< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/01/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ملاصدرا / آية الکرسی/

 

جلسه پنجاه و هشتم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين رضوان تعالي عليه به فقره پنجم از آيت الکرسي که له ما ف السماوات و ما في الارض هست رسيدن و بعد از توضيحات اوليه که در پنج مطلب کليه مطالب رو در حقيقت خلاصه کرده اند به مطلب چهارم ما رسيديم در مطلب چهارم توضيحاتي است در ارتباط با کلمه يا حرف في که اين دو مرتبه در اين فقره تکرار شده است «له ما في السماوات و ما في الارض» هم حرف لام را و هم حرف ما را و هم حرف في و دارن توضيح مي دهند که مطالب سوم و مطالب دوم مربوط به اين گونه از بحث ها و مطلب ما چيست مطلب لام چيست و مطلب في چيست است که مباحث في الجمله گذشت اما در مطب في که يک نظري رو برخي از متکلمين اظهار کرده اند که اين کلم پي دلالت بر اين معنا دارد که همه ي موجودات جسماني اند و ما موجود مجرد نداريم براي اينکه في لظرفيه است و ظرف و مظروف هر دو جسماني ان پس همه ي موجوداتي که در عالم هستي هستن جسماني و مادي اند و مو وجود مجرد نداريم فقط و فقط واجب سبحانه تعالي به زعم اين ها مجرد است اين سخن رو دارن تبيين مي کنن بعد نظر ابطالي خودشون رو بيان مي کنن که اين نظر نظر ناصواب و پندار نادرستي است اول اصلا اصل کاربرد لفظ في رو در ادبيات به اين صورت دارند بيان مي کنند که ما به صورت کلي نمي توانيم براي بيان حقايق و علوم حقيقي از الفاظ و امور اعتباري استفاده بکنيم اگر بخواهيم حقايق هستي رو بر بشماريم بايد با ادله و براهين قطعي و يا کشف و مشاهده شهودي از حقايق سخن بگيم و الفاظ بدون آن هستند که بتوانند معاني و حقئق و علوم حقيقي رو در حقيقت باز بکنن اين معنا رو بيان فرمودند که الفاظ شانشون و مرحله وجودي شون فضاش در فضاي امور اعتباري مثل فقه و اخلاق است که اونجا ظنون معتبر کافيست و نيازي به معرفت برهاني يا امر عرفاني و شهودي نيست بعد از اين مطلب مشخصا وارد لفظ في مي شوند پس اول راجع به اين مسئله بحث کردم که اصلا الفاظ شانشون دون آن است که بخواهند از حقايق و از علوم حقيقي سخن بگويند و در مقام ثاني مشخصا به لفظ فيي پرداخته اند و مي خوان بگم که لفظ في چه ظرفيتي از معنا رو داره ميفرمايند که لفظ في وقتي ما استعمال مي کنيم مي بينيم که استعمالات لفظ بسيار فراوان است و در يک معنا به کار نمي رود بلکه در معاني مختلفي به کار مي رود و اين معاني مختلف نشان از اين است که اين ف فقط ارتباط با امر جسماني ندارد بلکه مي تواند در ارتباط با امور غير جسماني هم لفظ في به کار برود پس لفظفي مشترک معنوي است نه مشترک لفظي و در هر کاربرد و استعمالي هم مفيد يک معناي خاصي هست اين رو اول مي فرمايند بعد از نکات بعدي «فإذا تقرر هذا فنقول: إن لفظة «في» استعمل في معان مختلفة» لفظ في استعمال مي شود در معاني مختلف که «تدلّ على بعضها» که دلالت مي کند اين لفظ في بر برخي از اين معاني «بالاشتراك، و على بعضها بالتجوّز» که در اون ها در حقيقت به صورت مجازي به کار مي رود وگرنه به صورت حقيقي نيست پس در برخي از موارد به صورت حقيقيست اما بالاشتراک است و در بعضي از موارد هم اصلا حقيقي نيست بلکه مجازيست بنابراين ما بايد ببينيم استعمالات لفظ في بر اساس اون قرائني که دلالت مي کند در چه معناييست نمي تونيم به صورت کلي بگيم که في لظرف است و طرفين ظرف که عبارتند از مظروف و ظرف اين ها جسماني اند في هم براي ظرفيت است بنابراين هر کجا که لفظ في به کار رفته است ناظر به امور جسماني است اين سخن ناتمام هستش بعد الان نمونه هايي رو از استعمال لفظ في بيان مي کنند و اينکه هر کجا يک معناي خاص خودش رو دارد « فإن كون الماء في الكوز» آب در کوزه « و كون الشي‌ء في الزمان، و كون الجزء في الكلّ و كون الشي‌ء في المكان، و كون الخاصّ في العام، و كون الكلّ في الأجزاء، و كون الكلّي في الجزئيات، و كون الشي‌ء في الخصب و الراحة» که خصب يعني يک ميدان با برکت و با خير و فراخ نام و راحت «و كونه في الحركة، ليس» تقريبا نه مورد استعمال براي لفظ في به کار برده اند « لفظة «في» في جميعها بمعنى واحد؛» به يک معنا باشه در حقيقت لفظ في در اين ها به صورت مشترک لفظيست نه مشترک معنوي « لفظة «في» في جميعها بمعنى واحد؛ فكو» مثلا «فكون الماء في الكوز ليس بمعنى كون الشي‌ء في الشهر» اگر مثلا ما مي گيم که ليله القدر في شهر رمضان هست مثل آب در کوزه نيست معناش فرق مي کنه «ليس بمعنى كون الشي‌ء في الشهر و السنة،» ماه رمضان در سال هستش شهر رمضان في السنة خب اين با معناي «فكون الماء في الكوز» فرق مي کنه يا اگر گفته بوديم «و كون السواد في الثوب» يه رنگ سياهي در لباس هست اين غير از «فكون الماء في الكوز ليس» هستش «ليس بمعنى كون الجسم في المكان» و هم همچنين گاهي وقتا ميگيم که ماهيت در خارج است خب اين اينکه ميگيم «كون الماهية في الخارج ليس بمعنى كونها في الذهن،» و همچنين «و كون اللفظ في المعنى» که در حقيقت اين لفظ در اين معنا به کار رفته است «ليس بمعنى كون النقوش في الكتاب،» خب پس چيه لفظ في در همه اين موارد بر اساس اختلاف معاني به کار مي رود «بل لفظة «في» يختلف معناها في هذه المواضع و غيرها اختلافا كثيرا» که اين اختلافات بسيار اختلافات فراوانيست اينکه ما مي گيم ماهيت در خارج است با ماهيت در ذهن است با آب در کوزه اسب با رنگ در لباس هست اينا معاني مختلفي هستن گرچه لفظ في به کار مي رود اما علي رحم اشتراک معنوي به کار مي رود نه علي نحواشتراک علي نحو اشتراک لفظي به کار مي رود نه علي نحو اشتراک معنوي خب ماگه بخوايم به صورت کلي بگيم که همه اين في ها چگونه استعمال شدن ميگيم که في للاضافه در همه اين معنا معناي اضافه دارد اما ديگه ظرفيت به معناي اينکه همه در يک ظرف بخوان با يک معنا باشن نيست «و لا يجمع الكلّ إلا إضافة مّا.» مگر اينکه اينا رو طريقت اضافة ما تلقي بکنيم بگيم که لفظ في للاضافه ما هستش و نه امر ديگر خب اگر هم به معناي اضافه گرفتيم اضافه هم در موارد مستعمل مختلف مختلف است به يک معنا نيست اضافه اي که براي کل و جز هست براي کلي و جزئي نيست و يا اضافه اي که براي کلمه مع هست با اضافه اي که براي کلمه علا هست با اضافه اي که براي کلمه لام هست متفاوت است «و ليست نفس الإضافة مقتضية لنسبة «في»» اگر ما گفتيم که مثلاوي براي اضافه است معناي نيست که اضافه فقط و فقط مقتضيه معناي في باشد «و ليست نفس الإضافة مقتضية لنسبة «في» فإن «مع» و «على» و «اللام» و غيرها» اين ها و غير اين ها هم دلالت بر اضافه مي کنند «مما يدلّ على إضافة مّا،» بنابراين اين مع علي لام با فيلم مترادف نيستن که يکسان يه معناي اضافه اي داشته باشن يا در رديف هم ديگه نيستن که اين ها باز به بخواهند معناي اضافه اي رو استفاده بکنن بشت مترادفتا ولا مرادفتا لها براي اين معناي نه علا و لام وين که معاني اضافي هستند با معناي في که براي اضافه هست در حقيقت مترادف و رديف اون ها نيست «و الإضافة المكانيّة تغايرافضافة الزمانيه» اضافه مکاني با اضافه زماني با هم مغايرت دارند ذاتاً با هم تفاوت دارند و اين ها نمي تونيم بگيم که اينها يک معنا مثلا به معناي اضافه استعمال مي شود «و الإضافة المكانيّة تغايرافضافة الزمانيهفي ذاتها، و إذا لم يكن نفس الإضافة مرادا بلفظة «في» و خصوص الإضافة مختلفة فيهما و لكلّ واحد مدخل في معنى «في» فاللفظ واقع بينهما بالاشتراك.» حتي اگر ما اين ها رو در يک معناي جامعي به معناي اضافه هم جمع بکنيم باز نمي توانيم اين ها رو يک معنا بدانيم بلکه همه اين ها در معناي کلي اضافه ممکنه مشترک باشد اما انحاء اضافه متفاوت است و در هر کدام به معناي خاص خودشو دارد علي مع في و لام اين ها اضافه هستند در معناي کلي اضافه ولي انحا اضافه مختلف است بنابراين اين ها به اشتراک لفظي اضافه معناي اضافي دارند نه به اشتراک معنوي خب فرمودند که برخي ها در يک معناي عام مثل اضافه مشترکن به لحاظ لفظ في ولي برخي ها هم در لفظ فشي علي نحو تجوز و المجاز مدخليت دارند اشتراک رو بيان فرمودند اما تجوز الان بيان مي کنند «و أما كون الكل في الأجزاء» اما اگه بگيم مثلا کل در اجزا هستش اين لفظ في رو اينجا به کار بردن و گفتن « الكل في الأجزاء» خب معلومه که اين مجازه ديگه براي اينکه کل که در اجزا نيست بلکه اجزا در کل هستن اما اين کاربرد و استعمال علي نحو تجوز و المجاز هستش «و أما كون الكل في الأجزاء فهو بالتجوّز أشبه، لأن الكلّ هو مجموع الأجزاء و المغايرة شرط صحّة الإضافة» شرط صحت اضافه اين هستش که بين اين دو امر به اصطلاح کل و جز يک نوع به اصطلاح اضافه اي باشه و مغايرتي بين اين ها باشه در حالي که کل جز با هم مغايرت ندارد پس بنابراين ما نمي توانيم نسبت بين کل و جز را اضافه دار بدانيم «لأن الكلّ هو مجموع الأجزاء و المغايرة شرط صحّة الإضافة» هستش اگر بخواد اضافه تحقق پيدا بکنه لزوما بايستي که بين اون طرفين اضافه مغايرتي باشه «و لا يكون في كلّ واحد أيضا،» و در تک تک اين ها نبايد باشه در حالي که کل با اين ها هست و در تک تک اين ها هست «و يقال أيضا: إن الجزء في الكلّ» هم کل در جونز گفته مي شود «الکل في الاجزا گفته مي شود و هم الجز في الکل گفته مي شود اينا در حقيقت «فلا يكون بمعنى واحد» اينا به يک معنا نيستن و اين اختلاف نشان از اين است که معاني متفاوت است « و إلا يلزم اشتمال الشي‌ء على ما يشتمل عليه» و اگر بنا باشه که هم کل در جز باشه هم جز در کل باشه لازمش مياد که اشتمال شي بر چيزي باشد که خود اون شي مشتمل عليه هستش آيا جز در کل وجود دارد يا کل در جز وجود دارد اگر ما « الجز في الکل» بدانيم لازمه اش اين است که اگر هم کل در اجزا باشد و هم جز در کل بخواد باشد لازم مي آيد که اشتمال شي بر اون چيزي باشد که خود اون شي مشتمل عليه هستش و داخل در اون جز هستش «و كذلك كون الشي‌ء في نفس الأمر بالتجوّز أشبه» اگه يه امري در نفس الامر بود ما آمديم گفتيم که يا در خارج است يا در ذهن است يا اعم از خارج و ذهن که نفس الامر باشه خب وجود يک شيئي در نفس الامر اين ما نمي تونيم اين رو ظرف و مظروف طلقي بکنيم لذار بفرمايد که در اين مورد کاربرد لفظفي به تجوز اشبه هست تا با الاشتراک اينجا انقلت و قلتي هم هست مي فرمايند که «فإن قلت: يجمع الكلّ الاشتمال و الإحاطة» لفظ کل همه ي موارد روعلي نحو الاشتمال و الحاطه شامل مي شود «يجمع الكلّ الاشتمال و الإحاطة» وقتي مي گيم که الکل في الاجزا اين رفظ کل مشتمل است به احاطه مي کند همه اجزا در جواب مي فرمايند که «قلت: المرجع و المآل في الاشتمال و الإحاطة أيضا إلى الظرفية» خب اگر هم باشه لفظ کل مشتمل و محيط بر همه اجزا باشه بايد يک نوع ظرفيتي رو براي کل موعد حساب بکنيم «قلت: المرجع و المآل في الاشتمال و الإحاطة أيضا إلى الظرفية، فإنّه ليست إحاطة الزمان و ظرفيّته للشي‌ء الزماني، كإحاطة المكان و ظرفيّته للمتمكّن، بمعنى ظرفيّة الماء في الكوز،» خب ما اگر بخواهيم اين اجتماع رو لحاظ بکنيم اين اشتمال ها هم فرق مي کنند معاني اين اشتمال ها هم متفاوتند اين اشتمالي که براي کوزه نسبت به آب هست اين براي زمان نسبت به زماني يا براي مکان نسبت به مکاني نخواهد بود بنابراين اين اشتمال هم داراي معاني مختلفي خواهد بود «فإنّه ليست إحاطة الزمان و ظرفيّته للشي‌ء الزماني، كإحاطة المكان و ظرفيّته للمتمكّن، بمعنى» اين دوتاي ظرف زمان و ظرف مکان ظرف زمان براي زمانماني وظرف مکان براي مکاني مثل ظرف آب که کوزه باشد ف الکوز نيستم اين هم باز يک نوع ظرفيت ديگريست «ليست إحاطة الزمان و ظرفيّته للشي‌ء الزماني، كإحاطة المكان و ظرفيّته للمتمكّن، بمعنى ظرفيّة الماء في الكوز، و المتمكّن في المكان الحقيقي العرفي، سواء كان سطحا أو بعدا مجرّدا» تمام اين ظروف متفاوتن گاهي وقتا سطح وقت ها حجم گاهي وقت مجرد از سطح و حجم حتي طرف خيلي خوبه همه اين ها داره دلالت مي کنه که اين معنايي که برخي از متکلمين از لفظ في مي خوان براي امور مادي و جسماني حساب بکنن اين نافي هستش و اين تلقي از لفظ فيلم که در جسم و جسماني يات فقط کاربرد داره اين تلقي و ناصواب است «فقد علم ممّا ذكر أن لفظة «في» مستعملة في معان كثيرة الاختلاف» با اين توضيحاتي که بيان شد روشن مي شود که لفظ في در معاني که اختلافات فراواني هم با هم دارند کاربرد داره و استعمال ميشه «لايجمعها» و جمع نمي کند اين معاني مختلف را يک «لا يجمعها معنى محصّل نوعي أو جنسي» حتي يک معناي جنسي هم نمي تونيم پيدا بکنيم يا معناي نوعي هم نمي تونيم پيدا بکنيم که شامل همه افراد باشند که ما اين موارد استعمال را افراد يک نوع يا افراد يک جنس مثلا بخواهيم بدانيم نه اين گونه نيست نه فرداً شاملا نوعا شامل «فيحتاج في التخصيص بأحد المعاني إلى قرينة» ما وقتي مي گيم در نفس الامر هست يا فضاي در زمان در مکان امثال ذلک همه اين ها معاني مختلفي هستن که در هر کاربردي نيازي به قرينه هستش از مجموع اين ها نتيجه مي گيرند که «فقوله تعالى: فِي السَّماواتِ‌ يشمل بحسب أصل الاستعمال للأحوال القائمة بها» خوبه که ما بيايم و بگيم که اين لفظ في در مواردي که استعمال مي شود براي هر کدام يک ظرفيت خاصي رو قائل بشويم بله مي فرميد که «فقوله تعالى: فِي السَّماواتِ‌ يشمل بحسب أصل الاستعمال» ما نگاه کنيم ميبينيم که اين ف چقدر کاربرد داره و چقدر استعمال ميشه و در هر معنايي که استعمال ميشه همون معنا رو لحاظ کنيم «للأحوال القائمة بها» حالا اگر اون احوال عرض باشن يک گونه يا صورت باشند گونه ديگر که عرض در جوهر هستند و صورت در ماده و همچنين «و للأجزاء المقداريّة المركوزة فيها» بيايم بگيم آقا اجزا مقداري مثلا «كالكواكب و الأفلاك الجزئيّة و العناصر» اين ها در حقيقت به يک معنا کاربرد دارند «و للأجزاء المقداريّة المركوزة فيها- كالكواكب و الأفلاك الجزئيّة و العناصر و الأجزاء المعنويّة مثل المادّة و الصورة و النفس و الأبدان- و الأمور المتعلّقة بها- كالملائكة المدبّرة إيّاها و المحرّكة لها بأمر مبدعها القيّوم، و كالنفوس و العقول المقوّمة لها بقواها المنطبعة والمجردة.» ما تک تک اين موارد رو لحاظ بکنيم و اين وجود اين ها را قرائني تلقي بکنيم و لفظ في رو در اون مورد استعمال بکنيم فرمايند که «و الأجزاء المعنويّة» پس اجزا مقداري رو مشخص کرديم که مرکوز هستند در اين سماوات «الكواكب و الأفلاك الجزئيّة و العناصر» اما «و الأجزاء المعنويّة مثل المادّة و الصورة و النفس و الأبدان- و الأمور المتعلّقة بها-» و اموري که متعلق به اين امور معنوي هستندن و اجزا معنوي هستندن مثل ملائکي که مدبر سماوات هستن يا محرک سماوات هستن به امر مبدئشون که قوم هست يعني مدبرات امر و فرشتگان آسمان به امر حي قيوم و مدئشون فعاليت مي کنند ما نياييم اجزا مقداري را مثل کواکب و افلاک را ما مثل اجزا معنوي يکسان بدانيم و در حقيقت ظرفيت رو براي اجزا مقداري و اجز هاي معنوي به همون معناي مادي طلقي بکنيم «و الأجزاء المعنويّة مثل المادّة و الصورة و النفس و الأبدان- و الأمور المتعلّقة بها- كالملائكة المدبّرة إيّاها و المحرّكة لها بأمر مبدعها القيّوم» که اين ملائکه به امر مبد قوم خود تلاش مي کنند يا نه موجودات ديگري و کالنفوس که اين ها اجزا معنوي اند «و كالنفوس و العقول المقوّمة لها» و موجودات و اجزا سماوي «بقواها المنطبعة و المجرد» که برخي از اين ها قواي منطبع دارند و برخي هم قواي مجرد دارند که از طريق بدن و نظاير کار نمي کنند بنابراين اينا هر کدام يک کاربردي دارند و لفظ في در اون ها به کار مي رود که با ديگر موارد متفاوت است بنابراين «فالمراد من لفظة «في» هنا إما جميع هذه المعاني المحتملة أو البعض» با همه توجه به تبييني که ما از کاربرد لفظ في در موارد استعمالش کرديم بيايم يه جمله اي رو بگيم يه مطلبي رو بگيم و اون هستش که لفظ في در اين کلمه اي که در قرآن آمد «له ما في السماوات و ما في الارض» يا مراد همه اين معاني است اعم از اجزا مقداري اجزا مادي اجزا معنوي يا بعضي از اون هاست اولي هم اين است که ما بگيم براي همه اين معاني داره به کار ميره فالاول اولي که لفظ في کاربردش و استعمالش براي همه اين معاني نيست اعم از معاني مقداري يا معاني معنوي مادي و موارد آن «فالمراد من لفظة «في» هنا» يعني در همين فقره «له ما في السماوات و ما في الارض، إما جميع هذه المعاني المحتملة أو البعض، فالأول أولى» اينکه ما بگيم در لفظ في استعمال شده است در همه اين معاني بهتر است «على ما هو سياق الآية» سياق آيه هم مي خواد همه رو نشون بده که قدرت خدا را در نسبت به تمام ماسوا الله مي خواد نشان بده سياق آيه اينه «كما ذكره القائل» اون کسي که اين سخن رو گفت يعني نظرش اين بود که بگه لفظ في نسبت به امور جسماني است آمده گفته که ناظر است اين لفظ في به همه آنچه را که در نظام هستي وجود دارد و شامل همه موارد است سياق آيه هم اين گونه هستش «على ما هو سياق الآية كما ذكره القائل، إذ التخصيص خلاف الأصل» ما بيايم بگيم که لفظفي فقط در ارتباط با امور جسماني الان کاربرد داره نه لفظة فيلم در تمام موارد معاني خودش استعمال شده و اما استعمالات مختلف است معاني گوناگون است برخي مقداري اند برخي مادي اند برخي معنوي اند و برخي ديگر معاني «إذ التخصيص خلاف الأصل لاشتمال الجميع على قدر جامع كلّي» که جميع بر معناي جامع کلي «و هو مثل إضافة التعلّق و الارتباط.» لفظ في به معناي تعلق و ارتباط است يعني ماسوا الله به خداي عالم مرتبط اند اعم از جسمانيات ماديات و مجردات و مفارغات اين فقط اينه بخواد بفههمد که همه ماسوا الله متعلقند و مرتبط اند به ذات باري سبحانه تعالي اين هم اين بخش از آيه که تحت عنوان تبيين معناي في در کريمه در اين بخش از کريمه آيت الکرسي که «له ما في السماوات و ما في الارض» هستش.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo