< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:شرح تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه «الفاتحة»/

 

جلسه هشتاد و نهم از مباحث تفسیر سوره «فاتحه» تفسیر صدر المتألهین(رضوان الله تعالی علیه).

همچنان در بحث «إهدنا الصراط المستقیم» و نکاتی که جناب صدر المتألهین ذیل این آیه مرتبط با آیات و روایات دیگر. یکی از مسائلی که إن‌شاءالله در خلال مباحث ملاحظه خواهید فرمود این است که جناب صدر المتألهین می‌خواهند مسائلی که مرتبط با بحث هست و در آیات و روایات آمده و ابهاماتی هم ممکن است با او همراه باشه آنها را هم رفع ابهام کنه و مباحثی را حل و بحث کند و این از امتیازات جناب صدر المتألهین است که بنا نیست که مسائل به صورت کلی گفته بشود و از آن رد شویم بلکه همه مسائلی که به نوعی مرتبط است و ممکن است شبهه‌ای، ایرادی، مشکلی در آن وجود داشته باشد و امر متشابهی باشد که باید به امر محکمی برگردد این مسئله در حقیقت دارند رعایت می‌کنند و به این مسئله به طور جدی پرداخته‌اند. در خلال بحث‌های آینده این را ملاحظه خواهید فرمود، مباحثی که مرتبط با سوره مبارکه «فاتحه» و آیه ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ هست از منظر ایشان با چه دقتی می‌گذرد.

صفحه 503 «و في المثل السائر: غثّك خير من سمين غيرك»، مستحضرید که بحث در دامنه این مسئله بود که بالاخره انسان چگونه می‌شود که از صراط مستقیم ساقط می‌شود ناکب می‌شود و در مسیر قرار نمی‌گیرد و نهایتاً منتهی می‌شود به اینکه سعادتش را از دست بدهد و به فضای ملتهب شقاوت گرفتار گردد؟ اینها را دارند بررسی می‌کنند.

یک بخشی از این مسائل به مسائل بنیادی انسان برمی‌گردد به ذاتیات انسان برمی‌گردد به هویت اصلی انسان برمی‌گردد و بخشی از اینها به مسائل کسبی و تحصیلی برمی‌گردد. این نکته قابل توجه است که به هر حال همه انسان‌ها یکسان نیستند از یک جا گرچه همه انسان‌ها از آدم و حوا برخواسته‌اند اما در مسیر شدن‌ها و تغییرات چه تغییرات طبیعی که به لحاظ جغرافیا و تاریخ و نظایر آن پیش می‌آید و چه به لحاظ مسائلی که به جهت فطرت‌های ثانوی که برای افراد ایجاد می‌شود یا طبیعت‌های ثانویه‌های که برای افراد ایجاد می‌شود اینها زمینه‌هایی را ایجاد می‌کند تا فرزندان و نسل‌های بعدی با همه این خصائص طبیعی و ماوراء طبیعی رشد بکنند. گرچه همه اینها هر چه که داشته باشند بالاخره آن معیار اصلی را که برای مسیر درست و پیمودن مسیر درست هست را خدا در وجودشان قرار داد و امکان ندارد که انسانی دارای فطرتی پست و نازل باشد و در عین حال با یک معیار عدل الهی ناسازگار بوده و در مسیر باطل و شقاوت بخواهد حرکت کند.

نه، این‌گونه نیست بلکه همه آنچه را که برای انسان فراهم هست اعم از جریان‌های مثبت و منفی از یک سو و تاریخی که بر انسان می‌گذرد فضای اجتماعی که می‌گذرد همه و همه از سویی دیگر اینها علل معده‌اند و در حقیقت زمینه‌ساز هستند اما آنکه باید در نهایت تصمیم بگیرد عقل و خرد انسان است که در کنار جریان وحی و رسالت و ولایت و امثال ذلک نشسته است. بله، تردیدی نداریم که همه زمینه‌های انسان یکسان نیست. برخی دارای خسّت‌اند و برخی دارای شقاوت‌اند برخی از فطرت زنده الهی بهره‌مندند و برخی دیگر از طبیعت‌های ثانوی سیّئه رنج می‌برند. اما در عین حال این‌جور نیست که خدای عالم آن کسی را که با فطرت اصیل الهی حرکت می‌کند و همچنین زمینه‌های خیر اجتماعی دارد با آن انسانی که در یک فضای دیگری رشد کرد و طبیعت ثانوی برایش فراهم شده و زمینه‌های خیر برای او کم و زمینه‌ای شر برای او فراهم هست یکسان داوری کند. گرچه برای همه انسان‌ها هم عقل از درون و هم وحی از بیرون مددکار هستند و همه این جریان‌هایی که در حد علت معدّه بناست کارسازی بکنند آنها را راهبری می‌کنند سامان‌دهی می‌کنند و عقل می‌تواند همه این موارد را در سایه وحی به درستی به سامان ببرد. ولو زمینه‌های خیر نباشد ولو طبیعت ثانوی سیئه برای انسان فراهم آمده باشد.

حالا ایشان فعلاً دارند این دو تا جهت را بازگو می‌کنند هم جهت فطرت و طبیعت انسانی هم جهت نظری و کسبی که برای انسان حاصل است. در ذیل این مباحثی که قبلاً هم ملاحظه فرمودید در این بحث‌هایی که الآن اشاره شد می‌فرمایند که مَثَل‌هایی در عرب وجود دارد که این مَثل‌ها نشان از این است که اگر انسانی در مسیر سوء و شر گام برداشت این از ناحیه خودش است از جایگاهی است که خودش این اقدام را انجام داده است. وگرنه این‌طور نیست که از ناحیه حق سبحانه و تعالی چنین امکانی یا چنین فضایی برایش ایجاد بشود که معاذالله در مسیر باطل قرار بگیرد.

مَثل معروفی است «و في المثل السائر:» مَثلی که جاری است در همه موارد این است که «غثّك خير من سمين غيرك» غثّ و سمین و لاغر و چاق هستند غث یعنی لاغر و سمین یعنی چاق. این ضرب المثلی است که در ارتباط با بد و خوب‌ها خیر و شرها زشت و زیباها و لاغر و چاق‌ها بکار می‌رود. می‌فرماید که «غثّک خیر من سمین غیرک» یعنی اگر تو خودت روی پای خودت بایستی و جریان‌هایی که به خودت مربوط است را بتوانی مدیریت بکنی، ولو کم باشد ولو ناچیز باشد ولو به تعبیری غث و لاغر باشد، اما اگر بخواهی به دیگران که چاق هستند و توانمندند و ثروتمندند و امثال ذلک، بنگری آن برای تو مفید فایده نخواهد بود. «غثّک» یعنی کمِ تو «خیر من سمین غیرک» بهتر است از زیادی دیگری و غیر تو.

«فمن أساء عمله» کسی که عملش خوب نیست «و أخطأ في اعتقاده»، و در مقام باور و اعتقاد هم خطا دارد در حقیقت چنین شخصی «فإنّما ظلم نفسه بظلمة جوهره و سوء استعداده. و كان أهلا للشقاوة ينادي على لسان الحال:» آن انسانی که معاذالله یک چنین طبیعت ثانوی برای خودش ایجاد کرده و جوهر وجود خودش را ظلمانی کرده و استعدادهایش را به سمت سوء و بدی سوق داده چنین انسانی اهل شقاوت است و اگر به خطا رفت و به مسیر ناثواب افتاد، این نباید کسی را ملامت بکند بلکه باد خودش را ملامت بکند که با دستان خودش و با اقدامات خودش به این وضع فضاحت‌بار مبتلا شده است.

یک ضرب المثلی است در عرب و آن این است که «مهلا فيداك أوكتا و فوك نفخ»‌، همان‌طوری که در پاورقی آمده این مَثل را توضیح دادند که یک شخصی در جزیره‌ای زندگی می‌کرد و می‌خواست به جایی برود آمد یک کشتی کوچکی را با دست خودش درست کرد و بادبانی هم داشت و باد هم در آن کرده بود و اما محکم‌کاری نکرد و سِفت و محکم بادبان‌ها را نبست یا باد مناسبی در این قرار نداد و این وقتی وسط این رودخانه یا دریا و امثال ذلک افتاد امواج این را به این طرف و آن طرف زد و طبیعاً این ضحی و کشتی کوچک داشت می‌شکست و آن شخص هم داشت غرق می‌شد. آن دیگری که در ساحل بود به او گفت که «یداک أوکتا و فوک نفخ» کسی را ملامت نکن و از کسی هم کمک نخواه. تو خودت با دستان خودت چنین کشتی و چنین ذوقی را مثلاً کشتی کوچک فردی را ساختی و در آن فوت کردی. باید محکم فوت می‌کردی یا فوت بیشتری می‌کردی یا محکم می‌بستی. حالا که این هست کسی را جز خودت را ملامت نکن. این یک ضرب المثلی است.

در این رابطه می‌گویند اگر کسی براساس سوء سریره حرکت کرد و در اقدامی نامناسب به سمت گناه و معصیت رفت این انسان کسی را جز خودش ملامت نکن. «و إنّما ظلمه نفسه لظلمة جوهره و سوأ استعداده و کان اهلا للشقاوة ینادی علی لسان الحال» که این انسان که اهل شقاوت شد ندا می‌دهد به لسان حال که «مهلا فیداک اوکتا و فوک نفخ».

آنچه که باعث می‌شود چنین انحرافی برای انسان ایجاد بشود «و إنّما قصر استعداده و أظلم جوهره» چرا؟ «لعدم إمكان كونه أحسن مما وجد. كما لا يمكن أن يحصل من أعمى القلب البصيرة» همان‌طوری که از یک انسانی که کوردل است و بصیر است انتظار نیست انسان کوردل هرگز نمی‌تواند حقائق را ببیند و مشاهده بکند آن انسانی که در حقیقت استعداد درونی خودش را کور کرده و زمینه‌های خیر را در خودش از بین برده است و جوهر وجودی‌اش را مظلم و تاریک قرار داده است چنین انسانی بهتر از این نمی‌تواند در بیاورد و آنچه از او ساخته است همین است از کوزه برون تراود آنچه که در اوست وقتی انسان وجودش را و فطرتش را مظلم و تاریک قرار داد و زمینه‌های خیر و سعادت را در خودش از بین بُرد چه انتظاری است که در امر خیر بتواند اقام بکند.

«کما لا یمکن أن یحصل من أعمی القلب البصیرة و أن يلد القرد إنسانا في أحسن صورة و أكمل سيرة» آیا انتظار می‌رود که یک بوزینه انسانی را متولد بشود که در بهترین صورت و کامل‌ترین سیرت است؟ این یک امر ناشدنی است نمی‌شود که یک قردة و بوزینه مولد انسانی باشد که صورتاً و سیرتاً در احسن و اکمل وجه بخواهد باشد. به هر حال اینها شواهدی است نمونه‌هایی است مثال‌هایی است که این زمینه را می‌خواهند برای انسان بیان بکنند که ای انسان اگر معاذالله اهل شقاوت شدی و استعدادهای درونی خودش را در حقیقت به اصطلاح نادیده گرفتی برای این است که زمینه‌های خیر را خودت با دستان خودت از بین بردی و کمال را و کمال‌یابی را در خودت میراندی. این مطلب را از این آیه می‌خواهند استفاده بکنند.

به هر حال همان‌طور که عرض شد آیات مرتبط و مربوط را باید در این رابطه حل و فصل کرد. ما وقتی محکماتی در این بین داریم، باید این متشابهات را به محکمات برگردانیم. حق سبحانه و تعالی در سوره مبارکه «هود» آیات 118 و 119 می‌فرماید که ﴿وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[1] این سخن بسیار سخن سنگینی است بسیار سخن درشتی است که خدای عالم این‌گونه جهنم را از جنّ و انس بخواهد پر بکند. چه می‌شود چگونه به این صورت می‌شود که جن و انس جهنم را پر کنند آیا انسان‌ها این‌گونه به شقاوت افتاده‌اند و از سعادت دور مانده‌اند که اهل جهنم بشوند؟ می‌فرمایند وقتی انسان‌ها در زمینه‌های اختلافی وارد شدند و این اختلاف برای آنها عذاب شد یک وقت اختلاف رحمت است برای اینکه از این اختلاف افراد استفاده می‌کنند و این اختلاف مثل اختلاف شب و روز مثل اختلاف ألم و لذت و نظایر آن برای اهلش بسیار مفید و سودمند است.

اگر فرمود شب و روز اختلاف کنند برای اینکه «و جعلنا النهار معاشا و جعلنا اللیل سکنا» هر کدام از اینها در حقیقت به رغم اختلافی که دارند هر کدام منافع و فوایدی دارند که اهل عقل و تدبیر این اختلاف را اختلاف رحمت می‌دانند. اما یک وقت است که این اختلاف، اختلاف عذاب می‌شود و «لا یزالون مختلفین» همواره در حال جنگ و تنازع و نزع قدرت و کشمکش و نظایر این هستند البته اگر رحمت الهی شامل بشود این اختلاف برطرف خواهد شد اما اگر این اختلاف واقعاً رودررویی ایجاد بکند تنازع را که خدا در قرآن فرمود «فلا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» از آن قسم باشد این طبعاً عذابی بیش نخواهد بود. و بالجملة تفاوت الخلق في الكمال و النقص و السعادة و الشقاوة إمّا بأمور ذاتيّة جوهريّة و إمّا بأمور عارضة كسبيّة بواسطة «و لذلک خلقهم» برای رحمت الهی اینها را خلق کرد «و تمّت کلمة ربک لأملأن جهنم من الجن و الناس اجمعین» سخن خدا و کلام خدا سخن پایانی است هیچ سخنی بعد از سخن حق سبحانه و تعالی معنا ندارد. او فصل همه اختلافات خصومت‌ها و تنزعات و کشمکش‌هایی است که در بین افراد وجود دارد اما حق سبحانه و تعالی این را به خیر پایان می‌برد.

می‌فرماید که ﴿وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ اینجا در حقیقت در این پاراگراف دقت بفرماید جناب صدر المتألهین دارند جمع‌بندی می‌کنند که مسائل جوهری و ذاتی چگونه خواهد بود؟ مسائل کسبی و تحصیلی چگونه خواهد بود؟ و انسان در سایه این دو جهت‌گیری باید چه مسیری را در حقیقت طی بکند «و بالجمة تفاوت الخلق فی الکمال و النقص أو السعادة و الشقاوة» تفاوت این در چیست؟ چرا عده‌ای اهل کمال‌اندو عده‌ای ناقص‌اند؟ چرا عده‌ای اهل سعادت‌اند و عده‌ای شقی‌اند؟ چرا؟ این به دو دو امر برمی‌گردد «إما بأمور ذاتی جوهریة» یک. «و إما بأمور عارض کسبیة بواسطة الأعمال و الأفعال» دو. این دو تا جهت باعث می‌شود که انسان‌ها متفاوت باشند و از یکدیگر تفاوت‌هایی در کمال و نقص و سعادت و شقاوت پیدا بکنند.

«فالاختلاف بحسب الأمور الذاتيّة» اگر ما آن منشأ اختلاف را امور ذاتی بدانیم، اینجا «بمحض العناية الإلهيّة المقتضية لحسن الترتيب و فضيلة النظام» بله این خصلت‌ها هست این خست‌ها هست سوء سریره‌ها هست این شرور نفس هست اینها وجود دارد اما اینها معنایش این نیست که آن انسانی که این ویژگی‌ها را دارد لزوماً هم به یک اهل شقاوت منتهی بشود.

نه، اینها زمینه‌های شرور و آفات‌اند همان‌طوری که اگر عده‌ای زمینه‌های خیر و سعادت داشته باشند استعدادهای فوق العاده‌ای داشته باشند و حتی اساتید مربیان ولی اگر احیاناً اینها را توجه نکنند ممکن است که چه بسا در مسیر ضلالت و غوایت قرار بگیرند. «و بالجمله تفاوت الخلق بالکمال و النقص و السعادة و اللشقاوة» به دو امر برمی‌گردد: «إما بامور ذاتی جوهریة و اما بامور عارضة کسبیة» که از طریق اعمال و افعال این کسب و تحصیل حاصل می‌شود.

بنابراین «و الاختلاف بحسب الأمور الذاتیة» اگر منشأ اختلاف افراد و تفاوت انسان‌ها به حسب امور ذاتی باشد این طریقت فقط و فقط به محض عنایت الهی برمی‌گردد که خدای عالم می‌خواهد نظام احسن ایجاد بکند بد و خوب باید باهم باشند زشت و زیبا باید باهم باشند اما معنایش این نیست که این خیر تعیین شده است و این شرّ تعیین شده است. نه، چه بسا در منبط خیر شرّی بروید و در منبط شرّ خیری رشد بکند. «و الأختلاف بحسب الأمور الذاتیة بحض العنایة الإلهیة المقتضیة لحسن الترتیب و فضیلة النظام و ليس منشأ الإشكال أصلا كما علمت» و این اختلاف منشأ اشکال هرگز نمی‌تواند باشد برای اینکه اینها زمینه‌اند اینها حیثیت‌های استعدادی‌اند و علل معده‌اند اینها نمی‌توانند تعیین کننده باشند برای انسان «و لیس» این امور ذاتیه «منشأ الإشکال اصلا کما علمت» یعنی لیس اختلاف این امور ذاتی. این اسم لیس، اختلاف به حسب امور ذاتیه است «منشأ الإشکال أصلا کما علمت» این بخش اول که این تفاوت‌ها از ناحیه ذوات و جوهر انسان‌ها می‌خواهد باشد.

«و إمّا بحسب العوارض اللاحقة» اگر کسبی شد اگر تحصیلی شد البته «فهي من اللوازم و التوابع الحاصلة بمصادمات الأسباب و كل آفة و شرّ يلحق الشي‌ء بسبب أمر خارج اتّفاقي فليس مما يدوم عليه بل يزول بزوال سببه و سيعود الشي‌ء إلى ما كان عليه أولا من طبيعته الأصليّة» اگر منشأ تفاوت و اختلاف امور کسبی امور تحصیلی شد «و إمّا بحسب العوارض اللاحقة فهي» این عوارض «من اللوازم و التوابع» است که حاصل است در سایه مصادمات اسباب «الحاصلة بمصادمات الأسباب» یعنی وقتی اسباب و علل باهم تنازع می‌کنند و به تضادی برمی‌خورند البته این عوارض لاحقه عارض می‌شوند «و كل آفة و شرّ يلحق الشي‌ء بسبب أمر خارج اتّفاقي فليس مما يدوم عليه» این نکته هم قابل توجه است که امور کسبی و تحصیلی اینها ادامه‌دار نیستند دوام و بقائی برای آنها نیست و به هر حال یک فترطی و در یک دوره‌ای ممکن است بیایند و بعد مطرح بشوند.

می‌فرمایند که «فلیس مما یدوم علیه» آنها چیزی نیستند که دوام در آنها باشد «بل يزول» این امور لاحقه «بزوال سببه و سيعود الشي‌ء إلى ما كان عليه» اگر الآن هم براساس عوارض کسبی و مباحث لاحقی یک طبیعت ثانوی ایجاد شده است این دوام ندارد بلکه چه بسا برگردد به همان طبیعت اولی خودش. «فلیس مما یدوم علیه بل یزول بزوال سببه و سیعود الشیء إلی ما کان علیه أولا من طبيعته الأصليّة» چرا این‌جوری است؟ برای اینکه «و الأسباب الاتّفاقية غير دائمة و لا أكثريّة الوجود»، اینکه دائمی و یا همیشگی و یا اکثری الوجود نیستند بلکه اینها عارضی‌اند امتحانات الهی‌اند و عللی هستند که برای آزمون و وضعیت نهایی انسان تعیین شده‌اند. «اللّهم إلّا أن ينقلب طبيعة الشي‌ء إلى طبيعة اخرى‌» بله معاذالله مگر اینکه این امور عارضی و لاحقی آن قدر در وجود انسان نفوذ کنند مستقر بشوند پایه‌دار بشوند که بتوانند ثابت بشوند البته چنین وضعیت طبیعت ثانوی ایجاد می‌کند و این باید با یک نوع درمان دیگری مسئله حل بشود.

«فيكون هذه الثانية طبيعة أصليّة» آن اولی که بوده کنار می‌رود و این طبیعت ثانیه به عنوان فطرت ثانوی حاکم می‌شود. «و الكلام فيها عائد من أنّ ما يكون عارضا غريبا لها يزول عنها بسرعة، فعلم من هذا انّ أكثر أحوال الشي‌ء الخير و السلامة و الآفة و الشرّ من النوادر الاتّفاقية» می‌فرمایند که بحث در این طبیعت ثانیه مطلبی است که برمی‌گردد به اینکه «و الكلام فيها عائد من أنّ ما يكون عارضا غريبا لها يزول عنها بسرعة»، این مطلب در ارتباط با طبیعت ثانوی وجود دارد که اینها عرض قریب‌اند نه عرض ذاتی و نه عرض قریب با قاف. بلکه اینها عرض غریبی هستند که از طبیعت و نفس انسانی به سرعت زائل می‌شوند.

از مجموع آنچه را گفته شد این معنا نتیجه می‌دهد «فعلم من هذا انّ أكثر أحوال الشي‌ء الخير و السلامة» این مواردی که احیاناً برای انسان پیش می‌آید یا در تاریخ یا در جغرافیا یا امثال ذلک اینها همه و همه زمینه‌ساز یک وضعیتی برای انسان هستند که انسان در سایه عقل و خرد از یک سو، وحی و ابهامات غیبی از سوی دیگر می‌تواند از دست این جریان‌ها نجات پیدا کند و به ساحل نجات برسد و این‌جور نیست که به اصطلاح اکثر احوال یا همیشگی حالت براساس چنین عوارضی بخواهد برگردد. «فعلم من هذا انّ أکثر أحوال الشیئ الخیر و السلامة و الآفة و الشرّ من النوادر الاتّفاقية» اگر بناست که اینها مستقر بشوند ثابت بشوند طبیعت ثانوی پیدا بکنند اینها هست قابل انکار نیست ولی بسیار بسیار نادر است اما نوع کسانی که مبتلا می‌شوند به جریان‌های سوء آنها را گرفتار می‌کند این قصه‌شان دائمی نیست اکثری نیست بلکه ملحق به دریای طبیعت اولیه می‌شود.

«و أمّا حديث الانتقام الإلهي بالغضب و العقوبات الدائمة للكفّار فسيأتي الكلام فيه» یک بحثی هم در اینجا اهل کلام دارند اهل تفسیر دارند و آن مسئله عقوبت دائمی الهی است. آیا انسان‌ها اگر به چنین وضعی مبتلا بشوند خدای ناکرده و این طبیعت ثانوی نافذ شد حصول پیدا کرد و سراسر وجود انسان را گرفت آیا این در چه حالتی خواهد بود؟ و برای همیشه این انسان معاقب و معذب است؟ این را می‌فرمایند که إن‌شاءالله در یک بحث دیگری این را طرح می‌کنیم و راجع به آن سخن می‌گوییم «و أمّا حديث الانتقام الإلهي بالغضب و العقوبات الدائمة للكفّار» که در قیامت خداوند کفار را این‌جور عذاب و عقوبت می‌کند اینها چه‌جور باید مسائلشان حل و فصل بشود؟ اگر به فطرت اولیه بخواهد برگردد این قصه طبعاً نیازی به ازلیت در عذاب و دوام در عذاب که نیست اما اگر احیاناً اتفاقاتی برای انسان افتاد و عوارضی لاحق شد که انسان نتواند بعضاً برخی از کارها را انجام بدهد ولی اینها موقت است و نه دائمی «و أمّا حديث الانتقام الإلهي بالغضب و العقوبات الدائمة للكفّار» راجع به این إن‌شاءالله «فسيأتي الكلام فيه في تحقيق قوله تعالى:» بحث خواهیم کرد که «غير المغضوب عليهم» که إن‌شاءالله در جلسه بعد هم به این نکات بیشتر متوجه خواهد شد «و لنرجع إلى ما كنّا بصدده إنشاء اللّه».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo