< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/01/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه هشتاد و دوم از تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» کتاب شریف تفسیر مرحوم صدر المتألهین. در بخش ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ فرمودند که این معنا روشن نیست مگر از طریق مکاشفه و ایشان براساس همین رویکرد به آثار اهل معرفت و اهل کشف و شهود مراجعه می‌کنند و از آنجا کدهایی را مطرح می‌کنند که در حقیقت در ارتباط با صراط مستقیم است ولی فصلی را اختصاص دادند به انسان و اینکه انسان در حقیقت چه جایگاهی دارد؟ چه مراتبی دارد؟ و نسبت انسانِ سالک یا انسان مجذوب چگونه است؟ مطالبی بود که گذشت.

در این بخش که صفحه 489 است تحت عنوان «تأیید استبصاری» یک مطلبی را مطرح می‌کنند که با مبانی خودشان کاملاً موافق است یعنی آنچه را که از اهل معرفت در باب کشف و شهود بیان می‌کنند در تأیید آن چیزی است که در باب حرکت جوهری بیان فرمودند و انسان هم به عنوان یک موجود تکوینی در مسیر حرکت جوهری قرار دارد و اتفاقاتی که برای انسان می‌افتد به جهت جایگاه وجودی و تحولات وجودی که در باطن انسان هست همه و همه از راه تجلیات الهی است و این تجلیات برای انسان زمینه‌سازی تحولات وجودی انسان را دارد هر اتفاقی که در ظاهر انسان می‌افتد به جهت آن است که در باطن انسان تجلی الهی رخ داده است. البته این تجلی الهی را اهل معرفت و کشف و شهود مشاهده می‌کنند و انسان‌هایی که در حد شهود و کشف حقائق نیستند اینها خبر ندارند که این از جایگاه الهی و تجلی انسان برای انسان ظاهر شده است.

به هر حال در این «تأیید استبصاری» این نکته را می‌خواهند بیان کنند که انسان هم مثل سایر مکونات دارای تحول وجودی است و تحول وجودی او از منظر اهل معرفت براساس تجلیات الهی است هر تجلی‌ای که حق سبحانه و تعالی می‌کند در نفس انسانی یک تحولی ایجاد می‌شود و این همان حرکت جوهری است. این تجلیات الهی در دنیا به گونه‌ای آشکار می‌شود و در آخرت به گونه‌ای دیگر. در دنیا ما ظاهر انسان را ثابت می‌بینیم این عمر شصت هفتاد هشتاد ساله‌ی انسان در تمام این حالات ظاهر یکدست است یکی است اما باطن انسان همواره در حال تحول و تقلبی است که براساس تجلی الهی رخ می‌دهد.

اما در آخرت، این تجلیات در ظاهر انسان آشکار می‌شود. نه تنها در باطن در ظاهر هم آشکار می‌شود و انسان جلوه‌های مختلفی را در خود مشاهده می‌کند که همه همان تجلیات الهی‌اند البته اینها را شأن هم می‌شمارند و کریمه «کل یوم هو فی شأن» را هم به عنوان تجلیات الهی که برای موجودات اتفاق می‌افتد و تحولات وجودی و باطنی که براساس حرکت جوهری است برایش حاصل می‌شود. این را حالا دارند از طریق آنچه که اهل معرفت بیان می‌کنند ذکر می‌کنند.

«تأييد استبصارى‌» می‌فرمایند «و مما يؤيّد ما أصّلناه و يؤكّد ما قرّرناه» از آن مواردی که تأیید می‌کند آنچه را که ما بنیان نهادیم و به آن اعتقاد داریم و به عنوان اصل آن را پذیرفته‌ایم که همان بحث حرکت جوهری است و تأکید می‌کند آنچه را که ما تقریر کردیم تثبیت کردیم بیان کردیم «من الحركة الجوهريّة و السلوك الباطني المستمرّ للإنسان و غيره من الأكوان»، ما این معنا را به آن به عنوان یک اصل به عنوان یک امر تقریر شده و تثبیت شده بیان کردیم که همه موجودات در تمامی موجودات و أکوان این حرکت جوهری وجود دارد این‌گونه نیست که حرکت فقط در اعراض باشد، در کمّ و کیف و أین و وضع و متی و جده باشد بلکه اصلاً حرکت جوهری اصل است و حرکت در اعراض به تبع است «و جوهریة لدینا واقعة إذ کانت الأعراض تابعة» بنابراین حرکت‌هایی که در اعراض اتفاق می‌افتد اینها بالاصاله نیست بلکه بالعرض است. بالاصالة جوهر حرکت می‌کند و به تبع آن اعراض حرکت می‌کنند. این حرکت جوهری که در نزد پیشینیان قبل از جناب صدر المتألهین قابل باور نبود ایشان برهانی کردند و به عنوان یک اصل تقریر شده تثبیت شده ذکر فرمودند.

الآن تقریباً دو مطلب از مطالب جناب شیخ اکبر جناب ابن عربی از فتوحاتشان نقل می‌کنند که در باب تقلّب باطن انسان است که انسان گرچه ظاهرش تغییر نمی‌کند اما باطنش براساس اینکه جوهر انسان در حرکت است تغییر پیدا می‌کند و این تغییر در دنیا یک صورتی دارد و در آخرت به گونه دیگری آشکار می‌شود.

«و مما يؤيّد ما أصّلناه و يؤكّد ما قرّرناه من الحركة الجوهريّة و السلوك الباطني المستمرّ للإنسان و غيره من الأكوان قول الشيخ» است یعنی آن چیزی که تأیید می‌کند گفته ما را و تأکید می‌کند و تثبیت می‌کند آنچه را که ما در باب حرکت جوهری گفته‌ایم عبارت است از «قول الشیخ الإلهي و العارف الربّاني في الفتوحات المكيّة في باب تقلّب باطن الإنسان:» دو تا مطلب را از فتوحات دارند ذکر می‌کنند که جناب ابن عربی براساس کشف و شهود، حقائق را مشاهده می‌کنند و این اتفاقی که برای انسان در باطن می‌افتد و جوهره وجود او در حرکت است را کاملاً بر مبنای تجلیات الهی می‌پذیرند و تأیید می‌کنند.

اما آنچه که در فتوحات آمده این است که «إنّ الحقّ لم يزل في الدنيا متجلّيا للقلوب دائما» خدای عالم همواره در دنیا بدون وقفه نسبت به قلوب تجلی می‌کند و در قلب‌های انسان‌ها تجلی می‌کند. این تجلی الهی به تبع خودش تقلب و تحول وجودی انسان را در بر دارد «فيتنوع الخواطر فيها» یعنی خواطر و خاطره‌ها در قلوب انسانی تنوع پیدا می‌کنند «لتجلّيه» چون از آن طرف فاعل الهی حق سبحانه و تعالی تجلی می‌کند از این طرف هم انسان‌ها این تحولات وجودی و تنوعات وجودی را می‌پذیرند. «و إن تنوّع الخواطر في الإنسان» و اگر ما می‌بینیم که خاطره‌ها در انسان متنوع است و نوع نوع پدید می‌آید این به جهت «عين التجلّي الإلهي من حيث لا يشعر بذلك» انسان غیر عارف و غیر شاهد و کاشف نمی‌تواند این مناسبات بین تجلی و تحول انسانی را بداند. بین تجلی الهی و تنوع انسانی را بداند البته اهل معرفت که اهل کشف و شهودند می‌دانند که این اتفاقاتی که در باطن انسان می‌افتد این براساس تجلیات الهی است هر نوع تجلی‌ای که حق سبحانه و تعالی در قلب انسان‌ها داشته باشد در مقابلش تنوع وجودی و تحول وجودی برای انسان هست یا سایر موجودات.

«و إن تنوّع الخواطر في الإنسان عين التجلّي الإلهي من حيث لا يشعر بذلك إلّا أهل اللّه» فقط اهل الله این را شعور می‌کنند و کشف می‌کنند و می‌یابند. «كما إنّهم يعلمون انّ الصور الظاهرة في الدنيا و الآخرة في جميع الموجودات» همان‌طوری که اهل کشف و شهود می‌دانند و آگاه‌اند و براساس شناخت شهودی می‌دانند که صور ظاهره در دنیا و آخرت نسبت به همه موجودات و تمام موجودات «كلّها ليس غير تنوّع التجلي» اگر اتفاقاتی و رویدادهایی برای انسان یا غیر انسان در دنیا و آخرت می‌افتد این نیست مگر براساس تنوع تجلی حق سبحانه و تعالی. بالاخره باید یک علت فاعلی داشته باشد. انسان در این رابطه علت قابلی است که تحول وجودی پیدا می‌کند. آن تنوع تجلی است که آن تحول وجودی را برای انسان و غیر انسان فراهم می‌کند «فهو الظاهر إذ هو عين كلّ شي‌ء و في الآخرة يكون باطن الإنسان ثابتا. فإنّه عين ظاهر صورته في الدنيا» این تغییراتی که در دنیا و آخرت به لحاظ این تنوعات وجودی اتفاق می‌افتد به جهت نشئات است نشأه دنیا یک سلسله اقتضائاتی دارد که ظاهر ثابت است و باطن در حرکت است در آخرت این هر دو در حال تغییرند «فهو الظاهر إذ هو عين كلّ شي‌ء» یعنی این معنا روشن است زیرا آنچه که در ظاهر و باطن انسان در دنیا اتفاق می‌افتد عین همان چیزی است که از ناحیه حق سبحانه و تعالی تجلی کرده است. «و في الآخرة» در دنیا یک اقتضایی دارد و در آخرت به گونه دیگری است «و فی الآخرة يكون باطن الإنسان ثابتا. فإنّه عين ظاهر صورته في الدنيا» باطن انسان‌ها در آخرت عین ظاهر انسان‌ها است در دنیا. ظاهر انسان‌ها هیچ تغییری نمی‌کند این هفتاد هشتاد سال عمر ظاهر یکی است اما باطن است که گاهی اوقات ملکی می‌شود گاهی اوقات بهیمی می‌شود گاهی اوقات شیطنتی می‌شود گاهی اوقات سبعی می‌شود این تغییرات در باطن است و ظاهر ثابت است. «و فی الآخرة یکون باطن الانسان ثابتا فإنه عین ظاهر صورته فی الدنیا.

حالا این‌طور ایشان می‌فرماید که در آخرت این باطن است که ثابت است و ظاهر تغییر پیدا می‌کند برعکس آن چیزی که در دنیا بوده که در دنیا ظاهر ثابت بوده و باطن حرکت می‌کرده است «فإنه عین ظاهر صورته فی الدنیا و التبدّل فيه خفيّ» تبدل در رابطه با ظاهر انسان در دنیا به لحاظ ظاهر خیلی خیلی مخفی و پنهان است اما در باطن آشکار است و این امر در قیامت برعکس است در آخرت برعکس است «و التبدل فیه خفیّ و هو خلقه الجديد في كلّ زمان الذي هو في لبس منه» این تغییرات به جهت آن است که آن تنوعات وجودی در باطن او بوده است و اکنون در قیامت آنها آشکار می‌شود. «یوم تبلی السرائر» است و سرائر اگر در دنیا تغییر می‌کرده تنوعی داشته اکنون در آخرت ظاهر تغییر پیدا می‌کند و اینها همواره در لبس جدید هستند. این مسئله که در حقیقت لبس جدید اتفاق می‌افتد ریشه در همان بیان قرآنی دارد که «أ فعیینا فی الخلق الأول بل هم فی لبس من خلق جدید» ظاهراً این عبارت در قرآن است و این لبس جدید از آنجا گرفته شده است.

«و في الآخرة يكون ظاهره مثل باطنه في الدنيا» چون «یوم تبلی السرائر» است سرائر در دنیا مخفی است و ظاهر آشکار است ظاهر تغییری نمی‌کند اما در دنیا این سرائر هستند که تغییر پیدا می‌کنند در آخرت برعکس است این باطن ظاهر می‌شود و آنچه را که در سریره بوده به صورت آشکار می‌شود. «و فی الآخرة یکون ظاهره مثل باطنه فی الدنیا و يكون التجلّي الإلهي له دائما بالفعل» این تجلی همواره از ناحیه حق است این تغییر چه در دنیا و چه در آخرت چه در ظاهر و چه در باطن همه و همه برمی‌گردد به تجلی الهی همان شأنی است که حق سبحانه و تعالی هر لحظه دارد. «کل یوم هو فی شأن» که این شؤون الهی تجلیاتی را به همراه دارد و انسان‌ها چه در ظاهر چه در باطن چه در دنیا چه در آخرت این تحولات را برمی‌تابند و قبول می‌کنند.

«فيتنوّع ظاهره في الآخرة كما يتنوّع باطنه في الدنيا» ظاهر انسان‌ها در آخرت متنوع است و دارای تحول وجودی است همان‌گونه که باطن انسان‌ها در دنیا در تغییر و در تحول است «کما یتنوع بالطنه» انسان «فی الدنیا في الصور التي يكون فيها التجلّي الإلهي ينصبغ بها انصباغا» که در حقیقت باطن انسانی به رنگ الهی در می‌آید هر نوع صبغه‌ای که حق سبحانه و تعالی در تجلی خودش دارد براساس آن صبغه و رنگ و تجلی الهی او می‌پذیرد و باطن تغییر پیدا می‌کند. «کما یتنوع باطنه فی الدنیا فی الصور التی یکون فیها التجلی الإلهی ینصبغ به انصباغا» یعنی این باطن انسانی منصبغ می‌شود رنگ الهی پیدا می‌کند رنگ تجلی الهی پیدا می‌کند و تحول وجودی و تنوع حرکت جوهری برای انسان اتفاق می‌افتد.

«فذلك هو التضاهي الإلهي الخيالي» این همان چیزی است که مضاهی با صورت‌هایی است که از ناحیه حق سبحانه و تعالی برای انسان ظاهر می‌شود «فذلک هو التضاهی الإلهی الخیالی» خیالی یعنی همان صور و صورت‌هایی که از ناحیه حق سبحانه و تعالی می‌آید. انسان در اینجا در حقیقت آیینه‌ای است که با تجلی الهی صورت‌های الهی را می‌پذیرد و مضاهی با صور خیالی است که از ناحیه حق به عنوان تجلی بر انسان وارد می‌شود. «فذکل هو التضاهی الإلهی الخیالی غير إنّه في الآخرة ظاهر و في الدنيا باطن» در دنیا این تجلیات که برای انسان‌ها حاصل می‌شود و این باعث حرکت جوهری انسانی می‌شود البته بساط حرکت جوهری براساس نظام فلسفی است که فلسفه موجودات را یا ثابت می‌داند یا سیال می‌داند و موجودات سیال دارای حرکت‌اند و این حرکت در متن و هویت آنها قرار دارد و براساس این تغییر هویتی انسان براساس اینکه جوهر وجودی آنها حرکت می‌کند حرکت جوهری شکل می‌گیرد. اما در عرفان چون بحث حرکت و سیالیت و امثال ذلک مطرح نیست بلکه بحث تجلی است همان حقیقت همان اصل همان چیزی که براساس حرکت جوهری جناب صدر المتألهین تثبیت و تقریر کرده‌اند این در قالب کشف و شهود به صورت تجلی و تنوع و تحول وجودی انسان تجلی الهی و تنوع و تحول انسانی بیان می‌شود.

«فذلک هو التضاهی الإلهی الخیالی غیر أنه فی الآخرة ظاهر» در آخرت از باب «یوم تبلی السرائر» این تغییرات در ظاهر انسان است اما «و فی الدنیا باطن. فحكم الخيال مستصحب للإنسان في الآخرة و للحق» حکم خیال یعنی حکم تغییر صورت و حرکت‌هایی که اتفاق می‌افتد اگر بنا باشد که در حقیقت این تغییرات در صورت انسان هم باشد این همان چیزی است که در حقیقت چشم برزخی باطن انسان را می‌بیند و این تحولات را می‌تواند مشاهده بکند و اگر بنا باشد این تحولات در ظاهر هم باشد هیچ کس گناهی نمی‌کند معصیتی نمی‌کند و اصلاً مسیر انسانی به گونه دیگری خواهد بود.

به عبارت دیگر، اگر این تجلیات الهی در دنیا بخواهد در ظاهر و صورت انسانی اثر بگذارد و این صورت‌ها تغییر بکند این در حقیقت یک آخرتی خواهد بود و لذا اراده الهی بر این است که این تغییرات که از جایگاه تجلیات الهی است در باطن اتفاق می‌افتد و ظاهر یکدست و ثابت است اما در آخرت این مسئله برعکس است «یوم تبلی السرائر» همه این تجلیات الهی در وجود انسان آشکار می‌شود. اگر انسان چهره ملکی داشته باشد به صورت فرشته آشکار می‌شود و در بهشت همراه با فرشته‌ها هست و اگر معاذالله به گونه سبعی باشد یا شیطنتی باشد یا بهیمی باشد معاذالله در جهنم آشکار می‌شود و این همان تجلی الهی است که در حقیقت برای انسان و سایر موجودات هست. «فذلک هو التضاهی الإلهی الخیالی غیر أنه فی الآخرة ظاهر» اما «و فی الدنیا باطن فحکم الخیال» یعنی همان حکم صورت‌بندی‌های «مستصحب للإنسان فی الآخرة» این صورت‌بندی‌ها در آخرت هم با انسان هست الا اینکه این به صورت ظاهر و آشکارا برای انسان حاصل می‌شود. «و للحق» برای حق از جهت تجلی و برای انسان از جهت تنوع و تحول وجودی.

«و ذلك هو المعبّر بالشأن الذي» این چیزی که حق سبحانه و تعالی برای همه موجودات از جمله انسان تجلی می‌کند همان شأنی است که «هو فيه الحقّ». «و ذلک هو المعبّر بالشأن الذی هو فیه الحقّ من قوله: ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ‌﴾[1] » حق سبحانه و تعالی تجلیات حقه‌ای دارد شؤون حقه‌ای دارد و این شؤون حقه در انسان در روز قیامت در ظاهر آشکار می‌شود.

این بیانی است که جناب صدر المتألهین تأیید و تأکیدی است نسبت به اصلی که ما بیان کرده‌ایم و قانونی که ما تثبیت کرده‌ایم و آن قانون حرکت جوهری بوده است.

یک کد دیگری را هم باز از جناب ابن عربی در فتوحات دارند نقل می‌کنند که در آنجا جناب ابن عربی همین معنا را به گونه دیگری بیان می‌کند «ثمّ قال أيضا:» جناب ابن عربی در فتوحات به گونه دیگری بیان می‌کند «فكل ظاهر في العالم صورة ممثّلة كتابيّة مضاهية لصورة إلهيّة» هر اتفاقی که در وجود انسان می‌افتد و تحول و تنوع وجودی پیدا می‌کند این در حقیقت در مقابل آن تجلی و آن شأن إلهی است انسان از این جهت مرآت است و تجلی حق سبحانه و تعالی در این مرآت وجودی آشکار می‌شود و این آشکاری عبارت است از تنوع و تحول جوهری انسانی. «فکل ظاهر فی العالم صورة ممثّلة کتابیّة» که تثبیت شده است «مضاهیة لصورة إلهیّة، لأنّه تعالى لا يتجلّى للعالم الّا بما يناسب العالم في عين جوهر ثابت» همه موجودات در دنیا بر مبنای ظاهر حاکم‌اند برخلاف آنچه که در آخرت است که همه موجودات براساس باطن آشکار هستند و ظاهر هستند و حق سبحانه و تعالی اگر تجلیاتی دارد نسبت به هر موجودی مناسب با وجود خودش آن تحولات را دارد.

اگر انسان واقعاً اهل خیر است اهل هدایت است در مسیر درستی و تقوا حرکت می‌کند تجلی الهی به همان صورت آشکار می‌شود و صورت خیر برای انسان می‌آورد صورت ملکی می‌آورد فضائل و کمالات برای انسان می‌آورد کرامات و مختصاتی که قبلاً ذکر فرمودند برای انسان می‌آورد. اما اگر انسان در مسیر دیگری باشد و نوع حرکت او حرکت ناصوابی باشد و در سبیل طغیان و عصیان حرکت بکند از این جهت هم تجلی الهی در بُعد جلالی اتفاق می‌افتد و انسان باز متحول است متنبّه است و براساس تجلی الهی که با مناسباتی که بین خدای عالم و چنین انسانی برقرار شده است آن صورت‌ها آشکار می‌شود.

«لأنه تعالی لا یتجلی بالعالم» از جمله انسان «إلا بما یناسب العالم فی عین جوهر ثابت» بله اینها الآن همه‌شان مثلا انسان‌ هستند یا همه‌شان دیو و دد هستند همه این ظواهر ثابت‌اند و در باطن اتفاقای می‌افتد. «كما إنّ الإنسان من حيث أصل جوهره‌ ثابت أيضا» انسان هفتاد هشتاد ساله از اول تا آخر این جوهر ثابت است. «فترى الثابت بالثابت منك‌» می‌بینی که این چهره ثابت است هیچ تغییری به لحاظ ظاهری ندارد همان زید پنجاه سال قبل هفتاد سال قبل همان چهره است با تغییرات ظاهری که در دنیا اتفاق می‌افتد اما همان جوهر ثابت است که می‌ماند و لکن در باطن تحولاتی بس شدید رخ داده است. «فتری الثابت بالثابت منک و هو الغيب منك و منه. و ترى الظاهر بالظاهر» ظواهر همان‌طوری که ظاهر و آشکار هستند به همان صورت می‌مانند و لکن بواطن تغییر می‌کنند «و هو الشاهد و المشهود و الشهادة منك و منه» در حقیقت انسان این معنا را مشاهده می‌کند که ظاهر انسان‌ها یکسان‌اند چه انسان شاهد چه انسان مشهود براساس ظواهر یکسان‌اند ثابت‌اند تغییری حاصل نمی‌شود. «و تری الظاهر» را «بالظاهر» یعنی از ناحیه ظاهر، ظاهر را یکسان ملاحظه می‌کنی «و هو الشاهد و المشهود و الشهادة منک و منه» یعنی هم از ناحیه شاهد این ظاهر ثابت است و هم از ناحیه مشهود. «و كذا تدركه و كذا تدرك ذاتك» تو او را این‌گونه می‌بینی و او هم تو را این‌گونه مشاهده می‌کند. «و کذا تدرکه و کذا تدرک ذاتک» تو ذات خودت را این‌گونه مشاهده می‌کنی و شؤونات خودت را در ظاهر می‌بینی که تغییری حاصل نشده است در حالی که تغییرات مال باطن است.

«غير إنّك معروف في كلّ صورة إنّك انت لا غيرك» آن چیزی که معروف است و شناخته شده است و ظاهر این است که شما همان انسان شصت سال قبل هستی هفتاد سال قبل هستی هشتاد سال قبل هستی هیچ تغییری در تو حال نشده است «غیر إنک معروف فی کل صور إنّک انت لا غیرک» و لکن در باطن تغییراتی اساسی و حرکت‌های جوهری اتفاق افتاده است. نمونه مثال می‌زنند «كما انّك تعلم انّ زيدا في تنوّعه في كيفياته من خجل و وجل و مرض و عافية و رضى و غضب و كل ما يتقلب فيه من الأحوال انه زيد لا غير و كذلك الامر في كل احد» یعنی شما زید را می‌بینید که به رغم تفاوت‌های بسیار سطحی و ظاهری که در زید وجود دارد در حال عصبانیت یا در حال خشنودی در حال ترس یا در حال خجل و امثال ذلک در حال سلامت یا در حال مرض همه اینها حالات ظاهر زید ظاهر زید است هیچ تغییری در او اتفاق نمی‌افتد اما تغییرات حقیقتاً تغییرات باطنی در جان و باطن و سریره انسانی است.

بنابراین در دنیا تغییرات در باطن است و ظاهر ثابت، در آخرت ظاهر انسان هم تغییر می‌کند براساس باطن آشکار می‌شود. «كما انّك تعلم انّ زيدا في تنوّعه في كيفياته» انسان مثلاً زید به رغم اینکه حالات مختلفی برایش پیش می‌آید اما ثابت است «کما انّک تعلم انّ زيدا في تنوّعه في كيفياته من خجل» وقتی خجالت می‌کشد «و وجل» و هراس و ترسی متوجه جناب زید می‌شود «و مرض و عافية و رضى» در حال سلامت است در حال خشنودی است «و غضب» یا در حال غضب است «و كل ما يتقلب فيه» و هر چه که از این احوال در وجود انسان و باطن انسان اتفاق می‌افتد ظاهرش یکی است «و کل ما یتقلب فیه من الأحوال انه زيد لا غير» این همان زیدی است که هیچ تغییری در ظاهر او اتفاق نیفتاده است و این اختصاصی به زید و یا انسان ندارد بلکه در هر موجودی این‌گونه است «و كذلك الامر في كل احد».

بنابراین موجودات عالم هر لحظه در حال تغییرپیدا کردن هستند جوهر وجودی آنها تغییر پیدا می‌کند براساس حرکت جوهری این اتفاقات مبتنی بر حرکت و سیلان وجودی موجودات هست و این اصلی است که جناب صدر المتألهین به عنوان اصل حرکت جوهری به آن باور دارد اما همین معنا را همین مطلب را اهل معرفت با بیان دیگری دارند و آن بیان تجلی و تنوع و تحول موجودات است موجودات اگر تحولی پیدا می‌کنند جماد نبات می‌شود و نبات حیوان می‌شود و حیوان انسان می‌شود یا تغییرات دیگری که در کلیه اکوان و مکوّنات وجودد دارد براساس نظام فلسفی همان چیزی است که جناب صدر المتألهین فرموده است که جوهر اشیاء حرکت می‌کنند و حرکت در اعراض به تبع حرکت در جوهر است اما بر مبنای عرفان و کشف و شهود این اتفاقات براساس تجلی حق سبحانه و تعالی از سوی فاعلیت و تنوع و تحول وجودی از ناحیه موجودات است از جمله انسان.

البته اینها در دنیا به یک صورت ظاهر هستند و در آخرت به صورتی دیگر. دنیا حکم با ظاهر است به صورت ظاهر و در آخرت حکم بر مبنای باطن است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo