< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ملاصدرا / آية الکرسی/

 

جلسه هفتاد از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين در فقره هفتم هستيم « يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم» مقاله تابعه جناب صدرالمتألهين از بيست مقاله به اين بخش از آيت الکرسي مربوط است « يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم» سه مسئله رو در اين فراز دارن مطرح مي کنن يکي در ارتباط با علم واجب سبحانه تعالي و مراتب علم واجب که در جلسات قبل ملاحظه فرموديد مسئله دوم در خصوص مرجع ضمير جمعي است که در ما بين ايديهم و ما خلفهم اين دو تا ضميرهاي جمع سلام مرجع جمع مذکر مرجعش چيست و همچنين مسئله سوم در ارتباط با اينکه مراد از ما بين ايديهم کدام است و مراد از ما خلفهم کدام هست که انشا الله در اين جلسه به اين دو مسئله خواهيم پرداخت اما مسئله ثاني تحت عنوان في مرجع ضمير جمع چطور در اين جا يعلم بما ايديهم مرجع اين ضمير جمع کدام است اقوال متعددي رو در باب مرجع ضمير مطرح مي کنند مي گن برخي ها اين طور نظر دارم که مرجع ضمير همون مرجعي است که به ما في السماوات و ما في الأرض در فقره قبلي بهش اشاره شد آنچه که در آسمان هاست و آنچه که در زمين است که يعني « يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم» يعني مابين ايديهم آنچه را که در آسمان هاست و آنچه را که در زمين است و اگر ضمير جمع آورده شده « لأن فيهم العقلاء فغلبوا» در حقيقت ضمير جمع است چون در مجموعه آنچه که در سماوات و ارض هست خردمندان و عاقلاني هستند و از اين نقطه نظر غلبه با زبل عقول است و لذا ضمير جمع آورده بودن يا مرجع ضمير عبارت است از آنچه که «من ذا الذي» در حقيقت برش دلالت مي کند يعني گفته بود که «من ذا الذي يشفع عنده الا بإذنه» اين من ذا الذي کيا هستن ملائکه هستند انبيا هستند عالمان هستند اوليا صالحين هستند شهدا هستند و در مجموع در حقيقت همه کساني که ماذون من قل الله سبحانه و تعالي در شفاعت « أو للمأذونين منهم في الشفاعة خاصة» يک قول به اين است که مرجع ضمير عبارت است از همه کساني که از ناحيه حق سبحانه تعالي اذن در شفاعت گرفتند « أو للمأذونين منهم في الشفاعة» پس بنابراين تاکنون سه مرجع ضمير احتمال داده شده است يا مرجع ضمير همان چيزي است که به ما في السماوات و ما في الأرض برمي گردد يا مرجع ضمير عبارت از اون چه که دلالت مي کند و اون ها از من ذا الذي که « من الملائكة و الأنبياء و العالمين و الأولياء و الصالحين و الشهداء» هستند يا نه فقط مخصوص به مأذون از اين خردمندان و عقلا هستند که اهل شفاعت اند و اذن شفاعت گرفته اند احتمال ديگري همش وجود دارد که يحتمل و آن يکون مرجع ضمير همون انساني باشن که در عصر پيغمبر حاضرند و اطلاعاتي که ما قبل از وجود اون ها و ما بعد از وجود اون ها هست اون ها رو خداي عالم مي داند « و يحتمل أن يكون للإنسان أو للحاضرين من أمّته» يعني مرجع ضمير به انسان ها يا کساني که در امت پيامبر حاضر بود به اون بر مي گرده يعني يعلم ما بين ايدي انسان ها کلا يا انسان هايي که در عصر پيغمبر ص حاضر بودند اينا احتمالاتي که در خصوص مرجع ضمير جمع در اين فقره از آيت الکرسي مطرح است اما مسئله ثالثه که که فرمود « يعلم ما بين ايديهم» مراد از مابين ايديه چيه و همچنين مراد از ما خلفان چي هستش خلف چه موجوداتي و مابين ايدي چگونه موجوداتي و چگونه هست اين مسئله ثالثه ايست که در مقام توضيح و تشريح اين بخش از اين فقره مسئله ثالثه بيان مي شود « المسألة الثالثة في أن القبليّة و البعديّة المستفادتين من الكلام بأيّ وجه كانتا؟» که قبليت و بعديتي که استفاده مي شود از کلام که ما بين ايديهم و ما خلفهم به چه وجه توجيه مي شود اين قبليت و بعديت اين بين ايدي و ما خلفهم رو ما بايد به چه معنايي بگيريم چند معنا و چند وجه ذکر مي کنند و خودشون هم در پايان يه وجهي رو بيان مي کنند که بعد از نقل قول برخي از مفسرين در اينجا بهش مي پردازند يک نکته اين جا قابل توجه است که جناب صدرالمتألهين در هيچ بابي وارد نمي شوند مگر اينکه اون مسائل اصلي و مواردي که عالمان اون مبحث نظر خاص خودشون رو بيان کردن همه اينا رو جناب صدرالمتألهين ديدن الان که بحث هاي تفسيري مطرح است جناب صدرالمتألهين در مقام تفسير قرآن يا برخي از آيات قرآني هستند حتما مي نگرند به که ديگراني که در بحث ورود دارند و از اساتيد مباحث تفسيري محسوب مي شوند نظر اون ها رو داشته باشن الان مستحضريد که از تفسير فخررازي تفسير کبير ايشون تفسير زمخشري و برخي ديگر از تفاسير و مفسرين ياد مي کنند و ناظر به اين معنا هستند که جناب صدرالمتألهين از فضاي تفسيري نه تنها غافل نيستند بلکه نوع مسائلي را که مفسرين هر گابي مطرح کرده اند اون ها رو مي بينن الان اين ج يه نمونه اي از نظراتي که مفسران در اين زمينه دادن را بيان مي کنن بعد نظر خودشون رو بيان مي فرمايند « قد ذكر المفسرون فيهما وجوها» مفسران در باب قبليت و بعديتي که در اين فراز از آيت الکرسي هست وجوهي رو مطرح کردن که از جمله اون وجوه اين هست و منها يعني از جمله اون وجود است که « أنه يعلم ما بين أيديهم- أي ما كان قبلهم من أمور الدنيا- و ما خلفهم- أي ما كان بعدهم من أمور الآخرة » که اين رو از جناب مجاهد و عطا و سدي در حقيقت نقل مي کنند که اين ها بزرگان اهل تفسير در نظر در نزد مفسران اهل سنت هستند که مراد از مبين ايديهم هم يعني آنچه که قبل از وجود اين ها در امور دنيايي بوده خداي عالم همه اون ها رو مي دونه که نشئه هستي و مراحل هستي چگونه بوده است که مثل از دخان بوده و از اين دخان چگونه در شش روز يا شش مرحله و امثال ذلک ايجاد شده است همه اونايي که قبل از آفرينش دنيا هست و شکل گيري دنيا همه اين ها را خدا مي داند يعلم ما بين ايديهم مراد از ايدي اي ماکان قبل از اين ها وجود اين ها از امور دنيا و مراد از و ما خلفهم اي ماکان بعد اين ها امور الاخر که اين نظر جناب مجاهد و عطا و سدي است از جمله وجوهي که مفسرين در اين رابطه قبليت و بعديت اظهار کرده اند دقيق اين وجه عکس وجه قبلي است و منها از اون جمله وجوه اين است که «يعلم ما بين ايديهم» يعني اوني که در جلو قرار مي گيرد يعني الآخره « لأنهم يقدمون عليها» اونا دارن قدم بر مي دارن به سمت آخرت پس بنابراين آخرت در جلو ديدگان اون هاست که آينده اون هاست و مراد از و ما خلفهم « يعني الدنيا، لأنهم يخلفونها وراء ظهورهم» چون اينايي که دارن به سمت آخرت مي رن دنيا رو پشت سر قرار ميد و راء ظهورشون قرار ميد بنابراين مراد از مخالفم دنياست و مابين ايديهم آخرت است اين نظر از جناب ضحاک و سدي نقل شده که احتمالاتي که اين پست داده اند ديگر از وجوهي که در مقام روشن کردن قبليت و بعديت هست و منها يعني « يعلم ما بين أيديهم من السماء إلى الأرض» چون آسمان در حقيقت و آنچه که در آسمان ها وجود دارد و به سمت زمين سرازير مي شود مثل « و في السما رزقکم و ما توعدون» در مقابل چشمانشون هست و مراد از و ما خلفهم « يريد ما في السموات» آنچه که در آسمان ها وجود دارد اوني که در آسمان هاست طبقات بالاتر آسمان هست به ما خلفهم اطلاق مي شود و اوني که از آسمان دنيا هست و به سمت زمين سرازير مي شود اين رو ما بين ايديهم دانستن اين هم از جناب ابن عباس بر اساس روايتي که عطا از ابن عباس داشته است اين طور نقل کرده اند وجه ديگري که از جناب خطيب رازي امام رازي در تفسير کبيرش نقل مي شود اين است که ايشون جناب امام رازي معتقدند که مراد از ما بين ايديهم يعني « بعد انقضاء آجالهم» و مراد از ما خلفهم « أي ما كان من قبل أن يخلقهم» يعني آنچه را که در جلو چشمان اون ها هست يا در مقابل روي اون ها هست مراد آن چيزي است که در بعد از انقضا آجال يعني اجرشون که تمام شد وقتي که رحلت کردن اين انسان ها خب چه اتفاقي خواهد افتاد در عالم برزخ در عالم قيامت خدا اين ها را مي داند و آنچه که قبل از آفرينش اين ها وجود داشت خدا اون ها رو هم مي داند « و منها: ما ذكره الرازي في الكبير: يعلم ما بين أيديهم بعد انقضاء آجالهم و ما خلفهم- أي ما كان من قبل أن يخلقهم» وجه ديگري که باز در مقام تبيين قبليت و بعديت بيان داشتم اين است که « و منها: ما فعلوا من خير و شر و ما يفعلونه بعد ذلك» تا اون جا تا الان که در زندگي کرده اند هر آنچه از خير و شر انجام داده اند خدا اين ها را مي دانند و آنچه که بعدها هم بخوان انجام بدن خدا اون ها را هم مي داند و مراد است مابين ايديهم افعالش که بعد انجام ميد از خير و شر و مراد از و ما خلفهم آن چيزي است که از خير و شر خلقشون براشون به جا گذاشته اند اما وجه ديگري که از جناب نجم الدين دايه که تفسيري دارند به نام بحر الحقايق ايشون هم از مفسران قرن هفتم هستن و قابل توجه از اهل معرفت و صوفيه هستن و کتابشون قابل اعتنا هستش و جناب صدرالمتألهين مي فرمايد که « و منها: ما ذكره نجم الدين الداية في تفسيره المسمى ب «بحر الحقائق» که مراد از يعلم ما بين ايديهم چون در حقيقت در سياق مسئله شفاعت مطرح است ايشون مابين ايديهم و ما خلف رو به فضاي شفاعت برگردوندن مي گن که « يعلم- أي الذي يشفع عنده و هو محمد صلى اللّه عليه و آله، لأنه مأذون في الشفاعة أصالة كما مرّ تحقيقه» يعلم يعني مراد از يعلم فاعلش يشفع عنده رسول الله است مراد از يعلم الله يعلم ما بين ايديهم يعني يعلم رسول الله صلوات الله عليه « ما بين أيديهم- من أوليات الأمور و مقدماتهم قبل خلق الخلائق» يعني رسول گرامي اسلام که ماذون قل الله سبحانه و تعالي در امر شفاعت هست اون وضعيت عالم خلقت رو از قبل و مقدماتش و عوامل ابداعي اش همه اينا رو مي داند « أي الذي يشفع عنده و هو محمد صلى اللّه عليه و آله، لأنه مأذون في الشفاعة أصالة كما مرّ تحقيقه- ما بين أيديهم- من أوليات الأمور و مقدماتهم قبل خلق الخلائق» قبل از خلق خلائق چه اتفاقاتي در اين عالم افتاد تا مرحله به مرحله در حقيقت في ستة ايام دنيا شکل بگيرد اين رو پيامبر مي دانست حتي قبل از شکل گيري عالم طبيعت عالم ارواح که خلق الارواح قبل ابدان اون ها رو هم از باب مابين ايديهم هم مي داند « و هو عالم الأرواح» که اين ها اوليات هستند و مقدمات هستند « و هو عالم الأرواح التي خلقها اللّه قبل الأجساد بألفي عام» که دو هزار سال قبل از خلق اجساد ارواح را خداي عالم آفريده است اين مراد از مابين ايديهم که رسول الله به اين عوالم آگاه و آشناست و اما مراد از ما خلفهم يعني رسول الله مي داند من احوال القامه که در حقيقت در پشت سر اين ها خواهد آمد اين را هم مي داند من احوال قيامه و احوالها هول و هراسي که درش وجود دارد « و فزع الخلق و غضب الرب و طلب الشفاعة من الأنبياء» که اون ها حتي همه انبيا هم مي گن « «نفسي، نفسي» و رجوعهم بالاضطرار» که همه اين ها حتي انبيا هم جانشون رو مي خوان نجات پيدا بکنن در روايات ظاهرا هست که پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد امت من امت من ولي ديگران هر کدام به فکر خودشون هستن و نفسي نفسي مي گويد و رجوع همه اين ها اليه به رسول گرامي اسلام بالاضطرار هستش خب تا اين جا نقل اقوالي بوده است که مفسرين در اين رابطه اظهار کردند و مراد از قابليت و بعديتي که هست کلام قرآني استفاده مي شود رو خواستن که روشن بکنن يه احتمال ديگري رو جناب صدرالمتألهين مي دهند که اين احتمال در فضاي علمي شکل مي گيرد که مي فرمايند که مراد از مابين ايديهم هم ناظر به امور جزئيه و حسي است و معلومات جزئي و حسي و بديهي است که اين ها در حقيقت مابين ايديهم هستن يعني اينا رو اول او و به ذات انسان اين امور جزئي و حسي رو مي فهمه اما اوني که خلف امور جزئي و حسي هست امور کلي و امور عقلي است و نه حسي هم جز اين نيست کلي است و هم به اصطلاح حسي نيست عقلي است و مجرد است لذا مي فرمايد که مراد از ما بين ايديهم « صور المعلومات الجزئية الحسية» يا مراد از مابين ايديهم همين بديهيات و اوليات و انسان مي فهمه اما با مراد از و ما خلفهم يعني خلف امور جزئي و حسي و خلف امور بديهي خلف امور جزئي و حسي عبارت است از امور کلي و عقلي و خلف امور بديهي عباد است از امور نظري و مراد از « و «ما خلفهم» صور المعقولات الكلية أو النظريات» که کليه در مقابل جزئيه حسيه است و نظريات در مقابل بديهيات است که رفع و نشر مرتب است خب چرا به اون ها مي گن اوليات چرا به اون ها مي گن مابين ايديهم به اينا مي گن ما خلف « لتقدّم الاولى» يعني امور حسي و بديهي اينا اوين حسابشون مي مابين ايديهم هست و نظري و کلي هم متأخر است لذا به اينا مي گن و مخالفهم « و تأخّر الثانية بالقياس إلى الإنسان» براي انسان امور جزئي و حسي و بديهي اين ها جلوي چشمشان هست بين ايديهم هست و امور کلي و عقلي و نظري خلف هست و انسان بايد خلف از بديهيات به نظر ياد بينديشد خلف امور جزئي و حسي به امور کلي بينديشد و « و تأخّر الثانية بالقياس إلى الإنسان و عدم حصول الثانية له إلا بوسيلة سبق الاولى» يعني اگر انسان بخواهد به مسائل نظري و کلي عقلي برسد اول بايد به مسائل جزئي حسي و بديهي برسد بعد به اون جا برسد « و عدم حصول الثانية له إلا بوسيلة سبق الاولى» انسان به مراحل نظري و کلي و عقلي نمي رسد مگر اينکه قبل نظرات جزئي حسي بديهي رو تحمل کرده باشد « كما قيل «من فقد حسّا فقد علما»» در حقيقت که کلي هست و غير محسوس هستش ولي حسي دم دستي است مابين ايديه هست و ابتدايي است خب و حاصل مجموع آنچه را که گفته شد مي توانيم نتيجه گيري کنيم که او فاعل يعلم خود الله سبحانه و تعالي نه رسول الله « و حاصله أنه تعالى عالم بجميع الأشياء- جزئية كانت أو كليّة» خب و چون آيه در سياق جريان شفاعت هست و ما يعلم بين ايديهم بايد به امور شفاعت برگرده و همچنين و مخالفهم و من جملةها يعني جمله امور جزئي و به اصطلاح مابين ايديهم « و من جملتها الشافع و المشفوع له» آنچه که خداي عالم مي داند هم شافع را کسي که قدرت شفاعت دارد و مأذون از طرف حق هست او را مي داند و الشعله و آن کسي که شفاعت به او تعلق مي گيرد و مورد شفاعت واقع مي شود اين را هم خدا مي داند و همچنين «يعلم لجهة التي بها يستحق الشفعاء للشفاعة» چطور شفيعان استحقاق اين رو پيدا مي کنند که مأذون بشوند از طرف حق سبحانه تعالي بتوانند از ديگران شفاعت کنند اون را هم خداي عالم مي داند « و حاصله أنه تعالى عالم بجميع الأشياء» حالا اون اشيا کلي باشن يا جزئي « و من جملتها الشافع و المشفوع له، و الجهة التي بها يستحق الشفعاء للشفاعة، و المشفوع لهم للاستشفاع» چرا غير مشفوع له مورد شفاعت واقع نمي شوند و فقط يک عده اي که مشفوع له هستن قابليت استشمام رو دارن اين رو خداي عالم مي داند « المشفوع لهم للاستشفاع- دون غيره، حتى أن الشفعاء لا يعلمون من أنفسهم أن لهم من الطاعة ما يستحقّون هذه الدرجة» حتي خود شفع هم تا اذن الهي نيايد مطلع نيستند که اين ها قابليت اين رو دارند استحقاق اينو پيدا کرده اند که خداي عالم به اون ها اذن شفاعت بدهد « حتى أن الشفعاء لا يعلمون من أنفسهم أن لهم من الطاعة ما يستحقّون هذه الدرجة الرفيعة و المنزلة العظيمة» اين ها به اين درجه رفيع و به اين منزلت عظيم عندالله سبحانه و تعالي راه پيدا کردند « و لا يعلمون أنه سبحانه هل صيّرهم مأذونين» اينا حتي نمي دونن که آيا خداي عالم به اون ها چنين اهليت و لياقتي ميده که اون ها را مأذون از طرف خودش در مقام شفاعت مظلمين و مشفوع له ها قرار بده يا نه « و لا يعلمون أنه سبحانه هل صيّرهم مأذونين في الشفاعة أم لا؟» حتي نميدن که آيا استحقاق مقت و زجر و رنج الهي رو دارن يا استحقاق شفيع شدن رو « و لا يعلمون أنه سبحانه هل صيّرهم مأذونين في الشفاعة أم لا؟ بل يستحقّون» چه بسا احتمال بدن که استحقاق مقت و زجر و نفي از ناحيه خدا دارن « فإن العزّة للّه جميعا» اين عزت فقط و فقط از ناحيه حق سبحانه و تعالي همه عزت از ناحيه حق است و عزت رو خداي عالم بايد به انسان بده « و الممكن بحسب ذاته متخمر من الكدورة و الظلمة المنشأة عن ماهية الإمكانية» خب ممکنات به جهت ضعف وجودي و حيثيت امکاني که از ماهيتشون نشأت مي گيرد در کدورت و ظلمت و خبر ندارن که آيا استحقاق شفاعت رو دارند يا ندارند « و إنما المنوّر لها و المخرج إيّاها من العدم و الإبهام إلى الوجود و التحصيل، و من القصور و النقصان إلى التمام و التكميل هو الحق تعالى القيّوم بذاته» خب مي فرمايند که نه شافع از قدرت و استحقاق شفاعتش مطلع است نه مشفوع له قابليت اين رو دارن که بدانند که آيا شفاعت نصيبشون مي شود يا نه همه اينا حيثيت هاي امکاني و ماهوي دارند اين حيثيت امکاني و ماهوي اون ها رو در يک کدورتي قرار داده که به هيچ وجه نمي توانند از اين کدورت و ظلمت بيرون بيان بشناسند که چه موقعيت وجودي دارند مگر اينکه منور عالم که الله نور السماوات و الارض هست وجودشون رو روشن کنه و اين اذن رو اون ها عطا کنه « و إنما المنوّر» نفوس انساني موجود امکاني « و المخرج إيّاها من العدم و الإبهام إلى الوجود و التحصيل» که اين لف و نشر مرتب است «من العدم الي الوجود من ابهام الوجود و التحصيل، و من القصور و النقصان إلى التمام و التكميل» که اينم لف و نشر تمام به قصور بر مي گرده و تکميل به نقصان بر مي گرده « من القصور و النقصان إلى التمام و التكميل» خب اون منور و اون مخرج کيه « هو الحق تعالى القيّوم بذاته» اون خدايي که ذات قائم است و مقوم بال غير او مي تواند چنين جايگاهي را براي برخي از ممکنات بر اساس استحقاق وجودي فراهم کند الذي اون حق تعالي که اون قوم ذاتي که « يعطى نور الوجود لما يشاء» که اون استحقاق رو براي هر کسي که حق سبحانه و تعالي شايسته بداند به او عطا مي کند « الذي يعطى نور الوجود لما يشاء- كل بحسبه» البته هر موجودي به حسب خودش اون نور وجودي رو دريافت مي کند « و يصطفي من الملائكة و البشر رسلا و أنبياء، و يكسيهم كسوة العزّة و البهاء و القدرة و الغنى، و منزلة الهداية و الشفاعة في الاولى و العقبى» بله تمام اين امکاناتي که براي ملائکه و بشر عنوان پيامبر و انبياي الهي و رسولان و سفيران الهي هست همه و همه از ناحيه نور وجود الهي است که « يكسيهم كسوة العزّة» که خداي عالم اون ها را کسوت عزت مي پوشاند و آن را عزيز قرار مي دهد «و يکسيهم و البهاء» لباس شرافتمندانه و ارزشمند عطا مي کند « و يكسيهم كسوة العزّة و البهاء و القدرة و الغنى» و به آنها منزله هدايت را و شفاعت در اولي و عقبي را مرحمت مي کند و اين نيست جز منور عالم و مخرج عالم جز الله سبحانه تعالي نيست « و يكسيهم كسوة العزّة و البهاء و القدرة و الغنى، و منزلة الهداية و الشفاعة في الاولى و العقبى».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo