< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا / آية الکرسی/

 

جلسه هفتاد و ششم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين رحمه الله عليه که آيت الکرسي به عنوان سيد آيات الهي معرفي شده است همان طوري که از مطالب گذشته روشن شد مرحوم آيت الکرسي رو که سيد آيات قرآن است به بيست بخش تقسيم کرد و براي هر بخش يک مقاله تنظيم فرمود البته هر مقاله اي هم داراي بخش هاي مختلف است به فقره نهم از اين آيت الکرسي به فراز «وسع کرسيه السموات و الارض» رسيديم و مقاله نهم هم به اين فراز اختصاص يافته است در اين مقاله چهار لمعه رو مطرح مي کنن که لمس يکي پس از ديگري خونده شد و الان در لمعه چهارم هستيم در جمعه سوم بيان فرمودند که مناهجي که براي فهم برخي از الفاظ و لغات و عباراتي که متشابه هستند در قرآن و حديث مطرح است سه منهج است يا منهج اهل لغت هست يا منهج اهل تحقيق و تدقيق است و يا منهج راسخين در علم که هر کدام از اين منحل رو در لمعه ثالثه توضيح دادن و اما در لمعه چهارم و رابعه در حقيقت در مقام تطبيق و مصداق يابي وارد شده اند و بر اساس هر کدام از اين مراحل مواردي رو مثل کرسي مثل عرش و نظاير رو دارن توضيح ميد در جلسه گذشته منهج اول که منهج اهل لغت بود بود در اين باب گذشت و اکنون به منهج ثاني رسيديم «و من المنهج الثاني أقوال ثلاثة» منهج ساني همون طور که ملاحظه فرموديد منهج اهل عقل و تدقيق بودش که در فهم معاني الفاظ و لغات متشابه به تاويل پناه مي برند و از ظاهر دست مي کشند و به مداليل ظاهري توجه نمي کنند و بر اساس تاويل جلو مي رود اما آيا اين تعبير تا چه حدي هست مطالبي که در اين جلسه بعضا بيان مي شود و نظر نهايي جناب سين هم در اين رابطه خواهد آمد يکي از مصاديقي که به عنوان مصاديق تحويلي در اين رابطه معرفي مي شود همين مصداق عرش و کرسي و نظاير آن است که « وسع کرسيه السموات و الارض» در حقيقت از موارد مورد تعويضي است که اهل عقل و تدقيق دارن مطرح مي کنن چون در حقيقت منهج اول که منهج اهل لغت بود جواب گوي نيازهاي فکري و مسائل نظري اون ها نيست طبعا به تاويل پناه مي برن از جمله بزرگاني که در اين رابطه اظهار نظر کرده اند جناب مفسر غفال است غفال در اين رابطه اظهارنظري کرده که بزرگان و عظما و علماي علم تفسير استحسان کردن و خوب شمردن و نظرات مثبتي رو در ارتباط با تاييد نظريه قفال بيان کردند ابتدا نظريه قفال رو بيان مي کنن بعد تاييداتي که از ناحيه بزرگان از علم تفسير مثل جناب زمخشري جناب رازي جناب نيشابوري جناب بيضاوي و ديگران هست را بيان مي کنند و در نهايت هم نظر خودشون رو در ارتباط با منهج تاويل بيان مي دارد « و من المنهج الثاني أقوال ثلاثة» منهج ثاني که منهج اهل تحقيق تدقيق و عقل هست که منهج تاويل است يعني از مداليل ظاهري اين الفاظ متشابه دست برمي دارند و بر اساس تاويل اون ها رو به اين سلسله معاني ديگري ارجاع مي دهند جناب صدرالمتألهين بفرماييد که خود منهج ثاني يعني منهج تاويل داراي اقوال ثلاثه و آرا سه گانه ايست در اين رابطه قول اول اون چيزي است که جناب غفال اختيار کرده و گفته است « و هو أن المقصود من هذا الكلام تصوير عظمة اللّه و كبريائه» اگر فرموده است « وسع کرسيه السموات و الارض» اين ما به ظاهر و مداليل ظاهر و سعه و کرسي و نظائر آن توجه نمي کنيم اين در حقيقت يک تست يک تشبيهي است نسبت به مسئله عظمت فعل حق و کبريايي کار حق سبحانه و تعالي وگرنه ظاهر اين مسئله يعني عرش و کرسي و امثال ذلک از مراد نيست باب « و هو أن المقصود من هذا الكلام» يعني اين کلامي که فرمود « وسع کرسيه السموات و الارض» « تصوير عظمة اللّه و كبريائه» در حقيقت اين ها ظاهرش به هيچ وجه مراد نيست بلکه مراد عبارت است از نشانگر عظمت فعل حق و کبريايي جايگاه حق سبحان تعالي اين نظر رو دارن تقرير مي کنن دارن گزارش ميد و بيان مي کنم که « أنه تعالى خاطب عباده في تعريف ذاته و صفاته بما اعتادوه في ملوكهم و عظمائهم» حق سبحانه و تعالي براي اينکه در ذهن انسان ها عظمت و بزرگي ذات و صفات خودش رو بيان بکنه مي بينه که در ذهن و در ذهنيت جامعه انساني نسبت به مباحثي که به عظمت و کبريايي بر مي گرده چگونه است همون طوري که در عالم انساني عده اي هستند که در حد ملوکند و سلاطين و جايگاه و عظمتي دارند به هر حال به اطراف خانه هاشون کاخ ها و قصر هاشون مي گردن دست اون ها رو مي بوسند و تکريم مي کنن اين نوع عظمتي که انسان ها در باب بزرگانشون و سلاطين شون اعمال مي کنن همين رو در حقيقت خداي عالم داره در ذهن جامعه انساني قرار مي ده تا انسان ها به عظمت و کبرياي او پي ببرند بنابراين از راه تخيل و ذهنيت بخشي خيالي که براي جامعه هست عظمت خود و کبريايي خود رو مي خوان نشون بدن مثل در ارتباط با کعبه خب کعبه خانه خداست همون طوري که سلاطين هم خانه اي دارن و همون طوري که عده اطراف خانه سلاطين مي گردند عده خانه خدا را و کعبه را در حقيقت به اين صورت تعظيم مي کنن و همون جوري که يک دست بوسي براي سلاطين ملوک وجود داره يک حجر الاسود قرار داده ميشه به عنوان يمين خدا و دست خدا و همون طوري که دست بوسي ملوک و سلاطين مورد توجه انسان ها هست خدا هم هم سنگ و حجر الاسود رو به عنوان دست خود و بوسيدن و جايگاه تقبيل حجر الاسود رو هم معرفي مي کنن همون طوري که براي سلاطين وجود دارد به هر حال از باب تاويل و از باب توجيه در حقيقت دست از ظاهر و مداليل ظاهري اين الفاظ برمي دارند و ذهنيتي که براي جامعه به لحاظ تعظيم عظما و بزرگداشت اون ها وجود دارد رو به گونه اي براي خود بيان مي کند و تقرير اين نوع از نگاه که تصوير عظمت خدا و کبريايي او هست اينه که « أنه تعالى خاطب عباده في تعريف ذاته و صفاته بما اعتادوه في ملوكهم و عظمائهم» خداي عالم بندگانش را مخاطب قرار داد در مقام معرفي ذات خودش و اوصاف خودش به همون چيزي که در نزد بندگانش مورد اعتياد و عادت هست در باب ملوک و سلاطين و بزرگان قوم شون «فمن ذالک» از همين باب است که تعريف ذات و صفات « أنّه جعل الكعبة بيتا له» قرار داده کعبه را بيت براي خودش که « يطوف الناس به» که مردم هم به اطراف اون بيت طواف مي کنن « كما يطوفون ببيوت ملوكهم» و همچنين « و أمر الناس» خداي عالم امر کرده بندگانش را به مردم را به زيارت بيتش « كما يزور الناس» همون طوري که مردم به بيوت ملوک شون مراجعه مي کنن اونو زيارت مي کنن و همچنين « ذكر في حجر الأسود» در باب حجر اسود خداي عالم فرموده است که «إنّه يمين اللّه في أرضه» اين دست خداست در زمين و بعد « ثم جعل موضعا للتقبيل» براي بوسيدن « كما يقبّل الناس أيدي ملوكهم» همون طوري که مردم دست سلاطين و پادشاهان شون رو مي پوسم « و كذلك ما ذكر في محاسبته العباد يوم القيامة من حضور الملائكة و النبيّين و الشهداء و وضع الموازين» و همون طوري که در باب محاسبه بندگان در باب قيامت هم اين گونه سخن گفته است که ملائکه ميان بزرگان و انبيا ميان شهدا ميان و موازين قسط برقرار مي شود اين همه و همه بر اساس نگرش اين است که خداي عالم داره عظمتش را و کبريايي اش را به رخ عباد مي کشد و اون ها رو نسبت به عظمت و کبرياي خودش آگاه مي کند «و کذلک ما ذکر» همچنين از آنچه که خدا ذکر کرده در محاسبت خودش با بندگان در روز قيامت که چه جوري داره از اون حساب مي کشه اين هم حساب کشي و به اصطلاح روز رستاخيز و امثال ذلک هم از باب به اصطلاح تحيل هستش « و كذلك ما ذكر في محاسبته العباد يوم القيامة من حضور الملائكة و النبيّين و الشهداء و وضع الموازين، فعلى هذا القياس أثبت لنفسه عرشا» بنابراين ما بايد اين رو ملاک گفتگوي خدا با عباد قرار بدهيم و آنچه را که خداي عالم با عبادت در ميان گذاشته است بايد از اين منظر بنگريم «فعلى هذا القياس أثبت لنفسه عرشا» زيرا که عرش در حقيقت نشان قدرت و سلطنت و پادشاهي حق سبحانه تعالي « فقال: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌» و بعد هم عرش رو توصيف کرده است « ثمّ وصف‌ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ ثمّ قال: وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ‌» که در حقيقت اصلش رو و توصيفاتي که براي عرش هست و بزرگ نمايي که براي عرض شده همه و همه براي بيان يک واقعيتي است که خداي عالم بخواد در ذهن عباد و بندگانش عظمت و کبريايي رو معرفي کنه و بشناسانه « وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ‌ و قال: يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» و همچنين باز در قرآن فرموده است که « الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ [وَ مَنْ حَوْلَهُ‌] يُسَبِّحُونَ‌» همه اين ها براي اين است که عظمت الهي و کبريايي الهي به بندگانش معرفي شود « ثمّ أثبت لنفسه كرسيّا» اول براي خودش عرش رو قرار داد و بعد کرسي رو و فرموده است « فقال: وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‌» خب اين عباراتي است که جناب غفال در باب بيان منظر نظرش بيان داشته است که اين ها از باب تصوير عظمت الله و کبريايي او هستش بعد مي فرمايد که « و إذا عرفت هذا» جناب غفال بفرمايد که وقتي اين ملاک روشن شد که ملاک و ميزان بيان عظمت و کبريايي حق است و الا هر چي در کار نيست کرسي در کار نيست و همه اين ها براي نشان دادن عظمت خداست « و إذا عرفت هذا فنقول: كلّ ما جاء من الألفاظ الموهمة للتشبيه من العرش و الكرسي فقد ورد مثلها بل أقوى منها في الكعبة و الطواف و تقبيل الحجر» و امثال ذالک شما نگاه کنيد ارتباط با مسئله بيت الله و حجر الاسود و تقبيل حجرالاسود و طواف و امثال ذلک اينا همه و همه در حقيقت براي اين است که کبريايي خداي عالم نشون داده بشه همون طوري که در اذهان عباد و بندگان خدا و افراد جامعه در خصوص عظمت و کبريايي ملوک اين است که خانه هاي اون ها رو زيارت مي کنند و به دستان اون بوسه مي زنن اين هم از همين باب نقل شده است « و إذا عرفت هذا فنقول: كلّ ما جاء من الألفاظ الموهمة للتشبيه» همه الفاظي که براي تشبيه به کار گرفته شده است « من العرش و الكرسي فقد ورد مثلها» بلکه قوي تر از اين الفاظ در باب کعبه و طواف و تقبيل حجر و امثال ذلک « و لما توقّفنا هاهنا على أن المقصود تعريف عظمة اللّه و كبريائه مع القطع بأنّه منزّه عن أن يكون في الكعبة، فكذا الكلام في العرش و الكرسي» خب يه موردي رو ما قطع داريم و يقين داريم که خداي عالم که ديگه تو کعبه نيست و مکان ندارد اما خداي عالم به عنوان خانه خود معرفي کرده و گفته خانه من را طواف بکنيد در کنار او نماز بخوانيد زيارت بکنيد و امثال ذلک خب ما در باب کعبه مطمئنيم و کاملا يقين داريم که خدا در کعبه نيست و خدا دستي ندارد و بوسيدني براي دست خدا معنا ندارد بنابراين همون طوري که در باب کعبه چنين باوري براي ما حاصل شده است در باب عرش کرسي و نظائر آن هم مسئله همين طور است « و لما توقّفنا هاهنا» يعني نسبت به مسئله کعبه و تقدير حجر و طواف و امثال ذلک کاملا متوقف هستيم و واقفم که « على أن المقصود تعريف عظمة اللّه و كبريائه مع القطع بأنّه منزّه عن أن يكون في الكعبة، فكذا الكلام في العرش و الكرسي- انتهى كلام القفال‌» خب جناب قفال که از صاحبان منهج ثاني است اهل تاويل است اهل عقل و تدقيق است اين چنين نسبت به اين گونه الفاظ متشابه کرسي و عرش و قلم و امثال ذلک نظر داده است خب که در حقيقت بر اساس منهج تأويل آمدند و گفتند که اينا هيچ به اصطلاح واقعيتي نداره بحث عرش و کرسي و امثال ذلک اصلا واقعيت خارجي و عيني نداره بلکه از باب تعظيم بزرگ داشته مقام حق داره بيان مي شود اين مطلب رو بسياري از بزرگان از تفسير پذيرفتن و در مواردي اين ها رو استحسان و خوب شمرده اند که برخي از اون ها رو جناب صدرالمتألهين دارن اينجا بيان مي کنند « و قد استحسنه كثير من العلماء المفسّرين، و تلقّاه بالقبول جمّ غفير من الفضلاء المعتبرين» فضلا معتبر که اعتبار علمي اون پذيرفته شده است اين ها تلقي به قبول کرده اند سخن جناب قفال را و نظريه تاويل در اين باب منهم زمخشري از اين علماي بزرگ جناب زمخشري جناب امام رازي جناب نيشابوري و جناب قاضي بيضاوي است که نمونه هايي از کلام اين مفسرين رو در اين رابطه ذکر مي کنن زمخشري « أما الزمخشري فحيث» جناب زمخشري اين گونه گفته است « و ما هو إلّا تصوير لعظمته تعالى و تخييل فقط» خب اين چيزي که به عنوان « وسع کرسيه السموات و الارض» بيان کرسي بيان عرش و امثال ذلک نيست مگر تصويري براي براي نشان دادن عظمت پروردگار عالم تصوير و تحير است يعني واقعيت عيني و خارجي ندارد حقيقتي براي اين الفاظ و عبارات متشابه نيست صرف از باب تعظيم و تخير هستش بنابراين بايد اين الفاظ رو به تاويل برد و به اين معنا گرفت که صرف حق سبحانه و تعالي داراي عظمت و کبريايي است و ماهو و يعني نيست آنچه را که خداي عالم به عنوان وسع کرسيه بيان فرموده است « إلّا تصوير لعظمته تعالى و تخييل فقط» و الا و در مقام واقع « و لا كرسيّ ثمّ و لا قعود و لا قاعد» نه نشستن است نه به اصطلاح قائدي ما داريم و نه بر کرسي کسي نشسته است و امثال ذلک « كقوله: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» خب اگر خداي عالم چنين وضعي براي خودش معرفي مي کند که کسي نمي تواند قدر و منزلت حق سبحانه و تعالي را بيابد بنابراين بحث کرسي و قعود و قد و امثال ذلک اصلا معنا ندارد « كقوله: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ‌» ما اين جا برخي از الفاظ داريم که اين الفاظ رو نمي تونيم به ظاهرش حمل بکنيم بگيم که مثلا زمين قبض در قبضه خداست مگه خدا مغازه دست داره تا خدا اون قبضش بخواد اون زمين رو بگيره يا اينکه «و السماوات مطويات» مطويات يعني پيچيده شده مگر قبضه داره خدا يا اين ها قابل پيچيدن هستن و امثال ذلک اينا همه و همه بر اساس نشان دادن عظمت الهي و يک تحير چيز ديگري نيست « ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً» تمام زمين در اون روز روز قيامت در يد خدا و در قبضه قدرت خداست « وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ‌» توسط به دست خداي عالم اينا پيچيده مي شوند خب مگر خداي عالم دست داره و مگر سموات قابل طي پيچيدن هستند همه اين ها از باب تحير و نشان دادن قدرت الهي است « وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ‌ من تصوير قبضة و طيّ و يمين» خب همه اينايي که الان در اين آيه آمده قبضه حق تي و پيشش آسمان و زمين يمين و دست خدا اينا اصلا چيزي جز تخيل نيست « و إنما تخييل لعظمة شأنه و تمثيل حسّي» فقط براي اين هستش که چون انسان ها با اين گونه از امور محشور هست و آشنايند حق سبحانه تعالي براي اينکه عظمتش رو نشون بده اين ها رو در حد خيال و ذهن افراد عادي بيان داشته است « و إنما تخييل لعظمة شأنه و تمثيل حسّي ألا ترى إلى قوله: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‌» اينا درحقيقت و ما مثل کلمه و ما قدر الله حق قدر محکم هستن خب خداي عالم که اندازه معاذلله مادي و طبيعي و حسي و بشري ندارد اينا فقط براي تخيل است و براي نشان دادن عظمت الهي است و هذا جناب صدرالمتألهين فرمود که « و هذا بعينه خلاصة كلام القفّال» عين کلام قفال هست که جناب زمخشري در کتاب خودش در حقيقت در تفسير کشاف در تفسير آيت الکرسي عين اين مطالب رو آورده جناب رازي هم با يک اشاره اي به سخن جناب قفال گفته « فحيث قال مشيرا إلى ما ذكره» جناب قفال ذکر کرده است «و هذا جواب متين» در عين حال که اشاره مي کنه به سخنان جناب قفال ميگه «و هذا جواب متين» خب اين همون استحساني است که فرمود « و قد استحسنه كثير من العلماء المفسّرين» نيشابور يکي از مفسرين بزرگ اهل تسنن هست ايشون هم باز در مقام پذيرش و استحسان سخن جناب قفال گفته است که «المقصود من هذا الكلام تصوير عظمة اللّه و كبريائه، و لا كرسيّ ثمّة و لا قعود و لا قاعد، كما اختاره جمع من المحقّقين كالقفّال» خب جناب نيشابوري در حقيقت به تصريح بيان کرده است که آنچه را که عده اي مثل جناب عده اي از محققين مثل جناب قفال زمخشري پذيرفته اند اين سخن حق است که امثال اين کلمات مثل کرسي و عرش و امثال ذلک تصويري است براي نشان دادن عظمت خدا و کبريايي او و الا در واقع « و لا كرسيّ ثمّة و لا قعود و لا قاعد» در واقع ما يه کرسي داشته باشيم يه جايي براي نشستن و قعود و اين ها داشته باشيم وجود ندارد و تقريره و گزارش حق سبحانه و تعالي اين است که « أنه تعالى يخاطب الخلق في تعريف ذاته و صفاته بكذا و كذا» در حقيقت جناب قفال اين گونه گزارش کرده است که خداي عالم خلقش را مخاطب قرار داده در مقام معرفي ذات خودش و اوصاف خودش که چگونه هست و جناب صدرالمتألهين تعليم مي فرمايد که نيشابوري شروع کرده و بيان عبارتي که از جناب قفال نقل مي کنه به عينه « و أخذ في إيراد العبارة المنقولة عن القفّال بعينها إلى آخرها» تا آخرش کلام جناب قفال رو نقل مي کنه و بيان مي کنه که اين گونه نظر دارد خب از مجموع اين ها دانسته ميش « فعلم من ذلك كونه» که جناب نيشابوري هم معتقد به اين کلام است که بايستي تاويل برد و اين سخنان را از باب تحقير و تصوير عظمت الهي دانست نه از باب واقع « فعلم من ذلك كونه معتقدا لهذا الكلام» يعني جناب نيشابوري هم اين کلام رو و اين نظر جناب قفال بهش معتقده « حيث نقله تماما» و لذا نقل کرده تمام « من غير أن يسنده إلى قائله» بدونه که اسناد بده به جناب قفال و عين سخنان ايشون رو آورده « و وصف المختارين لمؤدّاه بالمحقّقين» و کساني که اين نظر رو پذيرفتن ومعداي نظر جناب قفال رو پذيرفتند رو هم به عنوان محقق توصيف کرده است پس از مجموع اين سخنان برمي آيد که اين بزرگان از علم تفسير با استحسان خودشون نظريه جناب قفال رو پذيرفتن حتي جناب قاضي بيضاوي ايشون هم گفته « و أمّا القاضي فلقوله: «هذا تصوير لعظمته و تمثيل مجرّد» يعني فقط از باب تمثيل است از باب تحير است و الا واقعيتي براش نيست مجرد تمثيل و تخييل اين سخنان گفته شده است « و لا كرسي في الحقيقة و لا قاعد» نه کرسي وجود دارد و نه قائد و کسي که واو بنشيند اين گونه هستش خب تا اين جا گزارشي است که جناب سلام صدرالمتألهين از بيان نظريه قفال و همچنين بزرگان از علم تفسير که مستحسن و سخن قفال رو تاييد کرده اند بزرگان از تفسير جناب زمخشري جناب امام رازي جناب نيشابوري و جناب بيضاوي است اما آيا در مقام ثالث بحث يعني مقام اول نظر اهل تحقيق و تدقيق در باب تاويل بيان شد و مشخص سخن جناب قفال که از اين نحله و از اين دسته از لغت شناسان است و مقام ثاني بحث استحساني است که بزرگان از علماي تفسير داشتند و مقام ثالث بحث نظر شخصي است که جناب صدرالمألهين متعدد دارند ارائه مي کنند « فقد علم أنّ هؤلاء الفضلاء المفسّرين البارعين» کساني که بارع اند و در اين رابطه بسيار قوي و متقن مي انديشم در دو مذهب « في مذهبي الأشعريّة و الاعتزال كلّهم اقتفوا إثر كلام القفال» همه اينا پشت سر کلام جناب قفال اين نظر رو پذيرفتن و اکتفا کردند و در قفاي سخن قفال قرار گرفتند اما آيا اين سخن درست هست يا نه که به شدت جناب صدرالمتألهين ورود مي کنند و ورود بسيار متقن و حکيمانه و درستي است وگرنه اصلا زمام امر تفسير از يک سو و معارف قرآني از سوي ديگر از دست خواهد رفت اگر ما بخوايم اين جوري به مسائل قرآني بنگريم که از باب تحقير هست از باب تمثيل و تشبيه هست ديگه زمام امور کام از دست مي رود و اين تفکر سرايت مي کند به همه معارف قرآني و طبعا ديگه چيزي از قرآن باقي نخواهد موند ورود بسيار حکيمانه و قدرتمندانه اي رو جناب صدرالمتألهين در اين رابطه دارند و ما هم بايد به ايشون اقتدا بکنيم که چگونه در مقابل اين نظرات با يک اطمينان و اعتماد قوي عالمانه ورود مي کنن کلامشون از اين جا شروع ميشه که « و ظنّي أن ما ذكره القفّال و استحسنه هؤلاء المعدودون من أهل العلم و الكمال،» و اين که خوب شمردن عده معدودي از اهل علم و کمال که اين ها هولاء المعدود يعني اينايي که در زمره اهل علم و کمال شناخته مي شوند « غير مرضيّ عند المهيمن المتعال، و رسوله المبعوث لهداية الخلق و نجاتهم من الضلال» خب اين هرگز نمي تواند در نزد اون انساني که سلطه علمي دارد و از ناحيه رسول اعظم که مبعوث است به هدايت خلق و نجات از ضلالت جامعه در حقيقت هست هرگز به چنين امري راضي نخواهد شد «غير مرضيّ عند المهيمن المتعال» کسي که سلطه علمي دارد و بسيار بلند مرتبه است « و رسوله المبعوث» و در نزد پيامبري که مبعوث است به هدايت خلق و مبعوث است براي نجات خلق از ضلال خوب از چي مرزي نيز غير مرضي راضي نيستن « من حمل هذه الألفاظ القرآنيّة» مثل عرش کسي و نظاير آن « و نظائرها المذكورة في الكتاب و السنّة على مجرد التخييل و التمثيل» بنابراين مي فرمايد که اين «و ظني أن ما ذکره القفال غير مرضيّ عند المهيمن المتعال من حمل هذه الألفاظ على مجرد التخييل و التمثيل، من غير حقيقة دينية» اصلا اين ها حقيقت ديني ندارند و اصل ايماني ندارن نه کرسي وجود داره نه عرشي وجود داره نه قلمي وجود داره نه کتاب همه و همه اينا يک سلسله مطالب تخيلي و تمثيلي است غير حقيقت ديني به اصل ايماني « بل هو قرع باب السفسطة و التعليل» اگر اين جور سخن بگيم اين در حقيقت باب سفسته و تحليل در حقيقت يعني ملت تراشي داره بيان ميشه اين کوبيدن باب سفسته و علت تراشي است و سد باب اهتدا هست ديگه کسي هدايت نخواهد شد همه رو بر اساس تخيل در حقيقت وزن کشي مي کنند « من غير حقيقة دينية و أصل ايماني، بل هو قرع باب السفسطة و التعليل، و سدّ باب الاهتداء و التحصيل في آيات التنزيل» در باب آيات قرآن مجيد اين راه يعني سفسطه و تحليل راه پيدا مي کنه و راه هدايت و تحصيل بسته ميشه و اينا جايگزين ميشن « إذ يتطرّق تجويز مثل هذه التخييلات و التمثيلات من غير حقائق دينية [إلى‌] سدّ باب الاعتقاد بالمعاد الجسماني و عذاب القبر و الصراط و الحساب و الميزان و الجنان و النيران و الحور و الغلمان، و سائر المواعيد الشرعيّة، إذ يجوز لأحد- على التقدير المذكور- أن يحمل كلّا من تلك الأمور على مجرد التخييل من غير تحصيل حقيقة مخصوصة.» به شدت جناب سلام صدرالمتألهين مثل يک سدي در مقابل اين حرکت ناصحيح و ناصواب علمي قرار مي گيرند که هرگز اين گونه انديشه کردن و اين گونه به اصطلاح معرفت ايجاد کردن اين چيزي جز کوبيدن در سفسطه و تعليق نخواهد بود مي فرمايند که اگر ما چنين راهي رو بپذيريم و در ذهنمون اين مسير فکري رو بخواهيم راه بديم « إذ يتطرّق تجويز مثل هذه التخييلات و التمثيلات» که اين ها اين گونه توجه بکنيم که اين ها حقيقت ديني ندارند من غير حقايق دينيه به وسيله اين « سدّ باب الاعتقاد بالمعاد الجسماني» بلکه به همه معارف باب اعتقاد بسته ميشه اگر ما اجازه بديم که اين ها را به عنوان تحير بخوايم بپذيريم « سدّ باب الاعتقاد بالمعاد الجسماني و عذاب القبر و الصراط و الحساب و الميزان و الجنان و النيران و الحور و الغلمان» و همه مويد و وعده هاي شرعيه همه و همه زير سوال مي رن و به عنوان امور تخييري پذيرفته ميشن کما اينکه امروز هم ما مي بينيم در مسائل فکري در حقيقت اين گونه داره در دنياي مدرن و انديشه هاي به اصطلاح مدرن اين گونه مي شود که اين ها از باب تخيل است از باب تمثيل از سمبليک هستش به اصطلاح وگرنه واقعيتي براي اين ها نيست و خدا روح جناب صدرالمتألهين رو با پيامبر اعظم و قرآن محشور بکنه که اين گونه در مقابل اين گونه از انحرافاتي که حتي از بزرگان تفسير هم در حقيقت صادر شده ايستادند و با مقاومت علمي حکيمانه خود جلو اين تفکر واهي و اين انديشه خيالي رو سد کرده اند بله اذ يجوز لاحد اگر کسي اين مسير فکري رو بخواد به خودش راه بده امکان پيدا مي کنه جايز است براي احدي که بر فرض مذکور يعني اينکه ما خود راه خيال رو راه بديم در ارتباط با اين گونه از الفاظ معاني و حقايق « إذ يجوز لأحد- على التقدير المذكور- أن يحمل كلّا من تلك الأمور على مجرد التخييل من غير تحصيل حقيقة مخصوصة.» خب اگر بابش باز بشه و باب سفسطه کوبيده بشه خب تمامي اين چيزهايي که به معارف ديني به شريعتي بر مي گرده حمل ميشه بر مجرد تخيير « إذ يجوز لأحد- على التقدير المذكور- أن يحمل كلّا من تلك الأمور» همه مسائلي که در باب معاد جسماني معاد روحاني عذاب قبر صراط مستقيم ميزان رسيدگي به اعمال تغاير کتب همه و همه حمل مي شود بر مجرد تخيل بدون اينکه يک عليتي داشته باشد و حقيقتي مخصوص به خود داشته باشد و اين سخني است که ناصواب است و اين مسير را بايستي ان شا الله ادامه بديم و جناب صدرالمتألهين انشا الله بحث رو دنبال خواهند کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo