< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ملاصدرا / آية الکرسی/

 

جلسه هفتاد و هفتم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين و فقره نهم «وسع کرسيه السموات و الارض» مستحضريد که جناب صدرالمتألهين بر اساس اينکه آيت الکرسي سيد آيات قرآني هست مسائل فراواني رو به اين آيت الکرسي اختصاص دادن و به بيست فقره اين آيت الکرسي رو تقسيم کردن و براي هر فقره هم يه مقاله اي تنظيم شد که از ابتدا آغاز کردم و اين بخش نهم هست که تحت عنوان «وسع کرسيه السموات و الارض» که اين بخش رو هم در حقيقت با لتي تبيين فرمودند و در جمعه چهارم تحت عنوان «في نقل وجوه المعاتي بحسب کل منهج» واژه هايي رو که در اين بخش آمده مخصوص کرسي توضيح ميد و بعضي از نکات بسيار دقيقي که در اين رابطه قابل ذکر هست رو بيان مي کنند زيرا هم الفاظ و هم لغات و بعضي حتي حروف جاي بحث و بررسي جدي دارند و براي فهم معنايي آن بايستي به دقت ملاحظه بشود جناب صدرالمتألهين در فقره سوم يا لمعه سوم تحت عنوان مراحل سه گانه اهل لغت و اهل تحقيق و تدقيق و راسخون في العلم منظرهاي سه گانه اي را مطرح کردند و بر اساس اين منظر هاي سه گانه به الفاظ و عباراتي که متشابه هستند خصوصا مي پردازند و از منظرهاي مختلف اين الفاظ رو دارن تحليل مي کنند آيا منظر اهل لغت که مداليل ظاهري الفاظ هست ملاک هست يا منظر اهل عقل و تدقيق که بر مبناي تاويل حرکت مي کنند ملاک است يا بايستي که منظر راسخون في العلم رو که الفاظ را براي ارواح معاني مي دانند بايد تامل کرد منهج اهل لغت را بيان فرمودند الان در مقام ثاني راجع به منهج اهل تحقيق و تدقيق و عقل در رسيدن منهج اين دسته از عالمان و مفسران اين است که وقتي ما به برخي از الفاظ متشابه مثل کرسي و عرش و قلم و ظاهر آن رسيده ايم بايستي بر مبناي تاويل حرکت کنيم و تاويل رو هم که اين ها اراده کرده اند عبارت است از اينکه ما اين ظواهر و اين لغات رو در حقيقت بايستي کاملا ناديده بگيريم و معاني رو براي اين ها ايجاد کنيم که مث عقل اقتضا مي کند و لذا الفاظ و لغات از جايگاه معنايي ظاهري شون در حقيقت کنده ميشن و به مسير ديگري که عقل و تحقيق و تدقيق به اصطلاحي که اون ها دارن نظر دارن اون الفاظ رو بايد در اون رابطه به کار برد حتي برخي از اين ها مثل جناب قفال که با تاييد و استحسان شخصيت هاي معتبر علمي مثل جناب زمخشري يا جناب امام راضي حتي قاضي بيضاوي و ديگران نظر مثبت به اون ها داشتن بردن به فضاي که بگن اين گونه از الفاظ در فضاي تمثيل و تخيل هست و اين ها واقعيتي براشون نيست و نمي شود به اين الفاظ به لحاظ ظاهر و مداليل ظاهري اون ها اکتفا کرد بلکه کلا بحث رو بردن بر اساس تأويل و اين گونه از الفاظ را در فضاي تمثيل و تخيل نظر داشتند اما مرحوم سين به شدت جلوي اين تفکر باطل و انديشه و پندار واهي دارن مي ايستند و مي فرمايند که اگر بنا باشه ما به اين الفاظ و لغات قرآني چنين بي اعتنايي داشته باشيم و اين ها را در فضاي تمثيل و تخيل ببينيم لازمه اش اين است که ما از همه آنچه را که در آيات قرآني و در تنزيل عزيز آمده است به اين ها بي اعتنا باشيم و بتوانيم از اين گونه مسائل به مسائل ديگر و اعتقادات و باورهاي ديگر راه رو در حقيقت استمرار ببخشيم و لذا مسائل معاد مسئله صراط مسئله بهشت و جهنم و همه اين گونه مسائل هم ممکنه بر اساس اين بينش و اين منظر يک امور تخيلي و تمثيلي تلقي بشه و کل باورها زير سوال بره و لذا به شدت جلوي اين امر مي ايستند و مي فرمايند که حق معتمد اين است که ما الفاظ را در همون صور ظاهرشون علي هيئت ها و اصل ها حفظ بکنيم مگر يک ضرورتي داشته باشه که در حقيقت بر اساس تاويل صحيح اون الفاظ رو در اون معاني به کار ببريم اين جناب صدرالمتألهين يک حضور عالمان و راسخان في العلم رو که به تصريح قرآني هست «و ما يعلم تأويله الي الله و الراسخون في العلم» اين جا آمدند و در حقيقت با تاکيد بر معنا بر اين حقيقت که راسخون في العلم رو بايستي ما در اين ميادين به کار بگيريم و هر کجا که متشابهات رو ديديم و اموري که از فهم ظاهري افراد در حقيقت فراتر است مشاهده مي کنيم حتما به راسخون علم خودمون رو برسونيم زيرا هم اعتمادي که خداي عالم در اين آيه و آياتي مثل «لعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» دارن بيان مي کنم و همچنين بعضي از رواياتي که بر مي شمارند نشان از اين است که ما نبايد در کنار اين متشابهات به اين راحتي عبور بکنيم و فهم ظاهري رو کنار بزنيم و به تاويل بپردازيم و از راسخين در علم ما مدد نگيريم به شدت جناب متدين جلوي اين تفکر و پندار واهي ايستادن و مسئله تاويل رو اصلا نمي پذيرند مگر تأويلي که از ناحيه راسخون في العلم در حقيقت آمده باشد مي فرمايند که «فكما جاز أن يحمل تعظيم العرش و الكرسي و حرمة بيت اللّه و تقبيل الحجر الأسود و ما في محاسبة العباد يوم القيامة من حضور الملائكة و النبيين و الشهداء و وضع الموازين على مجرّد التخييل و التخويف و الارجاء و الإنذار و الترغيب و الترهيب من غير أصل حقيقي محقّق في الواقع، فليجز مثل ذلك في الجنّة و النار، و الرضوان و النعيم، و الزقّوم و الحميم، و تصلية جحيم.» مي فرمايند که اگر امکان داشته باشه و صحيح باشه و جائز باشه که ما بتوانيم تعظيم عرش و کرسي و حرمت بيت الله و تقبيل حجرالأسود و امثال ذلک رو بر مجرد تحقير و تخفيف بخواهيم حمل بکنيم و اين رو بر مبناي ارجاع و انصار يعني خوف و رجا يا ترغيب و ترهيب بخواهيم حمل بکنيم بدون اينکه يک اصل اصيل حقيقي و محققي در واقع داشته باشيم خب اين اقتضا مي کنه که ما همه مباحث اعتقادي مون رو حتي جنت و نار و رضوان و نعيم و زقوم و همين و تسليت و جيم رو هم بر اساس همين تحقير و تخفيف بخواهيم حمل بکنيم و اين روشن است که اقدام ناصوابي است «فكما جاز أن يحمل تعظيم العرش و الكرسي و حرمة بيت اللّه و تقبيل الحجر الأسود» و آنچه که در محاسبه عباد در روز قيامت است که خداي عالم گفته که حضور ملائکه و نبيين الشهدا و وضع موازين هست همه اين امور رو ما حمل کنيم «فكما جاز أن يحمل على مجرّد التخييل و التخويف» بگيم که اين بر مبناي تخيل است بر مبناي خوندن هراسناک کردن جامعه و افراد است و بحث بهشت و جهنم بر اساس اميد و ترس است يا ترغيب و ترهيب است و اين هيچ اصل حقيقي و پايگاه استوار حقيقي براش نيست خب اين تمام اعتقادات و باورهاي در ارتباط با قيامت و روز معاد و روز رستاخيز و شئونات قيامت و اطواري که وجود دارد و حالاتي که براي انسان ها هست همه رو زير سوال مي بره و در فضاي تمثيل و تخليل تفسير مي کنه «فكما جاز أن يحمل تعظيم العرش و الكرسي و حرمة بيت اللّه و تقبيل الحجر الأسود» و آنچه که در محاسبه عبادت روز قيامت از اينکه ملائکه حضور پيدا مي کنند پيامبران حاضر مي شوند شهدا هم حاضر مي شوند و موازين برقرار مي شود اگر حمل بشه بر مجرد تخيل و تخفيف و تخفيف خوف و رجا و ترس و رغبت و شوق اگر بهشت باشد مي شود ترغيب و ارجاع يعني اميدوار کردن و اگر جهنم باشد مي شود انزار و ترهيب بدون که هيچ اصلي و حقيقتي براي اين ها باشد «من غير أصل حقيقي محقّق في الواقع» اگر اين امکان داشته باشد و جائز باشد که ما اين ها را حمل اين گونه از امور بکنيم «فليجز مثل ذلك في الجنّة و النار» در باب بهشت و جهنم هم ميشه هميشه اعتقاد و باوري حاصل بشه و رضوان و نعيم و همچنين زقوم و همين و تسليت جنگ يعني همه آنچه را که در باب مسائل معاد هست رو معاذالله بايد حملش بکنيم بر تحقير و تخفيف و نظائر آن خب پس بايد چي کار کرد پس اين روشي که اهل تحقيق و تدقيق مثل جناب قفال و زمخشري و امام راضي و قاضي بيضوي و نيشابوري و ديگران اعمال کردن اين راه راه باطلي است و ناصواب است و اين باعث مي شود که با اعتقادات و باورها کلا زير سوال بروند و اون اصل اصلي و اصل محققي رو در اين رابطه ما نداشته باشيم خب حالا که اين روش صحيح نيست چکار بکنيم مي گن «بل الحقّ المعتمد» يعني اون حقي که بايد به اون اعتماد کنيم چيه اين است که «إبقاء صور الظواهر على هيئتها و أصلها» ما بايد تا اون جا که ممکن است ظواهر قرآني را بر مداليل شون حمل بکنيم و معاني اون ها رو در حقيقت مورد توجه قرار بديم مگر موارد ضروري که ديگه برهان قطعي براش وجود داره که نمي شه بر ظواهر حمل بشه «إلا لضرورة دينية» که اون جا بايد البته به درستي تاويل برد چرا چرا جناب سم ترديد داره مي گه «بل الحقّ المعتمد إبقاء صور الظواهر على هيئتها و أصلها» چرا حقي که قابل اعتماد است و بايد توجه بشه و روش تکيه بشه عبارت است از« إبقاء صور الظواهر» چرا « إذ ترك الظواهر يؤدّي إلى مفاسد عظيمة» اگر ظواهر رو ما بخوايم از دست بديم ديگه هيچي نمي تونه براي ما به عنوان پايگاه اصلي مورد توجه قرار بگيره « إذ ترك الظواهر يؤدّي إلى مفاسد عظيمة» بنابراين ظواهر رو ما بايد حجت بدانيم ظواهر قرآني رو با حجت بدونيم « إلا لضرورة دينية» خب نه حالا موارد پس بنابراين اصل مسلم ما حق معتمد ما « إبقاء صور الظواهر على هيئتها و أصلها» هستش حالا « نعم إذا كان الحمل على الظواهر مناقضا لأصول صحيحة دينية، و عقائد حقة يقينيّة، فينبغي للإنسان حينئذ أن يتوقّف» اگر ما ديديم که اگر اين ظواهر را بخواهيم بهش توجه کنيم و در حقيقت به مدار اين الفاظ اعتنا بکنيم اين با يک سلسله اصول مسلم ديني ما مناقض است و منافات دارد و با عقايد حقه يقيني ما منافات دارد اينجا انسان بايد دست نگه داره و متوقف باشه « فينبغي للإنسان حينئذ أن يتوقّف فيها» و در اين امور متوقف بشه « و يحيل علمه إلى اللّه و رسوله و الأئمة المعصومين من الخطاء، الراسخين في العلم» در حقيقت احاله بکند علمش را به خداي عالم و پيامبر مکرم و ائمه معصومين از خطا اين ها کساني هستند که قطعا راسخون در علم و بايد علم را به اين احاله داد علم اين گونه از مسائل و متشابهات را « لقوله تعالى: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‌» بعد وقتي که به اين ها ارجاع شد ما مترصد هستيم که اون ها ما را هدايت کنند و از عندالله رحمتي رو براي ما در حقيقت بياورند که ما بتوانيم به حقايق و مطالبي که از اين الفاظ اراده شده است رو بيابيم « ثم يترصّد الرحمة من عند اللّه» ما علمش را به اهلش واگذار مي کنيم مترصد رحمتي هستيم از ناحيه حق سبحانه تعالي تا از اون ناحيه نفحات بر ما بوزد « يتعرّض لنفحات كرمه وجوده رجاء أن يأتي اللّه بالفتح أو أمر من عنده، أو يقضي اللّه أمرا كان مفعولا» به هر حال ماهي هيچ راهي و چاره اي جز توقف و احاله علم اين گونه از امور به راسخ در علم نداريم و مترصديم و منتظريم که از اون ناحيه براي ما فتحي حاصل بشود و امر خداي عالم مغزي بشود و آنچه را که خداي عالم اراده کرده است به ما بفهماند اين کار رو هم امتثالا لأمره انجام مي ديم خداي عالم فرموده است که شما در اين گونه از امور متوقف بشيد وگرنه اگر بخواهيد به دنبال متشابهات حرکت کنيد « «اما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه» اون ها به متشابهات توجه مي کنند اعتماد مي کنن و در مسير انحراف قرار مي گيرند هيچ صحيح نيست بايد متوقف بود و امر رو به اون ها واگذار کرد اين دستور الهي است « امتثالا لأمره فيما روى عنه» که از رسول گرامي اسلام اين گونه نقل شده است که «إن للّه في أيام دهركم نفحات، ألا فتعرّضوا لها» که در اين گونه از امور بايستي که منتظر نفحات الهي بود و خود را انسان در معرض نفحات الهي قرار بدهد کي در معرض قرار مي گيرد وقتي که واقعا هنگام شبهات و مقابله با شبهات متوقف بشود و علمش را به اهلش که راسخون في العلم هستند احاله کند خب بعد ايشون يه تحليل به اصطلاح تاريخي هم مي کنند مي فرمايند که خب اون زماني که اين آيات الهي نازل شد افرادي که بدوي بود بياباني بودن و از اين گونه از امور چيزي نمي فهميدن خب طبيعي است که در مقابل اين گونه از مسائل بايستي متوقف بودند « ثمّ إنّ الذوق الصحيح من الفطرة السليمة شاهد» اگه کسي داراي ذوق صحيح باشه و فطرت سالم داشته باشه اين رو شهادت ميده آگاه است که « بأنّ متشابهات القرآن ليس المراد بها مقصورا على مجرد أمور جسمانية» خب شکي نيست که خداي عالم آيات متشابه در قرآن دارد و فلسفه متشابهات هم جاي خودش محفوظ هستش اين آيات متشابه هست خب آيا مراد حق سبحانه و تعالي از بيان متشابهات چيه آيا اين است که اکتفا بکند بر مجرد امور جسماني اگر گفته عرش يا کرسي يا قلم و امثال ذلک آيا اراده کرده است خداي عالم که بر مجرد امور جسماني اکتفا بکنه و کنه اين ها از اين طريق مگه شناخته مي شه « ثمّ إنّ الذوق الصحيح من الفطرة السليمة شاهد بأنّ متشابهات القرآن ليس المراد بها مقصورا على مجرد أمور جسمانية يعرف كنهها كلّ أحد من الأعراب و البدويّين» آيا خداي عالم با بيان اين گونه از متشابهات چنين انتظار داشته که هر انساني حتي اعراب و بدو ها مراد و مقصود نهايي رو بفهمن « ليس المراد بها مقصورا» مراد حق سبحانه تعالي از اين متشابهات اين نيست که اکتفا بشه بر مجرد امور جسماني که يعرف کنه اين امور جسماني را هر کسي از اعراب و بدوي « و عموم الخلق، و إن كان قشور من تلك الأمور ممّا لكل أحد منهم نصيب منها» بله يک سطح ظاهري از اين امور متشابه قابل فهم براي عمده مردم هست اما حقيقتش و مراتبش اين گونه نيست « و إن كان قشور من تلك الأمور» يعني سطح ظاهري از اين گونه از امور متشابه « ممّا لكل أحد منهم نصيب منها» از سوي ديگر هم ما مسلم مي ديم که مراد حق سبحانه و تعالي از بيان اين متشابهات اين جور نيست که امر خيالي و تصويري باشه و تمثيلي باشه نه خداي عالم اراده کرده است که بر اساس تمثيل و تحقير امر خيالي سخن بگويد و نه هم اراده حق تعالي اين نبوده که کنه اين امور در نزد اين آون اعراب و بدوي ها روشن و مشخص باشه « و ليس المراد أيضا» يعني مراد الهي از بيان اين متشابهات قطعا اين نبوده که مجرد تصوير و تمثيل که مجرد بيان يک سلسله امور خيالي و تمثيلي و صورت دادن ظاهري باشه که « يعلمه كل من له قوّة التمييز في الأنظار» که هر کسي که في الجمله قوت تري تميزي داره بتونه بفهمه که چي هستش « و يفهمه كلّ من يتصرّف بعقله في الأفكار بحسب استعمال الصناعة المنطقية في الأبحاث من غير مراجعة إلى سلوك سبيل اللّه و مكاشفة الأسرار و معاينة الأنوار» يعني هرگز اراده الهي در بيان اين گونه از متشابهات اين نبوده که يه سلسله امور تمثيلي و تصويري رو براي جامعه بيان کنه اعلام بکنه و کسي که يه سلسله فهم به اصطلاح اعتنايي داشته باشه و يه قوه تميزي داشته باشه بتونه به عقل خودش در اين گونه از مسائل با استعمال صناعت منطق و امثال ذلک اين ها رو بيابه « و يفهمه كلّ من يتصرّف بعقله في الأفكار بحسب استعمال الصناعة المنطقية في الأبحاث» بدون اينکه مراجعه بکنه به سلوک سبيل الله « و مكاشفة الأسرار و معاينة الأنوار» يعني بدون استفاده از اهل علم و راسخون در علم و کساني که تاويل اين ها رو آشنا هستند بدون مراجعه به اين گونه از افراد بتونه يک ذهنيتي رو از اين گونه الفاظ متشابه بتونه در بياره قطعا اين نيست پس دو چيز نفي شده اين ليس مراد تکرار شده تکرارش به معناي اينکه دو نوع توهم رو دفع بکنه « ليس المراد بها مقصورا على مجرد أمور جسمانية» اين يک « و ليس المراد أيضا مجرّد تصوير و تمثيل» بلکه اون چيزي که مراد هست اين است که حق سبحانه با بيان اين متشابهات و موارد متشابه قرآني علمش را به اهلش ارجاع بدهد و الا يعني اگر اين نبود که در حقيقت عالمان و راسخان في العلم بايد معنا بکنند خداي عالم نمي گفت که در باب متشابهات جز خداي عالم و راسخون فل علم کسي اين ها رو خبر نداره « و إلا لما قال تعالى في باب المتشابه من القرآن: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‌ و لما قال في الغامض منه» اين جوري خداي عالم هم در امور غامض و دشوار از مسائل قرآني نمي گفت که « لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ‌» اين مطالب غامض و دشوار رو تنها کساني که قدرت استنباط و قدرت نقد و جوشش دارند مي توانند اين ها را بيابند نه اين بدون شک حق سبحانه و تعالي نظر دارد که اين متشابهات را يا معاني غامض را افرادي که راسخ در علم و افرادي که قدرت استنباط دارند که الان بعضا مصداقا روشن مي شود که چه کساني هستند اين ها بايد کمک کنند « و لما دعا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في حقّ أمير المؤمنين عليه السّلام» که حضرت پيامبر دعا کرد در حق اميرالمومنين که «اللهمّ فقهّه في الدين و علّمه التأويل» رسول مکرم اسلام دعا مي کند که خدايا علي بن ابي طالب را در امر دين فقيه بگردان و او را به علم تعبير آشنا کن خب اين چيه براي اين است که متشابهات قرآن قابل فهم نيست براي نوع افراد و افراد ولو به اصطلاحات منطقي و سلوک و روش عقلي کار بکنن اين طور نيست که بتونن اون معاني غامض و متشابه را دريابند و لذا خداي عالم با بيان الا الله و راسخون في العلم و با بيان لعلمه الذين يستنبطونه مه و پيامبر گرامي در حق علي بن ابيطالب دعا مي کند که «اللهمّ فقهّه في الدين و علّمه التأويل» همه و همه براي اين است که امر تأويل را به دست عهدش بسپارد « فإن كان علم التأويل أمرا حاصلا بمجرد الذكاء الفطري أو المكتسب بطريق القواعد العقلية المتعارفة بين العقلاء لما كان أمرا خطيرا و خطبا عظيما، حيث استدعاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بالدعاء من اللّه تعالى لأحبّ خلقه إليه، و هو علي عليه السّلام» مي فرمايند که اگر مسئله متشابهات و معاني غامضه به گونه اي بود که قابل حل بود و با مراجعه به عقل و زکاء فطري افراد بر اساس کسب قواعد عقلي بخواهند اون کس اون اموري که به اصطلاح متعارف بين عقلا هم هست بيان و بر اساس اون ها اين متشابهات رو معنا بکنند و حقايق رو بيان بکنن ديگه اين قدر امر خطير نبود و عظيم نبود که پيامبر چنين دعايي رو براي احد خلقش حق خلق الهي بخواد انجام بده فرمايد که و امکان علم الطويل عمر حاصل جريان تاويل يه جوري بود که قابل دسترسي بود و مي تونستن يه عده اي که صاحب زکاء فطري هستن يا صاحب کسب طرق قواعد عقلي هستن مي تونستن يه چين فهمي رو از متشابهات داشته باشن و تاويل اين گونه معارف داشته باشن اين جور نبود که پيغمبر اين گونه دعا بکنه و خدا هم استثنا بکنه بگه که «و ما يعلم تحويله الي الله و الراسخون في العلم» مي فرمايد که « فإن كان علم التأويل أمرا حاصلا بمجرد الذكاء الفطري أو المكتسب بطريق القواعد العقلية المتعارفة بين العقلاء لما كان أمرا خطيرا» اين يک امر مهمي نبود « و خطبا عظيما، حيث استدعاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بالدعاء من اللّه تعالى لأحبّ خلقه إليه، و هو علي عليه السّلام» که پيامبر در حق علي بن ابيطالب دعا کن «اللهمّ فقهّه في الدين و علّمه التأويل» خب بازم تاکيد مي کنند که مسئله راسخون في العلم رو جدي بگيريم و تاويل رو دست هر کسي نديم حتي کساني که ذکاء فطري دارن و قواعد عقلي رو مي شناسن اين ها قدرت تاويل رو ندارن صرف بايد از اين ها را از درگاه اهل بيت و رسول الله در حقيقت ياد گرفت و لا غير « و ممّا يدل على أن أسرار التنزيل و الإنزال أجلّ شأنا مما يعلم بقوّة تفكّر مثل القفّال و غيره من آحاد المتكلّمين و أهل الاعتزال، ما رواه الشيخ» مي فرمايند که از جمله اموري که دلالت مي کنه که مسئله تاويل اين جور نيست که امثال قفال و زمخشري و رازي و ديگران بخوان به حقيقت تعبير راه پيدا بکنن حديثي را از جناب شيخ جليل جناب محمد بن يعقوب کليني رضوان تعالي عليه به سند که متصل است به ابي پذير و از امام صادق نقل مي کنند که امام صادق فرمود « أنه قال: «نحن الراسخون في العلم، و نحن نعلم تأويله»» که در حقيقت اين داره منحصر ميشه که تنها اهل بيت عصمت و طهارت هستند که قدرت بر تاويل قرآن دارند و تأويل قرآن آشنا هستند « و ممّا يدل على أن أسرار التنزيل و الإنزال أجلّ شأنا مما يعلم بقوّة تفكّر مثل القفّال و غيره من آحاد المتكلّمين» مثل زمخشري و امام رازي و نيشابوري و بيضاوي و امثال ذلک « رواه الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن يعقوب الكليني‌ [1]- بسنده المتصل إلى أبي بصير- عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمد عليه السلام أنه قال: «نحن الراسخون في العلم، و نحن نعلم تأويله». و في رواية اخرى عن عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد اللّه عليه السّلام‌» که حضرت فرمود «الراسخون في العلم أمير المؤمنين و الأئمة من بعده» که حضرت فرمود اون کساني که راسخ در علم هستند و قدرت تاويل قرآن رو دارن علي بن ابيطالب ع و ائمه ديگر هستن و از ابي جعفر امام باقر ع به روايت ابي بصير گفته «سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول‌ في هذه الآية: بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ‌ فأومى بيده إلى صدره». که اين آيات بينين در صدور کساني است در قلب و جان کساني است که علم به اون داده شده است که امام باقر ع با دستان مبارک اشاره کرده است « فأومى بيده إلى صدره» خيلي خب اين همه شواهد رو دارن جناب صدرالمتألهين مطرح مي کنند که مسئله تاويل قرآن رو ما به امر ظاهري ندونيم و اکتفا نکنيم به امثال قفال و نيشابوري و ديگراني که با علوم عقلي متعارف يا ذکاء فطريه متعارف خودشون مي خوان تاويل قرآن داشته باشند « فقد تبيّن من هذه الأمور أن فهم متشابهات القرآن لا يتيسّر لأحد» مگر کسي که بله همين ويژگي هاي ولايت و امامت داشته باشد « لا يتيسّر لأحد إلا باقتباس أنوار الحكمة من مشكوة النبوة و الولاية» اونايي که انوار حکمت را از چراغ دان نبوت و ولايت کسب کردند « و استضائة أضواء المعرفة و الهداية من جهة أحكام التابعية المطلقة» از جهت اينکه اين ها تابعيت مطلق نسبت به نور معرفتي که از ناحيه نبوت و ولايت رسيده است « إلا باقتباس أنوار الحكمة، و استضائة أضواء المعرفة و الهداية، و تصفية الباطن بالعبودية التامّة،» اونايي که دلشون را و جانشون و باطن خودشون را با يک عبوديت تامه ساختند و هيچ از خود در اون باطن ندارند « و اقتفاء آثار الأئمة الهادين و تتبّع أنوار أهالى بيوت النبوة و الولاية» اينا داره نشون ميده که چقدر صدرالمتألهين با اينکه خودشون در راس حکما هستند و کاملا به قواعد عقلي و زکا فطري و مسائل متعارف بين عقلا از همه بيشتر آشنايي و تسلط دارند اما به حق خودشون رو خاضع درگاه نبوت و ولايت مي دانند و بايد اين ها نشان از عظمت جناب صدرالمتألهين باشه که چقدر در مقابل اهل بيت عصمت و طهارت و بيوت نبوت و ولايت در حقيقت خضوع « بيوت النبوة و الولاية، و أبواب مدائن العلوم و الهداية- صلوات اللّه عليهم أجمعين» تا چه بشه« فقد تبيّن من هذه الأمور أن فهم متشابهات القرآن لا يتيسّر لأحد إلا» به اين ويژگي ها اون وقت هست که اگر کسي با اين ويژگي ها به فهم قرآن نزديک شد « لينكشف على السالك شي‌ء من أنوار علوم الملائكة و النبيّين» اون وقت است اگر کسي اين گونه در بست با تصفيه باطن بالعبوديت تامه و اکتفا آثار ائمه حرکت بکنه « لينكشف على السالك شي‌ء من أنوار علوم الملائكة و النبيّين، و يتخلّص من ظلمات نقوش أقاويل المتفكرين» ديگه از يک طرف به اين سمت پناه مي بره و از اون طرف هم خودش رو از نقوش عقاب متفکرين و منافقين هم نجات مي ده « و يتخلّص من ظلمات نقوش أقاويل المتفكرين و المناظرين، و ستسمع أنموذجا مما وصلنا إليه» و انشا الله زود است که نمونه هايي از آنچه را که ما بهش رسيديم « بنور المتابعة و الاقتداء» که ما در سايه تبعيت و اطاعت و اقتداي به اين انوار الهي راه پيدا کرده ايم رو براي شما و گزارش خواهيم کرد « و ستسمع أنموذجا مما وصلنا إليه بنور المتابعة و الاقتداء في هذا الباب، ليكون لك مقياس يمكنك أن تنظر من ثقبة اسطرلابه إلى شي‌ء من أنوار عالم الأسرار و منزل الأبرار» خب جناب سلام متلين خودشون رو از زمره کساني مي دانند که با تصفيه باطن بالعبوديت تمام و به اعتصاب و به اقتباس نور حکمت از مشکات نبوت و ولايت به استماع معرفت به يک جايگاهي رسيده اند که مي توانند در سايه اين هدايت الهي و اقتدا و اهتداي به اين انوار الهي در حقيقت يک سلسله اموري را که کشف شده براشون براي ديگران گزارش کنند « و ستسمع أنموذجا مما وصلنا إليه بنور المتابعة و الاقتداء في هذا الباب، ليكون لك مقياس يمكنك أن تنظر من ثقبة اسطرلابه إلى شي‌ء من أنوار عالم الأسرار و منزل الأبرار» که اگر بخواي از منظر اون اسطرلاب که راه ورود به حوزه نورانيت اهل بيت است از اون طريق خودت رو به عالم اسرار منزل ابرار برساني اين نمونه ها رو براي شما ان شا الله گزارش خواهد کرد جناب صدرالمتألهين رضوان خدا بر او باد که با اين همه تاکيد راه درست و مسير صحيح فهم آيات قرآن رو دارن براي ما توضيح مي دهند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo