< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/01/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه هشتاد و یک از تفسیر شریف صدر المتألهین در بخش سوره «فاتحة الکتاب» و کریمه ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ صفحه 487 و امروز هم پنجم فروردین 1402 است. در این بخش جناب صدر المتألهین فصلی را باز کردند تحت عنوان انسان که موقعیت انسان چیست؟ چگونه آغازی دارد؟ و چگونه انجامی دارد؟ و این را بیشتر از سخنان اهل معرفت گرفتند و تحدید می‌کنند و نظر خودشان را هم در پایان بیان می‌کنند.

اما نکته‌ای که در فرمایش ایشان به عنوان یک اصل وجود دارد و بر آن اصرار دارند این است که هر موجودی یک آغازی دارد و یک انجامی که این آغاز و انجام به گونه‌ای با هم تطبیق می‌کنند وقتی در سیر نزولی از آن نقطه آغاز می‌شود در سیر صعودی هم به همان نقطه ختم می‌شود. این اختصاصی به یک موجود دون موجود دیگر ندارد بلکه از قطره باران گرفته تا حبه نبات تا سایر حیوانات و حتی انسان و انسان در چنین موقعیتی است که نقطه آغاز و انجام او یکی است البته گاهی اوقات نقطه آغاز برتر و ارفع و اشرف است طبعاً نقطه انجام هم به همین صورت ارفع و اشرف خواهد بود.

بعد می‌فرمایند که این ویژگی و کمالات اختصاصی به انسان‌هایی دارد که عند الله شریف هستند و موقعیت وجودی آنها در پیشگاه خدا معروف و شناخته شده است نسبت به آنها اهتمام ویژه‌ای پروردگار عالم دارند و آنها نوعاً کسانی هستند که به تعبیر جناب صدر المتألهین از عرفا هستند و این تفاوت کاملاً محسوس است بین برخی از انسان‌ها که چنین جایگاه رفیع و جلیعی دارند و نسبت به دیگر انسان‌ها که از این جایگاه برخوردار نیستند. در این بخشی که الآن می‌خواهیم بخوانیم این نکته بیشتر مورد توجه است که تفاوت بین انسان‌ها که برخی از انسان‌ها نقطه آغازشان ارفع و اشرف است و طبعاً نقطه انجامشان به همان ارفعی و اشرفی است ولی سایر انسان‌هایی که از آن جایگاه برنیامده‌اند تفاوت دارند هم در نقطه آغاز و ابتدا و هم در نقطه انجام و انتها.

«و كما إنّ هذه الخصائص و الكرامات» چهار سطر پایین‌تر «إنما هی للإنسان المعنوی الحقیق لا لهذه الأشباه و الأمثال من الأعداد الصوریة فکذلک فكذلك الوصول إليه بالعروج الروحي و السفر المعنوي على صراط اللّه المستقيم يختصّ به دون غيره» می‌فرمایند که همان‌گونه که این‌گونه از خصائص و کرامات برای انسان‌های هستند که حقیقتاً از انسانیت بهره دارند و از آنچه که خدای عالم به عنوان مواهب الهی به آنها عرضه کرد از آن مواهب بهره گرفته‌اند از فطرت سالم خود و همچنین از مجاری ادراکی و تحریکی خود خوب استفاده کرده‌اند و جلوه‌هایی را که خدای عالم برای انسان مقرر کرد آنها به صورت خوب پذیرفتند. در اینجا الآن به آن خصائص و کرامات اشاره می‌کنند و تفاوت بین این دو طایفه از انسان‌ها را بیان می‌کنند.

«و کما إنّ هذه الخصائص و الکرامات» حالا این خصائص و کرامات چه چیزهایی هستند؟ این «من کونه» تا چهار سطر بیان این خصائص و کرامات است. «من كونه مخلوقا على صورة الرحمن» یکی از کرامت‌های این است که خدای عالم اینها را بر صورت خودش آفریده است که «خلق الله الآدم علی صورته» یا در بعضی از روایات همان‌طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید «علی صورة الرحمن»، «إن الله خلق آدم علی صورته و بروایة علی صورة الرحمن» در صفحه قبل بیان فرمودند.

این یک خصیصه و کرامت: «من کونه مخلوقا علی صورة الرحمن» کرامت دیگر این است که «منفوخا فيه من روحه تعالى» اینکه حق سبحانه و تعالی نسبت به آنها فرموده است «و نفخت من روحی» که نسبت تام و صحیحی را بین خود و انسان‌های شریف در نظر گرفته‌اند.

خصیصه سوم: «مكرما بكرامة تعليم الأسماء» یکی دیگر از خصائص و ویژگی‌هایی که خدای عالم به انسان عطا فرموده است به کرامتی است که در سایه تعلیم اسماء خدا به انسان عطا فرموده است.

کرامت و خصیصه دیگر: «محمولا في برّ الأجساد و بحر الأرواح» که خدای عالم اینها را در برّ و بحر مسلط قرار داد «و حملهم فی البر و البحر» هم برّ اجسام و هم بحر ارواح که در حقیقت استعاره گرفته شده است. «و حملهم فی البر و البحر» یعنی هم بدن انسانی را مکرم کرد و مورد عنایت قرار داد و هم روح انسانی را.

ویژگی دیگر این است که «مخمّرا طينته العقلية و النفسية باليدين» خدای عالم این طینت انسانی را هم طینت عقلی آنها و طینت نفسی آنها را با دو دست جلال و جمالش مزیّت کرده است و طینت آنها تخمیر شده دو جهت الهی است هم جهت عقلی انسان و هم جهت نفسی انسان. ما اگر بخواهیم انسان حقیقی را بشناسیم همین ویژگی‌هایی است که خدای عالم به او این‌گونه عطا فرموده است. بنابراین، یکی دیگر از خصائص و کرامت‌های الهی به انسان این است که «مخمّراً طینته العقلیة و النفسیة بالیدین».

باز از ویژگی‌های و کراماتی که خدای عالم به انسان عطا فرموده است این است که «مخصوصا بخلافة اللّه تعالى في العالمين الكبير و الصغير» هم در بین همه انسان‌ها و هم در بین مجموعه نظام کیهانی که عالم کبیر محسوب می‌شود و انسان هم عالم صغیر، در این هر دو خلیفه‌ای قرار داده است و انسان در جایگاه خلیفة الله و نائب از ناحیه حق سبحانه و تعالی جانشینی می‌کند و اراده اله را محقق می‌سازد. این هم ویژگی دیگری است که خدای عالم به انسان عطا فرمود.

ویژگی دیگر این است که «مسجودا لملائكة اللّه في النشأتين الجسمانيّة و الروحانيّة» این در دو عالم جسم و روح ظاهر و باطن انسان مسجود ملائکه است و همه فرشتگان آسمانی و زمینی در مقابل این انسان خضوع می‌کنند و سجده خضوع دارند و نه سجده عبودیت و بندگی، بلکه به مقام انسانی خاضع هستند. این هم از ویژگی‌ها و امتیازاتی است که خدای عالم به انسان عطا فرموده است.

بعد می‌فرمایند: «و کما ان لهذا الخصائص و الکرامات ... إنما هي للإنسان المعنوي الحقيقي لا لهذه الأشباه و الأمثال من الأعداد الصوريّة» این انسان‌هایی که صورتاً انسان‌اند اما قلباً و حقیقتاً انسان نیستند اینها از چنین کرامات و خصائصی برخوردار نیستند اینها از این موقعیت برخوردارند و وقتی نقطه آغاز آنها بوده است این ویژگی‌ها بود «فكذلك الوصول إليه بالعروج الروحي و السفر المعنوي على صراط اللّه المستقيم يختصّ به دون غيره» همین دسته از انسان‌ها و همین طایفه انسان‌ها که خدای عالم اینها را به چنین خصائص و کراماتی مختص کرده و مکرّم کرده است اینها در هنگام صعود و عروجشان روحی‌شان و سفر معنوی‌شان براساس صراط مستقیم به همان جایگاهی که نقطه آغازشان بوده است به همان جایگاه برمی‌گردند و البته این فقط اختصاص به این طایفه از انسان‌ها دارد و آنهایی که صورتاً انسان‌اند اما سیرتاً از انسانیت بهره‌ای ندارند آنها چنین رفعتی برایشان نیست. «یختص به دون غیره».

«و إلّا فكل ماش من الحيوان و غيره مارّ على صراطه الذي يخصّه متوجّها شطر الحقّ» یک صراط عمومی داریم صراط مستقیم عمومی داریم که همه ماشیان و مارّان همه براساس گذر از این صراط مستقیم مشی می‌کنند و مرور می‌کنند اما آنهایی که از جایگاه ویژه صراط مستقیم برخوردار هستند آنها به عنایت الهی مکرّم‌اند مختص‌اند و نقطه آغاز و انجامشان هم به همین صورت خواهد بود «و إلا» یعنی این‌جور نیست که دیگر موجودات از صراط مستقیم بهره‌ای نداشته باشد «و إلّا فكل ماش من الحيوان و غيره» و غیر حیوان حتی موجودات جمادی و نباتی «مارّ على صراطه الذي يخصّه» هر موجودی یک صراط مستقیمی دارد که بر آن صراط قرار گرفته است. «متوجّها شطر الحقّ» همه آنها نقطه انجامشان همان نقطه آغازی است که از جانب حق سبحانه و تعالی صادر شده هستند. پس بنابراین صراط مستقیم انسان حقیقی انسانی که از سیرتاً جهت الهی را برگزیده است با انسان‌هایی که در این حد از انسانیت نیستند تفاوت جوهری دارند. گرچه همه آنها بر صراط مستقیم هستند.

«و كما انّ لكل جسم مكانا مخصوصا و فيه معنى طبيعيّا يحركه إلى حيّزه و يجرّه إلى مطلوبه و لا يقف به دونه، فكذلك كل نفس خرجت من معدن مخصوص من معادن الأرواح ففيها معنى يحرّكها إلى معدنه الأصلى» این اتفاق و رویداد نسبت به همه موجودات هست که هر موجودی در صراط مستقیم خودش قرار دارد اولاً و یک حقیقتی در درون آنهاست که به اهتزار رب حرکت می‌کند و انسان را به آن هدفش و غایتش و یا موجودات دیگر را به هدف و غایتش خواهد رساند. «و كما انّ لكل جسم مكانا مخصوصا» همان‌طوری که هر جسمی یک حیّز و مکان مخصوصی دارد و در همین جسم هم یک معنای طبیعی وجود دارد یک فطرت و یک قوّتی وجود دارد که «و فيه معنى طبيعيّا يحركه إلى حيّزه و يجرّه إلى مطلوبه و لا يقف به دونه»، یعنی هر موجودی به جهت آن معنای طبیعی که در آن وجود دارد به سمت مطلوبش حرکت می‌کند و به دنبال رسیدن به غایت خودش است. «و لا یقف به دونه» یعنی هیچ توقفی نسبت به آن جایگاهی که برای او مقرر شده است ندارد. همان‌طوری که هر جسمی این‌گونه است هر قطره بارانی این‌گونه است هر نباتی این‌گونه است «فكذلك كل نفس خرجت من معدن مخصوص من معادن الأرواح» هر نفسی نباتی نفس حیوانی هر موجودی که دارای نفسی هست از آن معدن مخصوص خودش که نقطه آغاز است خارج می‌شود و تا نهایت در حقیقت حرکت خواهد کرد و آن هم به جهت وجود قوه‌ای است که در نهاد همه موجودات هست «فکذلک کل نفس خرجت من معدن مخصوص من معادن الأرواح ففيها» یعنی در این ارواح یا آن نفس «معنى يحرّكها إلى معدنه الأصلى» در درون هر کدام از این نفوس، یک معنایی است یک حقیقتی است که آن معنا و حقیقت، آن نفس را حرکت می‌دهد به سمت آن معدن اصلی و آن جایی که نهایت و انجام اوست. «و لا يقف بها دونه»، یعنی هرگز در آن مرتبه‌ای که بوده است آنجا نمی‌ماند بلکه حرکت می‌کند و به سمت هدف خودش در حرکت است.

«و اختلاف أحوال هذه النفوس البشريّة من اختلاف مباديها المعبّر عنها بالمعادن» در حقیقت اگر ما اختلافی در انسان‌ها می‌بینیم به جهت آن نقطه آغازش است از آن معدنی که آن معدن نقطه حرکت اوست اگر معادن، معادن قوی‌ای باشند معادن برتری باشند مثل معدن طلا باشد نهایتاً هم به مان غایت طلایی می‌رسد و اگر نه، طبعاً آنها همه به آن غایت نخواهند رسید. «و اختلاف أحوال هذه النفوس البشريّة من اختلاف مباديها» در حقیقت هر چه که هست از آن آغاز است. اینکه آغاز از کجا باشد این مهم است چراکه انجام به همان آغاز خواهد بود «من اختلاف مبادیها المعبّر عنها بالمعادن» از آن مبادئ تعبیر می‌شود به معادن. بیان رسول گرامی اسلام است که «في‌ قوله صلّى اللّه عليه و آله‌: الناس معدن» یا برخی از بیان‌ها این‌طور بوده است که «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضّة» برخی‌ها معدن طلایی هستند و طبعاً در مقام رجوع و صعود هم در مرتبه بالاتری می‌رسند و برخی‌ها در آن مرتبه از اعتلا و برخوردار از مواهب نیستند طبعاً به آنجا نخواهند رسید.

«و إلى هذا المعنى وقعت الإشارة في هذا الكتاب المجيد» در قرآن مجید هم به همین معنا اشاره می‌کنند که خدای عالم فرمود «بقوله تعالى‌ ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ‌﴾[1] هر کدام از انسان‌ها به مشرب و محل شرب خودشان و در حقیقت آن جایی که آبشخور وجودی آنهاست به همان جا می‌دانند و به همان جا هم باز می‌گردند. «و حركات الجوارح آثار تلك المعاني‌ التي أودعتها القدرة الأزليّة في النفوس الآدميّة إتماما للحكمة و توسيعا للرحمة في سائر الامّة» می‌فرماید که اگر تلاش‌هایی هست کوشش‌هایی است و جوارح انسان دارد حرکت می‌کند این حرکت جوارح آثار همان معانی‌ای است که خدای عالم از ابتدا در وجود آنها به ودیعت نهاده است قدرت ازلی حق در نفوس آدمی به ودیعت نهاده است اگر آن آثاری که حق سبحانه و تعالی در آن وجود انسانی به ودیعت نهاده از یک علو و رفعتی برخوردار باشد طبیعی است که انسان‌ها هم به همان جایگاه بار خواهند یافت و گرنه نه، به آن جایگاه نخواهند رسید.

می‌فرماید که بنابراین تلاش و کوشش انسانی مرهون همان نقطه آغازی است که از آن نقطه آغاز شروع می‌کند و با قوه‌ای که در درون او هست حرکت می‌کند تا به هدفش برسد. «و حركات الجوارح آثار تلك المعاني‌ التي» همان قوایی که «أودعتها» خدای عالم به ودیعت نهاده است «القدرة الأزليّة في النفوس الآدميّة» این معانی که همان حیثیت‌های به حرکت درآورنده انسانی است که از آن به قدرت یاد می‌شود خدایی که صاحب قدرت ازلی است در نفوس آدمی این معانی و قوا را قرار می‌دهد تا انسان به حکمت خودش و به جایگاهی که باید برسد برسد «إتماما للحكمة» برای اینکه حکمت الهی تمام بشود. این‌جور نیست که خدای عالم موجودات را آفریده باشد همان‌طوری که فرمود «خلقکم و ما تعملون» این ربوبیت هم هست «سبحانک لا اله الا انت یا رب کل شیء» همان‌طوری که خدا خالق هر چیزی هست رب هر چیزی هست و این حکمت الهی است که اقتضاء میک‌ند موجودات به کمال خودشان برسند «اتمام للحکمة و توسيعا للرحمة في سائر الامّة و اهتماما بهذا المعنى المجذوب‌ المحبوب» به هر حال آن موجودی در پیشگاه حق سبحانه و تعالی محبوب است و مجذوب حق سبحانه و تعالی است خدای عالم هم این نعمت‌ها را و این معانی را و این قوا و قدرت را در او قرار می‌دهد تا به کمالش برسد.

«فالنفوس التي لا يكون بينها و بين الحقّ واسطة» نفوسی که بین آنها وب ین حق هیچ واسطه‌ای وجود ندارد «ينجذب إلى جنابه» جذب به ساحت الهی می‌شوند «طبعا كانجذاب إبرة من حديد إلى مقناطيس لا يتناهى قوّته» از باب تشبیه معقول به محسوس همان‌طوری که مغناطیس یک سوزن را به قوّت و تمام شدت به خود جذب می‌کند حق سبحانه و تعالی این دسته از انسان‌هایی که از این معانی و قوا برخودار هستند هم آنها را به سوی خود جذب می‌کند و آنها در مقام رجوع و صعود و در قوس صعود به ساحت الهی نزدیک‌اند. آنهایی که حق سبحانه و تعالی بدون واسطه خلق کرده است و ربوبیت آنها را به عهده گرفته است «فالنفوس التي لا يكون بينها و بين الحقّ واسطة ینجذب» همین نفوس «إلی جنابه» جناب حق «طبعا كانجذاب إبرة من حديد إلى مقناطيس لا يتناهى قوّته» قوّت و توان الهی بی‌نهایت است و اینها را به سمت خود جذب می‌کند.

این نفوس را جناب صدر المتألهین می‌فرماید «و هذه النفوس هي العرفاء باللّه حقّا» آنهایی که حقیقتاً به حق سبحانه و تعالی معرفت کامل دارند و خدا را می‌شناسند و خدای عالم هم در قرآن با این تعبیر از آنها یاد می‌کند «و قوله: ﴿يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ‌﴾[2] » که خدای عالم آنها را دوست می‌دارد و آنها هم خدا را دوست می‌دارند «كناية عن أهل اللّه العارفين به».

این دسته از انسان را جناب صدر المتألهین دارند معرفی می‌کنند که ویژگی‌های اینها چیست و چه سطحی از ایمان و ایقان برای آنها هست و هرگز اینها با موجودات دیگر یا انسانی‌های دیگری که حرکت آنها حرکت تکلیفی است یا تقلیدی است یا حتی منافق‌گونه است متفاوت‌اند تفاوت این دسته از انسان‌ها که چه جایگاهی دارند با دسته دیگر از انسان‌ها که اینها هرگز مستقیماً از درگاه الهی صادر نشده‌اند بلکه شائبه‌هایی وجود داشته و اینها براساس همان شائبه‌ها انسان‌های اهل ایمان و ایقان نیستند در حقیقت تفاوت است.

بنابراین ما باید بین انسان‌ها این تفاوت را لحاظ بکنیم و آنهایی که مستقیماً از ساحت الهی برخوردارند مختص به خصائص و کراماتی هستند که در حقیقت آن ویژگی‌ها باعث می‌شود که اینها به حق منجذب بشوند و جذب حق سبحانه و تعالی بشوند. اما کسانی که نه، آفریدگار مطلق خدای عالم آنها را مستقیماً نیافرید بلکه اینها به سبب و وسائط و وسائلی در حقیقت آفریده شده‌اند آنها این تفاوت را دارند. «و إنّما عرفه هؤلاء معرفة حقيقية و ايمانا كشفيّا و إحسانا لأنّهم الذين وقع لهم التجلّي في الأزل بالذات و لغيرهم بالعرض» اگر اینها خدا را این‌گونه معرفت حقیقی دارند و ایمان کشفی دارند نه ایمان بالغیب. عده‌ای ایمان به غیب دارند «یؤمنون بالغیب» هستند اما عده‌ای «یؤمنون بالکشف و الشهود» هستند اینهایی که این‌گونه ایمان پیدا کردند و بلکه ایقان پیدا کرده‌اند اینها حتماً جذب حق سبحانه و تعالی می‌شوند.

«و إنّما عرفه هؤلاء» یعنی این دسته از انسان‌ها خدا را شناختند «معرفة حقيقية و ايمانا كشفيّا و إحسانا» هم در مقام معرفت و هم در مقام عمل اهل احسان‌اند «لأنّهم الذين وقع لهم التجلّي في الأزل بالذات» خدای عالم نسبت به آنها از ازل یک نوع تجلی و ظهوری داشته و این ظهور مستقیم و بلاواسطه حق جان آنها را روشن کرده و آنها همواره در کشف و شهود به سر می‌بنرد «لأنهم الذین وقع لهم التجلی فی الأزل بالذات» البته برای غیر اینها در حقیقت به تبع اینها اگر ما بخواهیم مثلاً نمونه‌ای ذکر کنیم مثلاً اولیای الهی یا ائمه اطهار(سلام الله علیهم) نسبت به پیروانشان. این نور الهی و تجلی الهی را اولاً و بالذات اینها دریافت کرده‌اند و در پس معرفت اینها انسان‌ها و این انسان‌ها چون شائبه‌های فراوانی آنها را احاطه می‌کند محبت به غیر خدا و توجه به غیر خدا دلبستگی به غیر خدا و امثال ذلک بر آنها اضافه می‌شود از این نور کاسته می‌شود و لذا «و لغيرهم بالعرض» شده است. «فاستغرقوا» این دسته از انسان‌هایی که چنین معرفت ایمانی و کشفی دارند «فاستغرقوا بكليّتهم في معرفته» اینها مستغرق در دریای معرفت الهی‌اند و به هیچ چیزی غیر از خدا نمی‌اندیشند و وقتی خدای عالم از آنها سؤال می‌کند «عند قوله: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‌﴾[3] » آنها «و أجابوا بقولهم‌ بَلى» اما این «بلی» «ايمانا و إيقانا لا تكلّفا و تقليدا أو مجازفة و نفاقا» بله همه انسان‌ها «بلی» گفتند «أ لست بربکم» در عالم ذر همه «بلی» گفتند اما «بلی»ها یکسان نیست همه پذیرفته‌اند اما عده‌ای با همه وجود ایماناً و ایقاناً پذیرفته‌اند عده‌ای مجازفة و نفاقا پذیرفته‌اند و «بلی» گفته‌اند. «و أجابوا بقولهم بلی ایمانا و ایقانا لا تکلّفا و تقلیدا أو مجازفة و نفاقا».

این معنا را جناب عبدالله انصاری خواجه عبدالله انصاری در آثارشان ذکر فرمودند که تفاوت است بین این دسته از انسان‌ها که فرمود «و لقد أفصح عن هذا المعنى» خود جناب شیخ طائفه مرحوم خواجه عبدالله انصاری «شيخ الطائفة» اهل معرفت «لقد أفصح عن هذا المعنی شیخ الطائفة عبد اللّه الأنصاري» که ایشان این‌جور مناجات کرده با خدای خودش «حيث قال: «إلهي تلطّفت لأوليائك‌ فعرفوك» اگر اولیای تو این‌جور مستغرق‌اند و این‌جور تو را می‌پرستند و عبادت می‌کنند و حمد و ثنا دارند و تسبیح می‌کنند اینها بخاطر این است که تو به آنها لطف کردی و کرامتت را نسبت به آنها فزونی بخشیدی و تجلی کرده‌ای. «إلهي تلطّفت لأوليائك‌ فعرفوك و لو لا تلطّفت لأعدائك لما جحدوك» و اگر دشمنان تو احیاناً نسبت به شما حیثیت انفعالی و جحد دارند برای اینکه آن التفاط و تلطف وجود نداشته است.

«فهذه حكم النفوس التي لم تكن بينها» این طایفه از انسان‌ها انسان‌هایی هستند که حق سبحانه و تعالی بین خود و بین آنها هیچ واسطه‌ای قرار نداده است در ابتدا. چون ابتدای آفرینش و خلقت آنها بدون واسطه بوده است و هیچ واسطه و فاصله‌ای وجود نداشته در نهایت هم آنها به همان‌جا می‌رسند. «فهذه حکم النفوس التی لم تکن بینها» بین این نفوس «و بين الحقّ واسطة في البداية» در ابتدا هیچ واسطه‌ای نبوده است طبیعی است که «فلا جرم هم» یعنی همین طایفه اهل معرفت «هم المجذوبون إليه تعالى» آنها جذب شده به ساحت الهی‌اند «الواصلون إليه في النهاية» در نهایت و انجام هم به همان‌جا ختم می‌شود.

اما «و غيرهم» غیر این دسته از انسان‌هایی که بلاواسطه آفریده شده‌اند حالا تفاوت‌ها زیاد است «إما سالكون»، یک؛ «أو واقفون»، دو؛ «و إما مردودون الی أسف سافلین» معاذالله. در حقیقت همان‌طوری که در قرآن آمده عده‌ای مقرب درگاه الهی‌اند عده‌ای اصحاب یمین‌اند و عده‌ای هم اصحاب شمال. آنهایی که مردود هستند و به اسفل سافلین می‌روند معاذالله اینها یا آنهایی که واقف‌اند اینها در حقیقت اصحاب مشئمه‌اند اصحاب شمال‌اند اما آنهایی که سالک‌اند آنها اصحاب یمین‌اند و دسته اول که مجذوب‌اند و اهل معرفت‌اند آنها مقرب درگاه الهی‌اند. «و غیرهم» یعنی غیر این مقربین و مجذوبون «إما سالکون»اند، یک؛ «أو واقفون بالعوائق البدنيّة» جهت تعلقات بدنی اهل حرکت و تلاش نیستند یا معاذلله «أو مردودون‌ إلى أسفل سافلين» که این دو دسته از اصحاب شمال و مشئمه محسوب می‌شوند و معاذالله با عقایدی که در حقیقت مهلکه است و شیطانی است «بالعقائد المهلكة الشيطانيّة» محشور هستند.

بنابراین تفاوت انسان‌ها را باید در این امور ملاحظه کرد. «فقد قارن الحقّ سبحانه بين السالك و المجذوب في العطاء و النصيب» آنهایی که سالک‌اند یعنی اصحاب یمین‌اند و آنهایی که مجذوب‌اند یعنی مقرب هستند خدای عالم بین آنها عطا و نصیبی فراوان قرار داد «فقال عزّ من قائل: ﴿اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ‌﴾[4] » این ﴿اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ﴾ به آن مجذوب می‌خورد که مقرب‌اند ﴿وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ﴾ هم ظاهراً به آن سلوک و سالکان یعنی «متعلمین علی سبیل النجاة» همان‌طوری که مولایمان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) فرمود: «الناس ثلاثاة عالم ربانی متعلم علی سبیل النجاة و همج الرعاء» این دو قسمت که «الله یجتبی الیه من یشاء» به آن عالمان ربانی می‌خورد که مجذوب‌اند و «متعلم علی سبیل النجاة» هم «و یهدی الیه من ینبی» است.

«و قد وقع التنبيه منه صلّى اللّه عليه و آله على هذا المعنى‌» پیامبر گرامی اسلام هم این معنا را در بیاناتشان ذکر فرمودند. «و فقد وقع التنبیه» یعنی یک آگاهی و یک توجهی را پیامبر گرامی اسلام بر همین معنا داده‌اند و فرمودند که «فقال‌ في جنازة واحد من أصحابه» در ارتباط با یکی از اصحابشان فرمودند: «اهتزّ عرش الرحمن لموته‌» این صحابی آن قدر انسان والایی بوده است که عرش رحمان بخاطر فوت و مرگش به اهتزاز درآمده است! ولی در حق برخی دیگر از افراد «و قال في حقّ طائفة اخرى لما ذكر:» که فهمیدند این شخص مرحوم شده فرمودند: «إن الموت ينتقي خيار الناس، الأمثل فالأمثل حتّى لا يبقى إلا حثالة كحثالة التمر أو الشعير لا يبالى اللّه بهم» در حقیقت دو دسته در این بیان پیامبر آمده است. یک دسته دیگر کسانی هستند که مرگ آن خوبان را انتخاب می‌کند خوب برتر و بعد خوب بعدی که اینها سالک‌اند اینها متعلم «علی سبیل النجاة» هستند و اینها شریف‌اند در پیشگاه حق گرچه مثل اولی نیستند. قسم اول و طایفه اول کسانی‌اند که به موت آنها عرش به اهتزاز درمی‌آید اما دسته دوم که «متعلم علی سبیل النجاة» هستند یا سالک هستند به این صورت نیستند.

بعد از اینها افرادی که در صف اصحاب مشئمه یا اصحاب شمال هستند اینها را به عنوان حثاله که یعنی پوست جدا شده مثل سبوس، حالا پوست برنج یا پوست گندم و امثال ذلک «حتی لا یبقی إلا حثالة کحثالة التمر أو الشعیر لا یبالی الله بهم» که توجه خدای عالم توجه چندانی به این دسته از انسان‌ها ندارد. آنهایی که اشتغالات بدنی دارند به هوی و هوس پرداخته‌اند به تمایلات نفسانی توجه کرده‌اند و هوی و هوس را اله خود قرار داده‌اند خدای عالم به آنها اهتمام و توجهی ندارد.

در پایان این قسمت پیامبر گرامی اسلام با این دو بیانی که بیان فرمودند یکی در ارتباط با عده خاصی از اصحاب که فرمودند «اهتز عرش الرحمن لموته» و دیگری هم در حق طایفه دیگر می‌فرمایند که «فأين من يهتزّ بموته عرش الرحمن» کجا هستند آنهایی که مجذو‌ب‌اند و اهل معرفت‌اند و با موت آنها عرش رحمان به لرزه در می‌آیند؟ اینها کجا و آن دسته از انسان‌هایی که «ممّن لا يبالى اللّه به أصلا» که اصلاً حق سبحانه و تعالی به آنها توجهی ندارد؟ «فكما هو الأمر آخرا فكذا هو الأمر أولا» اگر در پایان، ما چنین نشانه‌هایی را می‌بینیم که یکی با موتش عرش الهی به لرزه در می‌آید و دیگری مورد توجه و اعتنای الهی نیست اینها آغازشان هم همین تفاوت را داشته است. «فکما هو الأمر آخرا فکذا هو الأمر اولا بل الخاتمة عين الرجوع إلى السابقة» بلکه این اول نیست که به آخر می‌پیوندد بلکه این خاتمه است که عین رجوع به سابقه دارد.

«فافهم و اغتنم فلنرجع متمّمين لما وقع الشروع فيه مستعينين باللّه و هدايته» این فصلی که الآن گذشت فصلی بود که جناب صدر المتألهین در باب انسان بیان فرمود و اینکه انسان‌ها دارای مراتبی‌اند یک دسته از انسان‌ها در مرتبه مقربین‌اند عده‌ای دیگر در مرتبه اصحاب یمین‌اند و عده‌ای دیگر معاذالله در مرتبه اصحاب شمال و مشئمه هستند و آنهایی که در حقیقت البته این هر سه طایفه آغاز و انجامشان یکی است اگر در طایفه سوم رجوعشان این‌گونه است چون مبدأشان این‌گونه بوده به العرض به آنها عنایت شده نه بالذات و نه مستقیماً البته آنهایی که مستقیماً و بدون واسطه از حق سبحانه و تعالی کمالات را دریافت کرده‌اند متفاوت هستند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo