي و تفسيري که بر مبناي يک تفسير عقلي و عرفاني ارائه مي شود اين سه فايده در همين رابطه است فايده اولي در قاب لغت کلمه که موجود است در «وَ لا يؤُدُهُ حِفْظُهُما» هست و فايده ثانيه در باب نظم و ترتيب و ارتباط که اين بخش هاي فقرات با هم دارن و در فايده ثالثه هم معاني و تفسيري که براي اين بخش جناب صدرالمتألهين ارائه مي فرمايند اما در فايده اولي در ارتباط با کلمه وَ لا يؤُدُهُ حِفْظُهُما که ريشه يابي مي کنند و وضعيت لغوي و معنايي اين کلمه رو دارن مورد بحث و بررسي قرار مي دهند که معناي لا يؤوده در لغت چيست مخصوصن بر اساس اهتمامي که ايشون به لغت ميد و لغت رو قالب و مظاهر معاني مي دانند کاملا به لغت و آنچه را که در لغت در باب معناي اون کلمه هم هست بسيار دقت دارد در باب لا يؤوده مي فرمايند که ل يهود يعني حفظ آسمون زمين با آنچه که در اين دو هست بر خداي عالم سنگين نيست و حفظ اين دو بر خداي عالم مشهد خط و دشواري ندارد نه سنگين است و نه مشقت و دشواري دارد اين معنايي که در نهايت مي خوان بفرمايند که «لا يثقله و لا يتعبه حفظ السموات و الأرض.» حفظ آسمان و زمين نه سنگين است براي حق سبحانه و تعالي و نه تعب سخت و رنجي براي دارد اما به لحاظ لغت و ريشه يابي لغت که خود يهود از چي هست يه کار لغوي مي کنند و ريشه يابي مي کنند و بعد وارد معناش ميشن مي فرمايند که ««لا يَؤُدُهُ» أي: لا يثقله و لا يشقّ عليه»نه سنگين است و نه دشوار اگر گفته شده است «يقال: آده، يؤده،» يعني اين آدمو ماضي يعوده مضارع است و آوردن مصر هست «إذا أثقله و أجهده. و: أدت العود» يعني اگر امري بر ديگري سنگين باشه و باعث اين باشه که با جهد و تلاش بخواد اون کارو انجام بده مي گن عوده « و: أدت العود، أودا:» يعني با زحمت اون رو برگردوندي شيء رو برگردوندي و مراجعت دادي «إذا اعتمدت عليه بالثقل حتى أملته» يعني در حقيقت با سنگيني و دشواري بر تکيه او کردي و او رو مهيا و آماده ساختي «و: [أدت العود] أؤده، فانآد» اوده يعني او را به زحمت انداخت و او هم در حقيقت اين زحمت رو پذيرفت مثل «نحو: عجته فانعاج» او رو مثلا کج کرده و او هم کجي رو پذيرفته است «و: الأود و الأوداء على وزن: الأعوج و العوجاء و المعنى واحد» معناي اود همون کجي و اعوجاج است اود مذکر از اودا مؤنث است مثل عوج و اوجاع يه معنا هم دارن ظاهرا اوني که علي بن ابيطالب ع در نهج البلاغه دارد که از قوم تو رسول مکرم اسلام رو خطاب مي کنن که «من البلد و اللبد» ابد همون انحراف و کجي هستش لبد هم اون يعني لجوج و عناد در حقيقت و بعدم که «و الجمع: الأود كالعوج» جمع عوج ميشه اوج مثل جمع عود مي شود جمع عبد مي شود آب عود در معنا و در جمع بندي معناي «وَ لا يؤُدُهُ حِفْظُهُما أيلا يثقله و لا يتعبه حفظ السموات و الأرض.» يعني حفظ آسمان و زمين بر حق سبحان و تعالي نه سنگين است و نه دشوار و طرح آ فايده اولي بود که در باب لغتي است که در اين فقره وجود دارد و همون فقره همون لغت ابد هستش اما القاعده الثاني في نظم که اون ترتيبي که بين فقرات وجود دارد بايستي که اين رعايت بشه اين مطلب رو جناب صدرالمتألهين در تمام اين ده فقره مقاله تاکنون خونديم و داريم مي خونيم در حقيقت ملاحظه داشتن که ارتباط اين فقرات مثل «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَي الْقَيومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يعْلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ يحِيطُونَ بِشَيءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِيهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ يؤُودُهُ حِفْظُهُمَا» اين تمام فقرات و بخش هاي اين سيد آيات قرآني کاملا مثل يک زنجيره اي با هم مرتبط در اين طور هم نظمي که بين قبل و اين آيه اين فقره هست بيان مي کنن مي فرمايند که «لما عظّم اللّه تعالى أمر السماء و ما فيها و الأرض و ما فيها سابقا» همون طور که در گذشته حق سبحان او تعالي امر آسمان و آنچه که در آن است و امر زمين و آنچه که در آن است را عظيم و بزرگ معرفي کرده است و اين جريان عظيم امر آسمان و زمين رو هم به خود نسبت داد و فرمود له ما في السماوات و ما في الارض آنچه که در آسمان و زمين است خلق اوست مخلوق اوست و صنع اوست و همه هستي موجودات عالم و آنچه که در اون ها هست تحت مالکيت و ملک و سلطنت الهي و نظاير آن هست وقتي عظمت اين جريان رو نشون داد «أن نسب و أضاف ما في كل منهما إلى ملكه و سلطانه،»به اينکه نسبت داد و اضافه کرد فرمود له ما في السماوات و ما في الارض آنچه که در آسمان زمين است به ملک و سلطنت خودش «ثم عظّم أمر الكرسي بأنه وسع‌ السموات و الأرض» که کرسي به حدي عظيم است که وسعت اين کرسي تمام آسمان و زمين رو احاطه کرده است الان مي خوان بيان کنند که اين کرسي چه موقعيتي داشته و نسبت به آنچه که در آسمان و زمين هست چه نوع نسبتي دارد و اينکه بعد بفرمايند که اين کرسي و اين آسمان و زمين با همه عظمتش در پيشگاه حق سبحان تعالي حملش و حفظش دشواري و صعوبت و سعادت و سنگيني ندارد «ثم عظّم أمر الكرسي بأنه وسع‌ السموات و الأرض، إذ كما أن الكرسي بطبيعته الجسميّة المحددة للأمكنة و الأزمنة محيط بما في داخله- لا كمجرد إحاطة الظرف بالمظروف» کرسي مثل يک موجود نامي که يک ظرف محسوب بشود نيست ظرف مظروف رو احاطه مي کند اما بيرون مظروف را لکن کرسي حقيقتي است که بيرون و درون اون مظروف را با همه جزئيات و لايه هايي که در اون وجود رو احاطه مي کنه و هيچ چيزي از حيطه احاطه کرسي بيرون نيست بله «إذ كما أن الكرسي بطبيعته الجسميّة المحددة للأمكنة و الأزمنة محيط بما في داخله- لا كمجرد إحاطة الظرف بالمظروف محددا كان المكان المحاط عليه أم لا» اون مکاني که مورد احاطه واقع شده است خود محدود باشه مي خواد محدود نباشه ولي کرسي او رو به هر جور که هست تحت حيته خودش دارد «لا كمجرد إحاطة الظرف بالمظروف محددا كان المكان» اون مظروف و اون مکان محدب باشه «أم لا، بل بأن لا يتعيّن» حتي نوع احاطه کرسي اين جوري است که «بل بأن لا يتعيّن للمحاط عليه مكان أو حيّز أو وضع أو ما شئت فسمّه إلا بسبب طبيعة جسميّة بخصوصها- فكذلك بحقيقته العقليّة و النفسيّة و روحه و قلبه الذي هو مستوى الرحمن» بايد کرسي رو اين گونه شناخت نه که کرسي ظرفي باشه محله مکاني باشه که اون مظروف در او واقع شده است نه احاطه کرسي يک احاطه همه جانبه است از درون بيرون از ظاهر و باطن و همه لايه هاي وجودي مظروف را احاطه دارد حتي اگر مظروف يک امر روحاني و نفساني و عقلي باشد اين کرسي او را احاطه کرده است «بل بأن لا يتعيّن للمحاط عليه مكان» هيچ مکاني هيچ بعدي هيچ جهتي براي محيط نباشد يا حي يا وضعي يا هرچه که هست نباشد مگر اينکه به سبب طبيعت جسميت به خصوص ها يعني به خصوص اون طبيعت طبيعت حيثيتي که دارد هر نوع جسمي که دارد اين کرسي او را احاطه کرده است نه تنها به حسب طبيعت جسميش بلکه «بحقيقته العقليّة و النفسيّة و روحه و قلبه الذي هو مستوى الرحمن» يعني اين احاطه اي که براي کرسي نسبت به آنچه که در آسمان و زمين هست به حقيقتش او رو احاطه کرده است بفرماييد که «بل بأن لا يتعيّن للمحاط عليه مكان أو حيّز أو وضع أو ما شئت فسمّه إلا بسبب طبيعة جسميّة بخصوصها» براي اين ها وجود دارد يعني از اين جهت اول کرسي او را احاطه مي کند و کذلک اين احاطه کرسي نسبت به اين موجودات به حقيقت عقلي و نفس و روح کرسي و قلب کرسي «الذي هو مستوى الرحمن» اگر خداي عالم در عرش و بر کرسي تکيه زده است که فرمود الرحمن علي العرش الستوا اين استواي الهي يک استواي مادي و جسماني که فقط احاطه موجودات طبيعي و اجسام به لحاظ جسمي شون باش نيست بلکه هم جسميت و اون هم معنا و قلب و روح رو در حقيقت از جايگاه کرسي و عرش تامين مي کند «فكذلك بحقيقته العقليّة و النفسيّة و روحه و قلبه الذي هو مستوى الرحمن» که قلب کسي که عرش هست مصفاي رحمن است که الرحمن علي العرش الستوا خوب کسي با اين وضع «مؤثرة فيما دونها من النفوس و الطبائع الفلكيّة و العنصرية و ملكوت العالم السفلى- من الجماد و النبات و الحيوان» خب اين استوا بايد خوب معنا بشه و اين عرش و کرسي که در حقيقت روي سماوات و ارض داره احاطه وجودي پيدا مي کنه بايد کاملا تبيين بشه که اين جور نيست که يه تخت ما مادي باشه مثل تخت بلقيس امثال سالک تخت سلاطين و پادشاهان که فقط پادشاه روش بشينه نه اين کرسي يک حقيقت زنده حاکمي است که همه حيثيت هاي وجودي ما في السماوات و ما في الارض رو با خود داره تدبير مي کنه «مؤثرة فيما دونها من النفوس و الطبائع الفلكيّة و العنصرية و ملكوت العالم السفلى» ملکوت عالم سفلي چون در حقيقت ملک تابع ملکوت است وقتي ملکوت تحت مديريت و احاطه قرار گرفت ملک هم به تبع قرار خواهد گرفت ملکوت سفلي موجوداتي که درش هست جماد و نبات و حيوان يه ملکوت اعلي داريم که عقول و مفارقات در آن جا و مبدع در آن جا هست يه ملکوت سفلي است که ناظر به موجودات عالم طبيعت الجمال و نبات و حيوان «و لذلك تنبعث الأرزاق و الآجال من هناك» ارزاق و آجال از ملکوت اشيا صادر مي شود و ملکوت هم زمام دست در دست عرش پرسي است سبحان الذي بيده ملکوت السماوات و الارض خب اين ملکوت وقتي به دست عرش و کرسي باشد از اون جا زمام امور طبيعي تامين تعيين مي شود «و لذلك تنبعث الأرزاق و الآجال من هناك و ترتفع الدعوات لطلب الحاجات إلى ذاك» اگر حاجات بندگان و دعاها و نيايش ها و ثناها و امثال ذلک از نشئه طبيعت به نشئه ملکوت اعلي مي رسد زيرا ملکوت سفلي راه انتقال به ملکوت اعلي و از اون جا هم به بارگاه الهي منتقل مي شود «و لذلك تنبعث الأرزاق و الآجال من هناك و ترتفع الدعوات لطلب الحاجات إلى ذاك» و الان سبحانه و تعالي اين جايگاه وجودي رو داره ياد مي کنه فرمود «وَسِعَ کُرْسِيهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ» بعد مي فرمايد که به رغم همه عظمت و بزرگي که براي اين کرسي وجود دارد آنچه را که بر اين کرسي قرار گرفته است از سماوات و ارض حفظش براي حق سبحانه وتعالي نه سنگيني دارد و نه دشواري «فأراد أن يشير إلى أن ذلك لا يشق عليه و لا ينوء به» باعث خستگي و طرح براي حق سبحانه تعالي نمي شه «فقال: وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما. أي: لا يتعب الكرسي» حالا اين ضمير يهود او رو دارن به دو نحو توجيه مي کنن يا اين ضمير به کرسي مي خوره يا ضمير به الله سبحانه تعالي اول ارجاع ضمير به کرسي رو بيان مي کنن و تفسير مي کنن بعد ارجاع ضمير به الله رو «أي: لا يتعب الكرسي و لا يشقّ على ظاهر حقيقته و باطن قلبه حفظ أجسام السموات و الأرض و حفظ نفوسها و طبائعها و صورها» چه ظاهر چه باطل همه به حفظ اين کرسي است «إن كان الضمير راجعا إلى «الكرسي».» اما اگر ضمير برگرده به حق سبحان تعالي «أو لا يتعبه تعالى» يعني سخت نيست بر حق تعالي حفظ آسمان و زمين حفظ آسمان زمين به وسيله کرسي علي الوجه مذکور همين وجهي که فرمودند هم ظاهر حقيقت رو و هم باطنش رو داره کنترل مي کنه «إن كان الضمير راجعا إليه سبحانه» اگر ضمير به حق سبحانه تعالي برگرده يعني حق سبحانه و تعالي حفظ آسمان و زمين نه براي او سنگين است و نه دشوار و سخت «إن كان الضمير راجعا إليه سبحانه- كما لا يؤد الروح الإنساني حفظ أسرار السموات و الأرض و معانيها التي أودعها اللّه في السر الإنساني» الان نفس انساني اين همه اسرار رو رموز و اطلاعات و شناختي که يک انسان هفتاد و هشتاد سال داره براي حفظ اين همه مسائل براي نفس دشواري نداره نفس اين رو حل مي کنه و هيچ نه سنگيني داره و نه دشواري و تعب رنج براش ميره اين يک نمونه است که حالا انشا الله در مقام ثالث و فايده ثالث اينو بيشتر توضيح ميد «كما لا يؤد الروح الإنساني حفظ أسرار السموات و الأرض و معانيها التي أودعها اللّه في السر الإنساني بقوله تعالى: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» اين اسما اولا اسماء که لفظي نيستن اين اسما که مثل علوم تحصيلي سلسله مفاهيم ذهني نيستن همون طوري که علم در پيشگاه حق تعالي علم تحصيلي حصولي و بحثي و مدرسه اي نيست آنچه را که به آدم هم تعليم مي شود اين هم از باب درس و بحث مدرسه اي و اين ها نيست بلکه تعليم يعني اين حقيقت را در جان انسان کامل قرار دادن است خب براي انسان کامل اگر همه اثناي الهي را هم بداند هيچ سنگيني ندارد چرا که نفس به مثابه کرسي است براي اين همه معارف که همه معارف در کرسي نفس انساني به اذن الهي واقع مي شوند «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» البته «و تحقيق هذا المطلب يحتاج إلى مزيد تقرير له ليظهر لك بالبرهان كيفية دوام الممكن بدوام علّته الفيّاضة من غير تعب و ملال و أودة و كلال، و هذا هو الذي وعدناه آنفا، فاستمع و عه.» يعني اون چه که از اين معاني گفته شده است شما بشنويد و استماع کنيد به هر حال بفرماييد که تحقيق اين مطلب که انسان کامل يک نقش رحماني دارد يک نقش واسعي دارد که وسع اين نفس اين کرسي سماوات و عرض وجود انسان رو و همه آنچه را که حق تعالي به انسان کامل به عنوان علم الآدم الاسماء کلها داده اين کرسي نفس انساني همه اينا رو تحمل مي کنه نه تنها بدن رو و تدبير بدن رو به عهده داره ولا اصغر او يعني سنگين نيست ولايت دشواري هم نداره در ارتباط با مسائل علمي و ملکوت اعلايي هم مسئله روشن تر است که البته اين ها را بايد از طريق يک بيان برهاني دقت کرد «و تحقيق هذا المطلب يحتاج إلى مزيد تقرير له ليظهر لك بالبرهان كيفية دوام الممكن بدوام علّته الفيّاضة» ممکن اگر از ناحيه علت فياض اش دوام پيدا بکند هيچ سختي و تهوع و ملال و ابدي براش نمياره خستگي و به جا نمياره کلالي نمياره و اين روش الله بايد در يک جايي که وعده دادن مثال استفاده بکن خب اينم فايده دوم اما فايده سوم که آخرين فايده اين با اين مقاله هست تفسير اين حقيقت «وَ لا يؤُدُهُ حِفْظُهُما» هستش که به لحاظ معنايي داره چه معنايي رو افاده مي کنه خب قطعا مراد از اين حفظ آسمان و زمين حفظ ظاهري و فيزيکي نيست چون فيزيکي اين عالم اصلا به شماره نمياد به قابل احصا نيست اين يک از يک جايگاه ديگري داره حفظ ميشه و اداره ميشه که بسيار نکته شريفي رو دارن الان مطرح مي کنند «اعلم أن للحق تعالى أسماء و صفات،» خب اين روشن است که براي حق تعالي اسما و صفاتي وجود دارد بله اسم يعني ذات مع الوصف که کار مي کنه و اثربخشي داره و صفت هم يک وصف کمالي است يک امر کمالي است که براي يک ذات وجود دارد حالا گاهي اوقات صفت رو به جاي اسم اسم رو به جاي صفت استعمال مي کنن ولي تفاوت معنايي بين اسم و صفت مشخص است ولکل منها براي هر کدام از اين اسما و صفات هم يه سلسله مجاري و مظاهر است الان آنچه که در نظام طبيعت هست اينا مجالي اند اينا مظاهرند براي يه سلسله اسمايي براي صبحانه و تعالي هر کدام از اسم الهي براي خودش مجاب و مذهبيه که في کل من عوالم بله هر اسمي در هر عالمي از عوالم لااقل اين عالم عقل و نفس و طبع مجالي و مظاهري هست «من احصاها وجبت له الجنة» اگر کسي بتواند اين اسما را شناسايي کند احصا کند شماره کند و اين ها رو بيابد خب بهشت بر او واجب است خب اين قطعا مراد اين اسم به معناي اسم ظاهري نيست مراد اين است که اين اسماي الهي رو به عنوان حقايق وجودي باور کنه بشناسه و با اون ها ارتباط وجودي برقرار کنه «من أحصاها- أي عرفها و عرف لوازمها و آثارها و بدايتها و غايتها» اگر چنين احصايي حاصل بشود «وجبت له الجنة، و هي الكمال العلمي العرفاني» يعني احصا اسماي الهي اين برترين کمال علمي عرفاني بر انسان کامل است «أي العلم بحقائق الأشياء كما هي » اشيا نه يعني سنگ و گل رو بلکه اسمي که منشا اين سنگ و اسم هست «الموجب لمشاهدة المثل العقلية و الأشباح الجنانية الموعودة- إنشاء اللّه- جزاء لصالح العمل و مرضي السعي.» خب اون کساني که تلاش علمي و مجاهدت هاي عملي خاصي دارند و به حق به دنبال آن که اون مثل عقلي و نمونه هاي برتر و کامل تر حقايق و اسما رو مشاهده بکنن و به اون شبح ها و نمونه هايي که در جنت ملکوت وجود دارد بنگرند خب طبيعي است که خداي عالم هم براي اون ها به جهت جزا و پاداش اعمال صالح و تلاش مرضي مشهور اون ها اين خطا مي کند و معرفت اين ها را معرفت اين اسما را به اون ها لطف مي فرمايد «فكما أن عالم الجبروت من الملائكة العقلية- بجملة عددها الكثيرة و ضروبها التي لا يحيط بها غير اللّه» همون طوري که در عالم جبروت که برتر از عالم ملکوت است و اون ها ملائکه عقلي هستند و مرتبه اون ها از نفس برتر است و مجردات تامه هستن اين ها به رغم اينکه تعداد اون ها هم بسيار زياد و انواع اون ها هم اون قدر فراوان است که جز خداي عالم از کسي به اون ها احاطه ندارد همون طوري که عالم جبروت و عالم قدرت الله تعالي که از اون جاست که ملکوت و ملک تامين مي شود جبر يعني جبران کردن عوالم مادون توسط عالم عقل انجام مي شود «و عالم قدرة اللّه تعالى و مظهر جبّاريته و مستوى اسم «الجبار»» اين عالم جبروت در حقيقت تخت و عرش و کرسي اسم جبار حق سبحانه و تعالي که حق سبحانه تعالي با اين اسم همه مادون رو داره جبران مي کنه همون طوري که عالم جبروت چنين جايگاهي داره «كذلك «عالم الكرسي» بجملة ما فيها» آنچه که در آن است در اين عالم کسي ملکوت السماوات و الارض اين عالم کرسي رو عالم رحمت مي شناسن زيرا مظهر رحمانيت حق سخن تعالي شروع فرمود الرحمن علي العرش الستوا خب اگر الرحمن هست پس عرش و کرسي مظهر رحموت و رحمت مطلقه حق سبحانه تعالي هستن بله «كذلك «عالم الكرسي» بجملة ما فيها من ملكوت السموات و الأرض «عالم رحموته» و مظهر رحمانيته و مستوى اسم «الرحمن» إذ برحمته قامت السموات و الأرض، فالكرسي صورة رحمانية اللّه تعالى على الخلائق و بها » يعني به وسيله اين منطقه رحمت حق سبحانه و تعالي براي اين کرسي رحمت خودش را مي گستراند «يعطف بعضهم بعضا» اين انعطاف وجودي که موجودات با همن و مکمل همديگرند و هم افزايي دارن و به ذات هيچ موجودي در نظام هستي با موجود ديگر در تضاد و تعارض نيست «و بها يعطف بعضهم بعضا بالترتيب الحكمي و النظم السببي و المسببي» هرچه که در عالم چه طولي و چه عرضي وجود دارد بر اساس يک نظم و ترتيبي است اونايي که طولي هستند بر اساس نظم سببي و مسببي موجودند به اونايي که عرض هم هستن به تعبير ايشون «و بها يعطف بعضهم بعضا » که اين ها اين انعطاف وجودي هست حالا اين انعطاف مي تونه در عالم طولي باشه يعني سبب مصوب در عالم عرضي باشه که موجودات در کنار هم هستن «فلكل سبب خاص، عطوفة و رحمة على مسببه بإيجاده و إقامته و حفظه و إدامته.» خب اين کساني که نگرش هاي رحماني دارند و رحمت الهي را مبناي هستي مي شناسم الرحمن علي العرش استوا ديگه مثل ديگراني که مث تو فلسفه و اينا موجودات رو بر اساس نظام علي و معلولي و سببي و مسببي نگرند اين جور نمي بينم خشک و بي ارتباط بلکه کلا بر اساس عشق و انعطاف و عاطفه موجودات در کنار هم قرار مي گيرند و حق سبحان تعالي از جايگاه الرحمن بر همه اين ها رو تو رحم رحمت و عطوفت خودش را وارد مي کند و اين موجودات هم چنين انس و الفتي در کنار هم قرار مي گيرند فلذا فرمود «فلكل سبب خاص، عطوفة و رحمة على مسببه بإيجاده و إقامته و حفظه و إدامته.» اگر سبب موجب ايجاد است و اقامت است و حفظ و ادامه اين بر مبناي زور و اجبار و الزام نيست بلکه بر مبناي عاطفه است و انعطاف.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo