< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/01/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه هشتاد و پنجم از تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» جناب صدر المتألهین صفحه 495 و امروز هم یازدهم فروردین 1402 است.

«و أمّا سائر الحيوان فإنّهم يشاهدون حياته و ما هو فيه عينا ثمّ يحشر بعد السؤال إلى صورة اخرى في البرزخ»؛ جناب صدر المتألهین به مسئله ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ به این نکته نظر دارند که انسان در صراط مستقیم در حرکت است و حرکت او یک حرکت هم ذاتی است و هم ارادی و حرکت ذاتی در حقیقت برگشت به حرکت جوهری دارد و حرکت جوهری اقتضائات خودش را دارد و حرکت ارادی اقتضائات خودش را که إن‌شاءالله به بحث حرکت ارادی خواهیم رسید.

اما اکنون که بحث حرکت جوهری است و ایشان هم مصمم و عازم‌اند بر اینکه این حرکت وجود دارد و می‌فرمایند با ادله برهانی و همچنین با شواهد قرآنی این مسئله تأیید شده است یک تأیید عرفانی هم می‌خواهند ذکر بکنند که عباراتی ظاهرش بلکه صریح است نسبت به مسئله حرکت جوهری که از جناب ابن عربی دارند نقل می‌کنند از فتوحات مکیه جناب ابن عربی که بخشی را در جلسه قبل ملاحظه فرمودید و الآن بقیه آن مطالب.

جناب ابن عربی می‌فرمایند که آنچه که ما در ارتباط با موجودات از جمله انسان می‌بینیم یک ماده‌ای است و یک صورتی. اما این صورت یک صورت ثابت نیست بلکه در هر نشأه‌ای این صورت مسانخ با آن نشأه ظاهر می‌شود اگر در نشأه جمادی باشد صورت جمادی پیدا می‌کند اگر در نشأه نباتی باشد صورت نباتی ظاهر می‌شود اگر در نشأه حیوانی باشد و همین‌طور اگر در عالم طبیعت باشد با جسمانیت و ماده و صورت جسمی ظاهر می‌شود و اما اگر از نشأه طبیعت رخت بربندد و به نشأه برزخ و مثال برسد باز هم صورت همین‌طور است و این مسئله را دارند استمرار می‌بخشند و تا حالت نهایی که برای انسان در بهشت یا جهنم دارد اتفاق می‌افتد می‌فرماید که صورت انسانی هم به همان حالت برمی‌گردد و این در حقیقت ناظر به بحث حرکت جوهری است چون جوهر وجود انسان در حرکت است این صورت حکایت و دلالت بر آن جوهر وجودی دارد و تا زمانی که در نشأه طبیعت است به یک نوع از صورت ظاهر می‌شود و وقتی رفت وارد عالم برزخ شد تا زمانی که همچنان از او برای سؤال و همچنان نسبتش با طبیعت برقرار است صورت به صورت مثالی است و لکن وقتی حالت بعث اتفاق افتاد و او مبعوث شد به قیامت منتقل شد، دیگه صورت قیامتی پیدا می‌کند و در قیامت هم باز این صورت محفوظ است تا برسد به اینکه تکلیفش نهایی بشود آیا او بهشتی است یا جهنمی معاذلله؟ اگر بهشتی است إن‌شاءالله صورت بهشتی برای او ثابت می‌ماند و البته خودش هم در بهشت خود این صورت بهشتی صور مختلفی را می‌پذیرد.

صورت بهشتی مثل یک جنس است که انواع مختلفی از صور را که صور خیرات باشد در بهشت می‌پذیرد چون خیرات در بهشت فراوان است و بهشتی براساس وسعتی که خدا برای او قرار داده است جلوه‌های مختلفی را و طبعاً صورت‌های مختلفی را در حقیقت خواهد گرفت.

نکته قابل توجه این است که حالا چون جناب ابن عربی نگرش عرفانی دارد می‌فرماید که وقتی انسان در مقابل یک متجلی قرار گرفت و آن متجلی برای او تجلی کرد این در حقیقت به صورت آن تجلی در خواهد آمد و آنچه که آن متجلی برای او ظاهر شده و اظهار کرده درخواهد آمد و اینها همه و همه مؤیدی هستند برای آن حرکت ذاتی که به جناب صدر المتألهین به عنوان حرکت جوهری شناخته می‌شود.

حالا این نکاتی است که در این فقرات از متن و البته شواهدی دیگر از جاهای دیگری که جناب ابن عربی داشتند می‌توان معنا را استفاده کرد. «و أمّا سائر الحيوان فإنّهم يشاهدون حياته و ما هو فيه عينا» بله وقتی انسان منتقل شد انسان‌هایی که در نشأه طبیعت هستند آن صورت را نمی‌بینند و چشم و گوش آنها مسدود است «و أنک حجبت ان سمعی کلامهم» در حقیقت اراده حق سبحانه و تعالی بر آن است که به صورت عادی کسی که در نشأه طبیعت است موجودات عالم برزخی را نمی‌تواند ببیند مگر اینکه از اهل کشف و شهود باشد اهل عرفان باشد و مجاز باشد در دیدن حقائق برزخی. اما اینهایی که در نشأه طبیعت بودند و از این نشأه منتقل شدند به نشأه برزخ، دیگه اهل طبیعت نمی‌توانند آنها را ببینند کما اینکه آنها هم دارای یک چشم و گوشی هستند که مطابق و مسانخ با آن نشأه است.

ولی سائر حیوانات آنها را مشاهده می‌کنند و در آن حال و وضعی که هستند کاملاً مشهود هستند و قدرت دیدن آنها وجود دارد. «و اما سائر الحیوان فإنّهم» یعنی آن سایر حیوانات «یشاهدون» حیات برزخی را «و ما هو فیه عینا» و آنچه که در آن واقع است عین آن چیزی را که در آن واقع است را می‌بینند گرچه اهل طبیعت و اهل دنیا آنها را مشاهده نمی‌کنند. همین انسانی که از عالم دنیا منتقل شده است می‌فرماید که «ثمّ يحشر بعد السؤال إلى صورة اخرى في البرزخ» که «يمسك فيها» که در آن صورت محشور می‌شوند و با آن صورت هستند وقتی وارد برزخ شدند از ایشان سؤالاتی می‌شود تا زمانی که سؤال‌ها دائر است همچنان صورت ابتدایی برزخ است ولی وقتی سؤال انجام شد و حالت ثابتی برای این شخص ایجاد شد او در این حالت جدید، یک صورت جدیدی می‌گیرد و در آن صورت محشور می‌شود.

«ثم یحشر بعد السؤال إلی صورة اخری فی البرزخ یمسک فیه» که در آن صورت می‌ماند و ثابت است «بل تلك الصورة [هي‌] عين البرزخ» دیگه از این به بعد صورت برزخی این شخص هست. «و النوم و الموت في ذلك على السواء إلى نفخة البعث» در آنجا دیگه نوم و موتی نیست تا زمانی که حالت بعث یعنی بعثت اتفاق بیفتد با آن صورت محشور می‌شود «و النوم و الموت فی ذلک علی السواء» در عالم برزخ مرگ و خواب یکسان است تا برسد به حالت بعث که مبعوث می‌شوند انسان‌ها و رستاخیر اتفاق می‌افتد. «فينبعث من تلك الصورة و يحشر إلى الصورة التي فارقها في الدنيا إن كان بقي عليه سؤال» وقتی مبعث اتفاق افتاد از همان صورت برزخی وارد صورت جدیدی می‌شوند که در حقیقت آن صورت صورتی بوده است که در دنیا از آن صورت مفارقت کرده است اگر البته اهل سؤال باشند؛ یعنی ایشان معتقدند که عده‌ای هستند که اصلاً سؤال و جوابی ندارند مستقیماً وارد بهشت می‌شوند إن‌شاءالله یا معاذالله وارد جهنم می‌شوند اما یک عده‌ای هستند که «و قفوهم انه مسئولون» طبعاً «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» است و باید که مورد سؤال قرار بگیرند.

می‌فرمایند که «فینبعث» وقتی که بعثت اتفاق می‌افتد همین افراد منبعث می‌شوند مبعوث می‌شوند از این صورت برزخی و محشور می‌شوند به آن صورتی که در آن صورت از دنیا رفته‌اند البته «إن کان بقی علیه سؤال» اگر نسبت به این شخص همچنان بحث سؤال باشد وگرنه یا انسان‌های جزء ابرار و مقربین‌اند که بدون سؤال و جواب وارد بهشت می‌شوند و یا معاذالله اهل دوزخ‌اند که آنها هم بدون سؤال و جواب وارد دوزخ می‌شوند. «إن کان بقی علیه سؤال فإن لم يكن من أهل ذلك الصنف» اگر اهل سؤال و جواب نبودند «حشر في الصورة التي يدخل بها الجنّة» آن صورتی که باید در آن صورت در بهشت باشند در همان صورت، یعنی وقتی که مبعوث شدند از صورت برزخی به صورت بهشتی منتقل می‌شوند و وارد بهشت می‌شوند بهشت یک نشأه‌ای است یک عالمی است اقتضائات خودش را دارد و موجودی که در آن عالم و نشأه حضور پیدا می‌کند باید که مطابق با آن عالم صورت را بپذیرد نمی‌شود با صورت دنیایی یا صورت برزخی وارد بهشت شد.

«حشر فی الصورة التی یدخل بها الجنة» این صور همان‌طوری که عرض شد حکایت و دلالت دارد بر اینکه جوهر وجودی دارد تغییر می‌کند. تا زمانی که در دنیا هست اگر صورت هست برای اینکه جوهر وجودی این‌گونه است در برزخ به گونه‌ای و در إن‌شاءالله بهشت به گونه‌ای.

اما «و المسئول يوم القيمة» آن کسی که مورد سؤال است در روز قیامت، ایشان فعلاً در آن حال می‌مانند تا تکلیف آنها مشخص بشود «أيضا إذا فرغ» این مسئول «من سؤاله حشر إلى الصورة التي يدخل بها الجنّة أو النار». بله. وقتی که سؤال و جواب‌ها گذشت، چون به هر حال روز قیامت پنجاه هزار سال است و پنجاه سؤال اصلی و کلیدی وجود دارد که هر سؤالی هم هزار سال طول می‌کشد که انسان معاذالله «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا» که این اتفاق باید نسبت به افراد مسئول بیفتد وقتی این اتفاق افتاد و سؤال‌ها تمام شد، طبعاً انسان إن‌شاءالله وقتی بهشتی شد با صورت بهشتی وارد بهشت می‌شود و یا معاذالله اگر وضع او ناری مشخص شد با صورت ناری وارد جهنم می‌شود.

«و أهل النار كلّهم مسئولون» آنهایی که وارد جهنم می‌شوند آنها باید که به سؤالاتی پاسخ بدهند که چه کارهایی را در دنیا انجام دادند و مسئولیت آنها واقعاً چه بوده است؟ «و أهل النار کلّهم مسئولون فإذا دخلوا الجنّة و استقرّوا فيها ثمّ دعوا إلى الرؤية و نودوا، حشروا في صورة لا تصلح إلّا للرؤيّة» وضعیت بهشتی‌ها و جهنمی‌ها باید ثابت بشود و شرایط آنها در حال ناری بودن یا نوری بودن در حقیقت متفاوت است تا وضعشان مشخص بشود. می‌فرمایند که «فإذا دخلوا الجنّة» یعنی آن اهل بهشت وارد بهشت شدند «و استقرّوا فيها» و در بهشت مستقر شدند «ثمّ دعوا إلى الرؤية و نودوا» دعوت شدند به اینکه اهل رؤیت باشند و حقائق را مشاهده بکنند و به آنها ندا داده شده است «حشروا في صورة لا تصلح إلّا للرؤيّة» آنها به صورتی محشور خواهند شد که این صورت جز برای رؤیت صلاحیت ندارد.

«فإذا عادوا حشروا في صورة تصلح للجنّة» به هر حال همان‌طوری که در قرآن هست «إن منکم الا واردها» که هیچ کدام از انسان‌ها حتی بهشتی‌ها نیستند مگر اینکه وارد جهنم می‌شوند البته جهنم برای اهل بهشت خاموش می‌شود افسرده می‌شود آن‌طوری که در منابع روایی ما آمده است اما این حالات در حقیقت به گونه‌ای است که این حالات جوهری یا به تعبیر صدر المتألهین حرکت‌های ذاتی صورت‌های خودش را اقتضاء می‌کند در جهنم به یک صورت و در بهشت به صورتی و بالاخره تا برسند به اینکه وضعشان ثابت بشود. «ثم دعوا إلی الرؤیة و نودوا» به رؤیت دعوت می‌شوند که بتوانند ببینند و بتوانند مشاهده بشوند. هم شاهد باشد هم مشهود باشند در آن صورت «حشروا فی صورة» که «لا تصلح الا للرؤیة» آن صورت صلاحتی ندارد مگر برای اینکه اینها دیده بشوند. چون دیدن افراد در حقیقت در وضعی است که صورت پیدا بکند و صورت هم تا به آن حالت استقرار نهایی نرسد در حال تغییر است «فإذا عادوا» وقتی برگشتند «حشروا فی صورة» که «تصلح للجنة» وقتی برگشتند و از جهنم به در آمدند در صورتی محشور می‌شوند که صلاحیت برای بهشت دارند.

این نکته، نکته درستی است که فرمودند «و في كلّ صورة يحشر ينسئ الصورة السابقة» عوالم مختلف‌اند و نشئات متفاوت و گوناگون‌اند در هر عالم و نشأه‌ای صورتی ظاهر می‌شود و صورت قبلی فراموش می‌شود که اصلاً آن صورت نبوده است. «و فی کل صورة» هر صورتی که انسان محشور می‌شود «ینسئ الصورة السابقة التي كان عليها و يرجع حكمه إلى حكم‌ الصورة التي انتقل إليها و حشر فيها» بله در هر صورتی که جدیداً برای او نهایی شده است در آن صورت محشور خواهند شد حشر انسانی به آن صورتی است که در آن صورت به لحاظ آن عالم محشور می‌شود لذا فرمودند که «و یرجع حکمه» یعنی حکم این انسان به لحاظ اینکه حقیقتش چگونه باشد؟ صورتش چگونه باشد؟ «إلی حکم صورة انتقل الیها» به حکم صورتی که منتقل می‌شود به آن صورت و در آن صورت محشور می‌شود و می‌ماند.

اما وقتی نهایی شد و حکم او حکم بهشتی آمد و به او اجازه ورود به بهشت داده شده است «فإذا دخل سوق الجنة و رأى ما فيه من الصور فأيّة صورة رآها و استحسنها حشر فيها» در ابتدا یک صورت بهشتی می‌گیرد اما این صورت بهشتی صورت جنسی و ابهامی است نوعش مشخص نیست انسان وقتی وارد بهشت شد جلوه‌های فراوانی را مشاهده می‌کند از خیرات. جلوه جود است جلوه سخاست جلوه کرامت است جلوه انفاق است جلوه صدقات است هر کاری که در حقیقت او در دنیا دوست داشته و کارهای خیر را انجام داده آن حقیقتش برای او آشکار می‌شود اگر یک فردی بود که در مسند قضا و داوری بود و عدالت را دوست داشت و براساس عدالت حکم می‌کرد با چهره عدالت آنجا ظاهر می‌شود و همین‌طور صور دیگر.

«فإذا دخل سوق الجنة و رأى ما فيه» می‌بیند در آن سوق «من الصور فأيّة صورة رآها و استحسنها» هر صورتی را که در جنت دید و آن استحسان کرد و پسندید «حشر فيها» در آن صورت محشور می‌شود «فلا يزال في الجنّة دائما يحشر من صورة إلى صورة إلى ما لا نهاية له» کسی که اهل صلات بود اهل صوم بود اهل زکات بود اهل خمس بود اهل رعایت مسائل بود اهل تقوا بود همه اینها جلوه‌های خیر دارند و کسی که در دنیا با این خیرات محشور بوده است طبعاً این صور مستحسنه را یکی پس از دیگری قبول می‌کند و به آن صورت در می‌آید.

«فلا یزال فی الجنة دائما یحشر من صورة الی صورة الی ما لا نهایة له» چون صور خیرات محدودیتی ندارد جلوه‌های بی‌نهایتی هستند. «ليعلم بذلك الاتّساع الإلهي» چقدر این سخنان شیرین است که آن اگر فرمودند «و الله واسع علیم» آن وسعت از رحمت الهی در بهشت نمایان است و انسانی که به وسعت رحمت الهی در دنیا امیدوار بود آنجا این سعه وجودی رحمت حق را مشاهده می‌کند و به صورت آنها ظاهر می‌شود. «لیعلم بذلک الاتّساع الإلهی فكما لا يتكرر عليه صورة التجلّي، كذلك يحتاج هذا المتجلّي له أن يقابل كلّ صورة تتجلّى له» چگونه می‌تواند به آن صورت‌ها دربیاید؟ وقتی در مقابل آن صورت قرار می‌گیرد او مرآت می‌شود و آن صورت در او تجلی می‌کند نه مرآت ظاهری که عکس بیفتد بلکه صروت مرعیه آن حقیقت در وجودش تجلی می‌کند و وجودش به آن صورت ظاهر می‌شود به آن صورت تبدیل می‌شود «كذلك يحتاج هذا المتجلّي له أن يقابل كلّ صورة تتجلّى له بصورة اخرى ينظر إليه‌ في تجلّيه» که هر صورتی که در مقابل این انسان خیراندیش و نیک‌بخت قرار گرفته است طبعاً همان صورت در او آشکار می‌شود و ظاهر می‌شود. «فکما لا یتکرر علیه صورة المتجلی، کذلک یحتاج هذا المتجلی له» آن کسی که این تجلی برای او اتفاق افتاده «أن یقابل کل صورة تتجلی له» در مقابل هر صورتی که برای او تجلی کرده قرار می‌گیرد و طبعاً صورت جدیدی حاصل می‌شود «أن یقابل کل صورة تتجلی له بصورة اخری» که «ینظر الیه فی تجلیه» وقتی آن صورت برای او تجلی کرد این شخص او را می‌بیند و آن صورت تجلی شده حقیقت انسان را و صورت حقیقی انسان را به رنگ خود در می‌آورد.

«فلا يزال يحشر في الصور دائما» همواره این صور در بهشت دائم برای اهل خیر است از باب نمونه درخت‌های بهشتی یک نوع که نیستند آدم اگر از درخت پرتقال در بهشت انار طلب کند یا از درخت انار موز طلب بکند می‌تواند. این صورت‌هایی یکی پس از دیگری براساس اراده‌ای که انسان‌ها انجام می‌دهند «و یفجرونها تفجیرا» در حقیقت آنجا هر جا که اراده بکنند چشمه می‌جوشد نه اینکه مثل دنیا انسان باید تابع چشمه باشد. بلکه در آخرت و بهشت «رزقنا الله و ایاکم» این چشمه تابع اراده انسان است.

«فلا یزال يحشر في الصور دائما» که «يأخذها» این صور را «من سوق الجنّة» گویا جنت را یک بازاری تشبیه کرده‌اند که در این بازار، تمام خیرات وجود دارد هر کدام از این خیرات را که انسان بخواهد در این بازار می‌تواند اختیار و انتخاب کند. «و لا يقبل من تلك الصور التي في السوق و لا يستحسن منها إلّا ما يناسب صورة التجلّي الذي يكون في المستقبل» این صورت‌هایی که در بازار بهشت هستند را قبول «و لا یقبل من تلک الصور التي في السوق و لا يستحسن منها إلّا ما يناسب صورة التجلّي الذي يكون في المستقبل» یعنی در مقام اختیار و انتخاب در این بازار بهشت و اینکه استحسان کند و انتخاب کند این نکته مورد توجه است قبول نمی‌کند مگر اینکه این صورتی که برای او تجلی کرده است با او مناسب باشد. «الا ما یناسب صورة التجلی الذی یکون فی المستقبل» که در آینده آنچه که برای او جلوه می‌کند بتواند خودش را با آن خودش تطبیق بدهد «لأنّ تلك الصورة هي كالاستعداد الخاصّ لذلك التجلّي» اینکه می‌گویند عدد درجات بهشت به عدد آیات الهی است و به قاری می‌گویند «اقرأ و ارقأ» همین‌طور است. در حقیقت آنجا «اقرأ و ارقأ» است و اگر کسی در دنیا از مثلاً هزار آیه پانصد آیه را خوانده باشد چون در دنیا پانصد حالت استعدادی در خود ایجاد کرد و پانصد تا ایجاد نکرد، آن پانصد خیرات نصیب او نخواهد شد آن پانصد تایی برای او ظاهر می‌شود که استعدادش را فراهم کرده باشد.

«فلان تلک الصورة هی کالاستعداد الخاصّ لذلك التجلّي فاعلم هذا فإنّه من لباب المعرفة الإلهيّة» بله، واقعاً در مسائل عالم پس از مرگ، خیلی وضع روشن نیست. بله، هم قرآن هم روایات معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) مطالب کلی و عمومی را شرح دادند اما جزئیات فراوانی را عالم برزخ و دوزخ و بهشت دارد و قیامت که باید اینها باز بشود. این اهل کشف و شهود اینها را که دیدند بالاخره بعضی از مطالب را اظهار کردند ایشان می‌فرماید که نکته‌ای که بیان شد را مغتنم بشمارید که این از لباب معرفت است.

«فاعلم هذا فإنّه من لباب المعرفة الإلهيّة» ادامه‌ای که جناب ابن عربی در فتوحات دارند این است: «و لو تفطّنت» اگر فطانت تو به خرج آمد و به میدان آمد و این معنا را براساس فطانت یافتی که حرکت ذاتی انسان در حقیقت جوهرساز است و حرکت جوهری ایجاد می‌کند و این حرکت جوهری در ظاهر به صورت‌هایی آشکار می‌شود «لعلمت إنّك الآن كذلك» الآن هم قدم به قدم نفس به نفس لحظه به لحظه داری تغییر حالت می‌دهی و تغییر جوهری می‌دهی. «إنک الآن کذلک تحشر في كل نفس في صورة الحال‌ التي أنت عليها» در هر نفسی در حقیقت یک حالت جدیدی است. انسانی که براساس فکرش اعمالش خاطراتش نیاتش قدم به قدم دارد نو می‌شود و تازه می‌شود طبعاً این صورت‌ها در وجود او دارند تغییر پیدا می‌کنند. وقتی این صورت‌ها در وجود او تغییر پیدا کرده‌اند در آنجا آشکار می‌شود.

بله، در دنیا یک صورت ثابتی بر ما هست که با این عمر هفتاد هشتاد سال یا کمتر و بیشتر، در حقیقت با همین صورت ظاهر می‌شویم. اما صورت باطنی ما دارد شکل پیدا می‌کند با نیات و خواطر و افکار و آراء و اعمال و رفتار دارد این صورت ساخته می‌شود و حالت بذری دارد و تا إن‌شاءالله در قیامت در حیثیات جنتی و خیری آنها شکوفا می‌شوند. «و لو تفطّنت لعلمت إنک الآن کذلک» الان هم همین‌گونه هستی «تحشر فی کل نفس فی صورة الحال التی أنت علیها» اما آنچه که باعث می‌شود شما آن را نبینی «و لكن يحجبك عن ذلك رؤيتك المعهودة» چون شما با همین چشم ظاهری در حقیقت می‌توانی ببینی قدرت دیدن آن حقایق باطنی و برزخی را نداری. «و إن كنت تحسّ بانتقالك في أحوالك التي عنها» گرچه شاید یک نوع حسی در درون تو باشد و انتقال شما را از یک صورت به صورت دیگر را گواهی بدهد اما نوعاً ما گرفتار همین چشم و گوش ظاهریم و براساس این حقائق را می‌بینم اما چشم و گوش باطنی آشکار بشود و این صور دیده بشود کار آسانی نیست.

«و إن کنت تحسّ بانتقالک فی أحوالک التی عنها تتصرّف في ظاهرك و باطنك» که اگر آن حس وجودی در تو آشکار بشود قدرت تصرف این را داری که در ظاهر و باطن حقائق را مشاهده کنی و ببینی. «و لكن لا تعلم انّها صور لروحك تدخل فيها في كل آن و تحشر فيها» اما تو که اهل کشف و شهود نیستی اهل مکاشفه نیستی نمی‌توانی آن صور روحانی خود را ببینی که چگونه وقتی نیت سوء کردی صورت بدی برای تو در درون ساخته شده است و اگر نیت خیری کردی چه صورت زیبایی ساخته شده لذا گفتند در کنار هر نیتی از نیت‌های معاذالله بد، انسان یک استغفار بگذارد که این استغفار پرده‌ای باشد روی آن صورت و دیده نشود که «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا استغفروا الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم» این استغفارها کارساز است و مؤثر است برای اینکه آن صور باطنی که برای انسان معاذالله هنگام عمل بد فکر بد اندیشه بد خاطره بد حاصل شده است بتواند پوشش بدهد.

«و لکن لا تعلم انها صور» آن صوری که در وجود تو هست «صور لروحک تدخل فیها» تو در آن صورت‌ها داخل می‌وشد «فی کل آن و تحشر فیها» در آن صورت محشور خواهی شد البته آنهایی که عارف‌اند و اهل کشف و شهود هستند یان صورت باطنی تو را می‌بینند «و يبصرها العارفون صورا صحيحة [ثابتة] ظاهرة العين» اینها به صورت شفاف و روشن می‌بینم که چه تحولاتی در درون تو دارد انجام می‌شود.

در ارتباط با معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) اینکه واضح است «سیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون» این حتی نیت‌های بد و خواطر بد هم در نزد اهل حق یعنی ائمه‌(سلام الله علیهم اجمعین) و اولیای معصومین ما(سلام الله علیهم اجمعین) واضح است آنهایی که در همین مسیر اولیای الهی گام برداشته‌اند آنها هم واقعاً که اهل ولایت شده‌اند و اهل کشف و شهود هستند این صور را می‌توانند ملاحظه بکنند و درون انسان‌ها را مشاهده کنند «و یبصرها العارفون صورا صحیحة ظاهرة العین».

الحمدلله، اینجا سخن جناب ابن عربی براساس این تقطیعی که جناب صدر المتألهین فرمودند تمام می‌شود فرمودند: «انتهى كلامه الشريف النوري، و فيه» در این کلام «من الفوائد الكشفيّة مما لا يمكن وصفه فضلا و شرفا. إن في هذا لبلاغا لقوم عابدين» این سخنان جناب صدر المتألهین را به ذوق آورده و یکی دو صفحه از مطالب فتوحات را اینجا ذکر کردند و فرمودند اینها از معارف کشفی است که نمی‌شود فضل و شرف این کلامات را توصیف کرد. «و إن فی هذا لبلاغا لقوم عابدین» و این حاصل شده است که به عنوان بلاغی باشد برای آن کسانی که اهل پذیرش‌اند اهل قبول‌اند و در مقابل حق خاضع هستند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo