< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ملاصدرا/آیت الکرسی/

 

«المشرع الثاني في قرائة التهليل‌» بحث همون طوري که مستحضر هستيد در تفسير آيت الکرسي و از مقاله دوم داره خونده ميشه اين جلسه هم جلسه بيست و هشتم هست و صفحه نود و دو و امروز هم ششم آذر ماه هزار و چهارصد و دو هستش مرحوم صدرالمتألهين در مقام تفسير آيت الکرسي بيست و دو مقاله تدوين فرمودند که هر مقاله ناظر به فقره اي از فقرات آيت الکررسي هست مقاله اولي در ارتباط با کلمه شريفه و لفظ جلاله الله بود که آغاز آيت الکرسي هست که الله لا اله الا هو الحي القيوم و فقره دوم رو فرمودند که در ارتباط با کلمه لا اله الا هو است براي اين فقره هم پنج مشرع در حقيقت تدارک ديدن که مش اول در ارتباط با نسبت کلمه لا اله الا با الله که سابق است و الحي القيوم که لاحق است بود که در سه بيان بيان الله بيان لااله الاهو و بيان الحي القيوم مطالبي در مشرع اول از مقاله ثاني بيان شده است اما در المشرع الثاني در ارتباط با قرائت و نحوه خوندن کلمه شريفه لا اله الا هو است آيا با مد خوانده بشود يا مد لازم نيست آيا با جهل باشد يا اخفات باشد آيا علني و با صداي بلند باشد يا با صداي خفيف باشد جوهري الصوت باشد يا در صوت اخفات باشد مسائلي از اين دست رو دارن در اين المشرع الثاني بيان مي کنند اتفاقا مباحثي که امروزه در جامعه ما مطرح هست در خصوص اينکه دعاها چگونه خونده بشود آيا با صداي بلند خوانده بشود يا با صداي خفيف و کوتاه و نظائر آن مسائلي است که در اين فقره در اين بخش به آن مي پردازند در المشرع الثاني و مباحث از اين جهت قابل توجه هست ضمن اينکه در باب جهر و اخفات که آيا جهر انصب است يا اخفات در باب اينکه آيا سر بهتر است يا اخفا و يا الن و نظائر آن هم در اين مشرع مباحثي مطرح است هم بر اساس بياناتي که در آثار و اخبار ما آمده و هم بر اساس آنچه که اهل معرفت و اهل قلب اين گونه بيان مي کنن اين تقير مي تونه به هر حال يک دستورالعمل مناسبي براي نحوه دعا خوندن و پيشگاه حق سبحانه و تعالي سخن گفتن که اعم از مناجات يا منادات يا نظائر آن در جمع باشد يا در خلوت باشد و در تنهايي باشد مسائل متعددي است که اين مشرع بدان پرداخته است؛ خب البته اين بحث از اون نگرش هاي حقيقي کمتر بهش پرداخته شده کما اينکه در المشرع ال ثالث تحت عنوان في حقيقة الوحدة المقصودة من کلمه التحليل مباحث يکمقدار بحث هاي حقيقي رو بهش پرداخته مي شود اما در اينجا به امور ظاهري و قرائت کلمه لا اله لاهو پرداخته مي شود اين کلمه يعني کلمه شريفه لا اله الا هو خب مورد توجه رب العالمين است از يک سو و رسول مکرم اسلام است از سوي ديگر که طبق حديث نبوي حضرت نبوي صوات الله و سلامه عليه فرمودند که «من قال لا إله الّا اللّه و مدّها غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر» اون کسي که لفظ شريف لا اله الا الله رو بخواند و مد بدهد يعني هم امتداد صوتي داشته باشد و هم در خواندن قصر نباشد مد باشد چون مد در مقابل قصر است کوتاه نباشد بلند باشد و البته جهر در مقابل اخفات است که اينا همه معاني متفاوتي است قصر در مقابل مد يه معنايي دارد اخفات در مقابل جهر يک معناي ديگري دارد که همه به ظواهر کلمه لا اله الا الله مي پردازند و سر نکاتي که در ارتباط با اين موارد هست يعني قرائت اگر قصري باشد يا مدي باشد اگر علني باشد و جوهرية الصوت باشد يا صوت خفيف باشد يا در خلوت باشد يا در جلوت باشد يا نظائر آن اين دسته از مطالب در اين مشرع بازگو مي شود «المشرع الثاني في قرائة التهليل‌: اعلم أن ﴿لا اله الّا هو بالمدّ﴾» که با مد خونده بشود يعني کشيده شده باشد لا اله الا هو که معمولا اون هايي که خب جوهره صوت هستند و صوت حسن دارن در مد خوانندن خب تخصص بيشترين «و كذلك جميع التهليل» يعني نه تنها اون هو فقط با مد باشه بلکه جميع تحليل يعني کلمه لا اله الا هو همش بايستي که با مد خوانده بشه «روى الهاشمي عن ابن كثير المدّ الطويل» که جناب هاشمي از ابن کثير داره نقل مي کنه که اين عالم نحوي و اديب در مقام خواندن لا اله الا الله مد طويل رو توصيه مي کند با اينکه خود جناب ابن کثير از جمله قرايي است که نوعا بر قصر تکيه مي کند اما در اين فقره به مد طولي اشاره مي کند «مع أنه من جملة القرّاء الذين يقصرون المدّات المنفصلة» که مدات منفصله که کلمه لا اله الا هو اينا منفصله هستن در ارتباط با اين ها معمولا تاکيد دارن که با قصر خونده بشه نه مد و اون هم مد طويل «و هي التي تحصل حيثما تكون حرف المدّ في كلمة، و سببه- و هو «الهمزة»- في كلمة اخرى» مي فرمايند که اين مد امري است که حاصل مي شود هر جايي که حرف مد باشد براي کلمه اي و سببه و اون چيزي که در باب اين کلمه اي است که يعني سبب اون کلمه ايست که بيان مي شود که و هو الحمزه است «في كلمة اخرى» مثلا در يک کلمه اي همزه است يا در کلمه ديگر امر ديگري باشد اون ها هم در حقيقت موجب مد هستندن که بايستي با مد خونده باشد از طرف ديگر مي فرمايند که «و ذلك لورود الأثر في باب المدّ» اونچه که باعث شده است ابن کثير اين گونه سخن بگويد و مد طويل را در کلمه لا اله الاالله تجويز کند به جهت خبري است که در باب مدح آمده و اون خبر «و هو ما روي عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله» که حضرت فرمود «من قال لا اله الا الله» کسي که لا اله الا الله را بگويد و مدها تمام اين کلمات را هم مد بدهد «غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر» که خداي عالم موجبات غفران او را نسبت به گناهان گذشته و آينده فراهم مي آورد ما هم تمسک مي کنيم به تبع اين حديث و اين اثر شريف از رسول گرامي اسلام و کلمه لا اله الا هو را با مد مي خوانيم و به اين هم به جهت اين روايت شريف توسل مي جوييم خب اين تا اينجا در ارتباط با قرائت کلمه لا اله الاهو اما از اينجا وارد يک بحث کلي مي شن و مباحث ديگري رويني فضاي ديگري رو به لحاظ قرائت ها که آيا اخوات باشه يا جهر باشه قصر باشه يا مد باشه در جلوت باشه يا در خلوت باشه سر باشه يا اخفا باشه و نظائر آن مطالبي رو مطرح مي کن کنند که مستندا به آنچه که در اخبار هست و مستند به آنچه که اصحاب قلوب بيان مي کنند، يکي از مسائلي که بهشون ايشون اشاره مي کنن اين هستش که اينکه عده اي به صورت جهر و با صوت بلند و علم در حقيقت اين گونه از از کار رو ميگن اين ها هيچ وجه شرعي و توجيه وحياني نداره ما نه از آيه اي و نه از روايتي در خصوص اينکه بايستي با جهل خون بلند خند آشکارا و علم خون و امثال ذلک نداريم بلکه مواردي است که توصيه به عکس شده است و اين جور حرکت ها رو در حقيقت ناپسند دانه مي دانن و نستوده است اين جور حرکت ها و مي گويند که اين ها کار احيانا افرادي است که به اصطلاح به اين کارها خودشون رو مشغول کردند اما هيچ ريشه وحياني اعم از آياتي و رواياتي و آثاري ندارد «و من العجب أن بعض المتشفعين (المتقشفين- ن) المعلنين بالذكر في المجالس» عده اي که اهل توسلن حالا مثلا امروزه از اون ها به مداحان ياد مي شود که اين ها دعاها را و مناجات ها را و امثال ذلک را يا اذکار را با صداي علن و آشکار مطرح مي کنند «المتشفعين (المتقشفين- ن) المعلنين بالذكر في المجالس» که تعجب است که بعضي از اين مداحان استدلال مي کنن به مثل اين حديثي که الان نقل شده بر فضيلت جهر که جهر يعني صداي بلند خوندن و صوت رو بلند داشتن در اذکار و در نوحه ها و در دعاها و نداها که معمولا اين گونه مي خونن اينا براي اظهار صوت و اينکه مثلا اون ها رو اون دعاها راون ها را مناجات ها اذکار اوراق را با صوت بلند بخونن به اين فقره و اين حديث شريف و اثر شريف از حضرت نبوي استدلال مي کند «و من العجب أن بعض المتشفعين (المتقشفين- ن) المعلنين بالذكر في المجالس استدلّوا بمثل هذا الحديث على فضيلة الجهر و رفع الصوت في الذكر» در اذکار شان در نوحه هايشون سياه در دعاهايشون در نداها و امثال ذلک در حالي که اين «و هو ظن فاسد» اين استدلال نيست بلکه وهم است و توهم است و ظن فاسد و فهم کاسد است در حالي که فقط «و قد ورد في القرآن ما ينادي بخلافه» ممکن در برخي از موارد مثل همين کلمه شريفه لا اله الا الله حديثي وارد شده باشد ما بايد اقتصار کنيم به خود همين حريث در اين مورد و در موارد ديگر بايد ببينيم که دستورات ديگر چي هست وگرنه کلياتي که در اين باب هست اطلاقات و عموماتي که در اين باب هست دستور به اخفاط و غيرعلني بودن و نظائر آن دار دارند اونچه که جناب صدر المتألهين مي فرمايند «و قد ورد في القرآن ما ينادي بخلافه» اين توهم و اين ظن فاسد «كقوله تعالى‌ ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً﴾» وقتي داري ذکر ميگي و خداي خودت رو مي خواني اين رو در نفس خودت و در جان خودت در حالي که متضرع هستي و زاري و ناله و لابه داري و اون هم خيفتاً است جايگاه خوف و خشيت ذکر حق را بگو و در مقابل حتي تصريح هست که و دون الجهر من القول در باب ذکر رب اذکار ادعيه ندا و نظائر آن شما جهر از قول رو نداشته باشيد و دون الجهر من القول هم دستور اثباتي دادن هم دستور سلبي دستور اثبات اين هستش که ﴿اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً﴾ اما دستور سلبي است که ﴿وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ‌﴾ با صداي بلند اذکار و سياه و دعا و ندا نداشته باشيد «و مثل ما ورد في الحديث» و نه تنها در آيه قرآني اين گونه دلالت مي کند در حديث نبوي هم همين طور است که فرمود «خير الذّكر الخفيّ، و خير العبادة أخفيها، و خير المجالس أوسعها» که اين ها در حقيقت راه اين معنا رو دارن نشون مي دهند که در مقام خوندن و قرائت بايد چگونه انسان ادبياتي داشته باشه آيين خوندن رو و آيين قرائت در اذ کار و ادعيه و نوحه ها و نداها و امثال ذلک رو دارن با اين بيان مطرح مي کنند که در حديث نبوي رسول گرامي اسلام فرمود «خير الذّكر الخفيّ، و خير العبادة أخفيها، و خير المجالس أوسعها» بله مجالس بايستي وسيع و پردامنه باشد و افراد زيادي حضور پيدا بکنند بله اين درست است اين سنت است اما اين که با صداي بلند خونده بشه با جهر خونده بشه علني خونده بشه اين توصيه نشده است بعد از معمولا آيه قرآن و حديث نبوي و يا اگر بياني از اهل بيت عليهم السلام باشه نوعا به اين سنت حکما علما فقها هم هست که در حقيقت از اون صدر که آيه قرآن هست آغاز مي کنند بعد به رواياتي که از رسول مکرم اسلام و بعد رواياتي که از اهل بيت عليهم آلف التهيه و السنا رسيده است قد در حقيقت افراد شايسته اي که در حقيقت تالي تلو هستند و در مقام جانشيني قرار مي گيرند «قال بعض أصحاب القلوب: يا رافع الصوت بالدعاء» اين ها دارن اون متشفعين رو اون متوسلين رو اون کساني که موعلنن به ذکر در مجالس اونا رو خطاب مي کنن ميگن که « يا رافع الصوت بالدعاء» اي کسي که صداي خودت رو در مقام دعا بلند مي کني اي کسي که « و يا جهوري الصياح في النداء» در ندا کردن و در نوحه خواندن با صداي بلند اين کار رو انجام ميدي تو را چه شده است که با صداي بلند و با صداي جهري سخن ميگي و حرف مي زني « أمن الضرب تتألّم » آيا کسي به تو کسي زده که اين جور سر و صدا مي کني « أو مع أكفاءك تتكلّم» آيا با هم سطح هاي خودت کف و هم رقباي خودت داري حرف مي زني « أقسّام جهل قسمك؟» تو آيا فکر مي کني که آيا با کسي داري حرف مي زني که روزي ات را و قسمت را و سهمت را مثلا آگاه نيست تو مي خواي او رو آگاه کني با صداي بلند چه خبره که با صداي بلند و جهري بودن حرف مي زني « أقسّام جهل قسمك؟ أم رزّاق نسى أسمك؟» آيا تو فکر مي کني که يه نفري هست که رزاق است و او الان تو رو فراموش کرده هم سهم تو نمي دونه چيه هم اسمت معاذ الله نمي دونه چيه اوني که مي فرمايد ﴿و علي الله رز قکم﴾ اين در حقيقت همچين اموري رو مي داند لذا فرمود ﴿سبحان اللّه عما يصفون، و تعالى ذاته عمّا يشركون﴾ خداي عالم منزه است از اين اوصاف ناقص که خدا معاذله نشنود يا فراموش بکند يا نداند و امثال ذلک اينا صفت مشرکانه است اين ها صحبت ضعف و نقص است که در حريم حق سبحانه و تعالي راه ندارد « أنام من خلق الأنام؟ »آيا فکر مي کنيد که اون کسي که همه هستي به دست اوست حدوثا و بقائا به قدرت اوست او نسبت به خلائقش آگاه نيست در خواب و غفلت است « نام من خلق الأنام؟ ﴿أ تظنّون أن لا تأكلوا أرزاقكم دون أن ترفعوا أصواتكم﴾» آيا فکر مي کنيد که اگر صوت بلند نداشته باشي و جهر به صوت نداشته باشيد اون رازق شما اون خالق شما شما رو فراموش مي کند و شما در حقيقت دسترسي به او نداريد ﴿أ تظنّون أن لا تأكلوا أرزاقكم دون أن ترفعوا أصواتكم ثم لا شبهة في أنّ لسان الحال أفصح﴾ حالا اين در حقيقت سخني است که از جناب اصحاب قلوب در حقيقت دارند نقل مي کنند اما وارد فاز بعد مي شوند که آيين نامه اي رو دارن براي قرائت ها حالا قرائت اذکار يا قرائت ادعيه يا قرائت هاي ديگر که سياه باشه و صيحه و لابه و ندا و مصيبت باشه و امثال ذلک اينا رو کلان در يک فاز ديگر بيان مي کنن بله عمومات ما اطلاقات ما بر اخفات و بر خفي بودن و بر سر و امثال ذالک است اما اگر در موردي خبري داشتيم مثل قضيه لا اله الا هو اين در حقيقت تخصيصي است که نسبت به عام يا تغييري است که نسبت به اون ا اتلاق مي خورد « ثم لا شبهة في أنّ لسان الحال أفصح» زبان حال از زبان قال فصيح تر و روشن تر است « و رواح الرحمة أبسط و أفسح، » و نسيم رحمت بي شائبه تر است و فصيح تر و به جان راسخ تر است « و رواح الرحمة أبسط و أفسح، و فائدة الذكر و التهليل هو القرب من الحقّ الجليل، و هو إنّما يحصل بمكالمة الباطن بلسان الحال دون مقارعة الأسماع بآلة الاصطكاك بالمقال» مي فرمايند که فائده تذکر و ذکر به ساحت حق سبحانه و تعالي يا حتي همين لا اله الا الله گفتن اينا براي چيه تمام اين ها براي اين است که انسان مقرب در درگاه الهي بشود « و فائدة الذكر و التهليل هو القرب من الحقّ الجليل» غايت غسواي اين اذکار و اين اوراد و امثال ذلک اين است که انسان به قرب حق نزديک بشود اما راه وصول به قرب حق و نيل به ساحت حق چيست « و هو إنّما يحصل» و اين قرب حاصل مي شود « مكالمة الباطن بلسان الحال دون مقارعة» شما براي اينکه اين قرب رو حاصل بکنيد بايد تلاش بکنيد که زبان حالتون رو تقويت بکنيد نه زبان قال رو با صداي بلند و جهري و با علني و امثال ذلک باشه «و هو »يعني اين قرب « إنّما يحصل بمكالمة الباطن بلسان الحال» امروزه خيلي تلاش مي کنن که اين ظاهرها رو بسازن اين همه ابزار و آلاتي که براي عرض کنم که اين اصوات دارن درست مي کنن با اون دقت ها و اين ها همه و همه اين کارها براي اين است که لسان قال رو جهري تر علني تر و به اصطلاح ظاهر زيباتر بکنند اما حق سبحانه و تعالي به اين گونه از امور اهتمام توجهي ندارد اونه که براي حق سبحانه و تعالي مهم به معناي اينکه قرب به انسان عطا بشود و انسان مقرب بشود اين است که لسان حال را و نه لسان قال را « دون مقارعة الأسماع بآلة الاصطكاك بالمقال » در حقيقت اون ابزاري که اين ابزار در حقيقت با قول و با گفتار و سخن اصطکاک پيدا مي کنه و به اصطلاح حالا صوت حسن پيدا مي شه به ظاهر بعد ميفرمايند که در کل اون چيزي که براي عبادت شايسته تر است اين است که « و كلّما كانت العبادة أسرّ و أخفى فهي أبعد عن شائبة الرعونة و الرياء،» اگر کسي عبادت رو در خلوت خود و در خفا انجام بدهد که سر با خفي و اخفا فرقش در اين است که سر رو انسان مي داند و ديگري نمي داند ولي اخفا را حتي خودش هم نمي داند « و كلّما كانت العبادة أسرّ و أخفى» سر تر و باطني تر و افا باشد فهيه اين عبادت « فهي أبعد عن شائبة الرعونة و الرياء » اين از شائبه رعونت که به اصطلاح توجه و اهتمام هست و همچنين شائبه رئ و به اصطلاح ريا و نظائر آن منزه تر و پاک تر هستش از اين رهگذر « و لهذا المعنى اختار المخلصون من أهل اللّه و السالكون سبيل العبوديّة الخلوة عن الخلق» لذ اون کساني که اهل سلوک اند و سلوک در عبادت را براي خود فرض و لازم دانسته اند مخلص در درگاه الهي هستند ترجيح مي دهند که عبادت رو سبيل عبوديت و در خلوت و تنهايي داشته باشن و دور از خلق باشد و همچنين براي از کار و مناجات هم چنين سليقه اي رو در حقيقت به خرج ميدن چنين زهي رو و انتخابي رو براي خود دارن« سبيل العبوديّة الخلوة عن الخلق للذكر و المناجاة» خلوتي رو از خلق انتخاب مي کنن که بتوانند اذکار خودشون رو و مناجات هاي خودشون رو با خدا داشته باشن « آثروا العزلة عن الناس حذرا عن الوسواس،» و اين ها اين ازلت رو و دوري شدن و انزوا را از مردم انتخاب مي کنند تا معاذ الله گرفتار وسوسه نشوند طبيعي است که در فضاي جمع به هر حال مسئله ريا و صومعه و امثال ذلک مطرح هست و اين ها اخلاص عبادت را در انسان مي کاهد و باعث مي شود که انسان اون گونه که بايد خالصانه اذکار و مناجات ها را داشته باشد موفق نخواهد شد بله « آثروا العزلة » انزوا رو انتخاب مي کنند از ناس چرا « حذرا عن الوسواس، و استوحشوا من رؤيتهم خوفا عن مزاحمة الأغيار،» و اين ها به اصطلاح وحشت دارند از اينکه در ملاء عام حاضر بشوند و مردم اون ها رو ببينن که مثلا اين ها دارن عبادت مي کنن دارن ذکر ميگن به امثال ذلک اين چيزي که براي خود مي پسندن اين سبک از حيات و زندگي است که اين گونه باشند ناشناخته باشند دور باشند و نجواي اون ها و مناجات هاي اون ها رو جز خدايشو نشنود « و استوحشوا من رؤيتهم خوفا عن مزاحمة الأغيار، بل لا يحتملوا الهمس من الخفيف» حتي همس از خفيف رو که در قرآن آمده است « لا يسمعون الا همسا» يعني بسيار بسيار خفيف و به اصطلاح کمتر از آن چيزي که به گوش مي رسد حتي « بل لا يحتملوا الهمس من الخفيف في أوقات انزعاجهم إلى الحق، كيلا يشوّش حالهم» تا اينکه اولا در اوقات انزعاج من الحق وقتي که پناه مي برن و خودشون رو در پناهگاه امن الهي مي بينن در اون حال هرگز حتي حاضر نيستم که همس اون ها رو هم بشنون چرا چون اين سر و صدا کردن ها و اين اصوات و سخن ها رو بالا بردن ها اين موجب تشويش حال ميشه و موجب به اصطلاح کدورت زندگي عبادي و سلوک عبادي اون ها ميشه « بل لا يحتملوا الهمس من الخفيف في أوقات انزعاجهم إلى الحق،» در زماني که مشغول به حق هستند و از خلق گريزان شده اند اين گونه هستند تا چه بشود « يلا يشوّش حالهم» تا حالشون مشوش نشه پراکنده نشه به اين سمت اون سمت توجه نکنن حتي به همين مقدار صوت خفيف هم دارن مراعات مي کنن که اون انجام بشه « و لا يتكدّر عيشهم و منالهم» اين در حقيقت آيين نامه ي اذکار و سياه و دعا و ندا و ن نظائر هان است و انسان هاي اهل دل و مريد و سالک با اين شيوه دارن دعا مي کنند « هذا حال المريدين السالكين قبل الوصول »قبل از اينکه به جناب حق برسند با اين ادبيات خودشون رو نزديک مي کنند « و أمّا عند تحقّقهم بالوجود البقائي بعد تمام حركاتهم ذاهبين إلى ربّهم أو لا، ثمّ ذاهبين فيه أخيرا فلا يتفاوت عندهم الخلوة و الجلوة، و الإسرار و الإظهار، بل ربما كان لهم و لغيرهم في الجهر و الإعلان مصلحة دينية و حكمة شرعية يرجع إلى نفس الإنسان بشخصه أو إلى إصلاح مدينة فاضلة، كما في الجمعة و الجماعات و الأعياد و الجيوش، و حيث ما ورد في الشرع الأقدس من استحسان رفع الصوت و الإعلان كما في الأذان و في مواضع من الصلوات المكتوبة و غيرها.» مي فرمايند که قبل از اينکه سالک به مقصد خودش برسه و نائل بشه سبک سلوکش بايد همين طور باشه البته بعد از اينکه اين سلوک به تمام رسيد شخص به مقام فنا نائل شد و در محضر الهي حاضر شد از آن به بعد بحث به گونه ديگر مطرح مي شود « هذا حال المريدين السالكين قبل الوصول،» اگر ما گفتيم به اصطلاح با زبان حال سخن بگويد و نه زبان قال، زبان قال رعونت و ريا دارد و با به اصطلاح سبيل عوديت سازگار نيست الان دارين مي گيم که « هذا حال المريدين السالكين قبل الوصول، و أمّا عند تحقّقهم بالوجود البقائي» بعد از اينکه اين مريدان به حالت بقاع بعد از فنا رسيده اند بعد تمام حرکاتهم ظاهبين الي ربهم بعد از اينکه سلوک عبادي رو آغاز کردن که ابتدا به سمت الهي در حرکتند که حرکت من الخلق الي الحق هست « ثمّ ذاهبين فيه أخيرا » بعد هم سفر دوم که سفر من الحق الي الحق است بالحق اون وقت در اين شان وقتي رسيدن به اين حد نائل شدن ديگه « فلا يتفاوت عندهم الخلوة و الجلوة » ديگه براي اين انسان ظاهر و باطن ندارد خلوت و جلوت ندارد سر و علم ندارد و نه نظائر آن « فلا يتفاوت عندهم الخلوة و الجلوة، و الإسرار و الإظهار» که شايد براي اسرار کردن يعني در خفا و به اصطلاح خلوت قرار دادن که اسرار در مقابل اظهار اظهار در مقابل اسرار هستش در خلوت و جلوت و در اسرار و اظهار همه همواره راه ديگر متفاوت ميشه « بل ربما كان لهم و لغيرهم في الجهر و الإعلان مصلحة دينية و حكمة شرعية» خب اگر کسي به اين مقام رسيد اگر گاهي اظهار مي کند گاهي اخفا دارد گاهي جهر دارد گاهي علن دارد اين در حقيقت به جهت اون اهدافي است که در او وجود دارد مثلا براي آشکار کردن و علن نمودن ارادات الهي اون دعاها و مناجات ها بله چنين انساني مي تونه اين کار رو بکنه اما تا به اون مرحله نرسيده باشده شايسته نيست در روبما کان لم براي اين مريدين سالک و ولغير اين ها در جهر و اعلان يک سلسله مصلحت هاي ديني که آيا کي جهر بخوانند اعلام کنند و همه بشنون و کي در حقيقت اخفات داشته باشن اين بستگي به شانيتي است که جامعه رسد مي کنه و اون ها رو مي بينه و بعد شايسته اعلام قرار مي ده « بل ربما كان لهم و لغيرهم في الجهر و الإعلان مصلحة دينية و حكمة شرعية يرجع إلى نفس الإنسان بشخصه» اگر گفتن علم بخونيد براي اين هستش که در اينجا علم خوندن در اين مورد خاص علن خوندن به نفع و کمالي براي انسان مياره و اگر در جاي گفتن اخفات باشه و خفيف باشه در همون جا هم براي انسان کمالي رو در نظر گرفته شده است « بل ربما كان لهم و لغيرهم في الجهر و الإعلان مصلحة دينية و حكمة شرعية يرجع إلى نفس الإنسان بشخصه أو » يا اينکه اصلا براي نه تنها براي خود شخص مهم هست بلکه الي اصلاح مدينة فاضله براي اينکه مدينه ي فاضله رو در حقيقت اصلاح بکنن خب نياز هست که با صداي بلند و جهري و با کثرت و امثال ذلک خونده بشود « أو إلى إصلاح مدينة فاضلة، كما في الجمعة و الجماعات و الأعياد و الجيوش» که در موقع مثلا لشکر وقتي لشکر مي خواد آماده بشه اين صوت ها و سروده ها خب مناسب هستش يا در جشنواره ها امور جشني و يا در جمعه و جماعات که در حقيقت فضا آماده هست خب چه بسا خوندن در اين فضا با صوت جري مناسب باشد « و حيث ما ورد في الشرع الأقدس من استحسان رفع الصوت و الإعلان كما في الأذان و في مواضع من الصلوات المكتوبة و غيرها» خب بنابراين اون کسي که نائل شده و واصل شده و به مقام بقا بعدالفنا رسيده است اين در محضر خدا ديگه جهر و علم براي او ندارد مد و قصر براي او ندارد چون اينا ديگه به اون جايگاه رفيعي رسيدند که در اون جايگاه رفيع اين ها اين گونه اظهار بشود هيچ گونه تنشي رو براي انسان به همراه نخواهد داشت منظور از تنش همون ريا و رعونت و صمعه است و نظاير آن « أو إلى إصلاح مدينة فاضلة، كما في الجمعة و الجماعات و الأعياد و الجيوش، و حيث ما ورد في الشرع الأقدس من استحسان رفع الصوت و الإعلان كما في الأذان و في مواضع من الصلوات المكتوبة و غيرها» « و حيث ما ورد في الشرع الأقدس» و اگر در جايي در شرح اقدس ما وارد شده است که رفع صوت خوبه به اعلان جامعه خوبه اين همون طور که در اذان و در برخي از مواضع صلوات مکتوبه است که مثلا بسم الله الرحمن الرحيم را با جهر خونده بشه و نظاير آن خب اين ها فواعدي است که مترتبه بر چنين جامعه اي خواهد بود.

اميدواريم که اين مباحث هم بتونه در جامعه راه پيدا بکنه و معيارهايي الهي در جامعه منتشر بشود والسلام عليکم رحمه الله و برکاته.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo